300میلیارد

اون روز حساب کردم، اگه سهام فلان شرکت (غنوش) رو خریده بودیم الان 300 میلیارد پول داشتیم!

 

داشتیم میرفتیم شهرفرش دو تا پادری بخریم برای جلوی حمام و دستشویی، تو راه موضوع رو مطرح کردم، گفتم اگه 300 میلیارد داشته باشیم چیکار میکردی ؟؟

 

خیلی حرف پیش اومد، یه حیاط تو شهرک تا ماشین و ساختن خونه واسه فقرا و بیمارستان و این حرفا ...

 

رسیدیم شهرفرش شلوغ بود، پادریاشم گرون بود، تو راه برگشت داشتم پیچ آخر رو میپیچیدم که برسم تو کوچه عیال گفتن، ببین همین خونه و ماشینمون خوبه، میخوایم چی کار 300 میلیاردو؟؟!

 

جالب بود، بهشون گفتم دقیقا منم به همین نتیجه رسیدم.

۲۷ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۰۱ ۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۴
این جانب

گشایش!

قراره گشایش اقتصادی اتفاق بیافته

دیشبم که شورای امنیت قطعنامه علیه ما رو تصویب نکرد

امروز فردا هم که قراره نفت خام بفروشن باید به فکر دبه باشیم که توش نفت بریزیم

 

وقتی تلویزیون یا تو خبرا میشنوم گشایش اقتصادی، گشایش اقتصادی، هی با خودم فکر میکنم یعنی مگه ما تنگیم که قراره گشایشمون کنن؟؟

هر چند به نظرم سالهاست داریم ادای تنگا رو در میاریم

 

+ شاید بی ربط باشه، ولی این خانمایی که مانتوی جلو باز میپوشن، بعد هی با دستشون یا گوشه مانتوشون رو میگیرین میندازن رو خشتکشون که دیده نشه یا یه شال دراز سرشون میکنن ادامه ش رو میندازن جلوشون، خب مگه خود آزاری داری، یه چی بپوش که انقدر معذبت نکنه عین آدم صاف صاف راه بری!

 

++ برای دختر رو به رویی دیشب خواستگار اومد، پدر داماد آخوند بود، از اون آخوند پیرای عصا به دست نورانی و نسبتا چاق، دختر همسایمون دختر خوبیه، مادرش کدبانو و خانومه، آدم کیف میکنه از بس با سلیقه است، لابد دخترشم اینطوره، به هر حال از قدیم گفتم مادر و ببین دختر و ببر!

ان شالله یه عروسی افتادیم، البته بزن برقص توش نیست ولی کف و کل باید داشته باشه :)))

 

خدایا بخت همه دختر پسرا رو بگشا و براشون یه همسر خوب و نجیب و تمیز و فهیم و صبور و قانع و بساز قسمت کن

 

۲۵ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۱۶ ۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۵
این جانب

دید زن!

چند وقته دارم از لای پنجره و کنار پرده و تو تاریکی شب ها همسایه هامون رو دید میزنم، به خصوص زن هاشون رِ 

 

رو به روییه طبقه چهارم دو تا دختر داره، نامزد یکشیون شبا میاد با یه رنو داستر، 4w حدودای 8 و 9 میاد، دوازده اینا هم برمیگردن، پسره تا دختره تو نره نمیره...

 

بغلیش طبقه اول، نامزدش با یه لکسوس LS حدودای 11 12 میاد دو سه بر میگردونه.

 

اون یکی بغلیش، یه دختره است، عصرا حدودای ساعت پنج لخت و عور میاد کنار پنجره، سیگار میکشه تندتند و سریع در میره، فکر کنم دوزاده سیزده سالشه، علاقه ی زیادی ب لخت سیگار کشیدن داره ...

 

بغلی خودمون یه پسره ست شبای جمعه یا روزای تعطیل با یه رکستون سانگ یانگ مشکی دختره پیاده ش میکنه و موقع خدافظی از خجالت لب و لوچه هم در میان.

 

بغلی اون لکسوسیه، یه خونه است فکر کنم طبقه اولشون، یه زنه است یه تیبا داره نیم ساعت مونده به اذان صبح میاد خونه، قیافه ش نمیاد آدم بدی باشه اتفاقا به قیافه ش میخوره از اون زنای زرب و زرنگ و فعال باشه ولی اون موقع ساعت نمیدونم چه کاریه با یه کوله خیلی سنگین میاد خونه ...

 

خیلی کار احمقانه ایه، چند روزی معتاد شدم و خدا رو شکر ترکش کردم.

 

+ چند روز پیش رو گوشی عیال یه بازی نصب کردم همینجوری، بعدش خب جذابه دیگه آدم میشینه پای بازی، دیشب یهو بهم گفتن مگه قرار نبود وقتی تو خونه ایم و کنار هم نشستیم با گوشی ور نریم، با اینکه داشتم به مراحل جذابترش میرسیدم ، بلادرنگ و بدون فوت وقت همون جا بازی رو بدون چون و چرا حذف کردم و به عیال گفتم ببین من همچین آدم وارسته ای هستم!

۲۲ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۱۰ ۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱۱
این جانب

دستهای پدرانه

دیشب وقتی داشتم با بچه ها بازی میکردم، یهو افتادم روی دستم و آرنجم خیلی درد گرفت ...

تو سن ما باید مراقب استخوان هامون باشیم و عین بچه ها ورجه وورجه نکنیم (کی گوش میده !!)

 

با دستم آرنجم و گرفتم و به خودم پیچیدم ...پسرم وقتی دید آسیب دیدم کنارم ایستاد و نگاهم کرد ... اخه همیشه اون دردش میگیره و همیشه ما بوس بارونش میکنیم تا دردش خوب شه ...

 

یهو چنان زدم زیر گریه که بچه، مات و مبهوت مونده بود باباش داره بازی در میاره یا ...

 

یهو دلم برای بابام تنگ شد ... خیلی زیاد تنگ شد که وقتی جاییم درد میکرد با اون دستای پدرونه ش منو نوازش کنه و دردش تسکین پیدا کنه ...

 

تا باباها زنده ن ازشون استفاده کنیم،‌ حیفه وقتمون رو با غیر از خانوادمون بگذرونیم! واقعا حیفه...

۲۰ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۲۹ ۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۳
این جانب

خواستگاری سه شد!

 

پریشب رفته بودیم خونه آقای داماد، عیال میدونه من از غدیر و عیدی ای که مرسومه اصلا خوشم نمیاد، به اصرارش که از پسرمون عیدی بگیرن با آمادگی رفتیم...

 

تو راه مطلع شدیم که آقای داماد به دختره زنگ زده و حرفاشو زده و انگار دوباره شروع کردن ...

 

رفتیم نشستیم خونه و دیدم داماد و مادر و خواهرهاش رفتن تو اتاق و دو سه ساعتی در حال مذاکره بودن، بیرون که اومدن هم هیچی نگفتن ...

 

از ظواهر امر پیداست دوباره شروع کردن و قرار مدار گذاشتن 

 

مردی که عقلش رو بده دست زن، واقعا عاقبتش واویلاست به خصوص زن هایی که هیچ قوه تحلیل و تشخیصی ندارن 

 

من هم بنا رو گذاشتم رو اینکه دیگه دلسوزی نکنم و طرف بره با مامان جونش مشورت کنه و بر همون اساس تصمیم بگیره، به نظرم هر آدمی شایسته دلسوزی و مشورت دادن نیست.

 

+ خیلی سال پیش بود، تو محل کارم یه روز قرار بود بریم دادگاه بابت پرونده ای، با توجه یه اینکه کارشناس اون گزارش من بودم (گزارشی که چند سال قبل تر نوشته بودم) مقام عالی محل کارم مجبور شد منو با خودش ببره که توضیح بدم، تو راه که رفتیم سوار بشیم حضرت آقا بیان، دیدم یکی از همکارا هم جلو جلو رفت در رو برای نفر اول سازمان (6 رده از من بالاتر) باز کرد و نشست تو ماشین کنار ایشون و منم مجبور شدم برم جلو بشینم ... با خودم سوال بود این یارو برا چی اومده، موقع پیاده شدن دم مجتمع قضایی ازش پرسیدم تو برای چی اومدی، برگشت بهم گفت به عنوان کارشاس ارز !

