گزارش یک جشن

با سلام و عرض ادب و احترام 

در مقدمه عرض میکنم زبان اینجانب ناقص و الکن هم نبود مفاهیم و اتفاقات و حالاتی رو که میخوام بگم اساسا در کلام و بیان نمیگنجید و هر چیزی که میگم رو هزار هزار بار بزرگتر کنین؛ البته تا خودتون نچشید مطمئنم درکی از چیزی که میگم نخواهید داشت, ولی خب به اعتبار وصف عشق با این بیان ناقص م گوشه کوچکی رو براتون بیان میکنم:

 

اواسط خرداد بود که راهی شهر پیامبر صلوات الله علیه شدم, فوق العاده بی نظیر بود, کنار حرم پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نماز خوندن واقعا توفیقیه که حتی اگر یک بار هم در عمر انسان رخ بده انسان رو از هررر چیزی تو دنیا بی نیاز میکنه, این دقیقا حسی بود که تو مدینه داشتم و به خدا گفتم خدا یا من هییییییییییییچی از دنیا دیگه ازت نمیخوام!

 

فکر کن موقع سلام نماز, سلام میدی السلام علیک ایها النبی و ورحمه الله و برکاته و مزار ایها النبی همین جا در چند قدمی توه, واقعا نمیدونم چطور میشه این حال رو وصف کرد....

  

نکته جالبی که مدینه داره, غربت عجیب حضرت زهراست, حتی ائمه بقیع هم بالاخره یه جایی دارن آدم یادشون میافته ولی حضرت زهرا خیلی غریب بود و روز آخر تازه من یادم افتاد و کلی با مادرم حرف زدم و واقعا بی نظیر بود.

 

فکر کن تو شهری نفس میکشی و قدم میزنی که پیامبرت سلام الله علیه قدم گذاشته و همه امامان و صحابه و زنان پیامبر و فرزندانش و اغلب اولیا بالاخره روزی اونجا بودن و نفس کشیدن و پا گذاشتن ... تصور اینکه جایی هستی که اون بزرگان اونجا بودن و من بی مقدار و بی چیز و نالایق اینجام خودش یه دنیاست و انگار همه دنیارو بهت دادن.

 

روزی که از مدینه میای بیرون, خب طبیعیه دلت تنگ بشه ولی قراره از مدینه بری یه جای خیلی بزرگتر یعنی مکه, خونه خدا؛ شوق زیارت خونه خدا دلتنگی مدینه رو التیام میده...

هر چقدر تو مدینه راحت میتونی دعا کنی تو مکه من هییچ دعاییم نیومد, با دیدن کعبه فقط من رو بهت گرفته بود, اعمال عمره تمتع م رو انجام دادم و فقط قدم میزدم, طواف کردنم فقط قدم زدن بود و همین قدم زدن البته واجب بود و هییییچ حرفی حتی از ذهنم بیرون نمیومد... اینکه میگن با دیدن کعبه سه تا آرزو و دعا مستجابه, مغز و قلبم هیچی از خدا نمیخواست, الان که فکر میکنم به نظرم از کنار کعبه بودن بالاتر هم مگه میشه خواست!

چندین روز تو مکه فقط سکوت بودم و تماشا, حرفی وسط نبود ...

 

بعد از عمره تمتع که شامل طواف و نمازش و سعی بین صفا و مروه است باید صبر میکردیم تا روز 9 ذی حجه یعنی عرفه, که بریم صحرای عرفات وقوف در عرفات یکی از اعمال حجه, تو چادرهایی که تو صحرای عرفات بنا کردن ... راستش تو عرفات هم حرفم نمیومد, فقط وقوف کرده بودم فقط ...

 

صبح روز عید قربان باید تو مشعر بین نماز صبح تا طلوع آفتاب وقوف کنیم, مشعر یه صحرای کوچیکه, که همه جمعیت حاجی ها باید روی اون صحرا بدون هیچ سقفی از نماز صبح تا طلوع آفتاب وقوف کنن و بمونن؛ مشعر واقعا صحرای محشر بود, همه حاجی ها یکدست بودن و هیچ تفاوتی بین هیچ کسی نبود و عجیییب احساس غربت و تنهایی میکردم اونجا, هیچ کس رو نمیشناختم همه رو نگاه کردم ولی انگار همه غریبه بودن ... واقعا صحرای محشری بود ...

