۵ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است

شهوت

قدرت و میل جنسی و به اصطلاح شهوت نیروی بسیار بزرگی داره که خیلی چیزها رو میتونه جابه جا کنه (حضرت فروید علیه آلاف تحیه و الثنا در مورد قدرت این میل و نیرو  نکات بسیار مهمی رو کشف و بیان کردن)

نباید قدرت این میل و نیرو رو دست کم بگیریم؛ بعضی وقتها میشنویم کوس رسوایی کسی که اصلا بهش نمیاد سر بازار میزنن ولی هر بار من به خودم این اجازه رو نمیدن که شماتت ش کنم، چون میدونم شهوت قدرت عجیبی داره؛

خیلی وقت ها مبتلا به تجربه هایی میشیم که شاید اگر تو حال دیگه ای بودیم هیچ وقت بهش حتی فکر هم نمیکردیم ولی وقتی شهوت مسلط میشه دیگه کاریش نمیشه کرد ...

 

اگه این نیرو رو رها کنیم، قطعا ما رو از بلندی میندازه زمین و اگه کنترل نکنیم، قطعا تهش نابودیه، عین هر چیزی که قدرت زیادی اولش تولید میکنه ... عین مواد مخدر عین هروئین و شیشه ولی به مراتب از اینها شهوت قدرت عجیب تری داره ...

 

+ در نظرم بود مصادیقی رو بیان کنم، ولی دیدم تو متن این یادداشت تا همین جا کافیه

++ تجربه های دوران کودکی یک طرف اولین تجربه های دوران جوانی هم یک طرف دیگه، باید خیلی مراقب این تجربه ها و ذهنیت های پشت بندش باشیم.

۲۶ آبان ۰۰ ، ۱۴:۱۷ ۱۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۸
این جانب

تکراری و تازه!

یادمه پیارسال تو مسیرمون که شمال غرب گردی بود، یه روز تو سواحل رضوانشهر همینطوری نشسته بودم که لذت ببرم از صدای دریا، یه آن چشمم به یه پراید خورد که درش باز بود و ظاهرا جلوش زیرانداز انداخته بودن و یکی دو تا زن با یه مرد و یکی دو تا بچه داشتن آب تنی میکردن، زنه با لباس بود، موقعی که آب بازیشون تموم شد یهو زنه اومد پشت در که لباس عوض کنه، جوری بود که خودش من رو نمیدید ولی من میتونستم ببینمش، من اینجور موقع ها خیلی سعی میکنم نگاهم رو بردارم چون زشته، درست نیست آدم زن مردم رو دید بزنه، من خودم دوست ندارم یه وقت خانوادم تو موقعیتی باشن که کسی امکان دیدنشون رو داشته باشه هیزی کنه و ...

 

بگذریم من یه سفیدی پا دیدم، فاصله م خیلی زیاد بود شاید صد صد و پنجاه متری میشد؛ 

 

یهو یه کرمی افتاد تو دلم که برم زنه رو از نزدیک ببینم، یه چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم بالاخره با این توجیه که میخوام برم کنار ساحل قدم بزنم رفتم سمتشون ... 

 

چشمتون روز بد نبینه، یه پیر زن رشتی کریه المنظری بود، که حالم رو از خودم بهم زد، یعنی به خودم فحش میدادم که به خاطر این زینکه زشته بد ترکیب آمار خودت رو خراب کردی !!؟؟ خاک بر سرت!

 

فرداش مسیر رو ادامه دادیم فکر کنم رفتیم سمت صومعه سرا، یه جایی بود الان یادم نیست... فکر کنم یه جاده کوهستانی سمت ماسال بود، تمام راه چشمم داشت میسوخت جوری که نتونستم رانندگی کنم و مجبور شدم برم از داروخونه دو تا قطره استریل چشمی بگیرم، داروخونه چیه گفت احتمالا عفونت کرده باید چند روزی بریزی!

 

غروبش رسیدیم همون جاده کوهستانی تو ماسال یه اسم عجیب غریبی داشت، اولوسفلنگی مولوسفلنگی یه چیزی تو همین مایه ها، یه کلبه چوبی بالای درخت کرایه کردیم وسایل رو چیدیم که ناهار و عصرونه بخوریم، داشتم میرفتم پایین دستامو بشورم یهو پام لیز خورد و گیر کرد بین دو تا پله فلزی ....

 

یه دو لیتری ازم خون رفت و نتیجه بعد از کلی گشتن تو بیمارستان های مختلف شهر های اطراف گیر یه دکتر از خدا بی خبر افتادیم که هشت تا بخیه زد به پام(از خدا بی خبر بودن رو برای اون میگم که مرتیکه رشتی بی همه چیز برای 8 تا بخیه سه برابر نرخی که باید میگرفت گرفت اونم تو یه مطب کثیف و آلوده!)

 

بگذریم، شب شده بود که دوباره برگشتیم همون کلبه این سری با عصای زیر بغلی و چشمایی که داشت میسوخت و باز نمیشد ...

