عروسی

جاتون خالی دیشب رفته بودیم عروسی یکی از اقوام عیال؛ خب من تقریبا هیشکی و نمیشناسم و بهتره بگم صمیمی نیستم, نشستم سر جام یه موز خوردم دو سه تا شیرینی

 

خب دی جی خیلی خوب بود, خوشم اومد, کردی ش عالی بود, ترکی ش هم خوب بود, یه دستم مازندرانی گذاشت خیلی حال داد, یه پسره بود خیلی فعال بود همه ش و درست میرقصید ...

ولی چون غریب بودم اصلا بالا نرفتم و خیلی زودم حدودای ساعت 9 و نیم تموم شد ...

به قول معروف قر تو کمرم موند! (یادش بخیر عروسی دوست خواهرم بود, چون دور بود منم باهاشون رفته بودم البته خانوادگی دعوت کرده بودن, جوون بودم دیگه انقدر رقصیده بودم تو اون همه غریبه دوست همشیره کلی از من تشکر کرده بود و گفته بود اگه فلانی یعنی من نبودم مجلس مردونه کلا به قهقرا میرفت خخخخخ)

 

یادمه جوون تر که بودم همیشه حاج خانوم دو دست لباس برام میاوردن تو عروسی ها, وسط مجلس یه دست شبم خونه عروس داماد یه دست دیگه عوض میکردم چون خیس خالی میشد... یادش به یخیر, آدم پا به سن که میذاره دیگه ذوق و حال این چیزا رو نداره ...

 

مادر بزرگ داماد دو سه ماه پیش فوت کرده بود و دایی های داماد نیومده بودن, راستش من خودم یادمه پدرم که مرحوم شدن عمه م میخواستن عروسی پسرشون رو به هم بزنن, همگی خانواده ضمن مخالفت با این کار اتفاقا عروسیشون هم رفتیم چون میدونستیم روح پدرمم از این وصلت خوشحاله و دلیلی نداره دلتنگی و غصه فراغ ما از پدر شادی از دیگران بگیره و سوای شادی وصلت رو به تاخیر بندازه ... تازشم عمه م درسته عزادار برادرشه ولی برای پسرشم ذوق داره چرا باید ذوقش رو کور کنه.

 

هدفم از نوشتن این یادداشت ضمن تجدید خاطرات شیرین و آرزوی خوش بختی و عاقبت به خیری واسه همه جوان ها و پیدا کردن زوج مناسب برای مجردها و... میخواستم اینو بگم, من خودم دو دست کت شلوار مجلسی دارم که تو ده دوازده سال گذشته یکی در میون مجالس یکی ش رو میپوشم, فقط کراوات عوض میکنم اونم مناسب فضا و حوصله؛ این سری با کلی دعوا و بحث و اقناع سازی و مظلوم نمایی تونستم بالاخره عیال رو هم مجاب کنم که لباس جدید برای دو ساعت نخره و یه لباس مجلسی از لباس های قبلش رو استفاده کنه, واقعا نمیفهمم هررررررررررررررررررررررر بار باید چند میلیون بدم یه لباس بخره که فقط دو ساعت بپوشه و بذاره کنار و مراسم بعد لباس جدید!!

مسخره است به خدا !

چی میشه لباس تکراری بپوشن این زنا, چرا با این تفکرات و رسوم احمقانه مخارج سنگین دست شوهرا و پدرا میذارید که مردها عزا بگیرن عروسی یکی از فامیل اینا باید پولشون رو هدر بدن و مخارج سنگین بیافته رو دوششون؛ حالا من دارم میتونم بخرم دیگران شاید نداشته باشن چرا باید به این فکر زنانه احقمانه دامن بزنم؟؟ 

تازه از این تفکر احمقانه زنانه بالا تر اینه که مگه منم احمقم که یه چیزی بخرم که دو ساعت مصرفشه و بعدش باید بندازم بره!؟؟ این اوج بلاهت و حماقته!

 

مطالب مرتبط:

عروسی یک آخوند

امشب دل من هوس رطب کرده!

 

پی نوشت مهم:

با توجه به منفی مطالب مرتبط قبلی میشه دوستانی که میخوان منفی بزنن حالا شناس یا ناشناس دلیلش رو بگن.

 

۱۷ آبان ۰۲ ، ۱۳:۰۳ ۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۴
این جانب

عادی شد, نه!؟

دیروز چند صد تا کشته شدن

روز قبلش هم چند صد نفر زن و بچه و پیر و جوون کشته شدن

با بمب های امریکایی...

به نظرم دیگه عادی شده!

بازم تاکید میکنم جنگ و سیاست قواعد خودش رو داره و ماها چیزهای پشت پرده رو خبر نداریم, ولی الان نمیخوام تحلیلی و جامع و عمیق به مساله کشتار وحشیانه فلسطینیان توسط امریکا و سگ قلاده پاره کرده ش اسرائیل بپردازم, اونها موضع روشنی دارن, میخوام کمی از خودمون بگم.

 

دقت کردین یک و نیم میلیارد مسلمون و ده ها کشور مسلمون قدرت مند حتی نتونستن یه قطعنامه آبکی علیه اسرائیل تو مجامع بین المللی صادر کنن

 

از اون بالاتر دقت کردین از همین کشورهای اسلامی آذوقه و مهمات وسوخت داره به اسرائیل صادر میشه!!

 

از اون بدتر هییییییییییییییییچ اتحادی بین مسلمون ها در برخورد سخت با اسرائیل و امریکیا وجود نداره و همه وسط تیکه تیکه شدن بچه های بیگناه دنبال راه حل دیپلماتیک هستن, امریکا و اینگیلیس و فرانسه و امثال این رهبرانشون رو فرستادن اسرائیل با وعده حمایت.. دریغ از یه نفر و یه حمایت از کشور های مسلمون که ما براتون سلاح میفرستیم تا از خودتون دفاع کنین, لااقل حرفشو بزنین از چی میترسین از تبعات بین المللی ش, چرا اونها از این تبعات نیمترسن و باهم تو ظلمشون متحدن!؟؟!؟!

 

یه عده دیگه دل خوش کردن هیمنه اسرائیل داره از بین میره, در حالی که نمیبینن هر روز صدها کودک داره پر پر میشه... (مگه حاج قاسم رو زدن ما چی کار کردیم, خب منم جای اونا بودم میکشتم که نسل مسلمونا منقرض شه چون مطمئنا مسلمونا کاری نخواهند کرد)

 

به چیزهای کوچیکی دل خوشیم و عزیزانمون هر روز دارن از بین میرن و ما دست روی دست گذاشتیم و نهایتا دو تا خمپاره انداختیم!

 

بازم ماشالله به غیرت حوثی های یمن, بازم اونا از اون راه دور چند تا موشک زدن, هر چند, موشک های امریکایی کجا مشوک های یمنی کجا! اون یکی در جا 500 نفر رو تیکه تیکه میکنه, این یکی باعث سوختن و جراحت چند ماشین و نفر میشه ...

 

خیلی ها منتظر صحبت های سیدحسن نصر الله بودن؛ یه عده که میگن ابهام بیشتر شد و اسرائیل رو هوا مونده, در حالی که اسرائیل داره هر روز میکشه, و ما دلخوشیم فکر میکنیم اسرائیل رو هوا نگه داشتیم!!!

 

من هر روز دارم به این فکر میکنم الان چند تا بچه شهید شدن, الان چند انسان توسط اسرائیل کشته شدن و چرا کسی چلوی این شیطان رو نمیگیره!

نمیدونم کی و چطوری قراره این وحشی دد منش متوقف بشه ولی هر چی که هست, من در خودم احساس بی غیرتی و بی عرضگی دارم, نمیدونم!

 

با همه این بی غیرتی ها و تشتت و فشل بودن کشورهای مسلمان, از همه بالاتر ایمان و عقیده راسخ اهالی غزه برام شگفت آور بود, زیر بمباران بی رحمانه اسرائیلی امریکایی بازم از خدا میگن و قران و تکبیر به لب دارن ... ایمان داشتن تو این شرایط سخت نشونه مومن بودن, نه اینکه تا تقی به توقی میخوره عالم و آدم و زمین و زمان و همه بالا پائین رو یه عده به فحش میکشن!

۱۳ آبان ۰۲ ، ۱۱:۱۱ ۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
این جانب

تو زمین کی بازی می کنیم؟؟

تو هر پدیده ای تو عالم هر چقدرم که بد باشه, چیزهای خوبی میشه ازش در آورد؛ همین جنایات اسرائیل علیه مردم غزه و فلسطین نکات خوبی رو میتونه برامون روشن کنه, علاقه مندم یه چند تا چیز در موردش بگم:

 

 

 

  1. جنایت های رژیم اسرائیل بر هیچ کسی پوشیده نیست, به قدری که حتی دبیرکل سازمان ملل هم دیگه نمیتونه خودش رو کنترل کنه, تازه فرض هم کنیم اون 500 نفر بیمارستان کار اسرائیل نبوده باقی اون ۶ هزار نفر و چند هزار کودک چی؟ اونم کار اسرائیل نبوده؟؟
  2. جامعه بین الملل, شورای امنیت, به خصوص دولت های غربی نشون دادن که مردن و کشته شدن کودکان و حقوق بشر واسه شون هیییییییییییچ ارزش و جایگاهی نداره و تحقیقا هر ادعایی در خصوص حقوق بشر یه دروغ بزرگه برای حفظ منافعشون؛ تفاوت برخورد ها و عکس العمل ها نسبت به دو جنگ جاری و طرفداری از طرف های جنگ رو ببینین! حجم کمک های سیاسی نظامی و مالی امرکیا و انگلیس و فرانسه و...به نفع اسراییل شاهد این مدعاست. آیا اونها نمیبینن کودکان دارن کشته میشن, ببینین از یه کودک و تصادفی کشته شدن حرف نمیزنما از ۲ هزار و خورده ای کودک دارم حرف میزنم که هر روز دارن کشته میشن, از کودکانی که قبل از طوفان الاقصی هر روز کشته میشدن!
  3. از دولت های اسلامی حرفی نمیزنم چون واقعا حالم به هم میخوره هیچ وحدتی بینشون نیست و همگی متفرق دارن محکوم میکنن و بعضیا هم از توبره میخورن هم از آخور عین ترکیه, هر چند عکس العمل ها بعد از بمباران بیمارستان کمی شفاف و درست تر شد ولی بازم واقعا این عدم وحدت بین کشورهای مسلمان واقعا غیر قابل قبوله در حالی که دولت های حامی کودک کشی همه هم پیمان و متحد باهم هستن(هرچند ظاهری)
  4. ملت ها واقعا مثل همیشه خوب بودن ولی چه فایده ملتی که حکومتش خائن و جانی و ترسو باشه ملت بیچاره ایه
  5. مهم تر از همه اونهایی که با دیدن هزاران کودک و زنی که کشته میشن و هنوزم خیلی ملوس و ممتنع به جنگ نه میگن و مشخص و صریح نمیگن مرگ بر اسرائیل واقعا برام عجیبن, عین روز روشنه که اسرائیل و امریکا و اروپا دارن جنایت میکنن ولی به عده کلی و مبهم راجع به بانیان جنگ و نفس بد بودن جنگ ها حرف میزنن. اینها هم یک جوری حامیان زیرپوستی همین جنایتکاران هستن.
  6. تو مقاطع مختلفی از تاریخ سیاسی این مملکت بارها دیدم رژیم کودک کش اسراییل از کارهایی تو کشور خودمون حمایت کرده, آیا وقت اون نرسیده وقتی دیدم کاری مورد تائید اسرائیله یه تجدید نظر در خصوص درستی یا غلطی اون کار بکنیم؟؟ با خودمون تا حالا فکر کردیم ما تو کدوم زمین داریم بازی میکنیم؟؟؟ تو زمینی که مورد تائید اسرائیله یا تو زمینی که مورد خصم و کینه اسرائیله!؟

دو روز دیگه سالگرد شهادت آرمان عزیز و همین ایام سالگرد شهادت ده ها نفر از عزیزانمون بوده که اسرائیل از شهادتشون شاد شد و حتی فوت عده ای که تحریک شده بودن و خونشون بی دلیل پایمال شد, یادمون باشه اسرائیل از فوت اتفاقی اون دختره هم خوشحال شد از اینکه یه عده آدم خائن و نادون دنباله روی کردن, حمایت کردن, فحش دادن, بوق زدن, تائید کردن، شعار دادن، سکوت کردن، حق دادن و از این قبیل، حتی اونهایی که الان با بی‌حجابی عامدانه و لجوجانه شون دارن همون اهداف اسرائیل رو همراهی میکنن و همون کاری رو میکنن که اسرائیل دوست داره، تو جنایت هایی که اتفاق افتاد و خون های بیگناهانی که ریخته شد سهیم هستن, هر کسی به اندازه میزان حمایت و همراهیش با خواست و مطلوب اسرائیل و امریکا تو قتل اون کودکان سهیمه چه قبول کنه چه نکنه!