فکر کن من با این یال و کوپالم اونجا بودم، بعد اون الف بچه رو آورده بودن بخش ارزی کار رو به قاضی توضیح بده ... منم از اون به بعد خودم رو زدم به بی سوادی و نادونی ... الان 12 13 ساله که هر الف بچه ای هر چرتی میگه من فقط سکوت میکنم و میخندم و بعد از چند سال آزمون و خطا به چیزی که من روز اول میدونستم میرسن و تازه بهش میبالن و دیگه با کسی کاری ندارم، ولی خداییش دلم برای این پسره سوخت، اگه میدونستم انقدر احمقه که با مشوره یه زن میره زندگیشو به فنا میده که پشست دستمو داغ میذاشتم بهش مشورت بدم و خودم رو بده کنم!

۱۹ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۲۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۶
این جانب

نتیجه خواستگاری !

دیروز بعد از توافقی که به واسطه دل گندگی پدر داماد صورت گرفت، عروس خانم و آقا داماد رفته بودن که برن نشون بخرن ...

 

 آقا پسر تو مکالمه شبانشون به دختر خانم گلگی کردن که چرا شرایط او رو درک نکردن و اونطور تحت فشارش گذاشتن و دختر خانم هم تو مسیر به آقا پسر گفتن که چرا تو جلسه حرف زده و چرا فلانی (من) تو جلسه حدیث خونده و ما خودمون سی ساله تو قال الباقر و قال الصادقیم ... 

 

و نتیجه که دختر خانم دست پیش گرفته که اخلاقشون به هم نمیخوره و کلا کات کردن.

 

آقا پسر دیروز تو خونه ما بود و با ناراحتی این رو تعریف میکرد ...

 

منم خیلی عادی بهش گفتم به درک! و خدا رو شکر بهتر!

هر چند بعدشم بهش توضیح دادم که این خانواده اهل ادا در آوردن و گربه کشونن، اهل بازی کردنن و الان توقع داره تو نازش رو بکشی که طاقچه شون بالا بره و ... و این خانواده اساسا به درد نمیخورن و برو خداتو شکر کن که خودشون نخواستن ... هر چند تو اگه پیش میرفتی نباید تو رودربایستی قرار بگیری و باید تو هر مرحله ای که به این نتیجه رسیدی به دردت نمیخوره تمومش میکردی ...

 

بیچاره پسر و خانوادش خیلی مأخوذ به حیان و ناراحت بودن، کلی از خواستگاری های خودم و نمونه های مختلف براش گفتم که کلا این جماعت ارزش ادامه ندارن، و بهترین پاسخ به این جور آدم ها حذفشون در دایره خواستنمونه!

 

+ دختر پسر ها باید خیلی همدیگه رو بالا پائین کنن، این روزا خیلی ها دنبال خیلی چیزها هستن جز عین آدم و بدون ادا ازدواج کردن!

۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۵۸ ۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۳
این جانب

خواستگاری

دیشب رفته بودیم خواستگاری یه بنده خدایی، از من اصرار که من نیام ولی پدر داماد گفتن تو هم باش ...

 

خانواده داماد ساده بودن و هول! فکر میکردن دختره رو ممکنه از دست بدن؛ من قبل از رفتن یه نیم ساعتی باهاشون نشستم صحبت کردم که چند تا سکه اینا مهر قراره بکنین، داماد گفت 114 تا، من گفتم 14 تا هم زیاده، گفت دختر نمیدن، با این تعداد سکه... من گفتم خب به درک، این نشد یکی دیگه ...

 

پدر داماد انگار ناراحت شدن و گفتن دل بچه ها چی پس !!؟

 

به هر حال گفتن 114 تا سقف ماست و بیشتر قبول نمیکنیم ...

 

رفتیم تو جلسه؛ اونها 313 تا گفتن، من وسط کار با توجه به متنی که قبلا آماده کرده بودم گفتم:

" مشروعیت عقد نکاح منوطه به امکان تحقق اون ِ؛ و اگر کسی به واسطه فشاری که به داماد میاره و داماد رو در فضای ذهنی و روانی خواستگاریی مجبور به پذیرش تعهدی بکنه یا در توانش نباشه یا نخواد انجامش بده، مشروعیت نکاح رو زیر سوال برده و مسئول شبهه ناک شدن این عقد عاملیه که تحت فشار گذاشته ...."

 

بعد از یکی دو تا بحث بی مورد با من، یهو دیدم پدر داماد که میدید بحث داره کش پیدا میکنه گفت حاج آقا بیارین بنویسیم ... همونی که شما میگین!

 

 من وسط خط مقدم، یهو دیدم عقبه م قطعنامه صلح امضا کرد، به نظرتون چی کار میتنوستم بکنم!

 

+ خیلی از جوون ها نمیدونن هیییییییییچ ازدواجی ارزش این که بیشتر از 14 تا سکه مهرش کنین رو نداره و اگر کسی قبول نکرد باید برید مورد بعدی نه اینکه هول شید!

 

++ وقتی قبل از جلسه خواستگاری با هم توافق میکنیم که چی بگیم خیلی بده که آدم رو ضایع میکنین به خدا ...

 

+++ وقتی شما اینطوری وا دادی و خودت رو مشتاق نشون میدی و ضعیف، خانواده زن روتون سوار میشن، این رو بفهمید تو رو خدا‍!

 

++++ تا 5 صبح خوابم نبرد ... اعصابم خورد بود و دلم میسوخت پسره از همین الان وا داده، مخصوصا وقتی فهمیدم به سفارش دختره مدل گل و تعداد گل رو سفارش داده ...(هنوز نه به داره نه به باره، دختره رو پسره سوار شده و این فاجعه است)

 

+++++ وقتی مجبور شدم جام زهر رو بنوشم بعد از چند تا خودم رو زدن قسمشون دادم اقلا تا بعد از محرم صفر عقد نکنن.

۱۳ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۱۰ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۷
این جانب

قرمزی لبای تو تو هیچ مداد رنگی نیست!

یه شب قبل از کرونا رفته بودیم، هایپر استار (یه فروشگاه خیلی بزرگه) من بچه بغلم بود و چرخ دستی رو عیال گرفته بود، یهو یه چیزی دیدم، برای عیال خوندم قرمزی لبای تو، تو هیچ مداد رنگی نیست... عیالم چون میدونست من یه چیزی دیدم که اینو خوندم، داشت دنبال یه قرمزی میگشت، میگفت کی و میگی؟ گفتم صبر کن بیا دنبالم، یه سی چهل متری رفتیم جلو به عیال اشاره کردم ببین!!! اونم دید...

یه خانم چادری، ازون چادری خوشگلا، و خیلی پوشیده ها، با لابد شوهرش داشتن میومدن چناااااااااااااااااااان ماتیکش قرمز بود که من از 50 متری با یک نگاه تو اون همه جمعیت دیدمش و یاد اون شعر معروف افتادم ...

 

عیال، خیلی وقت ها خیلی کارای دیگران رو مخصوصا خانم ها رو ماله میکشه، ولی این سری چیزی برای ماله کشیدن نداشت، چون دقیقا میدونست من به چی اشاره میکنم، خودش میدونه چقدر از این روسری گل گلی های خوشگل چادری ها ساقای ست با روسری، رنگای صورتی مورتی و این چیزا بدم میاد .... برگشت به من گفت خب خیلی از هیات ها و جلسه ها میگن خانمهای چادری شیک و جذاب باشن و ژولیده پولیده نباشن تا جاذبه ایجاد کنه زنها به سمت این پوشش گرایش پیدا کنن... خوشم میاد تو نگاهش موقع حرف زدن جواب منو میدونه و برای خالی نبودن عریضه یه چیزی میگه ... بهش گفتم این نقضه غرضه، تو چادر سرت میکنی که واسه دیگران جذاب نباشی، نه اینکه چادری سر کنی یا مدلی چادر سر کنی که هر نگاهی رو به سمت خودت جذب کنی!

 

این جور زن ها فقط موهاشون بیرون نیست، همین

 

+ یه نوشته از نوشته های قدیمی!

