نمیدونم چه حکمتیه, من دوستای زیادی دارم که روانشناسن و بعضا دفتر مشاوره دارن, البته اولش میخواستن من رو درمان کنن ولی از جلسه دوم خودشونن که میخوان درمان بشن؛
چهارشنبه گذشته بود, یکی از همین دوستان گفت بیا دوتایی به یه مراجعه کننده مشاوره بدیم, گفتم ببین وسط حرف من بپری یا دری وری بگی, من میزنم تو اعتبارتا .. قبول کرد که من رو به عنوان استادش معرفی کنه ...
جلسه شروع شد, یه آقایی بود که با خانمش مشکل جنسی داشت, برگشت گفت دو ساله رابطه جنسی نداریم, مشاورش که چند جلسه ای باهاش کار کرده بود به من گفت استاد خانمشون دارن فوق لیسانس میخونن و خود ایشون 5 کلاس سواد ندارن, خانمشون تو خونه شوهر دیپلم گرفتن و دانشگاه رفتن, خود این آقا مشوق ش بوده و از طرفی این آقا روابطی با خانم های دیگه داشتن از جمله دوست خانمشون و دست بزن داشتن و امثال اینها ...
از آقا پرسیدم خانمت وقتی فهمید رابطه داری تو چیکار کردی؟؟
گفت خب فهمید گفتم صیغه ش کردم
خیلی مودبانه بهش گفتم آخه مرتیکه احمق وقتی به کاری که کردی اقرار میکنی یعنی تحت هر شرایطی بازنده تویی و اون زن دیگه نمیتونه روت حساب کنه, چطور توقع داری بیاد باهات بخوابه!؟!؟
پرسید باید چیکار میکردم؟
گفتم خب باید حاشا میکردی, کتمان میکردی, اصلا و ابدا نباید اقرار میکردی, الان تا آخر عمر دیگه بهت اعتماد نداره؛ حتی اگه عکس ازت داشت باید میگفتی فوتوشاپه حتی اگه تو رو روی کار دید باید فرار میکردی و بعد حاشا میکردی که تو نبودی ... هییییچ وقت نباید اقرار کنی ...
(مشاورش هی به پای من میزد و حرص میخورد, در حالی که مرده خوشش اومده بود انگار راه حل بهش داده بودم)
گفت الان دو ساله من رابطه ندارم و تصمیم گرفتم که فقط پول تحصیلش رو بدم و خورد و خوراک
گفتم (اینو تو دلم البته مرتیکه ابله کند ذهن) زنی که باهات رابطه نداره, واسه حرفت تره خورد نمیکنه با چه استدلالی داری بهش اجازه میدی بره دانشگاه, همینجوری ش آدم حسابت نمیکنه داری مدارج بالاتر میفرستیش؟!؟؟ که بعدا خدا رو هم بنده نباشه!؟؟
هیچی نگفت
متاسفانه مشاور بهش گفته بود یه مدت از هم دور باشن, که این داروی خطرناکی بود, بهش گفتم شما دو تا بشینین باهم زندگی کنین ولی دیگه اجازه نده خانمت برای ادامه تحصیل راحت هر جا بره و هرکارگاهی شرکت کنه, از طرفی برای رابطه جنسی باید بری سراغش, این همه داری خرجش میکنی, از بدیهی ترین حق ت استفاده کن ... نذار احساس استقلال کنه که اون موقع گند میزنه به زندگی خودش و تو, از خودت دورش نکن نذار رابطه با زن های مطلقه داشته باشه, روابطش رو محدود کن, سرش رو تو خونه گرم کن, تند تند و بی هوا سر بزن خونه, مراقب ش باش تودام رابطه با مردای دیگه نیافتاده باشه...
بهش گفتم گوشیش رو چک نمیکنی؟
گفت نه ما با گوشی هم کاری نداریم!!
(تو دلم گفتم غلط کردی کاری نداری) بهش گفتم پس چی جوری کنترل ش میکنی؟؟ تو باید گوشیش رو چک کنی باید بدونی زن ت با کی میپره با کی نمیپره مگه اینکه اونجای خودت بو بده !!
یکم قاطع باش, انقدر شل و ولی که زنه سوارت شده ... خجالت بکش تو رو خدا ...
زنه تو خونه تو با پول و سرمایه تو خورده بزرگ شده آروغش رو هم زده اما تو انقدر نا توانی (بی عرضه ای) نمیتونی افسار زن ت رو دستت بگیری!؟
آخرش میخواست منو بغل کنه, ازم کلی تشکر کرد
بعد از رفتنش صاحب دفتر مشاوره بهم گفت اینا چی بود بهش گفتی آبروی منو بردی, گفتم تو داری باهاش لاس میزنی, اونی که تو داری میگی و فکر میکنی مبنای علمی داره بیشتر مبنای تخیلی داره و راه حل های غیر واقعگرایانه است ... پس اگه من رو به عنوان استادت دعوت کردی زیادی حرف نزن؛ هیچی نگفت چون میدونست جوابی بهش میدم که دیگه نتونه حرف بزنه ... یکم دلخور شد, ولی بعدش انگار مراجعه کننده ش ازش خواسته بود تو جلسه بعد که با زنش میخواد بیاد منم بیام که من گفتم دیگه وقت ندارم, همون یه جلسه هم زیادی بود!
البته به "مشاورها" و "روانشناسها" هیچ حرجی نیست. این جماعتِ نفهمِ حرافِ «تئوری موفقیت فروش» چیز زیادی حالیشون نیست. و خب، زندگی خرج داره دیگه؛ باید یه جوری حرف زد که طرف برگرده و حد اقل دوسه بار پول ویزیت بده. این بیچارههای مافنگی رو آموزش دادن که همه رو یا مریض ببینن یا درمانشده!
و اما بعد؛
ابلهتر از تو، اون ابلهیه که اسم خودش رو گذاشته «مشاور» و هر بیسر و پایی که چهار تا آروغ «من با تجربهم!» زده رو راه میده تو جلسهی مشاورهی یه آدم بدبخت که از سر ناچاریِ زندگیش پناه آورده به مشاوره! پناه آورده به جلسه با مجمعالجزایر بلاهت! خیانت در امانت کردن که شاخ و دم نداره، همینه! همینه که خودت رو به جای چیزی که نیستی جا بزنی.
من که مَردم یکّه خوردم از حجم تستوسترون و نرینگیای که خرج شده برای نوشتن این متن، اما بیچاره زنهایی که اینجا رو میخونن و بیچاره زنی که توی خونهی چون تویی زندگی میکنه! و صد البته که یه بخشی از جامعه اونقدر مریض هست که این لاطائلات رو قبول کنه به عنوان راه درست! همونقدر که مزخرفی مثل «زن زندگی آزادی» احمقانه و خطرناکه، به همون اندازه هم اون روی همون سکه که «تستوسترون محوری» امثال شماست خطرناکه. شما از «زن زندگی آزادی» زیست میکنید و «زن زندگی آزادی» از شما!
و سر آخر، اگر کمی به جای تستوسترون از فسفر استفاده کنی، خواهی دید که در میدان عمل و در خروجی ماجرا، هیچ تفاوتی بین مزخرفاتی که دوستِ "مشاورت" توی سر اون بیچاره کرده و مزخرفاتی که تو به خورد اون مادرمُرده دادی نیست و خروجی ماجرا یه چیزه.