 

× ایمان مردم غزه رو میبینین؟ آیا ما هم مثل اونها ایمان قوی و مستحکم داریم؟؟

 

مطالب مرتبط:

آرمان عزیز

قورباغه های هفت تیرکش

۰۴ آبان ۰۲ ، ۲۳:۱۸ ۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
این جانب

عروس های اسدالله خان

این روزا ساعت 9 شب شبکه آی فیلم مجموعه پدرسالار رو داره پخش میکنه, واقعا خاطره انگیز و دوست داشتنیه ...

 

چقدر من از اون دو تا عروس اسدالله خان همون موقع حرص خوردم, یکی خودخواه و لجباز و بی ملاحظه, اون یکی هم فتنه و آتش بیار و نمک نشناس و آبزیرکاه؛ از اون خواهر زن حسود و کینه ای که چشم نداشت شوهر خواهرش و البته خواهرش یه روز خوش ببینن؛

و با نهایت تاسف دیدیم و میبینیم که یه عروس بد میتونه یه خانواده رو به هم بریزه!

 

علاقه و ارادت من به عروس ها از همون موقع ها شکل گرفت! 

 ازونجا که مصادیق زیادی از این نوع عروس ها رو هم تو اطراف مون میدیدم و همه مون دیدیدم, از همون موقع فهمیدم زن در مقام خواهر و مادر و دختر خیلی خوبه ولی وقتی در مقام عروس و همسر میاد میشه بلای جان!

البته همونطور که عروس دختر نمیشه, داماد هم پسر نمیشه ها و بالاخره یه جایی زهر خودش و غریبه بودن خودش رو نشون خواهد داد.

 

خیلی از عروس ها از مادرشوهرهاشون حرف میزنن در حالی که خود عروسه آیا همون رفتار و توقع و عکس العمل رو با مادر و خانواده خودش هم داره یا داشته؟؟


من در برخورد با عروس های خودخواه, فتنه و طلبکار و نمک نشناس همیشه دعا میکنم خدا یه پسر بهش بده, بعدش یه روز یه عروس عین خودش نصیبش بشه, تا بفهمه پسری رو از مادرش گرفتن و تمامش رو مال خودش دونستن و همیشه طلبکار بودن و احترام و کرنش نکردن به خانواده داماد و مادر شوهر یعنی چی!

 

+ یه بعدا نوشت دارم که بعدا خواهم گفت!

۰۱ آبان ۰۲ ، ۱۴:۲۱ ۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۳
این جانب

موشک جواب موشک!

با توئیت

با پست و استوری

با بیانیه

با تظاهرات

با شعار

با مذاکره

با این چیزا درست نمیشه...

جواب موشک، موشکه!

جواب خون، خونه!

جواب کشتن، قصاصه...

 

وقتی حاج قاسم رو زدن، رهبری گفتن باید قوی شیم، من اینو میفهمم، نمیشه با ضعف جلوی قدرتمند پیش رفت باید قوی شد، الان که نزدیک قله ایم چرا کاری نمیکنیم؟؟؟

الان که قدرت موشکی و پهپادی داریم چرا کاری نمیکنیم؟؟؟

 

میدونم باید صبر کنم، میدونم باید به حرف بزرگان سیاسی اعتماد کنم چون اونها چیزایی میدونن که من خبر و تحلیلی ازش ندارم، میدونما ولی دلم طاقت نداره، از صبح پر از خشم و اشک م، بند نمیاد، آروم نمیشه...

نمیدونم چی کار کنم، هیشکی هم هیچ کاری نمیکنه جز مذاکره و بیانیه و ...

 

امروز میدون انقلاب بودم همه با شعر اون آقاهه که شعر خوند، خیلی هم کوتاه بود اشک ریختن و خشم داشتن ولی چه فایده، مرهمی نداشتیم که به هم بدیم و کاری جز صبر ازمون بر نمیاد...

به خودمم فکر میکنم میگم من نه توان و جرات جنگیدن دارم، نه کار امدادی و پزشکی دارم، تازه اگه نیرو بخوان من به چه دردی میخوام بخورم، هیچ هنر و تخصص به درد بخوری ندارم :(

 

 

خدایا، به هیییییچ کسی امیدی نیست، جز خودت!

خودت یه کاری کن!

 

۲۶ مهر ۰۲ ، ۲۱:۳۹ ۴ نظر موافقین ۸ مخالفین ۲
این جانب

دو آیه از قرآن

امروز آخوند مسجد دید همه برافروخته و خشمگینیم دو تا آیه قران برامون خوند, خیلی خوب بود, گفتم باهاتون به اشتراک بذارم, تا حالا این آیات رو ندیده بودم: 75 و 76 سوره مبارکه نساء

 

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

 

وَمَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَٰذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا ﴿٧٥﴾

شما را چه شده که در راه خدا و مردان و زنان و کودکان مستضعف نمی جنگید؟

آن مستضعفانی که همواره می گویند: پروردگارا! ما را از این شهری که اهلش ستمکارند، بیرون ببر و از سوی خود، سرپرستی برای ما بگمار و از جانب خود برای ما یاوری قرار ده. (۷۵)

 

الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ ۖ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا ﴿٧٦﴾

آنان که ایمان آورده اند، در راه خدا می جنگند؛ و کسانی که کافر شده اند، در راه طاغوت می جنگند. پس شما با یاران شیطان بجنگید، که یقیناً نیرنگ و توطئه شیطان سست و بی پایه است. (۷۶)

 

 

+چقدر قران خوب و محشره ... همین چند دقیقه پیش بایدن گفته فکر میکنه حماس بیمارستان رو بمباران کرده و امریکا در کنار اسرائیل ایستاده!

شیطان بززرگ داره کید میکنه که این جنایت رو بندازه گردن طرف مقابل ... 

 

بعد یه عده جیره خور و کاسه لیس و غرب پرست این چیزا رو ته ذهنشون داشته باشن هر وقت دیدن آمریکا و اسرائیل از چیزی حمایت کردن یه ذره شک کنن که اونها شیطانن و همیشه دارن دروغ میگن.

۲۶ مهر ۰۲ ، ۱۲:۵۲ ۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
این جانب

جنایت کاران بزرگ عصر جدید

امریکا، فرانسه و انگلستان امروز پیشنویس قطعنامه شورای امنیت۱ برای آتش بس تو غزه رو  وتو کردن، ۶ تا کشور رای ممتنع دادن...

 

ده دوازده روزه بمب های ساخت آمریکا داری خونه ها رو نابود و زن بچه فلسطینی رو قتل عام میکنن و ما همینجور ساکت نشستیم

 

واقعا با دیدن صحنه های جنایت آمریکا، چرا هیچ کاری نمیکنیم، چرا موشک نمی‌زنیم چرا نیرو اعزام نمی‌کنیم،  چرا چرا ...

 

امریکا و مزدوراش، اروپا و نوکران و کاسه لیس هاش و حامیان اونها و ساکتین این جنگ همه در این جنایت سهم دارن، تا برسه به اونهایی که واسه یه سطل ماست خودشون و جر دادن و واسه سوختن و تیکه تیکه شدن زن و بچه مردم به دست موشک ها و حمایت های آمریکایی و اروپایی لال شدن هم تو این جنایت سهم دارن 

 

 

 

۱ این قطعنامه 9 رای موافق لازم را دریافت نکرد. علاوه بر روسیه، چهار کشور چین، امارات، گابن و موزامبیک از آن حمایت کردند. ولی این سند با مخالفت ایالات متحده، بریتانیا، فرانسه و ژاپن مواجه شد. شش کشور دیگر عضو شورای امنیت- آلبانی، برزیل، غنا، مالت، سوئیس و اکوادور - به آن رای ممتنع دادند.

 

+

همین چند لحظه پیش رژیم جنایتکار و کودک کش اسرائیل بمب آمریکایی انداخته بیمارستانی تو غزه و حداقل 1000 نفر کشته شدن، باورتون میشه؟؟

هزاااااااار نفر 

بعد هیچ کدوم از دولت های بی عرضه و بی غیرت مسلمون هیچ کاری نمیکنن!

جمهوری اسلامی این همه موشک داره، نگه داشته واسه کی؟؟؟

بزن آقا بزن حیفا و تل‌آویو رو با خاک یکسان کن، مرگ یه بار شیون یه بار

از ایران نمیزنی از سوریه بزن از لبنان بزن

پهپاد ساختی واسه کی؟؟؟؟؟

 

 

نمیدونم چطور میشه امشب خوابید، چطور امشب میشه نمرد و زنده موند

 

قوله تعالی:

﴿وَسَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ﴾ (الشعراء: ۲۲۷)

۲۵ مهر ۰۲ ، ۲۱:۰۳ ۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
این جانب

بچه های کوچولوی من!

دیشب دیر رسیدم خونه, بچه خواب بود, رفتم روش و بوسیدم و نگاه کردم دیدم داره نفس میکشه خیالم راحت شد خوبه ...

 

اومدم تلویزیون رو روشن کردم جنایت های کودک کشی رژیم اسرائیل رو نشون میداد, یهو یه ترس و غصه بزرگی منو گرفت, با خودم گفتم اگه من جای اون پدری بودم که بچه کوچولوش رو بهتره بگم جنازه بچه ش رو بهش میدن چی کار میکردم!

 

همین الانم با هر عکس و فیلمی که میبینیم حس میکنم بچه خودم رو از دست دادم ...

 

غم بزرگی تو سینه دارم برای اینکه کاری از دستم بر نمیاد جلوی این ظلم بزرگ و آشکار رو بگیرم.

نمیتونم درک کنم پدران این بچه ها چی کشیدن فقط از خدا میخوام خدا بهشون صبر بده و ریشه ظالمین رو از بیخ بکنه, هم ریشه ظالمین هم طرفداران ظالم و هم ساکتین این ظلم!

:((

 

14020724000010_Test_PhotoN.jpg (745×375)

 

۲۴ مهر ۰۲ ، ۱۴:۱۰ ۱ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
این جانب

ترسوهای کودک کش

دنیای سیاست دنیای پیچیده ایه, دنیای فکر و تحلیل و دوراندیشیه ...مثل بازی شطرنج باید چندتا حرکت بعدی طرف مقابل رو هم پیش بینی کرد ...

 

شاید اگه کمی جوون تر بودم, به واسطه شر و شور جوونی اگه دست من بود حکم میدادم که چند تا موشک از سوریه و لبنان به تلاویو بزنن و نیروی زمینی گسیل کنن از سمت بلندی های جولان و همزمان شمال فلسطین و حمله همه جانبه شروع کنن ولی خب سیاست چیز دیگه ای میگه, تو سیاست دنبال بهینه ترین حالت میگردن, کمترین تلفات برای بیشترین دست آورد

هرچند این صبوری سیاسی هم یه جایی به سر میاد به نظرم...

 

برای بجه های غزه, برای زنان و مردان غزه و فسلطین که این کشتار رو هفتاد و پنج ساله دارن تجربه میکنن خیلی ناراحتم ولی نمیدونم چیکار کنم, کاری از دستم بر نمیاد ... ولی آرزو میکنم و البته مطمئنم این اسرائیل کودک کش بالاخره به دست یکی از این کودکان نابود خواهد شد ان شا الله/.

 

جالبه این قوم وحشی در طول تاریخ همیشه یک مدل توحش داشتن, همیشه اهل کشتن آدم های مظلوم و بی دفاع بودن و جرات جنگیدن رو در رو نداشتن و همیشه در حال خیانت و فتنه بودن, از جنایت های مجاهدین خلق گرفته تا جنایات اغتشاشات اخیر تو کشتن امثال شهید آرمان و شهید عجمیان تا کشتن بچه ها تو شاه چراغ و داعش و الانم تو فلسطین و کشتن زن و بچه بیگناه ... تا برسه به شمر و خولی و یزید

و جالبه همه چیز رو وارونه میخوان جلوه بدن, جای ظالم و مظلوم رو عوض کنن و ... غافل از اینکه حق پوشوندنی نیست.

 

این روزها دارم خیلی به این فکر میکنم که به قول شهید مطهری باید شمر و یزید زمانمون رو بشناسیم و یادمون باشه امام حسین زمانمون الان کجاست که بریم کمکش و یزید زمانمون کیه که علیه ش موضع داشته باشیم و براش نوکری و مزدوری نکنیم!

۲۲ مهر ۰۲ ، ۱۳:۱۳ ۰ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۲
این جانب

این کجا و آن کجا !

دیروز موقع نهار خوردن یکی از همکاران گفت که دلم برای کشته شدگان این جنگ میسوزه و جنگ چه چیز بدیه و همش کشت و کشتار آدم های بیگناه ...

 

یکی از بچه ها عصبانی شد و گفت تو چقدر آدم ِ (قطعا بی شعور و گاو منظورش بود ولی گفت) بی فکری!

 

بعد از اینکه یکم جر و بحث شد بهش گفتم اولا اونی که تجاوز کرده و بچه های و نوجوون های فلسطینی رو 70 ساله هر روز داره میکشه و بهشون میخنده اسرائیله, اینا 70 سال ظلم و غارت و تجاوز و قتل دیدن حالا میخوان تلافی کنن, تازه همه اینا به کنار اونی که در مقابل کفر و ظلم وایمیسه اگه کشته بشه شهید میشه و زنده است, اینو خدا گفته ها, آخوندا از خودشون در نیاوردن و اگه بکشه طرف مقالبش نفله میشه ..آخه این کجا و اون کجا, چه مقایسه احمقانه ایه میکنی تو ...

