میوه ممنوعه

مهر ماه سال 1386 نمیدونم خاطرتون هست یا نه؟! اون روزها مصادف بود با ایام ماه رمضان, نمیدونم اون موقع چند سالتون بوده, ولی یه مجموعه نمایشی هر شب پخش میشد به نام میوه ممنوعه, به کارگردانی حسن فتحی و بازی علی نصیریان و هانیه توسلی... خاطرتون هست یا چیزی ازش شنیدین؟

 یادداشت زیر مطلبی است که که تو همون روزها نوشته بودم و منتشرش کردم, با این عنوان:

 

حاصل میوه ممنوعه.............. میوه های ممنوع تر....

 

 

روند برنامه های مناسبتی در چند سال اخیر  به نحوی بوده که سال به سال به جذابیت این برنامه ها افزوده شده  اما بعضا افزایش جذابیت ها به قربانی شدن برخی سنت ها انجامیده روی صحبت من سریال میوه ممنوعه است که از شبکه دو که شبکه ای آموزشی  است پخش میشود این سریال یکی از پر مخاطب ترین سریال های ماه مبارک است که این جانب سعی میکنم تیتر وار به مواردی که قابل تامل و بررسیست مسایلی را  به عرض برسانم!

اگر چه هدف این سریال نشان دادن ایمان حقیقی  است و میگوید زمانی ایمان کامل  میشود و ایمن  که همراه عشق باشد اما بیان این موضوع  و طرح ان چنان هجمه ای به سنت های مسلم دینی و اجتماعی ما  آورده که بسیار اسف بار است:

1-    روزهای نخست پخش؛ غزاله  دختر حاج یونس عابد خستگی نا پذیر و نیکوکار و معتمد بازار ازخانه فرار میکند بدون هیچ توجیهی  فقط به قصد عمل شرعی ازدواج!!! البته بدون احترام به نظر خانواده و نظر مسلم شرع در خصوص اذن پدر .... اگر چه بسیار سعی شده غزاله و مصطفی را عامل به شرع نشان دهند اما متاسفانه هم عمل فرار و بی حرمتی و سرکشی  غزاله عملی غیر شرعی بود و هم آق والدین شدن یکی از بزرگترین گناهان کبیرست که تمام اینده انسان از ان متاثر خواهد بود که غیر از یک اشاره بسیار کوتاه و بی تاثیر دیگر از این موضوع خبری نشد تاسف بیشتر اینکه عامل فراری  شدن  دختر حاج یونس ارتباط  قبل از ازدواج غزاله با شخصی که خود را مقید به مذهب و از اهالی جبهه و جنگ میداند که این موضوعات به هیچ وجه قابل جمع نمیباشند، دقیقا همین موضوع برای دختر دکتر پژوهان  در سریال اغما نیز  اتفاق افتاد اما دختر دکتر با وجود هیچ ادعایی تن به ازدواج بی اذن پدر نمیدهد....

 

من نمیدانم تبعات  شکسته شدن قبح این عمل غیر شرعی و نا هنجار و بی حرمتی به مقام پدر و بیشتر از آن توجیه غیر منطقی __ گرفتن رای دادگاه که معلوم نیست چطور اخذ شده__چیز کمیست که دانشگاه صدا و سیما به این راحتی بتواند از ان بگذرد!!؟

 

2_ مسأله جلال و شایگان : جلال که یک دلال و تاجر بازاراست  بسیار سعی شده او را به قدرت های دولتی منتسب کنند و درصد عمده ای از اعمال او که به هیچ وجه جنبه خلاف شرع و عرف ندارد  را کلاهبردارانه و ظالمانه تلقی کنند و اما شایگان یه کارخانه دار ورشکسته که به واسطه بی کفایتی  و بی تدبیری به این مرحله رسیده که حتی در اواخر آن به  قدری به زبونی و بی غیرتی رسیده که حاضر به تاراج دادن شرافت دختر خود میشود ... مع الاسف بسیار سعی شده این بی تدبیری و بی غیرتی  به عنوان حفظ مال و طرفداری از قشر کارگر و به راه انداختن خط تولید مطرح شود!!!!!!!

 

3-حاج یونس: عابد و نیکوکاری که تمام زوایای زندگی او حلال مسلم است که به این شکل خفیف و خوار شده است  اصلا قابل باور نیست... اگر چه سعی شده این را نتیجه عُجب و غرور وی نشان داده شود اما _ من برای عشق پیری حاج یونس توجیهی بد تر از یک وسوسه نمیتوانم ببینم که به هیچ وجه عمل خلاف شرعی مرتکب نشده_ اما ایا خدا دست عابد و زاهدی که تمام روزی خود را از کسب حلال به دست اورده و در همه حال از دیگران دستگیری کرده وحال دچار نوعی عُجب شده نمیگیرد...!؟ روندی که این سریال حاج یونس را به قهقرای  انحطاط اجتماعی و خانوادگی کشانده... با چه توجیهی 50 سال عبادت و کسب حلال حاج یونس که نماد بزرگ خانواده و معتمد بازار است به سخره گرفته و یک شبه به گرداب اغفال کودکانه کشانده _ اگر چه فعل حاج یونس امر خلاف شرعی نیست_ اما....!!

 

4_جالب اینجاست  خانه محل سکونت دختر حاج یونس دختر سر کش و فراری اکنون به جای تحریم  محل ارجاع اعضا خانواده که هر یک مشکلات خاص خود را دارند شده... بی شک این عمل زشت خلاف شرع و خلاف عرف غزاله که آتش این فتنه بوده کاملا به دست فراموشی سپرده شده و غزاله در نهایت بی شرمی و حق به جانب گرفتن هیچ گاه زیر بار  مسیولیت خیانت  و عمل وقیح خود نرفتو با کمال تاسف هر چه پیش میرویم بیشتر به ما القا میشود که این زندگی یک زندگی عاشقانه  و زیباست که حسن عاقبت طرفین را در پیش دارد....!!!

 


5_اگر چه معصومیت از دست رفته آن پیر به هیچ وجه وجود ندارد ولی به شکلی این عمل مباح حاج یونس  به نمایش در امده که تبعات مختلفی دارد... شکسته شدن قبح اعمال خلاف شرع و گناهان کبیره، از بین رفتن بنیان خانواده به سادگی تمام؛ روزی حلال یکی از مهم ترین عوامل به وجود امدن فرزند صالح است اما به نظر هیچ یک از فرزندان  حاج یونس با تمام  سعی ایشان از پیروی شریعت به صلاح نرسیده اند.. دختر بزرگ با آن زندگی خانوادگی، دختر کوچک با فرار از خانه و اق والدین، پسر بزرگ بانوع تجارت و کسب در امد و وضع خانوادگی پیش امده و پسر کوچک  با بلاهت  خود هیچ نشانه ای از یک فرزند صالح را ندارند و بر عکس در خانواده شایگان با این همه بی اصالتی و بی شرفی پدر که در نهایت بزدلی و بی غیرتی دست به گرو گذاشتن شرافت ناموس خود را دارد فقط و فقط برای  مرحم گذاشتن بر زخم هایی که حاصل بی تدبیری خود اوست توجیه شده....ولی بسیار سعی شده هدف خانواده شایگان را در حفظ کارخانه و عدم پرداخت دیون  خود به صاحبان ان را علاقه به تولید و روزی کارگران نشان داده شود اما در عمل این رفتار های شعار گونه و دروغ با توجه به مسایل پیش امده به هیچ وجه نمیتوانددر بیننده اثری مثبت داشته باشد و کمترین  برداشت توجیه  بی غیرتی و فرار از بدهی هاست!!

 

6_نکته پایانی و مهم دیگری که امروزه در اکثر کارهای نمایشی میتوان دید  تحقیر مرد، ظالم بودن و سست عنصری مردانست در برابر زن همیشه پیروز بر حق و مظلوم! رفتارهای مردانه جلال  در برابر رفتارهای حقیرانه  همسر دختر بزرگتر و رفتارهای ذلیلانه همسر دختر عاشق پیشه غزاله قیاس شده  که در همین قیاس  تصاویر به گونه ای وانمود میکند که حقارت و ذلالت مردانه بهتر از اقتدار و تسلط بر امور مردانست!! در همین حین زن طاغی و سرکش دچار سر انجام خیر است و بر عکس زن فرمانبر ی که به حکم شرع و عرف طبق دستور همسرو موازین خانوادگی عمل میکند زن سر خورده مظلوم و بد عاقبتی در خواهد امد....