 

۱۱ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۰۰ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱۰
این جانب

عشق خر است!

بهم پیام داده میتونم ببینمت؟

 

میگم شما؟

 

میگه غریبه نیستم

 

میگم به جا نیاوردم

 

میگه فلانی م

 

سکوت میکنم ...

 

دوباره پیام داد، دلم برات تنگ شده لعنتی!

 

دوباره جواب نمیدم

 

برام پیام خالی میفرسته

 

بهش پیام میدم میگم، میدونی من چندتا بچه دارم؟؟

 

میگه آره ... من با بچه هات چی کار دارم، من خودت رو میخوام.

 

میگم حالت خوبه؟ نگاه به شناسنامه ت کردی؟ به تاریخ تولدت؟

 

میگه من عاشقم عشق شناسنامه و تاریخ تولد نمیشناسه ...

 

میگم، عشق؟!؟؟!؟!؟ کدوم عشق ابله! تو همون موقع هم عین الان بیشعور بودی که توهمات احمقانه زنانه ت رو عشق تلقی کردی و هر کاری رو به خاطر این توهم جایز میدونی!

 

میگه با من بد حرف نزن،‌من عاشقتم عوضی!

 

میگم عوضی تویی که بیماری، عقل نداری، شعور که نداشتی الانم قاعدتا نخواهی داشت، خاک بر سرت کنن که اینهمه الاغی!

 

....

دیگه نمیذارم مکالمه ای بینمون رد و بدل شه، شمارش رو میفرستم تو لیست سیاه و ...تمام.

 

تو کتاب مدرسه ، یه شعر بود خرگمشده داشت، با این مطلع که گویند واعظی سخنور، در مجلس وعظ سایه گستر و ...

من همون موقع با معلم ادبیاتم دعوام شد، (برید شعر رو بخوینن متوجه میشید ولی قصه شعر اینه تو یه مجلسی یه صاحب خری که خرش رو گم کرده بوده اومد از خر گمشده ش سوال کنه، یه واعظی بوده میگه کی تو این جمع از عشق محروم و دلش عشق رو نچشیده؟؟ یه بنده خدایی هم میگه من!  ‌اون واعظه میگه بیا خرت این مرده است...) به معلم ادبیاتم تاختم که چرا همچین شعری و مفهومی اساسا وجود داره، اونی که فکر میکنه عشق نداشتن یعنی خریت خودش در اوج خریته؛ 

 

+ مدعیان عشق و عرفان و سیر و سلوک عارفانه و توهمات زنانه و از این قبیل از همین سنخن و بیشتر از اینکه حقیقت داشته باشن، مدعی دارن، چنانچه برید تو بطن همه اینها همه استدلالشون کشف و شهود و توهمه که با واقعیت و حقیقت عموما سازگار نیستن، لذا ورود به این حوزه اگر با منطق نباشه، گمراه کننده است.

 

++ فلسفه و عرفان دو تا از علومی هستن که باید ظرفیت عقلی داشته باشید که توش ورود کنین و الا لنگ میزنین و مسیرتون رو گم خواهید کرد.

۰۶ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۳۹ ۱۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱۰
این جانب

خسی در میقات

این روزها تو روزهای حج به سر میبریم، نمیدونم چطور توصیفش کنم ولی خونه خدا،‌ امن ترین جای عالمه، هیییییییییییییچ کجای عالم به اندازه خونه خدا احساس قدیمی بودن و اطمینان نداری، لذتی داره بودن تو خونه خدا که با هییییییییچ لذتی قابل قیاس نیست.

 

بوی توحید، بوی خانه پدربزرگ، بوی سادگی، بوی خدا میده ...

هر چی ازش بخوای به سریع ترین حالت ممکنه اجابت میشه...

عجیب جاییه؛ خدا قسمت همه بکنه چشیدن طعم بی نظیر حج رو....


 

+ برای حاجی ها خوندن خسی در میقات رو توصیه میکنم، البته غیر از یه جاهایی ش حس و حال فوق العاده ای رو به روانی تمام تصویر کرده.

 

++برگزاری مناسک حج به عنوان یه واجب شرعی تعطیل شده ولی دیروز آقای رئیس جمهور برگزاری مراسم عزاداری که کلی به لحاظ شرعی مسآله داره را قطعی اعلام کردن، لابد پیاده روی اربعین رو هم میخوان راه بندازن!!

۰۵ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۴۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۳
این جانب

ماشین روشن کنار خیابون!

 

 

رفته بودم یه سری لوازم بهداشتی و آرایشی خونه مثل تاید و ریکا و شیشه پاک کن بخرم، توی مغازه چند دقیقه ای معطل شدم، یه خانمه بود کلی لفتش داد یه مبلغ رو بزنه،‌ فروشنده عصبانی شد کارت و ازش گرفت و خودش زد ....

 

من یهو دیدم سوئیچم تو جیبم نیست...

نگران شدم که سوئیچ رو جا گذاشتم الانه که دزدگیر خودبه خود در و ببنده و من آواره شم ...

 

 

رسیدم دم ماشین دیدم ماشین روشنه و من لااقل 5 شش دقیقه است بیرون از ماشینم و کارت ماشین هم رو داشبورد!!!!

 

تازه یادم افتاد موقع پیاده شدن از ماشین انقدر استرس اینو داشتم که کدوم دستم تمیز بوده کدوم  دستم دستکش کنم و اینکه به ماسکم دستم نخوره و ...... که پاک یادم رفته بود ماشین رو خاموش کنم، سوئیچ رو در بیارم و کارت ماشین و ببذارم تو جیبم و ماشین رو ببندم و برم سمت مغازه، کاری که همیشه میکردم.

 

+خودِ استرس و نگرانی سم مهلکیه، حتی خطرناکتر از دلیل ایجاد اون نگرانی!

 

 

 

۰۱ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۰۴ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲
این جانب

آخر خط

دیشب این سریال آخر خط رو میدیدم، ناجور همه چیو داره مسخره میکنه ...

یعنی از خجالت و خشم نمیدونستم چی بگم، 

همه چیو به شوخی و ابتذال کشونده بودن، مونده بود با شهدای اونم مدافع حرم شوخی کنن اونم انقدر چیپ و سخیف!!

 

موضوع شهید برای من همیشه محترم بوده، به شدت هم روش تعصب دارم، متاسفانه جامعه ما به حدی قشری و بی محتوی شده که شهادت رو در حد آتش نشان و پرستار و وزیر تصادفی پائین آورده، الانم که به این شکل وقیحانه داره مسخره ش میکنه ...

 

اعصابم از این چیزا خورد میشه

 

با هر چی شوخی میکنین با مقام شهادت شوخی نکنین لطفا مخلوقات دو پا!

۲۴ تیر ۹۹ ، ۱۰:۱۰ ۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۵
این جانب

موز

تابستونا معمولا صبح خیلی زود میریم بهشت زهرا، حدودای 6 صبح بود که داشتیم فاتحه میفرستادیم، یه خانومی یه سبد میوه بهمون تعارف کردن (اون موقع صبح معمولا چند نفری میان ولی چند ماهی هست که دیگه میوه بهشت زهرا نذر نمیکنن به خاطر کرونا) القصه، کسی برنداشت و من یه موز برداشتم به نیت اینکه صبحونه ای که تو راه برگشت میخوریم میوه هم داشته باشه چون خیلی دوست دارم صبحونه با نون میوه بخورم ... 

 

یه چند دیقه ای گذشت یه خانمی که ابروهای تمیزی داشت و چهره ی تقریبا خوش رنگی اومد به اشتباه گفت خدا مادرتون رو بیامرزه و... (نمیدونم اسم مرحوم پدرم اصلا زنونه نیست، یا شایدم خواب و بیدار بوده که نفهمیده این قبر مرحوم پدرمه نه مادرم)  ... بهش گفتم ببخشید خانم پول که ندارم، موزم رو با احترام ولی بر خلاف میلم بهش تعارف کردم، چون واسه اون موزِ نقشه کشیده بودم میدونستم که حاج خانم برای صبحونه موز نیاورده بودن ... 