 

یادتون میاد پارسال همین موقع ها قرار بود جمهوری اسلامی ساقط بشه؟؟!! :))

 

کلا با خدا و هر کسی که با خداست نمیشه شوخی کرد و در افتاد!

وقتی با خدا باشی با پاراگلایدر بزرگترین و مجهز ترین ارتش ها رو شکست میدی, در حالی که اونا دارن تو اتوبان F16  بکسل میکنن!

 

الان وقتشه که این دو تا آیه رو بخونیم:

وَمَکَروا وَمَکَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَیرُ الماکِرینَ

فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً

 

یادداشت کاملا مرتبط:

کی قراره راه رو باز کنه؟؟

 

 

بعدا نوشت:

 تو زمان فتح و نصر خدا و تسبیح و استغفارمون یادمون نره عزیزانمون تو افغانستان زیر آوار زلزله گرفتارن, خدایا بهشون رحم کن, همونطور که به حملات وحشیانه اسرائیل به غزه خدا باید رحم کنه

همین الان صدها بچه و زن ومرد و پیر و جوون در معرض خطرن

۱۷ مهر ۰۲ ، ۰۸:۴۵ ۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۲
این جانب

سبزی های بسته بندی شده

پنج شنبه ای رفته بودیم سبزی بخریم, گفتیم بریم باغای جنوب تهران ازونجا سبزی زمستون رو بخریم ... یه بیست کیلویی سبزی خریدیم و حاج خانم و عیال نشستن کنار باغ و همونجا سبزی ها رو پاک کردن و منم گفتم که نزدیک شاه عبدالعظیمیم برم اونجا تا کارتون تموم میشه ...

 

نشسته بودم تو صحن اصلی که دیدم دو تا گُنگِشک تازه نورسیده که داشتن لابد برای ازدواج و آشنایی حرف میزدن... من خیلی خوشم میاد وقتی دختر پسرا باهم حرف میزنن اونم تو این فضاها و برای این موضوعات (خب از قیافه و حالات و فاصله و مکانی که نشسته بودن مشخص بود که اومدن برای صحبت ازدواج)

دختره روش به من بود و پسره پشتش, پسره انگار نگران بود و مضطرب ولی دختره خیلی خوشش اومده بود همه ش نیشش باز بود و از قیافه ش معلوم بود که داره تو ذهنش خیال پردازی میکنه که دیگه شوهر داره و کلی خیالبافی میکرده  

 

یاد خودم افتادم, آخی جَوونی, چقدر با دخترا حرف میزدم, هووف ...

انقدر زیاد بود که آمارش از دستم در رفته, بعضیاشون رو یادم میاد و خیلی هاشون رو یادم نمیاد, با بعضیاشون هنوزم در ارتباطم و هنوزم دوسشون دارم ولی خب دیگه نیستن یا شوهر کردن یا نیستن کلا ...

 

تو ذهنم این اومد که چی چی به هم میگفتیم؟؟

یادم افتاد که زندگی همین سبزی خریدن هاست, همین چیزای عادی و به ظاهر پیش پا افتاده است و اون خیالپردازی های اول ازدواج کمتر مجال وقوع داره و خط کش های اون موقع خیلی به درد زندگی واقعی نمیخوره و تقریبا بیشتر چیزایی که تو این صحبت ها گفته میشه تو زندگی واقعی محلی از اعراب نداره و کلا این صحبت ها کاربردی و واقع گرایانه نیست و بیشتر خیال پردازانه است ... ( مخصوصا واسه آقایون؛ چرا که خانم ها تا قبل از عقد یه جورن و بعدش کلا عوض میشن و خواسته ها و نیازاشون کلا رفع میشه تا قبل از عقد فقط میخوان شوهر کنن و خیالاتی دارن که بعدش عوض خواهد شد, و مردها خیلی کمتر عوض میشن)

به نظرم سخت گیری و معیارهای عجیب و غریب رو باید گذاشت کنار و کسی که از سلامت نفس و شخصیت برخورداره رو شباهت های کلی باهامون داره رو هر چه زودتر انتخاب کنیم و بریم سر خونه زندگیمون و سبزی هامون رو بسته بندی کنیم!

 

 

یادآوری و بازخوانی مطالب مرتبط خالی از لطف نیست:

  1.  وقتی میخوای زن بگیری قسمت اول

  2. وقتی میخوای زن بگیری قسمت دوم

  3. جواب این دختر پسرها رو کیا میدن؟؟

  4. عاشق زن همسایه شدم!

  5. ملاک های انتخاب همسر

  6. مجردان

  7. نکات متأهلی شماره یک

  8. مطلب مردونه است - قسمت دوم

  9. وقتی میخوای زن بگیری

  10. مادر و ببین دختر و ببر ؟

  11. مطلب مردونه است - قسمت اول

  12. مطلب برای خانم های متأهل

من چقدر مطلب زناشویی نوشتم. :))

۱۵ مهر ۰۲ ، ۱۰:۳۴ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
این جانب

من دیگه خورده شیشه ندارم.

دو ماهی میشه که بین انگشت شصت و انگشت کناری پام متورم شده و درد خفیفی داره, به حساب اینکه جوش یا چیزی شبیه این فشارش میدادم درد میکرد انگار یه چیزی توش باشه بخواد بزنه بیرون ...

 

چند روزی بود که زخم شده بود, یه تیکه دنبه و زردچوبه گذاشتم که زخمش عفونت کرده, عفونتش رو بگیره, موقعی که داشتن پانسمان دنبه رو عوض میکردم دستم به یه چیز تیز خورد دیدم نوک تیز یه شیشه است ... با ناخنم کشیدمش بیرون, یکم خون اومد و دیدم یه تیکه شیشه نازک تقریبا یک سانتیه ...

رفتم تو سوابق پزشکیم نگاه کردم دیدم سال 92, مرداد ماه, یه جراحی پا داشتم!

 

داستان این بود که یکی از اقوام زن و شوهر باهم دعوا کردن, خانمه زنگ زد فلانی پاشو بیا منم خودم رو رسوندم و دیدم تمام شیشه های خونه ریخته و زنه بیهوش شده و مرده هم یه گوشه افتاده بود, منم یهو پام رفت روی یه شیشه شکسته و فرداش رفتم بیمارستان که شیشه رو بیاره بیرون جراحه گفت هیچی پیدا نکردم, همون موقع هم بهم یکی از اقوام گفتن دنبه بذار خودش میکشه بیرون دیگه من نذاشتم و رفتم پیش جراح و اونم پیداش نکرد و تقریبا ولش کردم ولی ته ذهنم یادم بود که شیشه بیرون نیومده ...

 

تقریبا هیچکسی باورش نشد, این شیشه ده ساله تو بدن من مونده و همین چند روز پیش خارج شد.

 

 الان من دیگه خورده شیشه ای ندارم!

 

۱۰ مهر ۰۲ ، ۱۴:۴۴ ۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
این جانب

رمز به همه داده میشود جز یک نفر یادداشت قبلی

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۹ مهر ۰۲ ، ۲۱:۱۹ ۱ نظر
این جانب

رمز فقط یک نفر

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۸ مهر ۰۲ ، ۰۹:۴۹ ۰ نظر
این جانب

وسط مهمونی

الان وسط مهمونی ای هستم برای وعده شام، شمردم ۱۴ نفریم، غذا که نصفش از بیرون اومده بود، یک هفته است تو تدارک این برنامه ن، همه هم یه جور لباس پوشیدن انگار عروسیه، الانم سر و صدا میاد که فلان ظرف تو ظرف شویی جا نمیشه...

یعنی این حجم از تکلف و ادا و افه واقعا خسته کننده و تهوع آوره، انواع و اقسام غذا ها و نوشیدنی ها بود ولی من اندازه خودم خوردم و کاش نمیخوردم، الان دلم درد گرفته ... 

 

حالم ازین مجالس اینطوری که زن خونه در گشادی و تنبلی و بی هنری و بی سلیقگی محضه و فقط واسه فیس و افاده و ادا مجلس گرفته و هیییییچ محبت و صمیمیتی توش نیست بهم میخوره

۰۶ مهر ۰۲ ، ۲۲:۲۹ ۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱
این جانب

دل و رو سیاه!

هر وقت یه کار خوبی میکنم یا یه موقعیت خوبی برام پیش میاد به جهت اعتقادی و اینها, نمیدونم چی میشه پشت بندش یه غللللللطی, یه گناهی میکنم که تا حالا نکردم. انگار یه کرم خاصی دارم که اندازه کار خوبه یا موقعیت خوبه باید یه گناه بزرگی به اندازه اون انجام بدم که تعادل برقرار بشه!!!!!!

 

تقریبا همیشه وسط انجام گناه, هی با خودم میگم فلانی این کار من طبق فلان و بهمان آیه قران گناهه ها... نکن!

کلی آیه و حکم شرعی جلوی چشمم ردیف میشه ولی باز انجام ش میدم ...

تقریبا هر چی فکر میکنم گناه ناآگاهانه انجام ندادم و همه گناه هام رو میدونستم گناهه و انجام دادم.

 

بعدش که عذاب وجدان میگیرم و استغفار میکنم, به خودم میگم مسخره کردی خدا رو؟

یا خودت رو مسخره کردی آشغال عوضی؟

هر غلطی دلت میخواد میکنی و میدونی نباید بکنی و خودت رو به خریت میزنی و دوباره استغفار میکنی!؟

 

نگاه میکنم به خودم خدا تقریبا همممممه چی بهم داده, تقریبا همه نعمت های مادی و معنویش رو به من تمام کرده ولی من تقریبا قدر هیچکدومشون رو نمیدونم ... از روز اول فقط حفظ ظاهر کردم و سعی کردم خودم رو خوب نشون بدم که رو سرم قسم بخورن ولی خودم میدونم که چه ... هستم!

 

تقریبا هیچ کاری نکردم و دست هام خالی و پرونده سیاهی دارم...

 

سرجدتون نیاین بگین خدا میبخشه و امید داشته باش و از این حرفها, اینا رو خودم میدونم؛ من حرفم اینه که من نباید کاری میکردم اونم ایییییییییییییین همه سال و اونم اییییییییییییییییییییییییییین همه تکراری! 

من دوست داشتم دست نخورده و بکر میرفتم نه اینجوری رو سیاه و دل سیاه و داغون!

:((

 

+ چقدر امروز مدرسه رفتن بچه ها خاطره انگیز و دوست داشتنی بود, خودم وسط راه پیاده شدم که با بچه مدرسه ای ها چند قدم پیاده برم ... بوی ماه مهر, ماه مهربان...

۰۳ مهر ۰۲ ، ۰۹:۵۹ ۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
این جانب

عمرم به پائیزش رسیده

امروز قبل از نهار 1600 تا نظر خودم در سایر وبلاگ ها رو پاک کردم و حدود 800 نظر خصوصی که داشتم رو هم همین طور...

خیلی سخت بود دونه دونه باید حذف میکردم ...

همه وبلاگ هایی رو هم که دنبال میکردم قطع دنبال زدم

 

چند روزه دارم با خودم به این موضوع فکر میکنم که وبلاگ جز وقت تلف کردن و روابط ناسالم و غلط و فاسد چیزی برای من عایدی نداشته, شاید چیزهایی آموخته باشم و آدم هایی رو شناخته باشم ولی یه عمر از من گرفت, بیست ساله هر روز مواقعی که فعال بودم وبلاگ چک کردم و ساعت ها نظر دادم و نظر گرفتم و ...

 

حالم از این وضعیت به هم میخوره, بی کاری این سالها و تلف کردن عمر و ساعات زندگی م واقعا دردآوره, آزار دهنده است, هزارتا کار میتونستم بکنم, بیشتر کنار خانواده م باشم, بیشتر درس بخونم یه فنی هنری چیزی یاد بگیرم و ... اما دریغ و افسوس فقط کل کل کردن و از هر چیزی اندازه یه سطح کم عمقی دونستن عایدم شده و این یعنی بی ارزش ترین چیزها ...

نه هنری بلدم, نه فنی و نه کار خاصی میکنم ...

با اون همه استعداد و توانایی همه وقت و انرژی م صرف جدل کردن و کل کل کردن گذشت ...

همه استعدادهام تلف شد

و البته خودم باعث اتلافش بودم و هستم ...

 

از این مسخره بازی های دخترونه که وبلاگ و ببندن و دو روز بعد بیاد حالم بهم میخوره, میدونم هم دو روز دیگه این حس پشیمونی رو میذارم کنار و دوباره این کار احمقانه بیهوده رو شروع میکنم ...

 

+داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید ...

۰۱ مهر ۰۲ ، ۱۴:۰۸ ۱۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۳
این جانب

مشهد

بعد از سه روز تو راه رسیدیم به مشهد.

فکر کنم این پنجمین سفرم به مشهد بود و یا نه ششمین, و سومین با ماشین خودم...

وقتی رسیدم خیلی بزرگراه های مشهد به چشمم اومد, چقدر پیشرفت داشته و چه شهر بزرگیه مشهد, من دفعات قبل اینطوری ندیده بودمش ...

از مشهدی ها هم بگذریم, همون طور که از شمالی ها تو مسیر چیزی نمیخوام بگم ....