 

متاسفم..... به نظراین سریال نه تنها برای جامعه مسلمان و سنتی ما بهره ای ندارد بلکه با شکستن حرمت هایی که بسیار در حفظ ان تاکید شده و شکستن قبح اعمالی که بسیار نهی شده موجبات  تحریک و پیش روی بدعت هایی را بنا مینهد که تبعاتش بسیار  سنگین است


 + آخیش داشتم میترکیدم..... اگه اینجا  نمی گفتم  میمردم از حرص خوردن

 

+ این مطلب رو سال 1386 نوشتم, هنوزم بعد از 16 سال بهش معتقدم, هنوزم از نوشتنش و داشتن همچین طرز فکر درست و مستدل و مستحکمی به خودم افتخار میکنم. متاسفانه هنوزم این نگاه مسموم اون مجموعه نمایشی تو نظر و عمل خیلی از آدمها هست در حالی که نمیدونن چه سم مهلکیه!

۲۰ خرداد ۰۲ ، ۰۷:۱۹ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۴
این جانب

مهر برادر خواهری

واقعا برادر یاره، واقعا برادر سایه ش مثل سایه باباست

حقیقتا خواهر دریاست و مهرش مثل مهر مادرهاست...

۰۸ خرداد ۰۲ ، ۲۲:۱۵ ۳ نظر موافقین ۱۴ مخالفین ۳
این جانب

دفتر مشاوره

نمیدونم چه حکمتیه, من دوستای زیادی دارم که روانشناسن و بعضا دفتر مشاوره دارن, البته اولش میخواستن من رو درمان کنن ولی از جلسه دوم خودشونن که میخوان درمان بشن؛

 چهارشنبه گذشته بود, یکی از همین دوستان گفت بیا دوتایی به یه مراجعه کننده مشاوره بدیم, گفتم ببین وسط حرف من بپری یا دری وری بگی, من میزنم تو اعتبارتا .. قبول کرد که من رو به عنوان استادش معرفی کنه ...

 

جلسه شروع شد, یه آقایی بود که با خانمش مشکل جنسی داشت, برگشت گفت دو ساله رابطه جنسی نداریم, مشاورش که چند جلسه ای باهاش کار کرده بود به من گفت استاد خانمشون دارن فوق لیسانس میخونن و خود ایشون 5 کلاس سواد ندارن, خانمشون تو خونه شوهر دیپلم گرفتن و دانشگاه رفتن, خود این آقا مشوق ش بوده و  از طرفی این آقا روابطی با خانم های دیگه داشتن از جمله دوست خانمشون و دست بزن داشتن و امثال اینها ...

 

از آقا پرسیدم خانمت وقتی فهمید رابطه داری تو چیکار کردی؟؟

 

گفت خب فهمید گفتم صیغه ش کردم

 

خیلی مودبانه بهش گفتم آخه مرتیکه احمق وقتی به کاری که کردی اقرار میکنی یعنی تحت هر شرایطی بازنده تویی و اون زن دیگه نمیتونه روت حساب کنه, چطور توقع داری بیاد باهات بخوابه!؟!؟

 

پرسید باید چیکار میکردم؟

 

گفتم خب باید حاشا میکردی, کتمان میکردی, اصلا و ابدا نباید اقرار میکردی, الان تا آخر عمر دیگه بهت اعتماد نداره؛ حتی اگه عکس ازت داشت باید میگفتی فوتوشاپه حتی اگه تو رو روی کار دید باید فرار میکردی و بعد حاشا میکردی که تو نبودی ... هییییچ وقت نباید اقرار کنی ...

(مشاورش هی به پای من میزد و حرص میخورد, در حالی که مرده خوشش اومده بود انگار راه حل بهش داده بودم)

 

گفت الان دو ساله من رابطه ندارم و تصمیم گرفتم که فقط پول تحصیلش رو بدم و خورد و خوراک

 

گفتم (اینو تو دلم البته مرتیکه ابله کند ذهن) زنی که باهات رابطه نداره, واسه حرفت تره خورد نمیکنه با چه استدلالی داری بهش اجازه میدی بره دانشگاه, همینجوری ش آدم حسابت نمیکنه داری مدارج بالاتر میفرستیش؟!؟؟ که بعدا خدا رو هم بنده نباشه!؟؟

 

هیچی نگفت

 

متاسفانه مشاور بهش گفته بود یه مدت از هم دور باشن, که این داروی خطرناکی بود, بهش گفتم شما دو تا بشینین باهم زندگی کنین ولی دیگه اجازه نده خانمت برای ادامه تحصیل راحت هر جا بره و هرکارگاهی شرکت کنه, از طرفی برای رابطه جنسی باید بری سراغش, این همه داری خرجش میکنی, از بدیهی ترین حق ت استفاده کن ... نذار احساس استقلال کنه که اون موقع گند میزنه به زندگی خودش و تو, از خودت دورش نکن نذار رابطه با زن های مطلقه داشته باشه, روابطش رو محدود کن, سرش رو تو خونه گرم کن, تند تند و بی هوا سر بزن خونه, مراقب ش باش تودام رابطه با مردای دیگه نیافتاده باشه...

بهش گفتم گوشیش رو چک نمیکنی؟ 

گفت نه ما با گوشی هم کاری نداریم!!

(تو دلم گفتم غلط کردی کاری نداری) بهش گفتم پس چی جوری کنترل ش میکنی؟؟ تو باید گوشیش رو چک کنی باید بدونی زن ت با کی میپره با کی نمیپره مگه اینکه اونجای خودت بو بده !!

یکم قاطع باش, انقدر شل و ولی که زنه سوارت شده ... خجالت بکش تو رو خدا ...

زنه تو خونه تو با پول و سرمایه تو خورده بزرگ شده آروغش رو هم زده اما تو انقدر نا توانی (بی عرضه ای) نمیتونی افسار زن ت رو دستت بگیری!؟

 

آخرش میخواست منو بغل کنه, ازم کلی تشکر کرد

بعد از رفتنش صاحب دفتر مشاوره بهم گفت اینا چی بود بهش گفتی آبروی منو بردی, گفتم تو داری باهاش لاس میزنی, اونی که تو داری میگی و فکر میکنی مبنای علمی داره بیشتر مبنای تخیلی داره و راه حل های غیر واقعگرایانه است ... پس اگه من رو به عنوان استادت دعوت کردی زیادی حرف نزن؛ هیچی نگفت چون میدونست جوابی بهش میدم که دیگه نتونه حرف بزنه ... یکم دلخور شد, ولی بعدش انگار مراجعه کننده ش ازش خواسته بود تو جلسه بعد که با زنش میخواد بیاد منم بیام که من گفتم دیگه وقت ندارم, همون یه جلسه هم زیادی بود!

۰۷ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۴۱ ۱۳ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۱۴
این جانب

جدایی حامد از زنش

حامد اسم یکی از اقوام ماست, عروسی برادرش بعد از مدت ها دیدمش, دیدم قیافه برافروخته ای داره, معلوم بود حال خوبی نداره, چهره همسرش هم همینطور بود معلوم بود که از دست زنش خیلی شاکی و اذیته... این گذشت تا پریشب مهمون داشتیم, حرف از بقیه اقوام پیش اومد رسیدیم از حال روز حامد پرسیدم گفتم با زنش چطوره؟ خوبه؟ اوضاشون خوب شده؟ گفت نه بابا طلاق گرفته؛ دختره پدرش رو درآورده بود, دختره فقط دنبال پول بوده و اینکه بیاد خرج کنه ... اعصاب حامد بیچاره رو خورد کرده بود ... و انگار طلاق گرفتن.

کلی مهریه و جهیزیه ای که خود پسره خریده بود رو هم بالا کشیده و رفته ...