 

روز عید قربان بعد از طلوع آفتاب باید صحرای مشعر رو ترک کنیم به سمت منا؛ 

بریم به سمت چادرهای منا, برای رمی جمرات و سنگ زدن به نماد شیطان ...

چند ساعت پیاده روی از مشعر تا منا بود و بعد از نیمچه استراحتی راهی جمرات یعنی محل سنگ زدن شدیم ... روز عید قربان فقط باید به یکی از سه نماد شیطان سنگ بزنیم,حس تنفر از شیطان حس غالب اونجاست, انگار واقعا شیطان رو میخوای زا خودت دور کنی... سنگ رو که زدیم خبر میدن گوسفند هامون رو بکشن, گوسفندهای قربانی رو که سر بریدن اطلاع میدن و بعدش باید موهامون رو از ته بتراشیم و نشون بدیم که ما بنده ایم ...از ته زدن مو حس فوق العاده بندگی و عبد بودن به آدم میده, دقیقا عین حس بردگی و بندگی میده البته بردگی الله, بندگی خدای سبحان.

 

البته دو روز بعد هم در منا هستیم و هر روز باید سه تا از نمادهای شیطان رو رجم کنیم و سنگ بزنیم و بعد از سه روز برمیگردیم کعبه و اعمال طواف حج تمتع رو انجام بدیم و طواف نسا و کلا برنامه حج تموم میشه ...

منا به لحاظ اعمال و محیط واقعا سخت بود, کلی آدم به خاطر سختی و گرما و خستگی تلف میشدن و به شدت مستعد مرگ بود, اونجا حتی میترسی نکنه بمیری, سه روز تو چادرهایی که کولر مناسب نداره و خسته ای عرق کردی و هر روز 5 کیلومتر پیاده توگرما پیاده بری و بیای و واقعا سخت بود ولی لذذذذذذت بخش ترین بخش این سفر منا بود, من هنوزم دلتنگ اون سه روز وقوف تو منام ...من هر کی و میبینم میگم همه حج یه طرف منا یه طرف, واقعا منا عالی بود ...

 

عصر روز دوم تو منا بود خیلی هوا گرم بود, واقعا داشتیم هلاک میشدیم که یهو یه ابر به اندازه صحرای منا اومد بالای سرمون و بارید ... میگن هر سال این موقع ها ابری میاد و میباره ... و نمیدونین چه لذتی داشت زیر بارون بودن تو صحرای منا ... آخ دلم هوای منا رو داره هنوز ...

 

الان که دارم اینها رو مینویسم قند تو دلم داره آب میشه, برای همه تون آروز میکنم حتما حتما حتما یه روزی مشرف بشید حج تمتع؛ حج عمره هم خوبه ها ولی تمتع یه چیز دیگه است...

 

روز آخری که از مکه داشتیم میومدیم خونه به خدا گفتم خدایا من ازت راضیم, خیلی هم راضیم, خیلی ازت ممنونم راستش تو ایامی که تو مکه بودم خیلی نمیتونستم از خدا چیزی برای خودم بخوام وقتی زبونم باز شد که به خدا گفتم خدایا تو از من چی میخوای؟؟ تو من و بنده خودت بپذیر....

 

یه چیزی که میتونم مطمئن بگم اینه که داغون ترین و روسیاه ترین آدم اون جمع من بودم ولی بیشترین بهره و هدیه و لطف رو تو اون جمع خدا به من داشت.

 

برای همه انسان ها آرزو کردم ایام حج تمتع رو درک کنه, چون هییییییییییییییییچ لذتی, نمیدونم بگم حال, نمیدونم چی بگم, بگم نعمت واقعا نمیدونم چی بگم, هیچ چیزی مزه حج تمتع رو نمیده واقعا عین جشن بود یه جشن استثنایی و منحصر به فرد... خدا روزی تون بکنه ان شالله 

 

 

۲۷ تیر ۰۳ ، ۰۸:۲۰ ۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
این جانب

باورم نمیشه!