 

اون خانمه رد شد. یه چند لحظه بعد من رفتم از شیر، آب بیارم که قبرای همسایه رو هم سر صبحی یه صفایی بدم، دیدم یه گوشی از کیفش در آورد به قاعده بیست سانت بزرگتر ... با خودم دست زدم به جیب شلوارم گفتم سالهاست پولش رو دارم ولی دلم نیومده پول هدر کنم تو گوشی و یه به قول بچه ها گوشکوب دارم که کارم رو راه میندازه ولی این خانم که صبح کله سحر اومده گدایی، یه گوشی نیمه خفن داره ...

 

از وقتی آب میریختم سر قبر همسایه ها، تا خود صبحونه دلم پی اون موزِ بود که نا حق رسید به اون به ظاهر گدا!

این وسطا ماجرا رو تعریف کردم که همشیره گفتن آدم چیزی رو که دوست داره انفاق کنه تازه ثواب داره، و الا چیزی و که نیاز نداری یا دوست نداری و انفاق کنی که هنر نکردی ....

منم با این توجیه دلم رو آروم کردم و همون نون و پنیر و زردآلو رو خوردم و خدا رو هم خیلی شکر کردم!

 

+ دلیل فقر خیلی ها، نوع مصرف کردن و خرج کردنشونه، خیلی ها هنوز درست خرج کردن بلد نیستن. 

۲۳ تیر ۹۹ ، ۱۱:۱۷ ۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۲
این جانب

مداد قرمز

یادمه وقتی مدرسه میرفتیم، خانم معلمم میگفت مثلا باید کسره و فتحه رو با مداد قرمز بکشیم، ولی وقتی میومدم خونه حاج خانم میگفتن که یه رنگ بنویسی هم اشکالی نداره، من عصبانی میشدم بهشون میگفتم، نخیرم خانوم معلممون گفته باید با قرمز علامت بذاریم و تو نمیدونی و خانم معلممون میدونه!

 

+تو هر مسیری افراط و تعصب میتونه آدم رو از حقیقت منحرف کنه؛ حتی تو سیر و سلوک عرفانی!

 

 

۲۱ تیر ۹۹ ، ۱۱:۴۲ ۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲
این جانب

مثلث، مربع یا چند ضلعی عشقی!

حدود سال 88 سریال ویکتوریا رو فارسی وان میداد و خیلی از خانواده ها با چه شوق و شوری میشستن پای دیدن و تحلیل و همزاد پنداری باهاش ...

تو این سالها سریال های زیادی از عشق های مثلثی و مخفیانه تو سریال های شبکه های ماهواره ای دیده شده.

و اما سریال شبکه خانگی ایرانی، دل و امثال دل، رسما از مثلث و مربع عشقی رد دادن و با شمردن اضلاع عشق های تودرتوش شمردم شده یه ماجرای عشقیه 7 ضلعی!

 

خداییش نویسنده های این سریال ها با خودشون چه فکری میکنن؟

یعنی واسه ذهنشون چی میزنن که اینطوری اُوِر دوز کرده!

این نوع نوشته ها رو تو داستان های فانتزی پورن هم نمیشه دید، اینا چطور به ذهنشون این دری وری ها میرسه آخه!

 

+ من کاری با ناظرین و پخش کننده ها و تهیه کننده هاش ندارم، فقط به بیننده هاش میگم خداییش از این همه دری وری عُق تون نمیگیره خداوکیلی!!

۱۸ تیر ۹۹ ، ۱۱:۰۷ ۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲
این جانب

نه به ماسک اجباری

رژیم تصمیم گرفته از امروز ماسک زدن رو اجباری کنه، از اونجا که آزادی بزرگترین موهبت دنیای مدرنه، میخوام کمپین #نه‌ـبه‌ـماسک‌ـاجباری رو راه اندازی کنم و صدای مخالفت و آزادی خواهیم رو به این رژیم دینی اعلام کنم.

 

واقعا چه دلیل عقلی، منطقی، عرفی، اخلاقی، شرعی و انسانی وجود داره که حکومتی بخواد ماسک زدن رو برای شهروندان ش اجبار کنه؟!؟ ما باید علیه این اجبار حکومت بایستیم و مبارزه کنیم.

 

 

 

+ این پست ارتباطی با نه به حجاب اجباری ندارد! 

۱۵ تیر ۹۹ ، ۰۸:۱۹ ۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۵
این جانب

مسئول انتقال کووید19

از سه نفر همکار هم اتاقم دو نفرشون کرونا گرفتن، پریروز به ماهم گفتن بریم آزمایش بدیم، رفتیم آزمایش دادیم، دیشب آخر وقت جواب پی سی آر من منفی شد و امروز تونستم بیام سرکار ...

 

موضوع از این قرار بود که هفته پیش یکی از همکارا تب و لرز میکنه و میره خونه، همه جا چو افتاد که کرونا گرفته، فرداش اومد و با کلی ناراحتی که من کرونا ندارم و من کرونا ندارم اومد وقتی با تذکر ما رو به رو شد که ماسک بزنه... لج کرد و این دو تا همکارمو بغل کرد ...

الان هر چی میگیم بی ملاحظگی تو باعث شده اون دونفر کرونا بگیرن زیر بار نمیره و مسئولیت کارهاش و بر عهده نمیگیره.

 

به نظرم یکی از اقسام خیلی مهم بیشعوری، بر عهده نگرفتن مسئولیت کارهایی ِ که انجام میدیم.

 

 اخلاقا، شرعا، قانونا، عرفا و هر حالتی که بخواین متصور باشید، اگر منِ نوعی با ماسک نزدن یا رعایت نکردنم باعث انتقال ویروس به دیگران بشم مسئول عواقبش خواهم بود.

 

 

+ با خودمون فکر کنیم غیر از ویروس کرونا تاحالا ما مسئول انتقال چه چیزهایی به دیگران بودیم و هستیم؟؟؟؟

۱۰ تیر ۹۹ ، ۰۸:۱۹ ۳ نظر موافقین ۹ مخالفین ۲
این جانب

مسخره بازها

جدیدا که نه، مدتیه شرکت های تبلیغاتی از بازیگرا برای تبلیغ محصولاتشون استفاده میکنن، چند نمونه که یادمه رو تو ادامه مینویسم:

 

  • نوید محمدزاده ..... آبمیوه سن ایچ
  • پوریا پورسرخ ..... فکر کنم یه نوع آدامس
  • نیما فلاح و سحر ولد بیگی..... روغن مایع
  • محمدرضا گلزار ... لباس و آدامس یا نخ دندون!
  • نیکی کریمی .... یه نوع گوشی موبایل
  • مهران مدیری .... یه نوع چایی
  • رضا کیانیان .... چای و دم نوش
  • آتیلا پسیانی .... چایی
  • الهام حمیدی ... تاید و پودر رختشویی
  • امیرحسین آرمان ... کت شلوار
  • مهناز افشار ... پوشک بچه
  • مهدی مهدوی کیا.... دوغ و ماست
  • فرهاد مجیدی ... اونم فکر کنم دوغ و ماست بود
  • امین حیایی... سس گوجه فرنگی

 

اینها شاخص ترین بزرگان سینما و سلبریتیهایی هستند که به قول یکیشون برای ما خاطره درست کردن و ما مدیونشونیم و هر چی میگن باید همراهیشون کنیم و نباید مالیات بدن و باید دستمزد میلیاردی داشته باشن و ...

 

 

+ یادمون باشه، اونها و مثل اونها رو در حد همین چایی و آبمیوه و دوغ باید بهشون بها بدیم نه بیشتر!

 

۰۸ تیر ۹۹ ، ۱۰:۳۰ ۱۱ نظر موافقین ۹ مخالفین ۱۰
این جانب

تراس

دیروز دم دمای غروب رفتم تراس یه هوایی به سرم بخوره، دیدم یه 206 تو کوچه پارک کرده، داشتم این ور اون ور رو نگاه میکردم، که دیدم یه آقایی ازش پیاده شد، با سوئیچش در یه پارس آبی رنگ رو باز کرد، 206 دور زد که بره تو سر کوچه به سمت خیابون اصلی دیدم شیشه ش رو پائین داد و یه مااااچ آب دار هوایی برای آقاهه فرستاد ...