 

 دلم برای حامد خیلی سوخت, پسر ساده و خوبی بود و گیر یه آدم ناراحت افتاده بود, البته خوشحالم که از اون جهنمی که زنه براش درست کرده بود تونست فرار کنه؛

حامد اسم خیلی از پسرهای این جامعه است, تو شهرهای بزرگ یک سوم و تو شهرهای کوچیک یک چهارم مرد های این مملکت با این مسائل مواجهن, برای حامدهای این کشور طلاق هزینه های زیادی داره, تو سی یا چهل سالگی همممه دارایی ش رو دو دستی تقدیم زنه باید بکنه و تازه از صفر شروع کنه, شخصیتش و غرورش مخدوش شده و لطمه دیده, حتی نمیتونه احساساتش رو بروز بده و فشارهای روانی ش رو تخلیه کنه, تازه از این به بعد آدم های اطرافش بهش به عنوان یه مرد دست خورده نگاه میکنن, در حالی که اون دختره یه پول قلمبه به جیب زده, کلی وسایلی که پسره خریده بود رو واسه خودش برداشته, با کلی اشک و آه میتونه خودش رو به لحاظ روانی تخلیه کنه, تازه چند تا دوست مطلقه پیدا میکنه و گعده های مطلقات راه میندازن و کلی به هم انرژی میدن و با پول های بادآورده کلی این ور اون ور خرج میکنن و حال میکنن دقیقا نقطه مقابل اون مرد بیچاره.

 

بارها گفتم طلاق برای مردها هزینه های گزاف و جبران ناپذیری داره در حالی که برای زن فرصت هایی رو ایجاد میکنه که قبل از اون نداشتن!!

متاسفانه قوانین و عرف به شدت به ضرر مرد و خانواده است و به شدت منافع و حقوق مردها رو تضییع میکنه و زن ها با سواستفاده از این موارد دارن یکه تازی میکنن و این خیانت به جامعه است, عوارضش رو هم که داریم تو آمار بالای طلاق میبینیم.

تصور کنین یک سوم زندگی هایی که به طلاق منجر میشن و صدمات و هزینه های گزافی رو به مرد تحمیل میکنن اعم از هزینه های مادی و روانی, حالا به خاطر حفظ آبرو و حفظ بچه ها مردهای زیادی تن به خفت میدن تا به طلاق منجر نشه و قطعا در این صورت هم هزینه های روانی و مادی زیادی رو تحمل خواهند کرد.

 

بعدا نوشت 1:

همین چند دقیقه پیش حامد خودش بهم زنگ زد و گفت میخواد سکه بخره, باید سکه بده تا از شرش راحت بشه, منم راهنمایی اش چه مدلی بخره؛ بنده خدا دلم سوخت تمام این 15 - 20 سالی که کار کرده یه شبه داره میره هوا!

 

بعدا نوشت 2:

مخالفت با واقعیت به این روشنی واقعا غصه آوره!

مطالب مرتبط:

هتل

حمایت خائنانه

نسل گشاد

ملاک های انتخاب همسر

غاصب!

عقدنامه (قسمت آخر)

عقد نامه (قسمت اول)

وقتی میخوای زن بگیری

عوامل سه گانه طلاق

۰۳ خرداد ۰۲ ، ۰۸:۵۷ ۷ نظر موافقین ۹ مخالفین ۸
این جانب

سفرنامه

سلام 

 

از پایانه سلام فرودگاه امام شروع شد...

 

من واقعا دلم کربلا نمیخواست, یک بار رفته بودم و هیچ تصویر خوش و خرمی از کربلا و نجف نداشتم, کلا به لحاظ اعتقادی هم قائل به برخی اعتقاداتی که رایج هست نیستم؛

اما این سری... خیلی چسبید....!

 

به محض رسیدن به هتل, ساک ها رو گذاشتم تو اتاق و بدو بدو رفتم سرخاک حضرت علی علیه السلام, به پسرم که از من پرسید اینجا کجاست گفتم اینجا سر خاک بابای بابای بابای بابای بابای بابای بابای ... حاجی باباست! بیا براشون فاتحه و یاسین بخونیم. کربلا هم همینطور سرخاک امام حسین و حضرت عباس علیهما السلام ... گفتم این دو نفر پسرای حضرت علی هستن.

 

قبلا بگیر و ببند خیلی بود, گوشی نمیتونستی ببری, کفشداری یا همون کشوانیه هم انقدر شلوغ بود کل وقتت باید تو صف میبودی, اما این سری به نسبت خیلی بهتر بود, تو نجف که خلوت تر بود, ولی کربلا به جای باب الشهدا که همیشه شلوغ بود و نمیدونم چرا, شاید چند متر اون ور تر باب قاضی الحاجات هیییشکی صف کفشداری وای نمیستاد و تازه دو تا سرویس بهداشتی همون دم در داشت که فکر کنم خود خادما هم نمیدونستن همچین جایی هست, و این برای منی که دیقه به دیقه باید بچه رو میبردم دست به آب خیلی خوب و راحت بود.

 

اشتهام دو برابر شده بود, عین چی میخوردما ...

 

به نظرم چند ساعتی که تو بازار گشتیم جزو وقتهایی بود که تلف شد و حیف اون وقت ها که میتونستم زیر قبه امام حسین همینجوری الکی بشینم!

 

از مغازه طباطبایی ها انتهای خیابون سدره المنتهی نزدیک مقام امام زمان چند تا مهر گرفتم, صفی بود و هر کسی ده تا بیشتر نمیتونست برداره, اون مهرها رو رایگان توزیع میکنن, و 10 تا تسبیحی که متبرک ش کردم به ضریح حضرت عباس و امام حسین, و دیگه هیچی نخریدیم, چون واقعا اولا نبود, دوما حیف بود وقتت رو تلف کنی بری بگردی چهار تا جنس بنجل بخری بیاری, قرار شد بریم شاه عبدالعظیم ازونجا خرید کنیم! (یکی از اعصاب خوردی هایی که من دارم اینه که چرا باید دغدغه این تو ذهنم باشه که برای هر کسی باید کادو و سوغاتی بیارم, نفری یه مهر تبرکی بدیم بسه دیگه, نه بیارن نه توقع آوردن داشته باشن)

 

سامرا و کاظمین هول هولکی و نصفه شبی رفتیم زیارت, اصلا نچسبید, یعنی آدم میره زیارت باید یه چند ساعت فقط الکی بشینه تو فضای مرقد و الا بری سوک سوک کنی و دو رکعت نماز تند تندی بخونی که ارزش نداره و حال نمیده که, ولی چاره ای نبود و قاعده کاروان این بود.

 

این اولین سفری بود که دلم نمیخواست برگردم خونه... خسته نشده بودم, هر چند واقعا خسته کننده بود, واقعا امکانات هتل و سفر چنگی به دل نمیزد, واقعا نظافت نبود, واقعا آسایش به معنای عام اون وجود نداشت ولی آرااااااامشی داشت که نگو و نپرس!

 

برای همه تون دعا کردم, برای همه آدم های توی زمین از حضرت آدم تااا آخرین مخلوق دعا کردم, برای رفع گرفتاری و برآورده به خیر شدن حاجات همه آدم های دنبا دعا کردم, خیلی مرحوم پدرم به چشمم میومدن, همه ش با دیدن پیرمردها حس میکردم این چقدر شبیه بابامه ... جای همه تون خالی بود, واقعا خوش به سعادت من, خیلی بهم چسبید, خیلی زیاد, خدا کنه این لذت رو همه تون بچشید.

 

همه زیارت نامه میخوندن ولی من هیچ وقت زیارت نامه نخوندم, همه ش یه قرآن بر میداشتم و یه صفحه ای رو همینجوری تا هر جاش که حوصله م میشد میخوندم, نمیدونم چه حکمتی بود, هر بار یه آیه میومد که توش سلام داشت, شبیه این آیه که چند بار اومد ادخلوها بسلام آمنین!

۳۰ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۸:۴۱ ۱۷ نظر موافقین ۷ مخالفین ۱
این جانب

اینترنت رایگان

به نظرم سود واقعی هر تجارتی، اون پولی که به دست میاریم نیست، اساسا پول هیچ وقت نمیتونه وسیله خوب و کاملی برای نشون دادن سود باشه 

 

پول درسته، کارگشا میتونه باشه، ولی دردسرهای خودشم داره، بخدا پول زیادی واقعا دردسره...

هرچی که هست فکر میکنم سود چیزی غیر از پوله، غیر از این محاسبات ساده است، نمیدونم چطور بگم...

 

 میخواستم راجع به نوع سود یادداشت قبلی بنویسم، هر چی بالا پائین کردم نشد، ولش کنین، زبون من ناقص و ضعیفه فقط همینو بگم که این یادداشت رو با اینترنت رایگان یکی از هتل ها تو یکی از خیابون های نجف دارم منتشر میکنم

۲۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۱:۳۸ ۱۱ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۰
این جانب

تجارتی پر سود!