کمتر از یک ماهه اینجام و هنوزم هر بار تو صحن مسجد الحرام و درست رو به روی کعبه که قرار میگیرم همه ش به خدا میگم من اینجا چی کار میکنم؟؟!!

هنوزم باورم نشده کنار کعبه خدا راهم داده!

من رو سیاه سراپا تقصیر و گناه و خطا کجا، اینجا کجا

 

حقیقتا و از عمق جان برای همه آدم های دنیا آرزو میکنم همچین سفری رو تجربه کنن، ان شاالله خدا روزی و قسمت شما و همه عزیزاتون کنه

 

برای همه تون دعا کردم، برای کشورم دعا کردم که انتخاب درستی رو مردم انجام بدن، برای دنیا دعا کردم که آرامش و ایمان و امنیت حکم فرما بشه، برای همه اموات که در جوار حضرت رحمن مغفور باشن ....

۰۷ تیر ۰۳ ، ۱۶:۳۶ ۶ نظر موافقین ۸ مخالفین ۳
این جانب

اینترنت رایگان ۲

امروز ظهر حرم بودم

جای همه تون خالی

 

از خیلی ها برای رفتن خداحافظی کردم و طلب حلالیت کردم

بیشتریا بخشیدن و زبونی هم که شده حلال کردن یکی دوتا هم بودن که هنوز تو توهم خودحق پنداری بودن و به جای حلال کردن تازه فحاشی کردن، خب توقع بیشتری ازشون نبود

 

به هرحال جای همه تون خالی، واقعا خیلی جای خوبیه 

 

این یادداشت رو با اینترنت رایگان یکی از هتل ها تو مدینه النبی براتون منتشر میکنم

از همه تون حلالیت میخوام و دعا گوی همه تون هستم 

خدا قسمت همه تون کنه

 

عجب جای بی نظیریه، در حین کثرت و تعدد رنگها، پوشش ها و حتی برخی خرده عقیده ها وحدت رو میتونی واضح لمس کنی و چقدر توحید اینجا عیانه ...

خدا قسمت و روزی همه تون بکنه از صمیم قلب آرزو میکنم برای همه مون

۱۲ خرداد ۰۳ ، ۱۵:۲۲ ۹ نظر موافقین ۶ مخالفین ۲
این جانب

دلم تنگته بابا!

دیروز تو اتاقم تو محل کار با هیشکی حرف نمیزدم فقط تو گوشم یا عبدالباسط میخوند یا فیلم هایی از شهدا بود ...

اصلا نمیتونستم حرف بزنم و فقط گریه میکردم...

 

یکی از همکارهای اتاق بغلیم به همکار کناریم تو راهرو میگفت مگه باباش مرده اینطوری گریه میکنه...

 

میخواستم برم بهش بگم, آره بابام مرده!

 

این چهارتا عزیزی که بیشتر شناخته شدن, هر کدومشون تو جای خودشون بهترین بودن, دلم سوخته, سینه م جایی نداره و میخوام از این حال در بیام, فردا تشییع جنازه شاید کمی سبک ترم کنه ولی اشتباه میکنم, مگه الان یاد حاج قاسم میافتم دلم تنگ نمیشه, مگه بابام و میبینم دلم براش پر نمیزنه ...

 

من صاحب عزام, ما صاحب عزاییم باید به ما تسلیت بگن 

۰۱ خرداد ۰۳ ، ۰۸:۱۵ ۵ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۱
این جانب

دل تو دلم نیست

خوابم نمیبره، دل تو دلم نیست، اشک امانم نمیده، از غروب که متوجه شدم همه ش گریه م و عین دختربچه ها دارم اشک میریزم و دعا میکنم ...

خدایا کجان، خدایا نجاتشون بده

:(((((((((

 

انا لله و انا الیه راجعون...

:((

 

جلسه فوق‌العاده هیئت‌دولت به ریاست "مخبر" برگزار شد

۳۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۱:۰۹ ۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
این جانب

توجه کردن!