 

من که این بالا بودم دلم خواست!

 

 + جذابیت رابطه های خارج از ازدواج به واسطه هیجان کاذبی که میتونه موقتا ایجاد کنه، ممکنه اولش برای فرار جای خوبی به نظر بیاد ولی تو اغلب موارد نهایتا اگر لو نره یا به دردسر و فاجعه ختم نشه، قطعا اثرات جبران ناپذیر روانی و شخصیتی و درونی رو طرفین خواهد گذاشت.

۰۷ تیر ۹۹ ، ۱۱:۵۳ ۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۴
این جانب

بیاین جواب بدین!

جواب این وضعیت اقتصادی و معیشتی* رو باید سه دسته بدن:

 

دسته اول: اونهایی که هر چی گرون میشه بدون توجه به ضرورت نیازمندیشون هجوم میبرن و این هجومشون باعث گرون تر شدنش میشه

 

دسته دوم: کسایی مرم رو ترغیب و تهییج میکنن و موج سازی میکنن

 

و دسته سوم: اونایی که با وجود اون همه تذکر و هشداری که به این دولت داده شد رایشون رو تَکرار کردن!

 

+ این سه دسته از اقسام خیانت کارانه چند پست قبلی میتونین بربشمرین، اضافه میکنم، حماقت هم نوعی خیانته!

 

* برای چشیدن و درک این وضعیت اقتصادی کافیه برید تره بار شهرداری متوجه قیمت های میوه و مرغ  تخم مرغ بشید؛ برید املاک سر خیابونتون قیمت های مسکن اطرافتون رو جویا بشید، برید یه طلا فروشی ازش قیمت سکه رو بپرسین، و ...

۰۴ تیر ۹۹ ، ۱۰:۳۶ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۶
این جانب

کسوف،‌ خسوف

من تقریبا هیچ وقت این کسوف یا خسوف رو اشتباه نمیگرفتم، چون واسه خودم علامت گذاشتم که ک میشه خورشید، خ میشه ماه!!

عین سالهای غزوه های پیامبر صلوات الله علیه؛ بدر احد خندق، واسه قرن های 2، 3 و پنجم هجریه!

 

دیروز که کسوف شد، یاد آخرین کسوف کاملی افتادم که یادم بود، همکارم گفت آخرین کسوف کامل واسه سال 1378 بوده من گفتم باید واسه سال قبل از 1376 باشه، چون یادمه جلوی مغازه داییم بودم، یه کاغذ سوراخ کردم که عکس خورشید گرفتگی بیافته رو زمین ببینیمش، تقریبا کامل بود، نیمه تاریک شد هوا،  داییم خدابیامرز اون موقع بهم با لحن تشویق آمیزی گفتن این جوونا چه چیزایی بلدن که ماها بلد نیستیم... 

 

دیشب مادر همسرم داشتن با گوشی جدیدشون فیلم برداری میکردن، نگو یه دکمه رو اشتباهی زدن، پسر کوچیکشون با تندی بهشون گفتن ای بابا صد بار بهت میگم مثلا فلان گزینه رو فعال نکن ... جالبه دخترشونم گفت مامان چند بار باید بگه آخه!!

من کمی مکث کردم و خیلی جدی و مستقیم بهشون گفتم، اینی که یه گوشی دستش دادین که یه سری کاراش رو بلد نیست، غذا خوردن یادتون داده(تو دلم این بود که خودتون رو نمیتونستین بشورین،‌حالا شاخ شدین؛‌اونا هم گرفتن منظورم چی بود) .... بعد خیلی جدی تر گفتم روزی میرسه این فسقلی هایی که میبینین تاتی تاتی میکنن میان جلوی ما ابزارهای جدیدی که ما نمیتونیم استفاده کنیم رو با همین تندی بهمون یاد میدن!!

 

یکم خجالت کشیدن ... نمیدونم چرا یاد کسوف دیروزش افتادم!

 

+ اوج خاطرات خوشی کودکی تا جوانی من تو رفتن به خونه داییم ختم میشه، و یادمه اون قدیما که میخواستم با عیال که هنوز دختر مردم بود، صحبت کنم ازینکه بچه هام دایی دارن خیلی خوشحال بودم!!

 

++وقتی که پا به سن میذاریم، همش تو خاطرات قدیم سیر میکنیم، ‌این اقتضای این سن و ساله؛ داییم سال 76 فوت شدن.

 

۰۳ تیر ۹۹ ، ۱۱:۰۲ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲
این جانب

چند مثال از خیانت

برعکس اولین چیزی که به ذهن ها از واژه خیانت متبادر میشه، به نظر ما انواع و اقسامی از کارها داریم که اسمش خیانته بر عکس تلقی اشتباهی که از خیانت موجوده؛ در ادامه به چند نمونه از خیانت اشاره میکنم:

 

  1. از بزرگترین خیانت ها وزیر و وکیلیه که چندسال در مسند کار بودنش هیچ کاری نمیکنه و فقط دنبال رزومه پرکردن و ظاهر سازیه
  2. از اون بزرگتر مادری که بچه ش رو تو خونه یا مهد کودک ول میکنه به اسم اینکه بره سر کار.
  3. کسی که عفت یه دختر بچه یا یه پسر بچه رو برای اولین بار لکه دار میکنه
  4. پدر و مادری که با وجود بچه از هم جدا میشن
  5. مردی که قدر زن کدبانوی و مهربون و سازگار خودش رو نمیدونه و میافته دنبال یه آدم دوزاری
  6. آدمهایی که به وزیر و وکیل ردیف یک رای میدن
  7. آدمهایی که پدر و مادر ردیف دو و چهار رو تشویق و ترغیب میکنن، چه خودآگاه چه ناخودآگاه
  8. زنی که مرد ردیف 5 رو اغفال میکنه که دچار اون اشتباه بشه
  9. آدم خودفروخته ای که، مرغ همسایه واسش غازه و هر چی خودش داره رو کوچیک و حقیر میبینه
  10. پدر مادری که همه هم و غم شون پول درآوردن و سرکار بودنه غافل از اینکه بچه ها به شددددت به حضور فیزیکیه ما محتاجن

 

 

اینا چندتایی بود که تو ذهنم بود و شمردمش، کلی هم مثال برای هرکدومشون دارم.

۰۲ تیر ۹۹ ، ۰۷:۵۷ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۳
این جانب

حماقت و خودخواهی

این سریال گرگ و میش رو مدتیه به اجبار و اکراه میبینم، خانواده ما، علاقه مند به دیدن این دری وری ها هستن و بنده یک نفر تک و تنها مخالفم که عملا زورم بهشون نمیرسه!

 

بگذریم موضوع اصلی طلاق اون خانم دکتره از آقای دکتر بود اونم به دلیل مسخره شک در اینکه شوهرش رابطه ای با یه زن دیگه داشته 

خودخواهی و حماقت اون زن باعث میشه یه دختری به بلای بی مادری مبتلا بشه و یه پسری گرفتار بلای بی پدری!

بی پدر و بی مادری در زمان فوت یه تبعات منفی ای داره اما به دلیل جبری بعضا باعث خودساخته شدن بچه میشه ولی در زمانی که این جدایی و دوری به دلیل طلاق بشه، کاملا مخرب و ویران کننده است

 

به نظرم ما در وهله اول موظف به انجام تکالیفمون هستیم و تکلیفی بالاتر از ایجاد امنیت در خانواده و بالای سر بچه ها بودن برای مرد و زنی نیست، اینکه بخوان به عشق و حالشون برسن و یا هر غلط دیگه ای بکنن به هر دلیلی، توجیهی نمیتونه برای محروم کردم بچه از داشتن پدر یا مادر بشه، و این بزرگترین خیانت در حق بچه هاست.

 

+ این بحث رو با عیال کردم و ایشون گفتن مرده خیانت کرده و زنه باید تنهاش بذاره،‌ و من بهشون گفتم اولا اون بحث خیانت نیست و نهایتا میتونه یه اشتباه باشه، و خیانت یعنی اینکه دو تا بچه رو آلاخون والاخون کنی و همه آینده روان و شخصیت بچه هارو به خاطر حماقت و خودخواهی طرفین به باد بدی!