تو مطلب 350 میلیون تومان پارسال همین موقع ها 350 میلیون بابت خمس دادم, دقیقا از پارسال سه تا  ماشین خریدم, که تو این مطلب بهش اشاره داشتم و از اولی 500, از دومی 800, از سومی 400 میلیون سود کردم؛ این سوای افزایش قیمت اموالیه که خمس شون رو دادما, سود خالصی معادل یک میلیارد و هفتصد میلیون به لطف خدا نصیب من شد؛

 

چند روز پیش بعد از عید فطر خمس امسالم رو هم محاسبه کردمو پرداخت کردم

 

این پول ها قسمت کوچیک سودم بودا, خدا رو شکر تجارت پر سودی بود, کلا این تجارت همیشه پر سود و بدون زیانه

۱۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۱:۴۳ ۸ نظر موافقین ۹ مخالفین ۱
این جانب

اکبرجوجه

یکی از اقوام, چند وقتیه اصرار اصرار که بریم شمال ویلا بخریم, از من انکار که من از شمال و ویلا خریدن متنفرم از اون اصرار که زمین بخریم بسازیم یک ساله دو برابر سود داره و بالاخره تونست من و وسوسه کنه...

 

قرار شد صبح زود راهی بشیم از جاده شمال, به خانمش گفتم غذا چیزی نپختین واسه ناهار, ایشون و آقا گفتن نه بابا یه بار بریم رستوران, یه بار که چیزی نمیشه، میدونن من از رستوران رفتن و اینکه یه زن غذای راه رو آماده نکرده باشه متنفرم ولی خب باز اصرار اصرار که میریم یه رستوران معروف غذا میخوریم...

 

بزرگراه تهران شمال درسته خیلی وقته  قرار درست بشه ولی واقعا یه طرح خیلی خیلی بزرگه ... انصافا همون یه تیکه 40 کیلومتری ش هم خیلی زیاده و کار عظیمیه؛ بازم ایول به فتاح که از وقتی دست گرفته خیلی خوب پیشرفته.

چون وسط هفته بود سه ساعته رسیدیم؛ چند تا زمین و ویلا دیدیم و از اونجا که کلا به این شمالی ها و ویلا فروش و زمین فروش ها اعتباری نیست, من خیلی راغب نبودم, ولی تو مسیر برگشت وقتی ترافیک چند ده کیلومتری بلکم صد کیلومتری مسیر مقابل رو که دیدم گفتم الا و بلا منو بکشی و مفت به من زمین بدی نمیام اینجا, مگه مغز آهو خوردم بیام تو ترافیک اعصابم خورد شه که چی میخوام دو ساعت زیر بارون و تو شرجی و گرما عرق بریزم, یه لباسمم خشک نشه و بدنم همه ش خیس باشه!!!! و برم تو یه دهات که زمین متری هزار نمیارزه ۱۰ میلیارد پول بدم سالی چند بار برم توش، هزار سال نمیخوام...

کلی ویلای به قول خودشون تهرانی نشین بود ک در همه شون قفل بود....

 

رسیدیم به موقع ناهار, من اخم و تخم که چرا ناهار درست نکرده و اصرار که بریم یه رستوران معروف, ما رو برد شعبه اصلی اکبر جوجه, از اونجا که صدها شعبه اکبر جوجه وجود داره ما رو برد اون اصلیه, یه تیکه مرغ نصفه با رون کوچولو غرق در روغن داد بهمون دقیقا دو تا دو نیم برابر پول ش رو از ما گرفت, با یه برنج کم کیفیت, ولی نمیدونین چه سر و دستی میشکوندن و صفی بودااا ...برخی چه افتخاری میکردن اومده بودن رستوران مشهور و اصلی!×!

بهشون گفتم دیدی اینم اکبر جوجه, اکبر جوجه

 

تو دلم گفتم اینایی که اومدن رستوران یا زن هاشون بی عرضه ن و بی هنرن یا مردهاشون حاضری خور و بی خاصیت ...

 

تو راه برگشت دم دمای غروب بود، گفتن بریم کندوان آش بخوریم، گفتم به زنه برای عصرونه هم چیزی نیاوردی گفت نه یه باره دیگه، بریم آش، معروفه.

رفتن خوردن من نخوردم یکم جلوتر زدم کنار هوا سرد بود آتش زدم یه هندونه خیر سرش زحمت کشیده بود آورده بود یکمم نون پنیر صبحونه مونده بود،  اونا هندونه خوردن من نون پنیر هندونه خیلی هم چسبید، جاتون خالی از اکبرجوجه معروف که خوش مزه تر بود واسه من.

 

اون روز یه وبلاگ میخوندم، زنه یا توراهی داشت یا تازه میخواستن بیارن، نوشته بود مثلا بیچاره شوهرم فکر کنم دغدغه و استرس ش بیشتر از منه چون باید فکر تامین اقتصادی هم باشه، با خودم گفتم چه عجب یه زنی فکر دغدغه های اقتصادی شوهرش هم افتاد، بعدش دیدم واسه برنامه های آینده از عکاسی دوران بارداری حرف میزنه، با خودم گفتم زکی! تو اگه واقعا فکر دغدغه اقتصادی همسرت بودی دنبال ادا بازی عکاسی بارداری و خیلی اداهای دیگه‌ای که خیلی خانواده ها دارن نمیرفتی

 

سر خیابون ما یه رستوران بزرگ خارجی راه افتاده، من هر وقت ازش رد میشم محاله صف نباشه، با خودم میگم با چه منطقی ملت میان این رستوران سه برابر هزینه تمام شده پول میدن یه غذای عمدتا ناسالم میخورن تازه صف وایمیسن اعتراضم نمیکنن!!

 

هنر، سلیقه، خاصیت، عرضه و کمی فهم چیزای خوبی هستن

من منکر تنوع و تفریح نیستم، سالی چند بار ممکنه از شمال رد شم بریم دریا ولی در حد یکی دوروزه، بیشترش کلافه کننده ست مخصوصا با اون شرجی بودن و گرمای مصیبتش و اینکه حالا آدم سالی یه بار بره رستوران یا غذای بیرون بخوره کاری ندارم، همه حرفم اینه یه عده هرهفته کارشون اینه، کلی هزینه های غیرضرور دارن و ادا و اطوار دارن ادعاشون هم آسمون و پاره کرده و همیشه ناله میکنن گرونیه بدبخت شدیم، یه عده آرزو و افتخارشون مارک پوشیدن و مشهور خرید و خوردنه... درحالی که مایه ننگه برای من

۱۶ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۵:۰۰ ۷ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
این جانب

سطل های ماست

 

برام یه سوال پیش اومده، اونایی که برای یه سطل ماست خودشون رو هلاک کردن چرا برای ضربات چاقو، برای ماشین زیر کردن، برای با گلوله کشتن برای شکنجه وسط بزرگراه و برای ...هیچ عکس العمل ندارن!؟

 

بعدا نوشت: همین الان تشییع جنازه شهید الداغی رو نشون میده، تشییع چندصدهزار نفری، اونم تو سبزوار همیشه معتقد بودم طرفداران حق و انصاف به اقلیتی وقیح و ناجوانمرد کثرت دارن، اینا مردم واقعی هستن، اینها خواست عمومیه نه بوق و کرنای اقلیتی بی مقدار و همیشه مدعی.

۱۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۵:۱۲ ۶ نظر موافقین ۱۶ مخالفین ۲
این جانب

نمیدونم خوبه یا بد!

فکر کنم اواسط پاییز بود, رفته بودم بانک یه کار بانکی داشتم, تلفنم زنگ خورد، دیدم مددکار کمیته امداده, بعد از سلام و احوال پرسی بهم گفت یه خانواده اومدن بچه شون شلوار مناسب نداره بره مدرسه, گفتم چقدر واریز کنم, گفت فکر کنم دویست سیصد بشه برای یه شلوار, گفت میرم مغازه میخرم میگم شما واریز کنی به کارت فروشنده, گفتم باشه؛

 

شماره کارت و داد و من رفتم پای خودپرداز و واریز کردم, بهم یواشکی گفت کاپشن و پیراهن ش هم خیلی داغونه, گفتم برو هر چی مناسب بود بخر بهم بگو واریز کنم, چند دیقه ای منتظر شدم دوباره شماره کارت بهم پیام کرد و منم واریز کردم, حدود یک میلیونی شد؛ بعد بهم زنگ زد و کلی دعام کرد که بچه و مادرش از ذوق گریه کردن و منم خوشحال شدم و ازش تشکر کردم که بهم همچین اعتمادی داشت و فرصت داد و خدا رو شکر کردم ...