 

تو حرم چرخ میزدم که عیال زنگ زدن و گفتن بیا رواق امام خمینی بنی فاطمه میخواد مداحی کنه ...

منم بعد از نماز خودم رو رسوندم اونجا... خدارو شکر با یکم صبر یه جای خوب گیر آوردم و رفتم تکیه دادم زیرمم فرش نرمی بود و راحت بودم(هیچ چی مهم تر از جای نرم و راحت برای من تو یه مجلس بودن نیست, هم نزدیک باشم, هم زیر باد کولر نباشم, هم تکیه گاه داشته باشم هم جایی باشه پامو دراز کنم, هم صدای بلندگو اذیتم نکنه و کلا راحت باشم)؛ 

 

بنی فاطمه و مهدی رسولی و مهدی سلحشور و احمد واعظی میخوندن و آقای پناهیان و دکتر عالی و آیت الله کازرونی سخران ها بودن و تقریبا دو مرحله یا سه مرحله برنامه داشتن, یه سخران و یه مداح و دوباره سخنرانی و مداحی ... البته مداح های خود حرم و بعضی هیات ها هم وسط ها میخوندن ... حدودای ساعت 12 شب اول بود که دیدم داره جمعیت یهویی زیاد میشه گفتم چی شد مگه مراسم تموم نشده, گفتن نه یه مداحه معروف داره میاد, گفتم کیه گفتن علیرضا اسفندیاری ... گفتم کی هست, توضیح دادن ترکی میخونه و منم گفتم ببینم این جمعیت که یهو دو برابر شد واسه چیه این آدمه که اسمشم نشنیدم دارن جمع میشن...

این پسر خوند, قریب دو ساعت یه بند, بدون توقف, بدون کاغذ, حفظ شور داشت و روضه بود و مداحی ... به قدری عالی بود که همممممه اون مداح معروفا در مقابلش عملا بازی بازی داشتن میکردن و کاری نکرده بودن, واقعا عالی بود ...

 

یعنی تو عمرم همچین لذتی از مداحی نبرده بودم, سه شب آخر رو  میدونستم شلوغ میشه, حدودای یک ساعت مونده به نماز مغرب میرفتم یه جای خوب گیر میاوردم و تا حدودای سه صبح که برنامه داشت میموندم و راحت تکیه زنان برنامه ها رو تماشا میکردم ... اون ور هم عیال اینا بودن وسطا یه چیزی میدادن میخوردیم و از برنامه ها استفاده میکردیم ... بچه هم بغلم میخوابید یا بازی میکرد ولی مداحی اسفندیاری واااااقعا معرکه بود, این مداحای معروف باید جلوش لنگ بندازن!

 

روز شهادت امام رضا هم که چند تا مداح دیگه میخواستن بیان چارپایه خونی که ما دیرمون بود و باید میومدیم خونه, دیشبش تو برنامه رضوان ناهار امروز رو دعوت حرم امام رضا جان بودیم, ناهارش و به ما داد و ما هم یه خدافظی کردیم و راهی شدیم و کلی وسط راه موکب بود که ازمون پذیرایی کنن, شب وسط راه خوابیدیم و فردا رسیدیم خونه ...

 

خیلی چسبید, خیلی خوش گذشت...
به اندازه تمام عمرم تو روضه ها و نوحه ها اشک ریختم ولی خیلی کیف کردم و لذت بردم, خیلی حال داد ... 

خیلی خیلی چسبید, حال و هوای مشهد خیلی باحال بود, بیشتر موکب ها اصفهانی ها و مرکز ایران بودن و بیشتر دسته ها ترک بودن و شمال غرب ایران ...

حس و حال بی نظیری بود, فکر کنم فضای اربعیین هم همینطور باشه که مردم اینقدر مشتاق حضورش هستن ...

 

خیلی چسبید, خدا روزی همه تون کنه.

خدا رو شکر 

واقعا خدا رو شکر که طلبید و روزیمون کرد

۲۹ شهریور ۰۲ ، ۱۴:۲۲ ۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
این جانب

بابا جونم رسیدیم

همیشه وقتی میرفتیم سفر و بابا خونه میموندن به محض اینکه می‌رسیدیم به مقصد یا برمیگشتیم خونه سریع زنگ میزدیم مرحوم بابام، که ما رسیدیم، اون خدا بیامرزم میگفتن خدا رو شکر ...

 

الانم میخوام بگم بابا جونم رسیدیم خونه، بابا امام رضا جونم رسیدیم خونه صحیح و سالم.

خدا رو شکر 

۲۷ شهریور ۰۲ ، ۰۰:۳۹ ۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
این جانب

سلام به مهمون ها

سلام

یه موضوع مهمی مدت هاست ذهن منو مشغول خودش کرده

جالبه 

خیلی خیلی هم جالبه

من اعتقاد به زیارت به شکلی که عموم مردم دارن، ندارم، یعنی ابدا نمیام زیارت چیزی طلب کنم یا ثوابی جمع کنم، یا حاجتی عرضه کنم

خیلی اهل اینجور برنامه ها هم نیستم، به قیافه و تیپ و به قول این جوونا به سیس م هم نمیخوره

خیلی هم مراتبی که برای قبر امامان قائلن، اصلا و ابدا قبول ندارم

ولی نمیدونم چی میشه سرمو میزنن دمم رو میزنن کنار قبر یه امامی یه امام زاده ای خدا روزی م میکنه ...

بارها شده جاده رو مثلا اشتباه رفتیم دیدیم یه امام زاده ای وسط کوهستان یا بر و بیابون جلوی راهمون سبز شده و بدون اینکه نیت زیارت ش رو داشته باشیم خدا قسمت ما کرده...

الانم تازه از حرم امام رضا سلام الله علیه اومدیم به موقعیت اسکان مون ...

 

نکته جالبش واسه منی که هیچ وقت زیارت نامه نمیخونه و فقط برای غفران مرده ها و زنده ها قرآن میخونم هررررررر بار یه آیه میاد که توش سلام داره...

این سری به مهمون های مکرم حضرت ابراهیم صلوات الله علیه سلام دادن

هل اتاک حدیث ضیف ابراهیم مکرمین

اذ دخلوا علیه فقالوا سلاما

 

باور کنین نمیدونم چه حکمتیه، هم میترسم هم ...

مطلب مشابه:

اینترنت رایگان 

۲۰ شهریور ۰۲ ، ۱۴:۴۷ ۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
این جانب

چهل سال هم تموم شد!

از صبح تو راه که میومدم همه ش بی دلیل دلم می خواد گریه کنم, خیلی دلتنگ بودم...

 

از 5 صبح تا الان گریه م بند نمیاد ...خوبه هم تو راه تنها بودم و هم الان تو اتاق تنهام

 

تا همین اواخر که بابا حالشون خوب بود, همیشه ایشون یادش بود روزهای تولد و بهم تبریک میگفتن ...

 

دلم خیلی برای بابام تنگ شده :((

 

 بدون هیچ بحرانی چهلمین سال زندگیم تموم شد...

 

خدایا یادم بده چطور از نعمت هایی که به من و پدر مادرم دادی ازت تشکر کنم

خدایا خودت کمکم کن کارایی انجام بدم که تو ازش راضی باشی

نسل و بچه های صالحی به من عطا کن

خدایا (من درسته گناهکار و خطاکارم و خیلی بدم ولی عناد ندارم) قلبا ایمان دارم جز تو بازگشتی ندارم و تسلیم تو ام. 

 

احقاف 15, چه آیه قشنگی تو قران بود و من خبر نداشتم!

 

 

یادداشت های مرتبط:

چهل سالگی

عشق

کجایی کجایی ... دلم هواتو کرده

بازگشت بابا

 

آهنگ حال امروز من:

هنوزم وقتی میخندی ...

هنوزم چشمای تو مثل شبای پر ستاره است

۱۴ شهریور ۰۲ ، ۰۸:۲۵ ۱۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
این جانب

طفل معصوم

دیروز حوالی میدان راه آهن بودم, اون منطقه از شهر پر از معتاده, واقعا صحنه های اسف باری رو با چشم میدیدم وسط خیابون, کوچه پس کوچه نه ها, وسط میدون کنار ورودی مترو راااااحت مواد میکشیدن و هییییییییییچ کسی باهاشون کاری نداشت, نمیدونم چرا با این مظاهر برخورد نمیشه, هر چند جمهوری اسلامی انگار تو دستور کارش برخورد نداره, نه با بی حجاب ها برخورد میکنه نه با سگ بازها نه معتاد ها و نه موتور سوارهای وحشی و نه ... همه ش داره با مماشات از کنار این مفاسد میگذره 

 

حرفم یه چیز دیگه است البته, یه مادر و بچه ای رو دیدم یه پسر بچه معصوم و دوست داشتنی 5-6 ساله که مادره دستش رو میکشید و به سمت مواد فروشا میبرد که جنس بخره ...

نمیدونستم چی کار کنم, اون مواد کوفتی رو بالاخره میکشه و اون بچه بوش به مشام ش میرسه و اون هم ممکنه معتاد بشه ...

 

این صحنه رو نگه دارید, پریروز دفتر مشاوره بهم گفت بیا پنجشنبه به مورد خاص دارم حتما بیا, منم گفتم نیستم مورد چی هست, گفت یه زن و شوهر هرزه ن که بچه 5 سالشون شاهد تمام هرزگی های فاجعه آمیزشون بوده(مواردی رو تعریف میکرد از هرزگی اون زن و شوهر که تهوع میگیرم از بیانش اونم جلوی چشم بچه شون)

 

این بچه های معصوم چه گناهی کردن آخه, این مادرهای نفهم و بی شعور و بی مسئولیت این پدر های احمق و نادون و خودخواه چی از جون بچه هاشون میخوان ؟؟

 

بارها با چشم خودم دیدم جلوی بچه سیگار میکشن, قلیون میکشن, همینجوری لخت و پتی زنه با لباس ناجور میاد و مورد تعرض کلامی و چشمی مردها قرار میگیره(بچه ها خوب میفهمن که مردای دیگه چطور مادرشون رو دارن نگاه میکنن), جلوی بچه آرایش میکنن, سگ و گربه بازی میکنن و هزار تا کثافت کاری دیگه اونم جلوی بچه ی معصومی که از دنیا هیچ چیز کثیف و ناهنجاری نمیبینیه و شما با این کارهای خائنانه و بی شرفانه تون دارید روح و روان و شخصیت اون بچه معصوم رو به لجن میکشین ...

فقط این اغتشاشگرهای کودک کش کودکان معصوم رو نمیکشن, شما بی عرضه های بی مسئولیت هم کودک کشین!

 

مطالب مرتبط:

زن های بی عرضه

نسل گشاد

دیاثت شما عین خیانت شماست!

معترضین کودک کش

بچه های بیچاره

 و رحم اجاره ای

۱۱ شهریور ۰۲ ، ۰۸:۰۵ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
این جانب

جلسه مشاوره -قسمت دوم

یادآور میشوم مطلب زیر حاوی مواردی است که بیشتر مربوط به متأهلین است و طبعا مجردین از خواندن آن سودی نخواهند برد و شاید برایشان بد هم باشد, از طرفی ممکن است از نظر شما خواننده محترم, غیر مودبانه, خارج از نزاکت, غیر قابل قبول, وقیحانه, دور از تقوا, دور از حیا و هر چیز دیگری از این قبیل تلقی شود, لذا قبل از ادامه دادن به خواندن این مطلب اگر مجردید,  اعصاب خواندن ندارید یا برایتان مهم است, بهتر است از اینجا به بعد دیگر ادامه ندهید؛

با تشکر!

 

تو جلسه مشاوره قبلی اون بنده خدا  آدم ضعیف و کند و کندذهنی بود؛ این و مشاوره اصلی بهم گفت, اما واسه جلسه بعدیش گفت این آقا خیلی شبیه اون مرده نیستا, آدم باهوشی و فهمیده ایه, فقط خسته است و نگران ...

 

راستش واقعا علاقه ای نداشتم ولی باتوجه به اصرار این مشاوره رفتم و باهم حرف زدیم ... قاعدتا اطلاعات کلی رو گرفتم و بعد وارد شدیم و من بدون داستان پردازیش فقط ازش خواستم سوالاتمو جواب بده ...

 

پرسیدم واسه چی اومدین اینجا, (راستی با خانمش اومده بود)...

گفت به اصرار خانمم که میگه رابطه ما رابطه خوبی نیست, بهش گفتم آقا میشه برید بیرون من با خانمتون حرف بزنم, گفت باشه و رفت بیرون ...

 

به خانمش گفتم خب بگین:

 

نشست گفت ما رابطه خوب و گرمی باهم نداریم, گفتم یعنی چی, چند تا مصداق بیار ...

به فکر و خواسته من احترام نمیذاره, به خواسته های من توجهی نداره, اصلا منو نمیبینه و یه سری از همین پرت و پلاهایی که خانم ها معمولا میگن

 

گفتم یعنی چی دقیقا, میگه مثلا اگه من فلان چیز و برای خونه بخوام بخره نمیخره ولی اگه مامانش یا حتی بچه هاش بگن بخر, میخره ...