پریروز یکی از دوستان قدیمم رو دیدم, حال احوال کردیم نشست سر صحبت ازش پرسیدم از خواهرت چه خبر, چون میدونستم از همسرش جدا شده که تو یادداشت ماجرای یک تماس ازش گفته بودم ...

ماجراهایی که خواهرش از شوهرش ازش کشف کرده برام گفت چیزی نمیگم باهاش حرف زدم و اینا رو بهم گفت:

 

این زنه دو تا دختر نوجوون داره, یه همسر خوب و متدین, خانواده دختره هم مقید و متدین هستن, شوهرش میگه از وقتی اینستاگرام وارد زندگیش شده و با دوستاش رفت کافه زندگیشون به هم خورده, الان که طلاق گرفته هنوز عده ش تموم نشده یه مرد رو میاره خونه ش و هر شب باهمن, یه بار این وسطا بهش زنگ زدم گفتم چته, چه مرگته؟؟ بهم گفت شوهرم همه ش خونه مادرش اینا بود, یه بار ما رو بیرون نبرد, یه مهمونی با ما نمیومد, به من توجه نمیکرد, بعد ازش پرسیدم چرا با این پسره تو رابطه ای, تو هنوز تو عده ای, این پسره لات چی داره مگه؟ فکر آبروی خانواده ت نیستی با یکی تو کافه آشنا شدی آوردیش خونه!

گفت این پسره بهم توجه میکنه, عاشقمه, من دنبال عشقم!

بهش گفتم خاک تو سرت اون پسره فقط دنبال عقب و جلوته, توجه کدوم بود؟؟ داره خرت میکنه, الاغ! بلده چطور خرت کنه تا بتونه ترتیب یه زن رو مفت بده بدون هیچ تعهد و هزینه ای... اون وقت شوهرت که تازه تو دروغ میگی بهت توجه نداشته همه زندگی و پول و عمر و تعهدش برای تو و بچه هات بوده, آخه چقدر تو خری, چقدر تو احمقی, شما زنا چرا انقدددررر بی شعورید آخه! گاو از تو بیشتر میفهمه, بنده خدا هیچی نگفت از بس مسخ حماقت زنانه خودش بود و من گوشی رو کوبوندم زمین و زنگ زدم به خواهرش عصبانی گفت ولش کن رد داده, اصلا حالیش نیست اعصاب خودتو خورد نکن!

 

 

این موضوع رو بذارید کنار, چند وقت پیش یکی از این بلاگی ها, بعد از مدت ها پیام داد که دوباره باهم در ارتباط باشه, ازش پرسدیم چرا با وجود اینکه این همه از من دافعه میبینه و هی میای سمت من, آویزون منی, گفت اون موقعی که نیاز داشتم کنارم بودی و بهم توجه کردی!!!

 

تو مطلب قبلی چند نفر توهین کردن, خب برای من خیلی جالب بود اون چند نفری که توهین کردن دنبال عشق هاشون بودن و آویزون توجه طلبی از کسایی بودن که کنارشون نبودن و غرق در بلاهت متوهمانه عشق بودن که بهشون توجهی از ناحیه معشوق بشه ... خب طبیعیه مخالف واقعیت و جهان واقعی اطرافشون باشن

 

همه اینا رو گفتم اینو بگم که واقعا این توهم احمقانه زنانه توجه طلبی که کاااملا مصنوعی و هدف دیگه ای توش هست اذهان خیلی ها رو تخدیر کرده و مست و ملنگ اون اوهام زنانه ن, متاسفانه آزادی های اضافی, حاکمیت قوانین و رویه های ضد خانواده و طرفدار زنان که غرق در توهم هستن یکی از بزرگترین آفات اجتماعی حال حاضر جامعه است و آسیب های زیادی رو در جامعه ایجاد کرده؛ متاسفانه توهم عاشقی و توجه داشتن هم سن و سال نمیشناسه و به شدت تهوع آور و مخربه, پسرهای خوب خیلی مراقب باشین زن هایی با این توهمات نگیرید که بدبخت روزگارید هرچند میدونم خیلی سخته و نایاب!

 

 

۲۹ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۹:۲۴ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲
این جانب

تازه داماد!