 

از بانک اومدم بیرون, رفتم اون ور خیابون که برم خونه, گفتم برم صف اتوبوس, حساب کردم اتوبوس 2500 تومنه, شخصی 10 هزار تومن؛ گفتم ولش کن بابا وقت که دارم با اتوبوس میرم, تو ایستگاه اتوبوس که نشسته بودم, یهو حواسم رفت به کفشم, دوخت یه بخشی از کفشم شکافته شده بود, خودم نخش رو سوزونده بودم که بیشتر شکافته نشه, یه ذره هم از پشت کفشم پاره شده بود, چسب زده بودمش ولی قابل استفاده بود و خیلی پاره نشده بود ...

 

 

۰۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۸:۵۳ ۱۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
این جانب

کی قراره راه رو باز کنه؟؟

دقت کردین الان چپ و راست برای کربلا کاروان میره و تو ایام اربعین چندین میلیون نفر از ایران با هر وسیله ای و به ساده ترین روش ها خودشون و خیلییییی رااااحت میرسونن کربلا؟؟

یه زمانی که شاید جوونتر ها یادشون نباشه, حدود 20 سال پیش, کربلا رفتن یه امر محال بود, هیشکی باورش نمیشد راه کربلا باز بشه و من قشنگ یادمه توی مساجد یکی از دعاهای بعد از نمازا این بود که خدایا راه کربلا رو باز کن؛ و البته خدا به دست امریکا راه کربلا رو برای ما باز کرد...

 

چرا  باور و یقین نداشته باشیم که راه قدس باز شدنیه!

راستش باز شدن راه قدس برام انقدری جذاب نیست که بدونم کی قراره راه قدس رو برای ما باز کنه

:))

۲۷ فروردين ۰۲ ، ۰۹:۱۹ ۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
این جانب

یک سوال, لطفا جواب بدین!

سلام

 

با توجه به این سالهایی که اینجانب رو اینجا یا جاهای دیگه خوندین و تعاملی که با من داشتین, من رو چه جور آدمی دیدین و شناختین؟ هم الان هم قبلا...


 

ممنون میشم هر چی که میدونین و راحت بگید بدون هیچ حذف و اضافه ای, هر چی که هست!

 

اگر ملاحظه ای هم دارید لطفا نا شناس نظر بدین, ولی خواهش میکنم حتما هر چی هست حتی یک کلمه هم بگین, چه خوب چه بد, چه خیلی بد!

 

ممنونم

:)

 

+ نظرات بدون تائید نمایش داده میشه, ضمن تشکر تو این مقطع پاسخی هم به نظری نمیدم, ان شالله حمل بر بی توجهی و بی ادبی نشه.

 

بعدا نوشت:
از بزرگوارانی که لطف داشتن, نظر دادن واقعا ممنونم, از این به بعد هم هر کسی خواست میتونه اینجا نظرش رو بذاره, خوشحال تر میشم.

۲۱ فروردين ۰۲ ، ۱۱:۰۷ ۲۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
این جانب

عذر خواهی

سلام

تذکر یک بزرگواری باعث شد که از الفاظ و القاب و عناوینی که تو یادداشت قبلی منتشر کردم از همه بزرگواران و عزیزان عذرخواهی کنم، دادن صفت دیاثت به مردانی که زنانشون به هر دلیلی پوشش مناسبی ندارن و خودشون رو در معرض چشمان دیگران قرار میدن واقعا درست نیست، نه اون زن ها فاسق و فاجرن نه مردانشون دیوث و بی ناموس.

 

شرمندم از یادداشت قبلی

همگی منو لطفا ببخشید

 

از بزرگواری که تذکرشون باعث تنبه من شد صمیمانه ممنونم

خدا بهتون اجر خیر بده

۱۷ فروردين ۰۲ ، ۲۲:۳۴ ۱۸ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰
این جانب

دیاثت شما عین خیانت شماست!

بی ناموس

بی غیرت

بی شرف

بی رگ

بی عرضه

بی حیا

بی شعور

بی مغز

بی صفت

بی چیز

دیوث

پفیوز

 

نمیدونم باید به مردهایی که زن هاشون، دختراشون، خواهراشون و مادراشون سرلخت و بی حجاب تو انظار ظاهر میشن و با پوششون چشم هر کس و ناکسی رو به سمت خودشون جلب میکنن باید بگیم بی چی؟؟

من با پتیاره های آکله که اونطور می‌گردن کاری ندارم چون اصلا برام ارزشی ندارن, با مرداشون کار دارم چی جوری اونا رو سوار موتور و ماشینتون میکنین و همون جور راحت باهاشون قدم میزنین حالا ماست که حیفه, باید خاک ریخت تو سر اینها و طرفداراشون با این عمق از حماقت و بلاهت و عداوت و بی شعوریشون

 

من نظرم رو راجع به حجاب تو این یادداشت های مرتبط عرض کردم, کاری با اعتقاد و اهمیت مساله حجاب ندارم, چون راستش خیلی مساله حجاب رو نسبت به مسائل دیگه ای که مغفول مونده مهم نمیدونم ولی با توجه به این مساله که این قضیه داره ریشه های اجتماعی و تمدنی ما رو تحت تاثیر قرار میده و بدخواهان این کشور از خائنین گرفته تا احمق ها دارن رو این قضیه بیش از هر چیزی تاکید میکنن, خب هر نقطه مغزی باید بفهمه که الان تو این مقطع حجاب یه موضوع حیثیتی و ناموسی و راهبردیه که باید حتما رعایت و دقت بشه؛ من از اون خود فروخته های نادون و به نظر من خائنی که فکر میکنن اصل یه قضیه رو ول میکنن و دنبال فرع های بی اهمیت هم هستن هم تذکر میدم آدم باشید و الا دیاثت شما کم از خیانت شما نخواهد بود.

 

کوچه یا خونه؛ مسأله این است!

همه زن ها خرابن!

تربیت

نه به حجاب اجباری

۱۴ فروردين ۰۲ ، ۱۳:۲۷ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۵
این جانب

بیست سال وبلاگ نویسی

خیلی وقته حوصله نوشتن ندارم, چیزی هم به ذهنم نمیرسه گفتم بیام یکم از خودم بگم, یا از مخاطب ها بگم, بد نیست, ها؟

 

فعلا 160 - 70 نفر اینجا رو دنبال میکنن, حدود 100 و خورده ای که همینجوری الکی ن, حدود 10 نفر به صورت مخفی دنبال میکنن, به غیر از اون ده نفر مخفی که قاعدتا باید بخونن فکر کنم هم حدود 10 -20 نفر دیگه هم مخاطب های جدی هستن؛ ولی اون ده نفری که مخفی دنبال میکنن رو ندید دوست دارم, هر چند میشه حدس زد کیا هستن!

 

من از مرداد سال 1382 وبلاگ داشتم و نوشتم؛ تو این مدت بیست سال وبلاگ نویسی, همیشه به همه نظرات پاسخ دادم, چون به نظرم حتی یه لبخند هم باید پاسخ داده بشه, حتی یک نقطه!

بی توجهی رو نوعی بی احترامی میدونم, تقریبا یادم نمیاد نظراتم رو بسته باشم, چون اگه به نظرم اگه قراره نظراتم رو ببندم بهتره برم برای خودم تو دفتر خاطراتم بنویسم نه اینجا ! واسه همینه اگه جایی نظر میذارم طرفم جواب نده یا جایی برای نظر گذاشتن نذاره یکم خوشم نمیاد و حس میکنم بهم بی احترامی شده.

 

اون اوایل اگه مخالفی میدیدم خب بیچاره رو له میکردم ولی تقریبا یادم نمیاد بی ادبی کرده باشم, ولی این اواخر خب سعی میکنم با آرامش و سعه صدر بیشتری برخورد کنم, هرچند واقعا بعضیا دری وری میگن و حالم رو بهم میزنن ولی خب سعی میکنم همیشه جانب ادب و احترام رو نگه دارم.