تو کارای خونه کمکم نمیکنه ولی میره تو ریزترین کارای مادرش بهش کمک میکنه

 

گفتم مامانش چند سالشه؟؟؟

گفت 85, گفتم شما چند سالته؟!  گرفت منظورم چیه و دیگه تو این مقوله ادامه نداد 

 

شبا تو یه جا باهم نمیخوابیم

ماهی یک بار هم رابطه نداریم 

گفتم خب چرا اینطوریه؟

گفت نمیدونم فکر کنم با دیگران رابطه داره و دنبال قصه پردازی بود که گفتم باشه بسه!
شما نمیرید سراغش, میرم ولی پس میزنه منو, میگه خسته م!
چند بار در ماه میرید سراغش ... میگه یه بار میرم بگه خسته م دیگه نمیرم!

بهش گفتم شما میدونین بعضی مردا دوست دارن زنا براشون کرم بریزن و خودشون طالب باشن ..حالا هر کسی یه مدلی خواستن دوست داره, رفتین پیدا کنین چطوری باید برین سراغش, گفت نه؛ مردا باید بیان زنا نباید برن!!!

گفتم واویلا از این ساخته ها و بافته های ذهنی ویرانگر!

 

به مرده گفتم بیاد تو 

اومد و بدون مقدمه بهش گفتن چرا کنار زنت نمیخوابی؟

جالبه مرده گفت نمیخوام زنم تو اتاق باشه!!!

 

زنه رفت بیرون .

 

گفت ببینین آقای دکتر!!

میشه یه مثال بزنم؟
گفتم بزن
گفت من الان تشنمه, به شما میگم یه لیوان آب بده بهم, شما به حرفام گوش نمیدی, ازت خواهش میکنم و اصرار میکنم, برام ادا در میاری و آب نمیدی ... بار سوم و از این به بعد اگه تو اتاق باهات باشم دیگه چیزی ازت نخواهم خواست و حتی اگر آب هم بهم بدی یا نمیخورم یا با اکراه یه ذره ش رو بخورم ...

 

گفتم خیلی هم عالی, گرفتم 

 

الان با کسی رابطه داری؟

رابطه جنسی نه ولی خودم رو تو روابط کاری و غیر کاری دیگه ای سرگرم کردم...

نیاز جنسی چی؟خود...؟ فیلم ... میبینی؟؟ سری تکون داد 

گفتم فیلم نبین, هیییییییییییییییچی به اندازه فیلم های سکسی روابط زناشویی رو مختل نمیتونه بکنه ... 

گفت من مجردم بودم میدیدم گفتم خب همه این سردی ها به خاطر همون فیلم ها و خود ... هاییه که انجام دادی ...الان میل و کشش نداری با اینکه بهانه هم داریا ولی بهانه است ...

 

گفت من از کسی که به حرفم گوش نده یا موقعی که من میخوام بامن باشه بهانه بیاره یا منو پس بزنه یه بار میخوام دو بار میخوام بار سوم دیگه نمیخوام!

این هم تو مسائل عادی و عمومیه هم مسائل جنسی ...فرقی ندارن وقتی به خواست و نظر من موقعی که باید احترام بذاره, نذاره دیگه بعدا احترام بذاره به درد نمیخوره ...

بهم گفت هرررر چی میگم, نمیفهمه, همه چیو به چیزای بی ربط ربط میده, میگم فلان کنیم میگه مامانت گفته میگم بهمان کنیم از لج من مخالفت میکنه و ...

البته حرفهای دیگه ای هم زدیم هم با زنه هم با مرد و هم جفتشون باهم ...

 

 

زنش رو گفتم بیاد تو ...

زنش عین اغلب زن هایی که دیده بودم, توهمات احمقانه زنانه ش غالب بود و قدر این گوهری که باهاش بود رو نمیدونست ...

 

به زنه گفتم خانم فلانی, (مرده با اون یکی مشاور داشت حرف میزد و من یواشکی این گوشه اتاق با زنه بودم) تاحالا این وانت پیکان ها و دیدید ضایعات جمع میکنن, گفت آره, گفتم درآمدشون عالیه ها فکر نکنین درآمدشون کمه, ولی شما عین این ضایعات جمع کنا هستین و شوهرتون گوهریه که باید گوهر شناس باشین که بتونین باهاش به آرامش برسید ...

حلبی فروشی که قدر گوهر ندونه زندگی رو هم به خودش زهر و تلخ میکنه هم به اون گوهر ... قدر گوهرتون رو بدوینن...

 

به مرده گفتم ببین میدونم تو بیشتر میفهمی, ولی باید خودت رو اندازه زنه ت بیاری پائین,  زن جماعت عقل درست درمونی ندارن, زن تو هم مثل عموم زن هاست, توهمات احمقانه زنانه داره, اتفاقا همین توهمات احمقانه است که میتونه یه مرد پشمالوی خشن و زمخت رو تحمل کنه و دوست داشته باشه, وقتی تو خونه ت داره غذا میپزه ظرف میشوره لباسات رو اتو میکنه یعنی دوستت داره, یعنی دلش به زندگی با تو گرمه, اخلاق و نگاه و عقلش تعطیلن, فکر کن بچته, با بچه چطوری رفتار میکنه به خاطر خرابکاری کردنش تنبیه ش میکنه یا لج بازی میکنی مگه, پس با ایشونم لج بازی نکن, حرفای مفتی که میزنه ناخودآگاهه ...دست خودش نیست, یه گوشت در باشه اون گوش دروازه .. اهمیت نده که اعصابت خورد شه, میدونم سخته ها ولی اهمیت نده ... به کتفت حواله بده ...
 

 

واقعا خیلی ها قدر گوهر های زندگیشون رو نمیدونن و نمیفهمن با نگاه حلبی خریدارانه شون دارن گوهر ها رو میبینن.

 

 

این جلسه چندین ساعت طول کشید  و من خلاصه یه سری نکات رو عرض کردم, احتمالا برای توضیح بیشتر تو نظرات اضافه خواهم کرد, پس عصبانی نشید و خون سیاه خودتون رو کثیف نکنین و راحت و بی دغدغه نظرتون رو بدین

۲۹ مرداد ۰۲ ، ۰۸:۳۶ ۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۲
این جانب

تحمل هیزی!

تومحل کارم یه خانم میانسالی هستن که خیلی بد نگاه میکنه, اون روز پیراهن آستین خیلی کوتاه پوشیده بودم و آستینش کمی از آرنجم هم بالاتر بود, تقریبا روی بازوهام , خودم خوشم اومده بود  از فرمش ...

رفتم اتاق یکی از دوستان دیدم این خانم هم اونجا نشسته, دیدم شروع کرد به دید زدن دستام و بعضی نقاط بدنم و با یه شهوت خاصی گفت دستای خوبی دارینا ...

حس خیلی بدی گرفتم, احساس تجاوز بهم دست داد, انگار یکی متعرض من شده باشه ... دیگه اون لباس رو نپوشیدم و همیشه هم از برخود با اون زنه فراری م ...

 

با این خانمه کاری ندارم, اصلا موضوعم این خانم نیست, برام سواله, این خانم هایی که پر و پاچه شون بیرونه و تقریبا تمام مردای اطراف همچین نگاهی به اون پر و پاچه و پک و پوز دارن چطوری میتونن طاقت بیارن, من که مردم و تازه مرد مهاجمی هم هستم از این نگاه ها متنفر و متهوعم چطور زن ها میتونن این نگاه های جنسی هیز رو به خودشون تحمل کنن, واقعا عذاب آوره !

۲۴ مرداد ۰۲ ، ۰۷:۴۵ ۱۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۲
این جانب

مسافرت اربعین!

رفته بودیم خونه یکی از اقوام پسرش با یه حسرتی ازم خواست که اجازه شو از باباش بگیرم که بره کربلا؛ 

یه پسر 16 -17 ساله است, یه حسرت و بغضی داشت وقتی داشتم با باباش حرف میزدم, باباش میگفت خودم میبرمش بذار اربعین تموم شه, منم گفتم قشنگی و عشقش به اربعینه بذار بره و این حرفا ...

 

بالاخره باباش موافقت نکرد, چون هنوز پسرش رو بچه میدونست و دلش طاقت نمیاورد تنها بفرستتش؛ منم خب ناراحت شدم از اینکه نتونستم کاری کنم براش, رو به مادر بزرگش کردم, یه حاج خانم دنیا دیده, محشر و دوست داشتنی بهش گفتم شما یه چیزی بگین حاج خانم, برگشت بهم گفت پسره نماز نمیخونه, میخواد اربعین بره! امام حسین آدم بی نماز به چه دردش میخوره!

 

من لال شدم و از اینکه برای یه سفر از پدرش خواهش کرده بودم پشیمون شدم!

۲۲ مرداد ۰۲ ، ۰۹:۲۲ ۳۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۳
این جانب

بیت

دوستان من چون میدونن من هیات برو نیستم خیلی وقت ها به زبون های مختلف منو دعوت میکنن برم مثلا فلان هیات، حالا یکی میگه مداحی فلانه یکی دیگه میگه غذاش بهمانه و من معمولا یه بهانه میارم و نمیرم ... اما اون روز تو راه یهو یکی از بچه ها منو دید بدون حتی سلام کردن گفت بیت آقا میای بریم، منم که آقا رو خیلی قبول دارم گفتم آره چرا که نه، شماره ملی م رو گرفت و کارت ورود واسم گرفت و شب عاشورایی رفتیم بیت...

فضای حسینیه یه جای به نسیت کوچیکتر از اونیه که تو تلویزیون میبینیم، نکته جالبه بیت اینه که حتی اعداد ساعت ها هم فارسیه و  کمتر چیز لاتینی توش میشه دید و البته فضای فوق امنیتی تو ورودی و اطراف ... هرچند من تقریبا هر روز تا دم درش میرفتم و بهشون سلام میکردم و میگفتم سلام فرمانده صبحت بخیر...

برگشتنی تو راه هیات ها رو میدیم عمدتا عادی و درست بودن، به جرات میتونم بگم ۹۵ درصد مردم حرمت ها رو نگه میدارن و ظاهرشون عین آدمیزاده و رفتارشون معقوله ولی امان ازون درصد قلیل بی حیا سر وصدا کن و عقب مونده؛ یکی از هیت ها از اراذل خالکوبیده سیگاری دختر بازی پر بود که عمدتا دو سه تا داف بی حجاب کنارشون بود و واقعا از دیدن این آدم های عقب مونده حالم بد شد و سریع تر گازش رو گرفتم اومدم خونه...(واقعا بدیهی ترین و کمترین چیزی که یه آدم باشخصیت و باشعور میتونه داشته باشه اینه که حرمت نگه داره و احترام حفظ کنه، من از آدم های وقیح و حرمت شکن و بی حیا که نشونه عقب مونده هاست حالم به هم میخوره)

 

حدودای نیمه شب بود گفتم یه بار وبلاگ ها رو چک کنم بعد بخوابم یه وبلاگی چراغش روشن بود رفتم بخونمش ...

یعنی ازین دختر فهمیده تر و باشعور تر ندیده بودم، تمام وقت با اشک و بغض مطلبشو میخوندم و بلند بلند آفرین بهش میگفتم، اصلا یه جوری افتخار کردم به اینکه هم دوره همچین آدم با شخصیتی هستم 

سرکار خانم مأوا موحد واقعا بهتون افتخار میکنم. به شخصه معتقدم شما و امثال شما هستین که اهلین، اهل بیتین.

 

۰۶ مرداد ۰۲ ، ۰۸:۱۶ ۷ نظر موافقین ۷ مخالفین ۳
این جانب

میدان قیام

پنجشنبه صبح یه دوره ای بود رفته بودم حوالی میدان قیام,  این میدون یکی از میادین پائین شهره نزدیک میدان خراسان و میدان شهدا و به شدت فضای مذهبی ای داره, پره از مسجد, حسینیه و دارالقرانه, با همه معضلات اجتماعی مثل اعتیاد که اطراف این محله زیاده ولی به شدت فضای این سمت شهر امن و آرامبخشه؛ آدم رایحه آرامبخشی ازش استشمام میکنه. تقریبا همه حسینیه ها قبل از ظهر برنامه داشتن؛

 من بعدش ماشین رو بردم تعمیرگاه یه ذره میوه خریدم و به سمت خونه راهی شدم؛ آخه هم میوه خیلی ارزونتر بود هم دستمزد تعمیرکار ماشین...

 

تو راه هر چی به سمت محله های متوسط و رو به بالا میرفتم حال و هوای محرم خیلی کمتر دیده میشد, به نسبت سالهای قبل ایستگاه های نذری و هیات های کمتری دیده میشد, محله خودمون که دیگه رسما همه رفتم اندرونی و تو خیابون خبری از ایستگاه صلواتی نیست, اومدم خونه از خانم پرسیدم چی شده امسال خبری نیست, گفت ظاهرا برای اینکه دعوا نشه و حساسیت ها بلند نشه ایستگاه و بلندگو تو خیابون نذاشتن و همه بردن توی مساجد و مدارس و هیات ها؛ تازه هیات لات و لوت های محل هم کلا جمع شده ...

خیلی ناراحت بودم, با شنیدن حرفاش بیشتر قیافم تو هم رفت...