دیروز عصری که به سمت خونه میرفتیم سه تا از همکاران بودیم تو ماشین و راننده ای که ما رو میبرد خونمون؛ تو راه من به همکار مجردم گفتم پسر حالا که خونه ت رو خریدی دیگه زن بگیر, تا این حرف از دهنم در نیومد اون همکاری که دو سال پیش ازدواج کرده بود و من هنوز بهش میگم تازه داماد یهو پرید تو حرفم و گفت زززززننننن نگیریراااااا بیچاره ای!

من اگه میدونستم زن اینه عمرااااااااااا زن میگرفتم ...

 

 

دیدم خیلی دل ش پره, یکم حرف زد, گفتم بابا جون اول آخر که باید بگیری, گفت نه بابا اینا روانی ن, هرررررر کاری کنی باز متوقع و طلبکارن, هر کاری میکنی چپه برداشت میکنن, خودخواه و خوددرگیرن و کلی صفات زنان امروز جامعه و ردیف کرد 

 

بهش گفتم خب همه زنا همینن, تازه خوبشون رو اعصاب و رو مخ و رو آسایشته

برگشت گفت آدم یه لیوان شیر میخواد که نمیره گاو بخره میره شیر میگیره, گفتم ببین این مثالت درست نیست, خیلی هم زشته, بالاخره تو بچه میخوای بچه خواستن مستلزم تحمل زن هم هست, بعدشم همه شون هم سر و ته یه کرباسن فکر کردی این رو ول کنی بری یکی دیگه بهتر از اینه, اونم رو مخی هایی برات داره و کلا چند سال اول زندگی این مدلیه و بعد با این مخلوقات عجیب و غریب خدا خو میگیری و عادت میکین و ول میکنی این اعصاب خوردی هات رو .... خیلی از مردایی که دنبال یه زن دیگه میرن یا خانواده شون رو ول میکنن و میرن پی عشق و حالشون و اینها به خاطر همین رو مخ رفتن های زناست دیگه ... حالا اولشه کجا با این عجله!

 

گفت ببین زن تو دهه شصتیه زن من دهه هفتاد و نزدیک هشتادیه, یه جور دیگه متوهم و رو مخن که نمیتونی تحملشون کنی .. گفتم به خدا دهه شصت و پنجاه و هفتاد و هشتاد نداره, همه شون عین هم ن یه جور رو مخ میرن و دهنت رو آسفالت میکنن, واسه من یه جوره واسه تو یه جور واسه هر کسی که میگی یه جور

 

این وسط راننده که داشت گوش میداد گفت آره والا هر کدومشون یه گهی هستن که گند بزنن تو آسایش و روانت و کلا فقط میخوان سواری بگیرن و بدوشنت !

 

منم ادامه دادم تو اول نباید زیاد رو میدادی فکر کردی چهار تا دوست دارم عاشقتم خرت کرده حالا سوارت شده نمیتونی پیاده ش کنی, این رو باید از اول مدیریت میکردی که داشتیم میرسیدیم نزدیک خونه که پیاده شم گفتم فعلا فقط باید صبر کنی انگار نشنیدی ندیدی و نفهمیدی ... خودت رو بزن به خریت چون واقعا هیچ آدم عاقل و فهمیی نمیتونه تحمل کنه خدا بهت صبر بده این ایام و روزهای تطبیق پذیری و به خوبی و به سلامت طی کنی... 

 

گفت برام خرج داره فقط و الا میدادم  آزاد میشدم, گفتم ببین کلا قانون و دادگاه و حکومت با زنه, دهنت رو آسفالت میکنن هییییییچ غلطی هم نمیتونی بکنی و همه چی به نفع زناست, تازه ببین کمترین آسیب و صدمه ای که میبینی چند میلیارد پول بی زبونه که یه عمر جمع کردی رو باید یه شبه بدی بره اونم مفت و بی دلیل, آسیب های جدی و صدمات و لطمات جبران ناپذیر روحی و روانی و اجتماعی ناشی از طلاق خیلیه و ... دیگه فرصت نشد باهاش بیشتر حرف بزنم 

امروز عصر تو مسیر خونه یکم باهاش حرف بزنم یه وقت خر نشه طلاق بده زنه رو و با همین یکی توافق کنه و تحملش کنه و کنار بیاد ...