 

++ دیشب دو تا طفل معصوم بچه های همسایه رو به روییمون تو حیاط بودن،‌ خیلی غمگین بودن وقتی اومدم بالا دیدم پدر مادرش دارن باهم دعوا میکنن و فحش و فحش کاری و بزن بزن لابد؛ دلم برای بچه ها سوخت... اون طفل معصوم ها گناهی ندارن که اسیر حماقت ها و خودخواهی های ما باشن؛

مجبورم کمی مودبانه بگم به زن و شوهرهایی که هر روز باهم دعوا دارن،‌ و اون اینکه غلط میکنین بچه میارید وقتی خودتون هنوز گرفتار خودخواهی های مسخره تون هستین و وقتی بچه میارین غلط اضافه تر میکنین عقده هاتون رو جلوی چشم اونها باز میکنین!

اگرم فکر میکنین حق دارید جدا بشید کور خوندین، حالا که بچه آوردین باااااااید تا آخرش بسازید به هم به خاطر اینکه بچه ها ضرورتا به حضور فیزیکی و حتی بدون روح شما نیاز اساسی دارن، اینو بفهمین!

 

* خودخواهی نوع ساده ای از حماقته!

۳۱ خرداد ۹۹ ، ۱۳:۴۲ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۴
این جانب

عوامل سه گانه طلاق

به نظرم بالای 95 درصد طلاق ها از سه عامل زیر خارج نیستن :

 

  1. حماقت

  2. لجاجت

  3. دخالت

+سعی میکنم تو پست های بعد مصادیق ش رو بر بشمارم، تا اون وقت میتونیم کمی فکر کنیم به این عوامل و مصادیق ش رو تو طلاق های پیرامونمون ببینیم.

۲۶ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۰۶ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲
این جانب

اسلحه در امریکا

میگم با این همه آزادی خرید و فروش سلاح تو امریکا چرا یه تیر هم شلیک نشده؟/

یا خبرش نیومده؟؟

 

به نظرم الان بهترین موقع است برای مسلح کردن و به کارگیری سلاح های نیمه سنگین تو ایالت های مختلف امریکا، باید برنامه ریزی کنن که بتونن سلاح های تو خونه شون رو بیارن تو خیابونا‍‍!

 

یا اینکه شبکه های تلویزیونی و کانال های خبری بیان روش تولید بمب های دستی رو آموزش بدن

 

یا یه کامیون نخاله ساختمونی گیر بیارن بریزن اتوبان رو ببندن و ...

 

واقعا چرا اونجا همچین چیزایی اتفاق نمیافته؟؟؟

۲۴ خرداد ۹۹ ، ۱۴:۰۸ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۲
این جانب

دل تنگی

وقتی پدرم فوت شدن، چنان غم سنگینی همه وجودم رو گرفت و چنان کمرم شکست که تا سالها و همین الانشم هر وقت به یادشون میافتم اشک پهنای صورتم رو میگیره... 

عجیب دلتنگ بابام میشم، هر روز و هر لحظه...

هر هفته بهشت زهرا اگر نرم انگار کاری نکردم،‌حتی روزهای تعطیل حس میکنم وظیفه دارم برم سرخاکشون ...

اون اوایل شب ها با گریه از خواب بلند میشد و عیال بیچاره هاج و واج فقط میخواست منو آروم کنه ... ولی آروم نمیشدم ... جوری که همسایه ها به ترحم و نه اعتراض گفته بودن که صدای گریه شوهرت میاد و چقدر فوت پدرشون روش اثر بدی گذاشته ! 

هر سریال و فیلمی میدیدم که یکی توش میمیره چنان اشک میریختم که خدا میدونه ...

حتی وقتی بهبود تو سریال پایتخت برگشت و پسرش رو برد دوچرخه سواری انققققددر گریه کردم که خدا میدونه 

 

این روزها چند ماهی از نبود حاج قاسم گذشته و من بیشتر از دلتنگی پدرم دلتنگ حاج قاسمم!

 

:(((

 

+ تاحالا چند نفری آهنگ پیشواز گوشیم رو مسخره کردن، بعضی ها هم به ایشون با لحن مناسبی حرف نزدن و من سکوت کردم، ولی هنوزم عکسشون پشت شیشه ماشینمه و یادشون تو قلبم!

آخر هر هفته دلم میخواد برم به خانوادش تسلیت بگم، حتی هفته پیش که از جلوی شهرکشون رد شدم، نمیدونین چقدر دلم میخواست برم دم خونه شون ولی خب نمیشد!

و اینکه برنامه ریختم اولین سفری که ان شالله بعد از کرونا بریزیم کرمان باشه؛

۲۴ خرداد ۹۹ ، ۰۸:۲۱ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲
این جانب

لیست قیمت ها

دیروز رفتم تره بار، زرد آلو رو زده بود 24 هزار تومن، آلبالو بود سی و دو هزار تومن ... موز بود 18 هزار تومن ...توت فرنگی فکر کنم بود 18 تومن گوجه سبز هم 12 تومن ...

 

از هر کدوم چند تا دونه خریدم، که بچه ها بخورن واقعا شب موقع خوردن تو خونه دلم نیومد لب بهشون بزنم.

 

خدا خودش رحم کنه برای کسایی که ندارن بخرن.

 

رفتم تو دیوار ببینم خونه متری چند شده، همین کوچه بالایی رو داره میده متری 32 میلیون!(فرض کنیم حقوقمون ماهی دو میلیونه، میشه 16 ماه کار کنیم میتونیم یه متر خونه بخریم!)

 

خدایا شر هر چی دلال حروم لقمه که هیچ رحمی ندارن و همینطور دارن قیمت همه چیز رو بالا میبرن رو از سر انسانیت دور کن!

۱۲ خرداد ۹۹ ، ۰۸:۱۰ ۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۲
این جانب

کاسبی ِ دست و پا !

ما معمولا سفرهای طولانی میریم و بیشتر از اینکه به فکر مقصد باشیم از مسیر لذت میبریم، امسال که کرونا اومد و الا قرار بود از عید فطر تا نیمه خرداد بریم سفر که نشد، یادمه پارسال تو مسیرمون که شمال غرب گردی بود، یه روز تو سواحل رضوانشهر همینطوری نشسته بودم که لذت ببرم از صدای دریا، یه آن چشمم به یه پراید خورد که درش باز بود و ظاهرا جلوش زیرانداز انداخته بودن و یکی دو تا زن با یه مرد و یکی دو تا بچه داشتن آب تنی میکردن، زنه با لباس بود، موقعی که آب بازیشون تموم شد یهو زنه اومد پشت در که لباس عوض کنه، جوری بود که خودش من رو نمیدید ولی من میتونستم ببینمش، من اینجور موقع ها خیلی سعی میکنم نگاهم رو بردارم چون زشته، درست نیست آدم زن مردم رو دید بزنه، من خودم دوست ندارم یه وقت خانوادم تو موقعیتی باشن که کسی امکان دیدنشون رو داشته باشه هیزی کنه و ...

 

بگذریم من یه سفیدی پا دیدم، فاصله م خیلی زیاد بود شاید صد صد و پنجاه متری میشد؛ 

 

یهو یه کرمی افتاد تو دلم که برم زنه رو از نزدیک ببینم، یه چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم بالاخره با این توجیه که میخوام برم کنار ساحل قدم بزنم رفتم سمتشون ... 

 

چشمتون روز بد نبینه، یه پیر زن رشتی کریه المنظری بود، که حالم رو از خودم بهم زد، یعنی به خودم فحش میدادم که به خاطر این زینکه زشته بد ترکیب آمار خودت رو خراب کردی !!؟؟ خاک بر سرت!

 

فرداش مسیر رو ادامه دادیم فکر کنم رفتیم سمت صومعه سرا، یه جایی بود الان یادم نیست... فکر کنم یه جاده کوهستانی سمت ماسال بود، تمام راه چشمم داشت میسوخت جوری که نتونستم رانندگی کنم و مجبور شدم برم از داروخونه دو تا قطره استریل چشمی بگیرم، داروخونه چیه گفت احتمالا عفونت کرده باید چند روزی بریزی!