 عیال گفتن تو که اعتقادی نداشتی به هیات چرا ناراحتی؛ مگه همین رو نمیخواستی؟!؟

 

من گفتم انتقاد من به وضعیت دینی و هیات بازی برای رفع انحراف از دینه, برای ضایع نکردن اصول زیر پای فروع و حواشیه, برای نیومدن خرافات و انحرافات تو دین توجیدیه, دلیل اثبات حرفمم اینه که همون ولگردای هیات لات ها و اراذل محل امسال از سر کینه و حقد و حماقتشون هیات نزدن این نشون میده که اون هیات بازی بیشتر جنبه نمایشی و انحرافی داشته و الا کسی که اعتقاد واقعی داشته باشه با چهار تا فحش و جریان سازی یه عده وحشی خائن که نمیترسه و راه خودش رو عوض نمیکنه

 

من میگم مسجد جای حرف از غیر خدا نیست, هیاتی کسیه که اول نمازش ترک نشه, به غیر از خدا به احدی تکیه نکنه و چیزی نخواد و الا بیای هیات بعدش بری دختر بازی و قلیون کشی و تا نصفه شب ولگردی و دریغ از یه رکعت نماز که اسمش دینداری نیست, هر غلطی بکنی و تو هیات بهت بگن اگه سینه بزنی همه غلط هات محو میشه نتیجه ش میشه اینکه چند نفری که از محله ما تو همین وحشی بازی های چند ماه پیش کشته شدن و چقدر آرامش روانی محل رو گرفتن عضو همین هیات ها بودن, طبل زن و خوننده و فلوت زن و سنج زن و زنچیر زن و علم بلند کن همین هیات ها بودن,  از اون ور دنباله رو های هیات ها شدن یه عده سگ باز روسپی پوش و بی حجاب و هتاک که عین این عقب مونده ها تو محل دارن خودنمایی و عقده گشایی میکنن ...

اینا ثمره همون انحراف دینیه که به اسم هیات زدن و دسته راه انداختن های الکی و نمایشی و بدون مغز و اعتقاد ترویج شد ولی برای اصلاحش کسی قدم بر نداشت و همه گفتن امام حسین درست میکنه غافل از اینکه نظامر الهی این مدلی نیست! 

 

این همسایه بغلی ما یکی از همون ولگرد های محله است, همیشه نصفه شب طبل رو میاورد خونه ش یه چند تا هم دم در میزدن و من از خواب یهو بلند میشدم و به جد و آبا خودش و هر کی این مدلی هیات داری میکنه فحش میکشیدم , اون شب به عیال گفتم چقدر دلم برای طبل زدن های نصف شب این پسره تنگ شده ....

۳۱ تیر ۰۲ ، ۰۸:۱۸ ۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱
این جانب

زن های بی عرضه !

دشب خونه یکی از اقوام عیال مهمون بودیم, خانم صاحب خونه خواهرش رو هم دعوت کرده بود, هر دو خواهر آدم های فس فسی و چسان فسان و فقط یه بچه تقریبا بزرگ 8 -7 ساله داشتن ...

 

بچه ها یکیشون وحشی بود و اون یکی منزوی و گوشه گیر ... به هیچ وجه هم با هم نمیساختن ... هنوز نمیتونستن خودشون غذا بخورن, ولی جفتشون کلاس موزیک و زبانشون به راه بود همه آهنگ ها رو هم بلد بودن بخونن 

 

بعد که بچه ها دعوا میکردن و ماماناشون فقط صداشون میکردن, حرف بچه ها شد و گفتن آقای اینجانب چیکار کنیم, گفتم وقتی عرضه ندارید یه بچه بیارید که این بچه ها همبازی داشته باشن تا اینجوری  با دیدن یه نفر دیگه از خود بی خود نشن به بچه هاتون گیر ندین, به بی عرضگی خودتون گیر بدین, صدتا کلاس بیخود و با خود میفرستین اون بچه الان وقت بازیشه و بازی, همبازی میخواد, زبان و موسیقی و هزار کوفت و زهر مار دیگه رو بعدا هم میشه یاد گرفت ولی بازی رو دیگه نمیشه انجام داد چون فصل بازی تموم میشه ...

جفتشون گفتن با لحن زنانه مشمئز کننده ای آاااقققااییی اینجانب یعنی ما بی عرضه ایم؟؟

منم گفتم معلومه که بی عرضه اید!

(بهشون برخورد انگار)

عیال که داشت با یه لبخند زیر پوستی من رو نگاه میکرد گفتم تو هم دست کمی از اونا نداریا ... 

(اونجا بود که یکم از برخوردنشون کم شد!)

 

لطف کنه کسی نیاد بگه, الان وضعیت جوری نیست که چند تا بچه بیاریم و اوضاع اقتصادی و اجتماعی خرابه و از این مزخرفات؛ لااقل برای من و خانواده و هفت پشت این ور و اون ور تر و اطرافیان و همسایه ها و آشناها همکارها و حتی نظافت چی خونه مون وضعیت اقتصادی خراب نیست که هیچ تازه همه از هر چیزی چند تا چند تا دارن !

چند تا ماشین, چند تا خونه, چند تا ویلا, چند تا سفر خارجی, چند تا کلاس, چند تا کوفت چند تا درد ولی بچه فقط یکی, اونم به زور!

 

مطلب کاملا مرتبط:

نسل گشاد

۲۸ تیر ۰۲ ، ۰۷:۵۲ ۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۸
این جانب

از کدوم نوعش هستیم؟

بعضیا کلا کِرم دارن

بعضیا فقط بعضی وقتها کِرم میریزن

بعضیا هم فقط در برخورد بعضیای دیگه کِرم میریزن

بعضیا هم فاقد هرنوع  کِرمی هستن

 

البته این مطلب مخاطب خاصی نداره

۲۵ تیر ۰۲ ، ۰۷:۵۶ ۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱
این جانب

کدوم با اهمیت ترن؟

رفتگر محله ما اگه یه روز نیاد, آشغالا جمع میشه اگه یه هفته نیاد بوی گند محله رو پر میکنه و اگه یک ماه کار نکنه تمام شهر رو عفونت و زباله میگیره و عامل مرگ و میر زیادی خواهد شد

ولی پزشک محله ما اگه یک ماه نیاد فوق ش چند بیمارش در مضیقه باشن و شاید مشکلی براشون پیش بیاد ...

 

حالا به نظرتون کار یه رفتگر مهم تره یا پزشک؟؟

کار یه رفتگر با ارزش تره یا پزشک؟؟

 

من مقایسه بین رفتگر و فوتبالیست و مربی ورزشی نمیکنم, چون تو بی اهمیت بودن و بی ارزش بودن ذاتی مثلا فوتبالیست و بازیگر و خواننده حرفی نیست, ولی  واقعا اثر و لزومی که یک رفتگر تو جامعه داره رو مثلا پروفسور سمیعی هم داره؟؟؟ کدومشون موثرتر و لازم ترن؟ با این هم کاری ندارم که مثلا درآمد کدومشون بیشتره و آیا بین درآمد و اهمیت تناسبی هست یا نه؛ فقط میخوام بدونم کدومشون موثرتر و با اهمیت تر هستن

 

این سوالیه که خیلی وقت ها ذهن من رو مشغول کرده...

۲۱ تیر ۰۲ ، ۱۱:۱۷ ۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۴
این جانب

آرزو

یادمه, یه مدت همیشه آرزو داشتم از این ساعت های خودکار داشته باشم, درست عین ساعت خدابیامرز بابام, خیلی آرزوم بود, دست هر کسی میدیدم دلم میخواست؛ 

یه وقتایی آرزوم بود از این انگشترهای خوشرنگ عقیق داشته باشم, خیلی دلم میخواست ... واقعا دست هر کسی میدیدم حسرتش رو داشتم؛

یا وقتی پراید داشتم, دلم ماشین بهتر میخواست

یه مدت از یه دختره خیلی خوشم میومد, یعنی میدیدمش دست و دلم میلرزید و ...

و خیلی چیزای دیگه ...

 

اما الان, ساعته شده وبال گردنم, میرسم سرکار درش میارم دستم خسته میشه, انگشتره رو در میارم احساس خفگی میکنم و همش نگرانم گم نشه, چند تا ماشین چند برابر قیمت پراید گرفتم اولا نگران بالا پایین شدن قیمت هاشم, دوما انقدر زود هزینه بیمه ثالث و بدنه و ایناش میرسه که انگار فقط خرجش گردنمه و نگهداریشون ... تازه اون دختره رو هم رفتارش رو با همسرش دیدم یه بار حالم ازش به هم خورد و....

 

حسرت هایی همینقدر پوچ و و الکی! 

به نظرم هممممممممه آرزوها و حسرت های این دنیایی همینقدر پوچن و اصلا ارزش اون همه غصه و آرزو و طلب رو نداشتن, اصلا ارزش وقت گذاشتن و تلاش کردن برای به دست آوردن نداشتن.

۱۴ تیر ۰۲ ، ۰۷:۲۹ ۱۲ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۲
این جانب

3 تا سوال خصوصی!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۰ تیر ۰۲ ، ۰۸:۴۱ ۰ نظر
این جانب

من هیئتی نیستم!

روز چهارشنبه یکی از همکارا همینجوری بدون هیچ مقدمه ای گفت داریم هیئتمون رو داریم تعمیر میکنیم هیشکی نمیاد کمک کنه, میخوای بیای؟ منم گفتم کارش چیه, گفت آجر چینی و این جور کارا

گفتم باشه فردا ان شالله میام, تعجب کرد و گفت باشه ...(فکر کنم فکر کرد الکی میگم)

 

پنجشنبه بعد از برگشت از بهشت زهرا و سرخاک پدرم حاج خانوم رو گذاشتم خونه و خودم رو رسوندم به جایی که گفته بود خب فقط آدرس خیابون رو گفته بود, ساعت 8 بود و زنگ زدم به همون رفیقم انگار تازه از خواب پاشده بود, گفت إ رفتی! گفتم آره دیگه مگه دیروز نگفتم ... گفت بمون تا بیام ... منم دیدم تا بیاد یه یک ساعتی طول بکشه همینجور که داشتم قدم میزدم دیدم یه در بازه و قیافه ش به این حسینیه های خونگی میخوره, پارکینگ یه خونه رو حسینیه کردن ... 

رفتم تو و خودم رو معرفی کردم و با استقبال خوبی مواجه شدم و شروع کردم به کار کردن, چهار تا کارگر افغانی داشتن کارای بنایی تخصصی تر رو انجام میدادن من و یکی دو نفر دیگه هم کارای دیگه رو انجام دادیم زیر دست کارگر افغانی ها هر چی میگفتن انجام دادم... البته تا ظهر چند نفر اومدن و اضافه شدن

 

از اول صبح تا غروب که اونجا بودم یه بند مداحی گذاشته بودن, منم واقعا سرسام گرفتم, هی به این دوستم میگفتم آهنگ حمیرایی هایده ای چیزی نمیذارید اقلا از این پاپ های مجاز بذارید؛  مغزمون رو بردین حاج منصور گذاشتین هی, زیارت جامعه تموم نشد اعصابم خورد شد ...

البته اون چند نفری که دم ظهر اومدن وسطاش تا میتونستن به بهانه های مختلف جیم میزدن, حالا هر کسی یه مدلی, بر عکس من هر کاری میدیدم زمینه انجام میدادم, تازه در حالی که اساسا اعتقادی به اون مکان و کارکردش نداشتم, هر چند نمیدونستم چرا اومدم ولی حس میکردم شاید به یه دردی بخوره...

 

اونایی که میومدن خیلی خوب باهم حرف نیمزدن ,الفاظ رکیکی استفاده میکردن باهم, همدیگه رو حواله میدادن به اعضا و جوارحشون, سیگار میکشیدن و اهل قلیون بودن, در حالی که پیش من کسی که سیگار بکشه و اهل قلیون باشه کلا مردوده, اکثرا هم موتور سوار ...

آخراشم گفتن آقای اینجانب دوشنبه ها هیات بیاین حتما؛ بهشون گفتم من خیلی اهل هیات (بازی) نیستم

 

درسته از این آدمهای هرز و قاطی و پرت و عقب مونده ای که ول و بیحیا و بیحجابن, سگ بازن, دختر بازن, عرق خورن و اهل بساطن و اینا قطعا فضای خیلی بهتری دارن و اساسا قابل مقایسه نیست ولی من به شخصه اصلا فضای هیات رو نمیپسندم و اصلا هیاتی نیستم, چی بشه سالی یه بار غذا بدن اونم به اصرار همراهام برم تو یه هیاتی اونم آخر وقتش دم غذا دادن و بیام بیرون چون واقعا سوای کفرگویی هاشون که هر بار با شنیدنش اعصابم خورد میشه, سوای اینکه تفسیرشون از دین رو کلا قبول ندارم از فضای آدم هاشم خوشم نمیاد, از اوپس اوپس کردناشون, از اینکه هر چیزی رو برای خودشون مباح میدونن و اگه کسی خارج از دایره شون همون کار و کنه حیثیت براش نمیذارن، از اینکه فکر میکنن هر غلطی بکنن مجازن و در نهایت با چهارتا سینه زدن و اشک ریختن و عزاداری هممممه گناهاشون شسته میشه میره و... از موتور سوارای قلیونی بدم میاد ...