 

همیشه سر خاک مرحوم پدرم یاسین که میخونم، این آیه ش خیلی برام جالب تره:

الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلی‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یکْسِبُونَ

 

این مطلب قبلا منتشر شده و تکراریه، ولی موضوعش هنوز تازه است چه فایده که عبرت نمیگیرم!!
+حتما یه چیزی پیش اومده دیگه!

۱۹ آبان ۰۰ ، ۱۴:۰۸ ۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۷
این جانب

سعید، اسم تمام مردهای این شهر است.

سعید همکار بغل دستمیه، خیلی وقت ها میبینم و میشنوم که سرش تو گوشی و قریب به یقین چند تا رفیقه مجازی و غیر مجازی داره، حرف میزنن، چرت و پرت میگن و میخندن و شایدم بیرون برن باهم و... 
همین آقا سعید، دو سه هفته است درگیر کرونای خانومشه، چند روزی که عیالشون تو آی سیو بودن و در شرف کما رفتن، چنان بی تاب و بی قرار شده بود نمیتونست تلفن جواب بده، و روزی که خانمش رو میخواستن بیارن بخش چنان خوشحال و شاد بود که خدا میدونه ...

 

وقتی اومد سرکار، گفتم ببین سعید این زنا نمیدونن ما مردا هررررررررر غلط و شیطنتی هم بکنیم، آخر سر جونمون در میره واسه زن و بچه مون و عاشقانه دوستشون داریم حتی اگه به ظاهر نیاریم.

 

یه آره والایی از ته دلش گفت، که همه زدیم زیر خنده ... 

۱۵ آبان ۰۰ ، ۰۸:۳۱ ۱۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱۱
این جانب

بَزَک

چند سال پیش با یکی از بچه ها رفتیم دیدن یکی از دوستان مشترکمون، رفتیم تو اتاقش من کمی صندلیم اون ور تر بود، از کنار مانیتور همکار رو به روییش و میدیدیم؛ دختره با اومدن ما شروع کرد به ماتیک مالیدن!

خیلی سال میگذره، با خودم میگم چرا اون دختره با دیدن ما(من که نه)، شروع کرد به بزک کردن خودش!؟

توی کوچه مون یه عقب نشینی داشت، اون قدیما خیلی میدیدم دخترا که میرن سرکار میان اونجا با آینه جلوی صورت بتونه کاری میکنن

 

یه همکار خانم داشتم، هر وقت کار از ایشون به من میرسید همیشه کلی پودر سفید روی کارا بود

 

بعضی وقتها دست های این دخترها و زنها رو میبینم یه متر ناخن کاشتن، با خودم میگم اینا چی جوری میرن قضای حاجت!؟

 

یکی از عروسای فامیل بود، همیشه ادامه مژه ش یه متر دنباله داشت،‌ یادمه هر وقت میخواستیم راجع بهش حرف بزنیم من میگفتم اون چشم درازه!(بچه بودم خب ... نمیدونستم چیچیه!)

 

قشنگ یادمه زمان ما هر کی عروسی میکرد به صورتش دست میزد، الان دختربچه ها رو تو خیابون میبینم یه چیزی مالیدن

من هیچ وقت نفهمیدم چرا این همه مواد شیمیایی رو به سر و صورتشون میزنن!

واقعا وقتی ابرو به این قشنگی و پر پشتی هست، صورت رنگ به این خوبی داره و ... چرا این چیزا رو میمالن!



 

۰۸ آبان ۰۰ ، ۰۹:۵۲ ۱۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۴
این جانب

100 روز تنهایی

شبکه مستند یه برنامه داره 100 روز تنها قطب شمال ...

چند نفر تو یه مسابقه باید تنها 100 روز تو قطب شمال با یه سری امکانات اولیه به نسبت مناسب دوام بیارن؛

جالب اینجاست که مهمترین چیزی که نگرانشن تامین غذا و مسکن شونه، ولی وقتی تامین میشه، تازه تو وسطای کار دلتنگی و تنهایی شون بهشون چنان فشاری میاره که نمیتونن دوام بیارن و سریع اعلام انصراف میکنن و بر میگردن. انگار سلامت جسم و روان در کنار دیگران بودنه که تأمین میشه...

 

بودن کنار آدمها خیلی مهمه، بودن کنار خانواده، کنار پدر مادر، کنار خواهر و برادر، کنار همسر و اولاد، کنار قوم و خویش و در و همسایه و حتی بودن کنار آدم هایی که در حد یه نطر باهاتن یا حتی کمتر در حد اینکه میدونی میخونن!

 

من فکر میکنم، ما آدمها خیلی ضعیفیم و خیلی به هم محتاجیم و خیلی همدیگه رو دوست داریم.

 

+بعدا نوشت خواهد داشت!

۰۱ آبان ۰۰ ، ۱۱:۲۰ ۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۴
این جانب