زن و شوهر کلی حرف زدن، هر چی این میگفت اون جواب میداد، و برعکس ... عمدتا هم چیزای احمقانه و مسخره ظاهری که مثلا من اینو گذاشتم اونجا اون برداشت نذاشت سرجاش و ازین حرفای بی اهمیت ...
خسته شده بودم، با عصبانیت به مرده برگشتم گفتم جناب حرف حسابت چیه، تو یک خواسته میتونی جمع ش کنی و فقط یه خواسته از زنت داشته باشی چی میگی، فقط یه دونه ها!
مِن مِن کنان، باور کن دو دیقه سکوت و فکر کرد، منم آروم منتظر بودم فکراشو بکنه و راحت بگه ... بالاخره با کلی حرف قورت دادن، گفت دلم نمیخواد زنم آرایش کنه!!
من یهو جا خوردم، اینا دو ساعت از اختلافات رفتاری و گرداری و گفتمانی حرف میزدن، یهو چیشد مرده حرف آرایش و زد ... هیچی نگفتم که بیشتر توضیح بده...
انگار یه عقده قدیمی ش وا شده بود شروع کرد به باز کردن اون گره ها ...
گفت دوست نداره آرایش کنه، دوست نداره وقتی میره بیرون لباس جذب و جذاب تر بپوشه و خوشگل کنه...
به خانمه، که هاج و واج مونده بود نگاه کردم که نظرشو بگه، اونم با کلی تعجب گفت آقای دکتر تاحالا حتی یکبارم بهم اینو نگفته بوده ...
زنه، یکم که فکرش و تونست جمع کنه شروع کرد فلسفه بافی، کلی حرف زد و تو یه جمله گفت خب جلوه گری ذات زن هاست و زن ها ذاتا علاقه به جلوه گری دارن .... من خیلی قاطع گفتم خب اینکه کار هرزه هاست نه زن ها ... کی گفته زن ها ذاتا طالب جلوه گری هستن خب مردا هم ذاتا طالب تنوع طلبی جنسی هستن!!
زنه حرفی برای گفتن نداشت و فقط لاطائلات رایج تو فضای زنانه رو تکرار میکرد، منم بهش گفتم واقعا واسه چی آرایش میکنین؟؟؟
برای منم سواله، این چه رفتاریه؟؟ واقعا چرا میرید بیرون آرایش میکنین؟؟؟
اون خانم چهار تا اراجیف بی مبنا تکرار کرد ولی من هیچ وقت نفهمیدم یه زن چرا آرایش میکنه، واقعا نمیدونم کاش یکی بهم میتونست بگه!