۰۳ تیر ۰۲ ، ۱۲:۰۲ ۱۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱
این جانب

روزی!

اون شبی که از خونه عمو داشتم میومدم خونه , تو راه کرج آخر وقت از یه وانتی تو مسیرم خواستم میوه بخرم , کارت خوان میوه فروش گفت عدم موجودی, دیدم پیامک ش اومده مانده سی هزار تومن, عذر خواهی کردم و خواستم میوه رو پس بدم گفت برو فردا برام کارت به کارت کن, منم میوه رو گرفتم که فرداش برم کارت به کارت کنم ... شب البته اومدم خونه با کارت عیال اینترنتی پولش رو واریز کردم و به شماره ای که ازش گرفته بودم پیام دادم و تشکر کردم.

شنبه ساعت ۵ صبح با زنگ بیدار باش گوشی پاشدم, خیلی خوابم میومد, یه ذره گفتم بخوابم یهو دیدم ای دل غافل دیرشد، هول شدم .. دیشب کارت بانکی م رو نمیدونم کجا گذاشته بودم, دلم نیومد عیال بیدار کنم, دیرم شدخ بود هیچ پولی هم تو کیفم نبود با خودم گفتم خدایا اگه ماشین نیاد دنبالم و یا یه کاری پیش بیاد اصلا پول ندارما, ... گفتم ولش شکن خدا کریمه و در و بستم و راهی شدم

از خونه زدم بیرون که دیدم یه آقایی که قیافه ش به افغانی ها میخورد داره نزدیکم میشه, راستش اون موقع صبح خیلی نترسیدم (البته با خودم بعدا گفتم چرا نترسیدم!) با لهجه افغانی گفت یه مشکلی تو افغانستان پیش اومده الان مغازه باز نیست شارژ بخره اگه بشه براش شارژ بگیرم ... منم بدون هیچ مکثی شماره ش رو گرفتم و براش شارژ کردم, گفت بیست هزار تومن شارژ کن که بتونم تماس بگیرم, منم بیست تومن شارژش کردم از کارتی که فقط سی تومن توش پول بود, از طریق کدهای دستوری... اونم در اومد دو تا ده هزار تومنی بهم داد...

 

 

از اون روز همه ش این تو فکرمه یعنی خدا چه حکمت و توانایی های دیگه ای برای انجام کاراش از جمله روزی رسوندن داره که من بهش هنوز نرسیدم!

 

واقعا کسی باور میکنه ساعت 5 صبح یکی بیاد از من شارژ بگیره پول نقد بهم بده, در حالی که من یه قرون پول تو جیبم نیست و فقط اندازه نیاز اون بنده خدا پول تو کارتمه!؟

۲۹ خرداد ۰۲ ، ۱۴:۰۶ ۷ نظر موافقین ۸ مخالفین ۱
این جانب

زن عمو

پنج شنبه رفته بودم کرج برای کاری, گفتم حالا که تا کرج اومدیم زنگ بزنم خونه عمو یه سر بهشون بزنم ...

ساعت حدودای 5 عصر زنگ زدم عمو, گفتن یه سه ساعتی نیستیم, شب میایم, منم گفتم منم کارم طول میکشه اگه خیلی طولانی نشه حدودای دو سه ساعت دیگه میرسم ... با یه مکثی گفتن باشه !

 

شب ساعت نه اینا بود رسدیم در خونه شون, گفتم قبلش تلفن بزنم بچه هاش آماده بشن, زنگ زدم جواب ندادن, دوباره زدم باز جواب ندادن ... تا یکی دو دقیقه بعد خودشون زنگ زدن ... گفتم عمو ببخشید دیر شد, رسیدین به سلامتی؟؟ گفتن آره رسیدیم .... دیدم داره مِن مِن میکنن, ادامه دادن راستش از صبح برای عمل خواهر خانمم بیمارستان بودیم و بچه ها خیلی خسته شدن ... منم بعدشم با چند تا قربون صدقه رفتن و تعارفات معمول قطع کردم و از دم خونه شون راهی شدم به سمت خونه ...

خیلی دلم برای عموم سوخت ...

خیلی بده, یه مرد جرات مهمون داشتن و رابطه داشتن ش رو از دست بده و به خاطر خیلی چیزا از خواسته ها و غرورش کوتاه بیاد ...

خیلی بده خجالت بکشی از اینکه زن ت رو به مهمون نمیده 

خیلی بده از زنی که فقط خانواده خودش واسه ش مهمه و پای فامیل شوهر رو از خونه ش ببره ...

خیلی بده زنی زندگی رو اینطوری به مردش تلخ کنه و مطمئن باشید مردی که اختیار خونه و زندگیش رو از دست رفته بدونه هیچ چیزی تو اون زندگی نخواهد داشت و فقط برای حفظ آبرو و ظاهر اون زن رو تحمل میکنه

 

دلم برای عموم خیلی سوخت, یه مرد کامله که یه زن ناقص اینجوری زمین گیر و شرمنده ش کرده!

۲۷ خرداد ۰۲ ، ۱۱:۵۰ ۴ نظر موافقین ۸ مخالفین ۵
این جانب

یک لیتر بنزین, یک لیتر آب!

اون روز قیمت آب معدنی رو روی بطری ش خوندم دیدم چقدر گرون شده, 5000 تومن برای نیم لیتر آب! این رو بذارید کنار بزین لیتری 1500 تومن و اینکه روزانه در کشور بالغ بر یکصد میلیون تا 110 میلیون لیتر بنزین مصرف میشه

یک ضرب و تقسیم ساده اعداد جالبی رو برای ما نشون خواهد داد:

 

یعنی سالانه بالغ بر 40 میلیارد لیتر بنزین مصرف میکنیم

با رقم 1500 تومن برای هر لیتر میشه: 60 هزار میلیاردتومن(تازه اینا هزینه حمل و سودجایگاه دار و اینا رو کسر کنی رقم بسیار کمتری عاید دولت میشه)

اگه بنزین بشه 10هزار تومن: جمع فروش میشه 400 هزار میلیارد تومن

بنزین تو کشورهای نزدیک حدودا 1 دلاره, یعنی 50 هزار تومن میشه, اگه بخوایم 50 هزار تومن پول بنزین بدیم درآمدی بالغ بر 2 میلیون میلیارد (معادل 40 درصد ریالی بودجه کشور)

 

حالا من با بنزین 50 هزار تومنی کشور های همسایه کاری ندارم, شما کافی یک پنجم کشورهای همسایه بنزین رو بفروشی, یعنی 10 هزار تومن رقمی بالغ بر 400 هزار میلیاد تومن درآمد کسب خواهی کرد, جالبه بدونین این رقم حدود ده درصد رقم بودجه است, یعنی بودجه دو تا از بزگترین وزارت خونه های این کشور, بهداشت و آموزش و پرورش؛ بد نیست

 

اینم بد نیست بدونین کل درآمد مالیاتی کشور رقمی بالغ بر 800 هزار میلیارد تومنه, یعنی حدود 20 درصد از بودجه در حالی که در کشورهای دیگه این درصد تا 90 درصد هم پیش میره و ما چی؟؟ هنوز نه مالیاتی میگیریم مخصوصا از اصناف و خدمات و هم بنزین رو مفت میفروشیم بعد دولت مجبور میشه برای پرداخت هزینه هایش از جمله حقوق معلم ها, پزشکان و راه سازی و عمران و سایر هزینه های مشابه پول چاپ کنه و این پول بدون پشتوانه بشه عامل اصلی تورم!

 

نمیدونم چرا دولت داره دست دست میکنه و همین طور این ثروت گرون قیمت رو به قیمت مفففففففففت داره به ملت میده در حالی که جای دیگه دنیا از این بنزین مالیات میگیرن نه اینکه یارانه بهش بدن.

 

۲۴ خرداد ۰۲ ، ۰۸:۰۳ ۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲
این جانب

کندوی عسل

جمعه شبی رفتیم حرم حضرت عبدالعظیم ...

 

یادآور میشوم مطلب زیر حاوی مواردی است که شاید از نظر شما خواننده محترم, غیر مودبانه, خارج از نزاکت, غیر قابل قبول, وقیحانه, دور از تقوا, دور از حیا و هر چیز دیگری از این قبیل تلقی شود, لذا قبل از ادامه دادن به خواندن این مطلب اگر اعصاب خواندن ندارید یا برایتان مهم است, بهتر است از اینجا به بعد دیگر ادامه ندهید و یا کلا با افتخار لغو دنبال بزنید؛ با تشکر! ( راستش هنوز توهین هایی که تو یادداشت دفترمشاور بهم شد رو نتونستم هضم کنم، لذا چون خودم هیچ وقت به کسی توهین نکردم و همیشه حرمت میزبان و مهمان رو نگه داشتم و برای من احترام گذاشتن به خصوص به کسوت و سن و سال خیلی مهمه ترجیح میدم اگه قراره توهین کنین نخونین یا با افتخار لغو دنبال کنین)

 

 

داشتم میگفتم, جمعه ای رفتیم حرم حضرت عبدالعظیم, یکم دیر رسیدیم, تو صحن کناری تقریبا فضای مختلطی وجود داشت, همه خانواده بودن, زن های جذابی که چادرهای گرون قیمت و جذابشون و لباس های خیلی خوشگل صورتی و لیمویی و بنفش به عنوان روسری و ساق دستشون بود و به شدت چشم نواز بودن, یه آرایش لایت و ملایم و بعضا زیادی داشتن که تو اون زمینه سیاه چادرشون میدرخشیدن, لامصب این حزب اللهی ها خیلی خوشگلن, مخصوصا که وقتی حجاب میکنن؛ من همیشه میگم چادر چون زمینه مشکی داره جذابیت صورت رو دو چندان میکنه مخصوصا وقتی که یه روسری با رنگ شارپ و ساقای جذاب دستشون بکنن و سفیدی دست و صورتشون رو دو چندان جذاب میکنه و قرمزی لبها و خطوط چشم هاشون که دلربایی میکنه ولی هیچ کدوم به تصویری که از حجم اونها در ذهن متبادر میکنه جذاب نیست ...

 

میخواستم دو رکعت نماز بخونم, جلوم یه خانم چادری جذاب شاسی بلند در حال نماز خوندن بود, تو قیام و قنوتش خب جذابیت خاصی نبود ولی واویلا وقتی رفت تو سجده .... باور کنین عقل از سر هر بیننده ای میپروند ! یعنی الانم اون تصویر از پهنای ... تو ذهنم میاد آب از لب و لوچه م اویزون میشه ... عجب چیزی بود!!

 

عیال کنارم نبودن رفته بودن خرید, وقتی برگشتن بهم گفتن خوب افتادی تو کندوی عسلا (اصطلاح ایشونه به وقتایی که من وسط خانم های با حجاب مشغول نظر بازی هستم).... به ایشون گفتم ببین وسط قنوت یه صحنه دیدم دین و دنیام رو یه جا از دست دادم ...

 

چهار مطلب کاملا مرتبط:

قرمزی لبای تو, تو هیچ مداد رنگی نیست!

تکواندو

نه به حجاب اجباری

دختربازی با چادر و ریش

۲۱ خرداد ۰۲ ، ۱۶:۱۵ ۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۱۱
این جانب

میوه ممنوعه

مهر ماه سال 1386 نمیدونم خاطرتون هست یا نه؟! اون روزها مصادف بود با ایام ماه رمضان, نمیدونم اون موقع چند سالتون بوده, ولی یه مجموعه نمایشی هر شب پخش میشد به نام میوه ممنوعه, به کارگردانی حسن فتحی و بازی علی نصیریان و هانیه توسلی... خاطرتون هست یا چیزی ازش شنیدین؟

 یادداشت زیر مطلبی است که که تو همون روزها نوشته بودم و منتشرش کردم, با این عنوان:

 

حاصل میوه ممنوعه.............. میوه های ممنوع تر....

 

 

روند برنامه های مناسبتی در چند سال اخیر  به نحوی بوده که سال به سال به جذابیت این برنامه ها افزوده شده  اما بعضا افزایش جذابیت ها به قربانی شدن برخی سنت ها انجامیده روی صحبت من سریال میوه ممنوعه است که از شبکه دو که شبکه ای آموزشی  است پخش میشود این سریال یکی از پر مخاطب ترین سریال های ماه مبارک است که این جانب سعی میکنم تیتر وار به مواردی که قابل تامل و بررسیست مسایلی را  به عرض برسانم!