 

غروبش رسیدیم همون جاده کوهستانی تو ماسال یه اسم عجیب غریبی داشت، اولوسفلنگی مولوسفلنگی یه چیزی تو همین مایه ها، یه کلبه چوبی بالای درخت کرایه کردیم وسایل رو چیدیم که ناهار و عصرونه بخوریم، داشتم میرفتم پایین دستامو بشورم یهو پام لیز خورد و گیر کرد بین دو تا پله فلزی ....

 

یه دو لیتری ازم خون رفت و نتیجه بعد از کلی گشتن تو بیمارستان های مختلف شهر های اطراف گیر یه دکتر از خدا بی خبر افتادیم که هشت تا بخیه زد به پام(از خدا بی خبر بودن رو برای اون میگم که مرتیکه رشتی بی همه چیز برای 8 تا بخیه سه برابر نرخی که باید میگرفت گرفت اونم تو یه مطب کثیف و آلوده!)

 

بگذریم، شب شده بود که دوباره برگشتیم همون کلبه این سری با عصای زیر بغلی و چشمایی که داشت میسوخت و باز نمیشد ...

 

همیشه سر خاک مرحوم پدرم یاسین که میخونم، این آیه ش خیلی برام جالب تره:

الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلی‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یکْسِبُونَ

۰۷ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۵۸ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۴
این جانب

لبیک!

 هیشکی موافق نیست

 

نه حاج خانم، نه همشیره و نه عیال ...

 

بعیدم میدونم کلا مقصد شرایطش جور بشه و موافقت کنن که سفر انجام بشه ...

 

کرونای لعنتی هم دست بردار نیست (هر چند صدقه سر کرونا است که اولویت ثبت نام به منم رسید)

 

از یه طرف میترسم اگه کرونا بگیرم خیلی باید مراقب باشم و ممکنه کلا از سفرم لذت نبرم

 

تازه پاسپورتمم اعتبارش تموم شده

 

ولی هر چی بود من ثبت نام کردم، خدا کنه حاج خانم دلش رضا بده، بقیه کاراش مهم نی، خدا باید بطلبه که تا اینجاش طلبیده 

 

هیچ سفری لذت بخش تر از سفر به خونه خدا نیست.

اونجا حس میکنی تو خونه آبا و اجدادتی؛ 

لذتی هست که فقط باید چشیدش؛

 

 

لبیک، اللهم لبیک!

 

۳۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۰:۵۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۳
این جانب

استمزاج

معنی کلمه بالا تو دهخدا اینطوری نوشته:

استمزاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مزاج دانی کردن . (وطواط) (غیاث ).
- استمزاج کردن ؛ زمینه بدست آوردن . استفسارکردن 

 

و در فرهنگ عمید اینطوری نوشته شده:

 

(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] صحبت کردن با کسی برای شناختن میل و خواهش او؛ رٲی و عقیده و ارادۀ کسی را در امری جویا شدن.

 

 

۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۰۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲
این جانب

بی چشم و رویی یا نمک نشناسی، مساله این است!

دیشب توی کودک شو یه سوال از بچه پرسیدن که کجا احساس بهتری داره بره، زنه جواب داد خونه خانواده من، مادر من، قیافه مرده هم جوری بود که نمیخواست مخالفت کنه چون حوصله اعصاب خوردی بعدیش رو نداشت و حس میکردم زنه خیلی دوست داره سلطه گری کنه و مرده اجازه داده بوده زنه اینطور رفتار کنه...

وقتی جواب به بچه رسید گفت خونه عمه م ...

 

وقتی دوربین از بچه برگشت پیش پدر مادر، زنه با لحن تحقیر آمیزی گفت آره عمه ش راننده مهد کودکه واسه این میخواد بره پیش اونا

 

اینجور زنها که خودشون و پدر و مادر و خواهر برادرشون رو به همه چیز مخصوصا خانواده همسرشون ترجیح میدن و همچنان فکر میکنن خانوادشون همون پدر مادر و خواهر برادراشن و همیشه اولیت اونان برام جای تعجب دارن، اصلا به این فکر نمیکنن این عروس نمک نشناس و خودخواه یه روز ممکنه خودش مادر شوهر بشه؟

 

و اون موقع عروس تازه با عروس قدیمی (تازه فعلی) همون کار و رفتار و نگاهی رو خواهد کرد که الان داره با مادر شوهرش میکنه

 

هر چیزی برای خودمون میپسندیم برای دیگران هم بپسندیم، البته بدون توهم خود حق پندارانه زنانه!

 

* چند روز پیش بچه رو بردم بیرون نمیدونم دستش خورده بود به جایی یا یه چیزی شده بود یهو عیال برگشتن بهم با یه لحس خاص شوخی جدی گفتن بچه رو امانت دستت سپرده بودمااااا ... من عین همیشه که تو این موضوعات شوخی ندارم، خیلی جدی بهشون گفتم یادت باشه اونی که امانت سپرده بچه رو منم، نه تو!

۲۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۹:۰۶ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۵
این جانب

یک قُصه واقعی!

بخش اول:

 

چند روز پیش، راننده ای که من رو به محل کارم میبره خواب مونده بود، چون از کرج باید میمومد خیلی طول کشید، منم ترجیح دادم دیگه بالا نرم و همون سرکوچه قدم بزنم تا بیاد؛ ساعت حدودای 6 صبح بود، یواش یواش کارگرهای کنار خیابون هم اومدن ... با هر قدمی که من میزدم اونها بیشتر مینشستن و چِشم چشم میکردن که یه ماشینی بیاد که ببرتشون سرکار ...

 

نیم ساعتی منتظر بودم، بالاخره راننده رسید و سوار شدم ولی اونها همچنان چشمشون به ماشینی بود که کارگر ساده بخواد ...

 

بخش دوم:

 

چند روز بعدش، یکی از اقوام تو جشن تولد بچه م، بهم گفت دیدی خونه چقدر گرون شد، گفتم چقدر شده مگه، گفت الان اینجا شده حدودا 25 !  گفت تو چند خریدی گفتم 17، گفت از دی ماه تا الان 8 میلیون اینا رفته روش، گفت تقریبا یه میلیارد فقط سود کردی ...

نمیدونم چی شد یاد اون کارگرِ افتادم، آخه دور از شهر و زن و بچه ش، میدونم شبا تو یه ساختمون نیمه کاره یه کوچه پایین تر از خونه ما میخوابه ...

 

و بخش سوم:

 

احکام افزایش حقوق رو امسال خیلی زود زدن، تقریبا اندازه یه حداقل حقوق کارگر افزایش حقوق امسال به پارسالم شد.

نمیدونم چرا دوباره یاد اون کارگرِ افتادم!

۲۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۳۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲
این جانب

مقایسه سهام عدالت و صندوق واسطه گری مالی ETF

نیاز به سواد اقتصادی خیلی زیادی نداره فقط بخونین ببینین چه فرق هایی دارن این دوتا:

 

سهام عدالت:

به حدود 50میلیون نفر، رایگان سهام بهترین و بزرگترین شرکت های دولتی به صورت رایگان و بدون دریافت مبلغی واگذار شد، قرار شد مالکیت اسمی این سهام به مرور از طریق پرداخت سود خود سهم به مردم منتقل شود.

 

صندوق واسطه گری مالی ETF:

تقریبا به همون تعداد نفر با مبلغ 2میلیون تومان سهامی واگذار میشه که حدود یک ساله قیمت هاش رو چنان بالابردن که عملا هر سهمی به طور میانگین از سال گذشته سه تا هفت برابر شده، حالا دولت با یه وعده تخفیف 20 درصدی میخواد نفری 2 میلیون تومان از مردم بگیره در حالی که هنوز امکان فروش این صندوق مثل سهام عدالت فراهم نیست، تازه در صورتی که فراهم هم باشه نیازمند اینه که مردم مراجعه کنند برای گرفتن کد بورسی و به کارگزاری ها مراجعه کنن، در حالی که سهام عدالت نیازی به مراجعه هیچ جا نداشت. 