 

همه نظرات رو تائید میکنم و جواب میدم الا نظراتی که خب خودشون شخصی فرستادن یا بی ادبی کردن و الفاظ رکیکی استفاده کردن, چون اگر مخالف 100 درصد هم باشن ولی ادب رو رعایت کنن حتما منتشر میکنم.

 

اون اوایل کلی کار خلاف و روابط ناصحیح داشتم ولی الان سالهاست که پا به سن گذاشتم دیگه از اون کارا تقریبا ندارم!

 

چند تا وبلاگی که داشتم  عناوینشون اینا بود:  یک مرد, همه خواستگاری های من, و مگه میشه بی تو باشم و در دلم بود که آدم شوم ....

 

جالبه که هر وقت نظراتم و استدلال ها و یادداشت هام رو تو مطالب مثلا 17 سال پیش میخونم, دقیقا همین الان هم بهشون اعتقاد دارم و بلکم راسخ تر و مطمئن تر ... کمتر پیش میاد که مطلبی منتشر کرده باشم و زده باشم زیرش ولی چند تایی بوده که مثلا درست نبودن.

 

با خوندن مطالب خیلی قدیمیم خیلی کیف میکنم, بعضی وقت ها با پاسخی که به نظرات دادم عشق میکنم و به خودم میگم چقدر من فهمیده و پخته م و واقعا خودم رو تحسین میکنم و به خودم افتخار میکنم مثلا 22 سالگی چه مطلب عمیق و درستی رو نشر دادم و چقدر جامع و فهیمانه به موضوع نگاه کردم. کلا آدمی هستم که به خودم البته به اون بخش از کارهای خوبم همیشه افتخار کردم و الانم پز ش رو میدم.

 

تا این اواخر تو هر وبلاگی نظر میذاشتم ولی مدتیه که سعی میکنم از نظر دادن تو وبلاگ هایی که واقعا رو اعصابمن, وبلاگ زن های مدعی و متوقع و بی خاصیت, مردهای از زن کمتر با شخصیت های زنانه و امثال اینها وبلاگ های دری وری های عارفانه و عاشقانه, نویسنده های متوهم و روانی و خود درگیر, وبلاگ های همیشه غُر زن و ناله کن و روزانه نویس ها, اونایی که یه روز میان فرداش میرن دوباره پس فردا میان ... کمتر نظر بذارم ولی یه وقتایی باز از دستم در میره و نمیتونم خودم رو کنترل کنم ... البته یه مدتیه که کلا تو وبلاگ خانم ها نمیخوام نظری بذارم, غیر از یکی دو تا, واقعا سعی میکنم تو وبلاگ خانمها پیام نذارم.

 

همین؛ اگه چیزی دیگه یادم اومد بهش اضافه میکنم.

 

خب جا داره که از شما مخاطب عزیز و محترم تشکر کنم و بابت این سالها که من رو تحمل کردین و همراهی کردین ممنونتون باشم و اگه از حرف هام ناراحت شدین ازتون بخوام که منو ببخشین.

:)

 

بعدا نوشت:

نظرتون رو به مطلبی که سال 1386 منتشر کردم جلب میکنم, خاطرتون میاد سریالی با عنوان میوه ممنوعه با بازی علی نصیریان و کارگردانی حسن فتحی شبکه دو تو ایام ماه مبارک پخش کرد, یه مطلب تو نقد اون سریال نوشتم نمیدونم این یادداشت قدیمی رو میتونین ببینین یا نه؟

۰۷ فروردين ۰۲ ، ۱۱:۰۲ ۲۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۵
این جانب

سبزه سفره هفت سین

من هر وقت این سبزه سفره هفت سین فروش ها رو میبینم ناخودآگاه یاد آدم های بی عرضه و بی خاصیتی می‌افتم که فقط مفت خوری و حاضری خوری و از زندگی یاد گرفتن، یاد به اصطلاح کودسازهایی می‌افتم که تنها هنرشون بزک کردن خودشون و ادا اطوار داشتنه 

 

۲۶ اسفند ۰۱ ، ۲۲:۳۴ ۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۴
این جانب

خبرهای خوب

تابستونی رفته بودم آستارا قطار قطار تریلی که عمدتا پلاک روس داشتن منتظر بودن از مرز رد بشن, منی که تقریبا سالی یه بار آستارا میرم هیچ وقت این همه ماشین تو مرز ندیده بودم, اصلا قبلا تو خیابونای اطراف مرز ماشین نمیموند چه برسه به صف کیلومتری بارکش های بزرگ.

 

دیروز خبر توافق با عربستان اومد, آزادسازی منابع ارزی کره و عراق هم در نوع خودش جالب بود, جالب اونجاست که ته خبر میگن امریکا اجازه آزادسازی منابع رو صادر کرده, از اون جالب تر دولتی این کار و کرده که به قول محالفین خودش مذاکره بلد نبود!!(هر کاری که مدعی مذاکره کردن انجام ندادن این دولت انجام داد)

 

این جند روزه برای خرید خودرو رقمی بالغ بر 160 هزار میلیارد تومن مردم تو حساب های خودشون بلوکه شده؛ یعنی این رقم یه جا به اصطلاح چرخیدن تو بازار ارز و خودرو و ماشین و زمین و دلالی کردن متوقف شده و بدون اینکه بخواد اثر ویرانگر و سیل آسایی داشته باشه, متوقف شده و برای یک کالای ثابتی لحاظ شده. به نظرم کار خیلی هوشمندانه ای بود برای متوقف کردن و هدایت سیل و به اصطلاح مثل مسیلی عمل کرد که ویرانی سیل رو میگیره

 

چند تا خبر اینجوری هست, که به همین ها بسنده میکنم؛ دیشب همین اخبار رو که تو جمعی مطرح شد یکی از همین آدم هایی که بدون فکر و تحلیل حرف میزنه پاشد گفت دیگه موشک به یمن نمیدن دیگه خوب شد! گفتم از قضا اون موشک هایی که به یمن دادن اونا رو آورد پای میز مذاکره, عین پهپادایی که به روسیه دادن امریکا رو مجاب کرد که چراغ خاموش و بدون های و هوی برجامی منابع کشور رو آزاد کنه و یکی مثل گروسی بیاد با وجود افزایش سطح غنی سازی هیچ بیانیه و مصوبه ای علیه کشور صادر نشه و تقریبا در چند روز دلار هیجانی قیمتش 10 هزار تومن و( امروز بیشتر از اون پایین خواهد اومد), از اونجا که بالا و پائین رفتن دلار اونم به صورت مقطعی دلیل اقتصادی نداره و دلایل هیجانی و سیاسی داره خب به نظرم با اینکه خودم چشمم آب نمیخورد ولی خوب تونست هیجان رو بخوابونه و مدیریت کنه.

 

فقط خداکنه سال دیگه بنزین رو افزایش بده که انقدر منابع مفت هدر نره و بتونه نقدینگی بیبشتری جذب کنه

 

 

با خودم چند وقته کلنجار میرم, چه خبرته!! این همه مطالب منفی منتشر میکنی و بهشون حتی فکر میکنی, مدتیه خیلی سعی میکنم اخبار بد و نا امید کننده رسانه ها و مطالب نویسنده ها رو نخونم و ازشون دوری کنم, به نظرم اخبار بد عین ویروس میمونن آدم باید ازشون دوری کنه و فاصله بگیره .

 

وقتی میشه خوب و خوش بود, چرا با دست خودمون بریم سمت بدی و نا خوشی؟ ها؟!  

 

ممنون میشم شما هم خبرهای خوب بخونین و بیاین اینجا از خبرهای خوب حرف بزنید

۲۰ اسفند ۰۱ ، ۰۸:۲۰ ۶ نظر موافقین ۹ مخالفین ۱
این جانب

هم وطن

هفت هشت سال پیش رفته بودیم سفر کربلا, قبل از اربعین بود و هنوز تب و تاب اربعین شروع نشده بود و بیشتر خود عرب ها بودن و ایرانی خیلی کمتر بودن, همه زن ها نقاب زده و سیاه و گنده بودن ...

پرواز که نشست از پله های سالن که اومدیم پائین یه چند تا بی حجاب دیدم خیلی بلند گفتم آخییییش آدم یه چند تا بی حجاب ببینه دلش واشه, یه خانمی ازون حاج خانما برگشت من و عیال رو نگاه کرد و خیلی با اخم گفت شما که خانمت بیحجاب نیست, چرا از این حرفا میزنی؟؟!!