اگر چه هدف این سریال نشان دادن ایمان حقیقی  است و میگوید زمانی ایمان کامل  میشود و ایمن  که همراه عشق باشد اما بیان این موضوع  و طرح ان چنان هجمه ای به سنت های مسلم دینی و اجتماعی ما  آورده که بسیار اسف بار است:

1-    روزهای نخست پخش؛ غزاله  دختر حاج یونس عابد خستگی نا پذیر و نیکوکار و معتمد بازار ازخانه فرار میکند بدون هیچ توجیهی  فقط به قصد عمل شرعی ازدواج!!! البته بدون احترام به نظر خانواده و نظر مسلم شرع در خصوص اذن پدر .... اگر چه بسیار سعی شده غزاله و مصطفی را عامل به شرع نشان دهند اما متاسفانه هم عمل فرار و بی حرمتی و سرکشی  غزاله عملی غیر شرعی بود و هم آق والدین شدن یکی از بزرگترین گناهان کبیرست که تمام اینده انسان از ان متاثر خواهد بود که غیر از یک اشاره بسیار کوتاه و بی تاثیر دیگر از این موضوع خبری نشد تاسف بیشتر اینکه عامل فراری  شدن  دختر حاج یونس ارتباط  قبل از ازدواج غزاله با شخصی که خود را مقید به مذهب و از اهالی جبهه و جنگ میداند که این موضوعات به هیچ وجه قابل جمع نمیباشند، دقیقا همین موضوع برای دختر دکتر پژوهان  در سریال اغما نیز  اتفاق افتاد اما دختر دکتر با وجود هیچ ادعایی تن به ازدواج بی اذن پدر نمیدهد....

 

من نمیدانم تبعات  شکسته شدن قبح این عمل غیر شرعی و نا هنجار و بی حرمتی به مقام پدر و بیشتر از آن توجیه غیر منطقی __ گرفتن رای دادگاه که معلوم نیست چطور اخذ شده__چیز کمیست که دانشگاه صدا و سیما به این راحتی بتواند از ان بگذرد!!؟

 

2_ مسأله جلال و شایگان : جلال که یک دلال و تاجر بازاراست  بسیار سعی شده او را به قدرت های دولتی منتسب کنند و درصد عمده ای از اعمال او که به هیچ وجه جنبه خلاف شرع و عرف ندارد  را کلاهبردارانه و ظالمانه تلقی کنند و اما شایگان یه کارخانه دار ورشکسته که به واسطه بی کفایتی  و بی تدبیری به این مرحله رسیده که حتی در اواخر آن به  قدری به زبونی و بی غیرتی رسیده که حاضر به تاراج دادن شرافت دختر خود میشود ... مع الاسف بسیار سعی شده این بی تدبیری و بی غیرتی  به عنوان حفظ مال و طرفداری از قشر کارگر و به راه انداختن خط تولید مطرح شود!!!!!!!

 

3-حاج یونس: عابد و نیکوکاری که تمام زوایای زندگی او حلال مسلم است که به این شکل خفیف و خوار شده است  اصلا قابل باور نیست... اگر چه سعی شده این را نتیجه عُجب و غرور وی نشان داده شود اما _ من برای عشق پیری حاج یونس توجیهی بد تر از یک وسوسه نمیتوانم ببینم که به هیچ وجه عمل خلاف شرعی مرتکب نشده_ اما ایا خدا دست عابد و زاهدی که تمام روزی خود را از کسب حلال به دست اورده و در همه حال از دیگران دستگیری کرده وحال دچار نوعی عُجب شده نمیگیرد...!؟ روندی که این سریال حاج یونس را به قهقرای  انحطاط اجتماعی و خانوادگی کشانده... با چه توجیهی 50 سال عبادت و کسب حلال حاج یونس که نماد بزرگ خانواده و معتمد بازار است به سخره گرفته و یک شبه به گرداب اغفال کودکانه کشانده _ اگر چه فعل حاج یونس امر خلاف شرعی نیست_ اما....!!

 

4_جالب اینجاست  خانه محل سکونت دختر حاج یونس دختر سر کش و فراری اکنون به جای تحریم  محل ارجاع اعضا خانواده که هر یک مشکلات خاص خود را دارند شده... بی شک این عمل زشت خلاف شرع و خلاف عرف غزاله که آتش این فتنه بوده کاملا به دست فراموشی سپرده شده و غزاله در نهایت بی شرمی و حق به جانب گرفتن هیچ گاه زیر بار  مسیولیت خیانت  و عمل وقیح خود نرفتو با کمال تاسف هر چه پیش میرویم بیشتر به ما القا میشود که این زندگی یک زندگی عاشقانه  و زیباست که حسن عاقبت طرفین را در پیش دارد....!!!

 


5_اگر چه معصومیت از دست رفته آن پیر به هیچ وجه وجود ندارد ولی به شکلی این عمل مباح حاج یونس  به نمایش در امده که تبعات مختلفی دارد... شکسته شدن قبح اعمال خلاف شرع و گناهان کبیره، از بین رفتن بنیان خانواده به سادگی تمام؛ روزی حلال یکی از مهم ترین عوامل به وجود امدن فرزند صالح است اما به نظر هیچ یک از فرزندان  حاج یونس با تمام  سعی ایشان از پیروی شریعت به صلاح نرسیده اند.. دختر بزرگ با آن زندگی خانوادگی، دختر کوچک با فرار از خانه و اق والدین، پسر بزرگ بانوع تجارت و کسب در امد و وضع خانوادگی پیش امده و پسر کوچک  با بلاهت  خود هیچ نشانه ای از یک فرزند صالح را ندارند و بر عکس در خانواده شایگان با این همه بی اصالتی و بی شرفی پدر که در نهایت بزدلی و بی غیرتی دست به گرو گذاشتن شرافت ناموس خود را دارد فقط و فقط برای  مرحم گذاشتن بر زخم هایی که حاصل بی تدبیری خود اوست توجیه شده....ولی بسیار سعی شده هدف خانواده شایگان را در حفظ کارخانه و عدم پرداخت دیون  خود به صاحبان ان را علاقه به تولید و روزی کارگران نشان داده شود اما در عمل این رفتار های شعار گونه و دروغ با توجه به مسایل پیش امده به هیچ وجه نمیتوانددر بیننده اثری مثبت داشته باشد و کمترین  برداشت توجیه  بی غیرتی و فرار از بدهی هاست!!

 

6_نکته پایانی و مهم دیگری که امروزه در اکثر کارهای نمایشی میتوان دید  تحقیر مرد، ظالم بودن و سست عنصری مردانست در برابر زن همیشه پیروز بر حق و مظلوم! رفتارهای مردانه جلال  در برابر رفتارهای حقیرانه  همسر دختر بزرگتر و رفتارهای ذلیلانه همسر دختر عاشق پیشه غزاله قیاس شده  که در همین قیاس  تصاویر به گونه ای وانمود میکند که حقارت و ذلالت مردانه بهتر از اقتدار و تسلط بر امور مردانست!! در همین حین زن طاغی و سرکش دچار سر انجام خیر است و بر عکس زن فرمانبر ی که به حکم شرع و عرف طبق دستور همسرو موازین خانوادگی عمل میکند زن سر خورده مظلوم و بد عاقبتی در خواهد امد....

 

متاسفم..... به نظراین سریال نه تنها برای جامعه مسلمان و سنتی ما بهره ای ندارد بلکه با شکستن حرمت هایی که بسیار در حفظ ان تاکید شده و شکستن قبح اعمالی که بسیار نهی شده موجبات  تحریک و پیش روی بدعت هایی را بنا مینهد که تبعاتش بسیار  سنگین است


 + آخیش داشتم میترکیدم..... اگه اینجا  نمی گفتم  میمردم از حرص خوردن

 

+ این مطلب رو سال 1386 نوشتم, هنوزم بعد از 16 سال بهش معتقدم, هنوزم از نوشتنش و داشتن همچین طرز فکر درست و مستدل و مستحکمی به خودم افتخار میکنم. متاسفانه هنوزم این نگاه مسموم اون مجموعه نمایشی تو نظر و عمل خیلی از آدمها هست در حالی که نمیدونن چه سم مهلکیه!

۲۰ خرداد ۰۲ ، ۰۷:۱۹ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۴
این جانب

مهر برادر خواهری

واقعا برادر یاره، واقعا برادر سایه ش مثل سایه باباست

حقیقتا خواهر دریاست و مهرش مثل مهر مادرهاست...

۰۸ خرداد ۰۲ ، ۲۲:۱۵ ۳ نظر موافقین ۱۴ مخالفین ۳
این جانب

دفتر مشاوره

نمیدونم چه حکمتیه, من دوستای زیادی دارم که روانشناسن و بعضا دفتر مشاوره دارن, البته اولش میخواستن من رو درمان کنن ولی از جلسه دوم خودشونن که میخوان درمان بشن؛

 چهارشنبه گذشته بود, یکی از همین دوستان گفت بیا دوتایی به یه مراجعه کننده مشاوره بدیم, گفتم ببین وسط حرف من بپری یا دری وری بگی, من میزنم تو اعتبارتا .. قبول کرد که من رو به عنوان استادش معرفی کنه ...

 

جلسه شروع شد, یه آقایی بود که با خانمش مشکل جنسی داشت, برگشت گفت دو ساله رابطه جنسی نداریم, مشاورش که چند جلسه ای باهاش کار کرده بود به من گفت استاد خانمشون دارن فوق لیسانس میخونن و خود ایشون 5 کلاس سواد ندارن, خانمشون تو خونه شوهر دیپلم گرفتن و دانشگاه رفتن, خود این آقا مشوق ش بوده و  از طرفی این آقا روابطی با خانم های دیگه داشتن از جمله دوست خانمشون و دست بزن داشتن و امثال اینها ...

 

از آقا پرسیدم خانمت وقتی فهمید رابطه داری تو چیکار کردی؟؟

 

گفت خب فهمید گفتم صیغه ش کردم

 

خیلی مودبانه بهش گفتم آخه مرتیکه احمق وقتی به کاری که کردی اقرار میکنی یعنی تحت هر شرایطی بازنده تویی و اون زن دیگه نمیتونه روت حساب کنه, چطور توقع داری بیاد باهات بخوابه!؟!؟

 

پرسید باید چیکار میکردم؟

 

گفتم خب باید حاشا میکردی, کتمان میکردی, اصلا و ابدا نباید اقرار میکردی, الان تا آخر عمر دیگه بهت اعتماد نداره؛ حتی اگه عکس ازت داشت باید میگفتی فوتوشاپه حتی اگه تو رو روی کار دید باید فرار میکردی و بعد حاشا میکردی که تو نبودی ... هییییچ وقت نباید اقرار کنی ...

(مشاورش هی به پای من میزد و حرص میخورد, در حالی که مرده خوشش اومده بود انگار راه حل بهش داده بودم)

 

گفت الان دو ساله من رابطه ندارم و تصمیم گرفتم که فقط پول تحصیلش رو بدم و خورد و خوراک

 

گفتم (اینو تو دلم البته مرتیکه ابله کند ذهن) زنی که باهات رابطه نداره, واسه حرفت تره خورد نمیکنه با چه استدلالی داری بهش اجازه میدی بره دانشگاه, همینجوری ش آدم حسابت نمیکنه داری مدارج بالاتر میفرستیش؟!؟؟ که بعدا خدا رو هم بنده نباشه!؟؟

 

هیچی نگفت

 

متاسفانه مشاور بهش گفته بود یه مدت از هم دور باشن, که این داروی خطرناکی بود, بهش گفتم شما دو تا بشینین باهم زندگی کنین ولی دیگه اجازه نده خانمت برای ادامه تحصیل راحت هر جا بره و هرکارگاهی شرکت کنه, از طرفی برای رابطه جنسی باید بری سراغش, این همه داری خرجش میکنی, از بدیهی ترین حق ت استفاده کن ... نذار احساس استقلال کنه که اون موقع گند میزنه به زندگی خودش و تو, از خودت دورش نکن نذار رابطه با زن های مطلقه داشته باشه, روابطش رو محدود کن, سرش رو تو خونه گرم کن, تند تند و بی هوا سر بزن خونه, مراقب ش باش تودام رابطه با مردای دیگه نیافتاده باشه...

بهش گفتم گوشیش رو چک نمیکنی؟ 

گفت نه ما با گوشی هم کاری نداریم!!

(تو دلم گفتم غلط کردی کاری نداری) بهش گفتم پس چی جوری کنترل ش میکنی؟؟ تو باید گوشیش رو چک کنی باید بدونی زن ت با کی میپره با کی نمیپره مگه اینکه اونجای خودت بو بده !!

یکم قاطع باش, انقدر شل و ولی که زنه سوارت شده ... خجالت بکش تو رو خدا ...

زنه تو خونه تو با پول و سرمایه تو خورده بزرگ شده آروغش رو هم زده اما تو انقدر نا توانی (بی عرضه ای) نمیتونی افسار زن ت رو دستت بگیری!؟

 

آخرش میخواست منو بغل کنه, ازم کلی تشکر کرد

بعد از رفتنش صاحب دفتر مشاوره بهم گفت اینا چی بود بهش گفتی آبروی منو بردی, گفتم تو داری باهاش لاس میزنی, اونی که تو داری میگی و فکر میکنی مبنای علمی داره بیشتر مبنای تخیلی داره و راه حل های غیر واقعگرایانه است ... پس اگه من رو به عنوان استادت دعوت کردی زیادی حرف نزن؛ هیچی نگفت چون میدونست جوابی بهش میدم که دیگه نتونه حرف بزنه ... یکم دلخور شد, ولی بعدش انگار مراجعه کننده ش ازش خواسته بود تو جلسه بعد که با زنش میخواد بیاد منم بیام که من گفتم دیگه وقت ندارم, همون یه جلسه هم زیادی بود!

۰۷ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۴۱ ۱۰ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۱۴
این جانب