 

دلم برای پسر ها و مردهای مظلوم کشورم با این زنان متوهم و خودخواه و بی هنر و بی خاصیت میسوزه ... دلم برای مردهایی که تن میدن به مجردی و تنهایی به خاطر دردسرهای زنان امروز جامعه و از نعمت پدر شدن محروم میشن میسوزه ...

 

تورو خدا انقدر بدون فکر و نحلیل مخالف و موافق چیزی نباشید, یکم فکر کنین تورو خدا, مطالب زیر مطالب بسیار مفید و مرتبطی هست که لازمه مطالعه کنین:

 

عقدنامه (قسمت آخر)

عقد نامه (قسمت اول)

مطلب مردونه است - قسمت دوم

وقتی میخوای زن بگیری

وقتی میخوای زن بگیری (قسمت چهارم)

جفتک

عروس های اسدالله خان

جدایی حامد از زنش

هتل

 

انتها نوشت: شاید خودخواهی و غرور به نظر بیاد ولی من وقتی مطالب قدیمیم رو میخونم واقعا عقاید و قدرت تحلیل و تشخیص خودم رو تحسین میکنم, حتی مطالبی که 20 سال پیش نوشتم میبینم چقققققدر جامع و کامله, واقعا خدا رو بابت دادن این نعمت بزرگ ممنونم

۲۳ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۴:۳۷ ۱۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱۷
این جانب

خارش

بعضیا انگار میخارن!

آقا وقتی میبینی چند بار بهت محل ندادن و رسما ازت خواستن که جایی نری یا کاری نکنی خب نرو دیگه نکن دیگه مگه میخاری!

 

بعضیا واقعا خارش دارن, واقعا از این مودبانه تر نمیتونستم این مطلب رو عرض کنم و الا منظورم خیلی بیشتر از ین حد بود...

آدم باید حد و شان خودش رو حفظ کنه

 

البته اینها غیر از اونهایی هستن که ذره ای شعور و فهم و ادب ندارن و تربیت خانوادگی و شخصیت واقعی شون لهیده و پوکیده و لجنزاره، لذا باید بین کسی که بی‌شعوره و زیر بته به عمل اومده با کسی که خارش داره فقط کلی توفیر قائل بود

 

 

۲۲ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۳:۵۱ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۶
این جانب

سیری!

چند شب پیش با یه بنگاهی رفته م خونه ببینم, بهم گفت بیا اینو این قیمت بخر من ماه دیگه متری ده تومن گرون تر برات میفروشم؛ 

فارغ از راست و دروغ بودنش بهش گفتم ببین آقای بنگاهی من سیر شدم, حوصله سرمایه گذاری و خرید و فروش ندارم. گفت بالاخره باید پیشرفت کنیم, بهش گفتم من دیگه نمیخوام بیشتر از این پیشرفت کنم,(البته تو دلم گفتم چقدر احمقانه است که تعریف پیشرفت این چیزهاست) خونه و ماشین و کارم رو دارم و دیگه بیشتر از این نمیخوام. همین اندازه خونه و همین محله و همین چهارچرخی که زیر پامه من و راضی نگه میداره, اینی هم که دارم میخرم هیچ نه عجله دارم و نه دنبال سود و کاسبی هستم, یه پولی تو خانواده جمع شده میخوام این پول همینجوری ول نمونه, نه عجله دارم نه اشتیاق خاصی، شد شد، نشدم نشد.

 

امروز رفتم تو نت چند تا آهنگ عاشقانه گوش دادم, نماهنگ های عاشقانه داخلی و خارجی و دیدم.... هی با خودم گفتم چرا من تکون نمیخورم, چرا واسه م فرقی نداره (انقدر برام مبهم بود حتی یادم نمیاد قبلا چطور بودم)...

با خودم سوال کردم این دختر پسرا و زن و مردایی که عاشق هم هستن و باهم عشق بازی میکنن چطورین و چه حسیه و چه شکلیه, چطورشون میشه.