 بهش گفتم دلم برای خونه مون برای وطنم و برای همین هم وطنای بی حجابم تنگ شده بود خب, چی بود غربت!

عصبانی بود ولی هیچی نگفت و آروم رفت...

 

یه بار دیگه هم فکر کنم تعریف کرده بودم؛ رفته بودم خواستگاری یه دختره, وسط مذاکرات بهم گفت تو فکر مهاجرت و اَپلای نیستی, منم بهش گفتم راستشو بگم؟ گفت بفرمائید, گفتم من حاضر نیستم کوچه مون رو تو محله خودمون عوض کنم چه برسه برم یه کشور دیگه حتی شده موقت!

 

جاتون خالی این چند روز رفته بودیم سفر منطقه جنوب کشور, یعنی چقدر این جنوبیا محشر و مهربون و مهمون نوازن آخه! (یعنی هر چی از شیراز به بالا از نظر من جالب نیستن و خورده شیشه دارن از شیراز به پائین با صفا و با مرامن)؛

 این چند روزه برای منی که هر روز از جلوی چند تا مقبره شهید گمنام و البته در خونه آقای خامنه ای رد میشدم و بهشون سلام میکردم دل تنگی آورد و دلم براشون تنگ شده بود, امروز صبح که از جلوی در خونه شون رد شدم گفتم سلام فرمانده و دلم آروم گرفت و هنوزم ذوق و شیرینی دیدنشون رو تو کامم احساس میکنم.

۱۴ اسفند ۰۱ ، ۰۸:۲۴ ۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۵
این جانب

از خیانت های جمهوری اسلامی (قسمت دوم, اقتصادی)

مطلبی که در ادامه عرض میکنم, به باور چندین ساله م از مصادیق بارز خیانت جمهوری اسلامی در حق خودش و مردم کشورشه؛ 

قطعا ملاحظات سیاسی, امنیتی, اجتماعی در سیاسیون وجود داره ولی فکر میکنم 44 سال برای رعایت این قبیل ملاحظات کافی باشه و بالاخره یک باید بیاد و کار درست و عقلانی و علمی رو انجام بده, بر همین اساس علاقه مندم مصادیقی از این خیانت جمهوری اسلامی رو در ادامه عرض کنم:

 

در کشور در طول روز بالغ بر 100 میلیون لیتر فقط بنزین مصرف میشه, بنزین در کشور همسایه چیزی در حدود 90 هزار تومنه, فروش بنزین پای کشتی تو خلیج فارس حدود 45000 تومنه, یعنی ما ماهی 60 لیتر سهیمه بنزین داریم, رقمی درحدود 2.5 میلیون تومن بابت هر خودرو به صاحب اون خودرو به نرخ خلیج فارس دولت داره یارانه میده, این در حالیه که حدود 40 درصد خانوارهای این کشور ماشین ندارن, یعنی حدود 12 میلیون خانوار داریم که ماشین ندارن (در مقابل 18 میلیون خانواری که ماشین دارن),  ماهی دو نیم میلیون تومن یارانه نمیگیرن!

یعنی اونی که بیشتر داره و بیشتر مصرف میکنه بیشتر از یارانه ها سهم داره

 

دقت کنین بنزین 90 هزار تومنی رو دارن 1500 هزار فوقش 3000 تومن عرضه میکنن, یعنی تقریبا مجانی و رایگان, یعنی قیمت حامل های انرژی چیزی در حدود 1تا 3 درصد قیمت های عادی جهانی اونه, از اون بدبختانه تر اینه که چند ساله قیمت بنزین رو افزایش ندادن و امسال هم بنای افزایش ندارن, در حالی که اگه فقط 3 هزار تومن به قیمت بزنین افزایش بدن, رقمی بالغ بر 110 هزار میلیارد تومن دولت میتونه درآمد داشته باشه, یعنی رقمی در حدود بودجه کل آموزش و پرورش!

 

ولی دولت و مجلس این کار و نمیکنه, و این از خیانت های این دولت و مجلسه...

 

نکته اینجاست وقتی دولت درآمدهای مشروع خودش یعنی مالیات و نرخ واقعی سوخت رو از مصرف کننده نگیره مجبوره ریال چاپ کنه و این چاپ ریال بدون پشتوانه میشه کاهش ارزش پول ملی و افزایش قیمت دلار و گرونی و تورم !

 

این چند روزه با شنیدن مصوبه کمیسیون تلفیق که بنای افزایش قیمت سوخت رو نداره, واقعا دارم حرص میخورم و اعصابم خورد شده, یعنی بدیهی ترین چیز عالم رو به خاطر ملاحظات سیاسی و هر دلیل دیگه ای رعایت نمیکنن و مجبورن چندین برابر هزینه ش رو بدن.

 

حدود 30 میلیون خانوار داریم, به طور میانگین و به نسبت هزینه برق و آب و گاز تقریبا مجانی که داره عرضه میکنه رو اگه فقط از هر خانوار 100 هزار تومن بیشتر بگیره تو هر سه خدمت بالا میشه درآمدی بالغ بر 36 هزار میلیارد تومن در سال.

 

این مورد رو میشه بر گازوئیل هم اعمال کنه و بر سایر خدماتی که مستقیم داره میده, از عوارض خروج از کشور گرفته تا مالیات بر نقل و انتقال های اموال مختلف. مالیات بر اجاره و عایدی سرمایه, مالیات بر کسب و پیشه که الان تقریبا به نسبت درآمدشون یک درصد هم نمیشه (یه مغازه دار سالی چند صد میلیون تا میلیارد درآمد داره به نظرتون چقدر در سال مالیات میده؟؟ زیر 5 درصد درآمدش) و... یکی از ضرورت هاست, به صورت میانگین افراد مکلف هستن یک ماه کرایه دریافتی هر واحد مسکونی یا تجاری رو به عنوان مالیات به دولت بدن, ولی متاسفانه الان تقریبا این بخش درآمد دولت صفره, مالیات بر عایدی سرمایه هم به نوعی مانع دلال بازی میشه و کلی درآمد برای کشور داره ولی متاسفانه دولت و مجلس این درآمد ها رو رها کردن و چسبیدن به چاپ پول بدون پشتوانه فقط تو سنوات مختلف اسم و عنوان ش رو عوض کردن

 

از خیانت های دیگه دولت اینه که دلاز 45هزار تومنی را داره 28500 عرضه میکنه, در حالی که تقریبا چیزی با دلار 28500 به دست مردم نمیرسه و درسته با دلار 28500 ی وارد میشه ولی قیمت دست مصرف کننده همون دلار 45000 تومنیه؛ حالا بیاین یه حساب کتاب مختصر بکنیم, درآمد مستقیم دولت بالغ بر 40 میلیارد دلاره, تفاوت 28500 و 45000 تومنی که دولت ارزون تر میفروشه میدونین چه رقمی میشه؟؟

660 هزار میلیارد تومن دولت داره در سال به واردکننده ها یارانه میده در حالی که مصرف کننده از گرفتن این یارانه محرومه! این مبلغ میدونین یعنی چی؟؟؟
تقریبا کل حقوق کارمندان دولت, دقت کنین کل حقوق کارمندان دولت امسال یه چیزی در حدود همین مبلغ بوده, یعنی اگر دولت دلارش رو به جای 28500 تومن با نرخ بازار آزاد میفروخت کل حقوق کارمندانش , از دکترها و پرستارها, از معلمین و کارکنان آموزش پرورش, از استاید دانشگاه و کارکنانش, تا مرزبان ها و ارتشی ها و نظامی ها, تا همه کارکنان ستادی و غیر ستادیش رو میتونست از محل همین فروش درست تامین کنه!

 

یه نکته بسیار مهم تر عرض کنم, جمع دو فقره درآمد ناشی از افزایش معقول نرخ سوخت و فروش با نرخ بازار آزاد ارز یعنی رقمی بالغ بر 800 هزار میلیاد تومن, رقمی تقریبا معادل افزایش نقدینگی یک ساله این کشوره, این میدونین معنیش چیه, یعنی اگر دولت این درآمد مشروع و پاک رو میتونست و میخواست که جذب کنه, ما با افزایش نقدینگی در کشور رو به رو نبودیم, این یعنی پول ملی مون تو شاخص های اصلی و کلان خودش ارزش خودش رو تثبیت میکرد و دلار به لحاظ نظری امکان افزایش قیمت نمیداشت؛ و حجم پول ثابت میموند و عامل اصلی و ارکانی تورم از بین میرفت.

 

متاسفانه با وجود اینکه قدرت خرید مردم در 20 سال گذشته تقریبا 2 تا 3 برابر شده, ولی از هر کی بپرسی بهت میخنده و کسی قبول نمیکنه, و دلیل این عدم پذیرش تورمیه که به کالاها میخوره و این چند برابری قدرت خرید رو به کام خیلی ها نمیاره و کسی باور نمیکنه نسبت به دو دهه گذشته چند برابر ثروتمند تر شده و دارایی هاش افزایش پیدا کرده.

اضافه کنم, دولت با گرون کردن بنزین و حتی نون و امسال اینها میتونه درآمد داشته باشه و بخش کوچیکی از اون درآمدش رو که از بیشتر مصرف کن ها که قاعدتا وضعیت مالی بهتری دارن و بگیره بده به کمتر مصرف کن ها که وضعیت مالی ضعیف تری دارن در حین اینکه پول بدون پشتوانه چاپ نکرده تورم هم ایجاد نکرده

 

مطلبی نسبتا مرتبط:

خیانت های جمهوری اسلامی (قمست اول, اجتماعی)

 

۳۰ بهمن ۰۱ ، ۰۸:۲۸ ۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱
این جانب

ماجرای یک تماس

نشسته بودم پشت میزم تلفنم زنگ خورد, اومدم بردارم قطع شد, دیدم شماره خواهر یکی از دوستانی بود که مشاور بودن, حالا یادم نمیاد چرا شماره خواهرش رو ذخیره کرده بودم ولی خب داشتم به این فکر میکردم که دوباره زنگ زد ...

 

گفت سلام آقای اینجانب, صداش ناراحت بود

گفتم سلام خوبی, خواهرت خوبه؟ بچه هات چطورن خوبن؟

 

یکم حال احوال کردیم و بی مقدمه رفت سراغ اصل مطلب:

 

(خواهرش یکی از مشاوره های حاذق هستن, راستش یک جلسه رفته بودم پیششون تقریبا از جلسات سوم چهارم دیگه من مشاورش شدم و میشست ساعت ها بامن راجع به خودش و خانوادش حرف میزد و منم ... قضیه حدود 15 سال پیش ایناست اون موقع بچه اولش تازه به دنیا اومده بود)

 

گفت یادته خواهرم با یکی دوست شده بود, گفتم آره خب ... چطور؟
 

گفت ماجرای رابطه من رو هم که میدونی ....گفتم اوهوم :(

گفت هیچی دیگه, همین.

 

چند لحظه به سکوت گذشت, ادامه داد حالم یه جوریه, بچه هام رو میبینم از خودم بدم میاد, دلم نمیخواد بغلشون کنم, تو رابطه م هیییچ لذتی نمیبرم, شوهرم همه ش میگه چته منم خودم رو میزنم به اون راه, افتادم دنبال کار, خودم رو مشغول کردم تو یه جایی, ولی از یادم نمیره, حالم و خوب نمیکنه نمیتونم ازش فرار کنم

 

گفتم خب...

 

چند سال گذشته, اوایل خیلی خوب بود, خیلی هیجانش رو دوست داشتم, خیلی رابطه عاشقانه ای داشتیم, باهم بیرون میرفتیم, شبا پیام میدادیم, قایمکی حرف میزدیم و ...

 

رابطه هم داشتین؟

 

گفت اوهوم ... چند بار خونه خواهرم رو جور کردم(چون خواهرش هم همینکار و میکرد برای دوستش, حالا اصلا به قیافشون نمیخوره ها)... چند بارم که زن ش خونه نبود رفتم خونه ش ...

 

ادامه داد راستش اون اوایل خیلیی دوستش داشتم, اصلا براش میمردم, همه کار میکردم, بچه هام رو میسپردم مادرشوهرم زیر بار منتشون میرفتم که برم ببینمش, هزار تا بهونه جور میکردم که باهاش باشم ولی بعد از چند سال ...

 

بعد از چند سال چی؟؟

 

بعد از چند سال .... دیدی از خوردن یه غدایی دیگه لذت نمیبری و برعکس حالت رو به هم میزنه, حالم بهم میخورد, از اون نه ها, از خودم ... همه ش صحنه های رابطه مون میاد جلوم با اینکه هنوزم لذت میبرم ولی حالمم به هم میخوره ...

 

پرسیدم خواهرت چی؟ من خیلی وقته باهاش تماسی نداشتم اون هنوزم تو رابطه است باهاش ...؟؟

 

گفت نه چند سالیه تو ترکه و درگیر خودشه ... 

 

هیچی نگفتم, چند لحظه سکوت بود ... گفتم خب الان میخوای چی کار کنی؟

 

هیجی .. میخوام خودمو بکشم, گم و گور کنم ...

 

گفتم خب چرا نمیکنی؟!

 

گفت نمیشه که به مامانم چی بگم؟ به بچه هام و شوهرم چی بگم ... بعدش چی میشن ...

 

گفتم آهان !

 

گفت اون موقع ها واسه خواهرم خوب راهنمایی میکردین, دیگه از سر ناچاری یهو به سرم زد بهتون زنگ بزنم...

 

گفتم چند وقته رابطه نداری؟

 

گفت یک سال و خورده ای 

 

گفتم چند سال رابطه داشتی

 

گفت سه سال و خورده ای 

 

گفتم پس دو سال مونده!

 

گفت چی؟

 

گفتم اینکه خالی بشی, بره زیر, روش خاک بریزی, تا سعی کنی یادت بره, تا دیگه بالا نیاریش ...

 

گفت چرا بهم فحش نمیدی!؟ (از اینجا به بعد با گریه باهام حرف میزد) چرا نمیگی غلط کردی بکش, خودت کردی گه خوردی حالا اینم تاوانش, تو هزار بار میگفتی ادامه ندم حتی وقتی مچش رو واسم رو کردی ... خاک تو سر من 

 

یکم از این خودزنی ها کرد و بهش گفتم من خودم رطب خوردم, چطوری میتونم منع رطب کنم ... من از اول رابطه ت رو میدونستم, هر روز سراغت رو میگرفتم, برنامه رفت و آمد و حتی رابطه هات رو داشتم, حتی یادته یه بار باهم اون موقع ها صحبت کردیم بهت نشون دادم اون آدمه فقط دنبال هیجان جنسی رابطه ش با توه و اگر پا بده با خواهرت هم همزمان رابطه برقرار میکنه و دیدی که یه بار نشونت دادم ...

 

گفت آره یادمه ولی خب من بهش وابسته شده بودم, حتی با وجود اینکه مچش رو گرفتم که میخواست با خواهرم باشه نمیتونستم کاری کنم ...

 

گفتم الان میخوای چی کار کنی؟

 

گفت هیچی, داشتم میمردم گفتم به کی بگم هیشکی نبود به تو زنگ زدم, ببخشید ناراحتت کردم ... 

 

گفتم اشکال نداره, من خیلی وقته ناراحتتم!

 

بدون هیچ حرف خاصی خدافظی کرد و قطع کرد.

 

این رابطه و رابطه های مشابه از ساده ترین چیزها شروع میشه, از خصوصی حرف زدن ها و درددل کردن های زن ها و مردها باهم ... بدون حضور دیگران!

کسی هم نمیتونه خودش رو مصون از این اتفاق بدونه و ممکنه کوچیکترین شل شدن و پا دادن آدم رو وابسته کنه؛ وابستگی عاطفی و روانی عین مواد مخدر میمونه مگه به این راحتی ها میشه ازش گذشت و تن به خواسته هاش نداد ...

بحث تعهد نیست؛ بحث افتادن تو چاه رابطه های ویرانگره, خیلی وقتها ناخواسته تو چاهی میافتیم که در اومدن ازش کار هر کسی نیست, واسه همینه که میگن رابطه مرد و زن خیلی باید محدود و کنترل شده باشه, به خصوص تو فضاهای خصوصی ...

 

 

مطلب مرتبط:

 

۲۳ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۴۷ ۱۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۴
این جانب