 

من عشق و دوست داشتن خانواده م رو میفهمم, چون از خون من هستن و این قرابت خونی برام ملموسه اونم از نوع شدیدش هم داریم باهم ولی اینکه مردی عاشق یه زن غریبه باشه و عاشقانه باهاش رابطه داشته باشه برام عجیب به نظر میاد.

 

شده عاشق کسی بشم, یا دلتنگش بشم یا ... ولی نمیدونم الان کااااملا سٍر شدم و یا سیر شدم یا منزجر...حتی اون روز با کسی که خیلی دوسش داشتم حرف میزدم حس خاصی بهش نداشتم و فقط یه مکالمه ساده بود

 

این مطلب خیلی شبیه مطلب کششه! ولی از جنبه ی دیگه ای، یه جور سیر شدگی از هرررر چی تو دنیاست، یعنی بهترین و گرون ترین ماشین و خونه رو میتونم داشته باشم ولی برام جذابیتی نداره، حتی  کلی رابطه رنگارنگ میتونم داشته باشم ولی هیچ لذت و جذابیتی واسم ندارن دیگه، حتی آنقدر ازون لذت ها دور شدم حتی نمیتونم تصور کنم قبلا چه لذتی داشتن که میرفتم سراغشون و ازون بالاتر هیییچ رغبت و تمایل و کششی به شروع اون روابط و داشتن اون چیزها دیگه ندارم 

نمیدونم ولی کاملا یقین کردم که دارایی های ظاهری این دنیا از ماشین و خونه گرفته تا عشق و علاقه زن و مرد یک جور توهم احمقانه است که فقط وقتت رو تلف میکنه و تو رو در دام تخیل و توهم میندازه و و ته تهش میفهمی چقدر پوچ و بی مقدار بوده و چقدر حیف که وقت و زندگی ت رو تلف اون چیزهای بی ارزش کردی!

البته یه چیزی هم بگم این حس ها وسیرشدگی و حماقات دونستن مال جمع کردن, مقام و موقعیت کسب کردن و روابط عاشقانه و حتی عرفان و امثال این رو من سالهاست بهش باور داشتم ولی خب شاید محض حماقت و جهالت این سالها بخشی از اون رو تجربه کردم که به یقین برسم این چیزها توهم احقمانه ای بیش نبوده و واقعا هیچ بنی بشری به این چیزها نیازی نداره و از این توهمات سیره مگر اینکه خودش رو به حماقت بزنه که تشنه این چیزهاست.

 

مطالب کاملا مرتبط:

عشق خر است!

کشش

مخدر

۱۶ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۸:۴۵ ۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۷
این جانب

روز معلم مبارک!

یکی از مسائلی که معلم ها همیشه ازش ناله میکنن مشکلات معیشتیشونه، مایلم کمی به این بخش از مسائل معلم ها بپردازم.

 

یه معلم اگه سه روز عین باقی کارمندهای دولت کار کنه، کل موظفی هفته رو انجام داده، یعنی دو پنجم و به عبارتی ۴۰ درصد کمتر از کارمندهای سایر بخش ها در طول هفته کار میکنن، این رو بذارید کنار اینکه اسفند هنوز به وسطش نرسیده تعطیل میکنن تا اواخر فروردین و سه ماه کامل تابستون یعنی عملا ۴ ماه در سال تعطیلن، بگذریم که یه قطره آب از آسمون بیادم تعطیل میشن .... و اینم یعنی ۴ دوازدهم و به عبارتی یک سوم سال تعطیل ن ...

 

این رو بذارید کنار یه کارمندی که حقوقش اندازه یه معلمه در طول هفته ۴۰ درصد بیشتر و در طول سال ۴ ماه بیشتر کار میکنه با همون حقوق و هیچ ادعایی نداره و رتبه بندی و امثال اینها هم نداره و چند ماه برای کار نکردن هم حقوق نمیگیره و بچه مردم به خاطر کم کاریش تو مدرسه مجبور نیست کلاس خصوصی و امثال اینها هم نداره

۱۰ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۹:۲۴ ۲۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۷
این جانب