 

سهام عدالت :

بعد از یک دهه بر اساس برآوردهای اولیه به  هر ایرانی از سهام عدالت چیزی در حدود 15 میلیون تومان میرسه، در حالی که هیچ کسی پولی در ازاش نداده، و اون سهام به قیمت اسمی یعنی 100 تومان عرضه شده، یعنی شما بدون دادن مبلغی 15 میلیون سهم خودت رو از شرکت های دولتی صاحب شدی و اختیار سهم خودت رو داری.

 

صندوق واسطه گری مالی ETF :

شما هنوز چیزی دریافت نکردین دو میلیون تومان باید به دولت بدین، در حالی که هر سهم موجود در صندوق رو با قیمت میانگین یک ماهه گذشته که انفجار قیمت های بورس بوده داره عرضه میشه!

 

سهام عدالت:

دولت عرضه کننده سهام عدالت نه تنها عایدی از این سهام نداشت که اون مقطع با پرداخت تسهیلات به بنگاه های زودبازده و ساخت مسکن مهر و هدفمندی یارانه ها و .... اقدامات اقتصادی سنگینی رو انچام داد.

 

صندوق واسطه گری مالی ETF :

دولت عرضه کننده این سهام به شدت داره کمبود بودجه جاری خودش رو از طریق عرضه این سهام و فروش دارایی های خودش جبران میکنه، یه حساب سر انگشتی شما تصور کنین 70 میلیون نفری 2 میلیون تومان برای خرید این سهام واریز کنن میشه صد و چهل هزار میلیارد تومن چیزی درحدود هفت درصد بودجه کل کشور در عرض دو هفته به خزانه کشور واریز بشه در حالی که عملا دولت مذکور اقدام شاخص و قابل توجهی تا حالا انجام نداده و هنوز داره طرح های دولت سهام عدالت رو افتتاح میکنه!

 

۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۲
این جانب

بورس؛ سفته بازی، موج سازی و دیگر هیچ!

تحلیل خیلی پیچیده ای نداره به خاطر همین خلاصه میگم، ورود هر شخصی تو بازار بورس* اونم تو این مقطع که برای سودآوری از خرید و فروش سهام رونق گرفته، هیییییییییییییییییییچ ربطی به تولید و مشارکت در بازارسرمایه و کمک به واحد های تولیدی نداره و فقط و فقط و فقط سفته بازیه و دلال بازی و افزایش کاذب و لجام گسیخته قیمت سهمی که فاقد ارزشیه که داره معامله میشه و سودش فقط و فقط عاید سرمایه دارانیه که با تولید نه تنها قرابتی ندارن که فقط دنبال سودکردن از هر چیزی هستن به قیمت هر چیزی!

 

میدونین عین چی میمونه، وقتی مثلا چایی یا شکر گرون میشه همه هجوم میبرن برای خریدش، گرونتر میشه و هجوم بیشتر یعنی گرونتر شدن بیشتر، این رو تو بازار ارز و بالتبع سکه و همینطور بازار مسکن و خودرو دیدم، وقتی هجوم مردم و در واقع هجوم نقدینگی و هیجان آفرینیه دلالها و واسطه های خرد و کلان باعث بزرگتر شدن موج ش میشن، قیمت ها به طرز سرسام آوری بالامیره و این عین ضرر و خسارت چه در کوتاه مدت و چه در بلند مدته.

 

خاطرم هست سال 83 و 84 که اواخر دولت خاتمی هم بود همین اتفاق افتاد، من اون موقع سهمی خریدم به قیمت 2000 تومن و یکی دو سال بعد فروختمش 200 تومن یعنی 10 برابر کاهش ارزش!! و این دولت از امروز داره سهام خودش رو تو بانک ها به قیمت های صعود کرده و منفجر شده البته به خلق الله میندازه و ملتم همچنان تو صف خریدن در واقع کلی سرمایه دار خرد و کلان هم این وسط دارن فکر میکنن پول رو پول میذارن در حالی که واقعیت اینه که پول با پول میسوزونن و بی ارزش میکنن ...

 

* خرید و فروش تو بازار بورس (غیر از عرضه های اولیه) یعنی اینکه شما یه تیکه کاغذ رو که ارزش اسمی اون 100 تا تک تومنه به قیمت روز از نفر (الف) میخری مثلا 500 تومن چند وقت بعد میفروشی به نفر (ب) مثلا 800 تومن، این وسط اونی که 100 تومن خریده 400 تومن از فروختنش به شما سود کرده و از کسی که بهش فروختی 300 تومن سود کردی و این سود و افزایش یا کاهش ارزش سهم هیچ ارتباطی به کارخونه و یا شرکتی که سهم ش رو در بورس عرضه کرده نداره و فقط نفراتی که گرونتر از نرخ خرید فروختن سود کردن، همین!

 

۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۸:۵۹ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۲
این جانب

صدشکر این آمد و صد حیف که آن رفت!

همیشه اول ماه رمضون یاد این شعر آخر ماه رمضون میافتم، همونطور که به یه چشم به هم زدنی الان شش روز از اردیبهشتم گذشته به همون سرعت عید فطر هم از راه میرسه و این شعر رو همه خواهند خوند ...

 

+ پارک ها و بوستان ها باز شدن،  همه مراکز تجاری که کاسبان منصف(!؟) توش کسب میکنن باز شدن، همه پاساژ ها باز شدن و...

تو پاساژ علاءالدین کیپ تا کیپ آدم تو هم وول میخوره عین روزای عادی، تو پیاده رو های اطرافشم همینطور، مترو صبح ها غلغله است،‌ شایدم قلقله است نمیدونم، به قول مهران احمدی تو سالن های تیاتر الان دارن ماسک میدوزن (تو مساجد احتمالا این کار و نمیکنن یا انقدری نیست که ارزش یادآوری داشته باشه)، انجمن سینماداران کلی اصرار داره که سینماها و مراکز فرهنگی(!؟) باز بشن، دورهمی با بیننده داره ضبط میشه، بالاخره اومدن یه آدمی که نمیدونم چقدر ارزش داره تو قاب تلویزیون چقدر ضرورت داره و ...

 

این همه حقد و کینه و عقده برای مسجد و نماز رو نمیتونم درک کنم،‌ این وسط فقط مساجد باید تعطیل باشن!!!

 

++ به قول آگهی های دیوار، ناظر محترم دیوار این آگهی تکراری نیست لطفا منتشر نمائید!

۰۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۷:۳۱ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۲
این جانب

قرنطینه زن خانه دار

قرنطینه برای شاغلین و محصلین هیچی نداشته باشه همین که تعطیلن و نمیرن سرکار یا نصفه نیمه میرن سرکار و محل تحصیلشون خودش یه تنوعه و اوایلش جذاب هم هست, هر چند به مرور و با طولانی شدن واقعا خسته کننده میشه چون خارج از عادت سالها زندگیشون پیش میاد ولی برای زنان خانه داری که تقریبا قرنطینه, غیر قرنطینه, روزکاری, روز تعطیل و فرقی نداره و برنامه شون به هم نمیخوره به همین خاطره که این قرنطینه خیلی اثر سوئی به لحاظ روانی روی زنان خانه دار نذاشته و جای شکرش باقیه. ولی بیشتر از هر چیزی برای این زنان تحمل شوهرهاشون و بهانه گیری و شوهر و بچه هاست که زحمت اضافه کرده و ممکنه اعصابشون رو ضعیف کرده باشه ... 

 

این مدت با مادرامون, همسرامون و بچه هامون مهربونتر و صبورتر و بامزهتر و جذابتر باشیم, به خدا کرونا که بره, حسرت این روزهایی که میتونستیم باهم مهربون باشیم و نبودیم و میخوریمااا

۳۰ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۳۹ ۱ نظر موافقین ۸ مخالفین ۲
این جانب

تأسف شریف

وقتی نگاهت خدایی باشه، برای مُردن و کشته شدن حتی دشمنانت غصه دار میشی و متأسف؛ اینکه چرا هدایت نشدن و چرا بی گناه مُردن...

 

ولی وقتی نگاهت غیر خدایی باشه، حتی از یه عکس دروغین یا خبر جعلی و بی ارزش واسه خیانت علیه هم وطنات (سوء)استفاده میکنی.

 

دیشب آمنه سادات ذبیحی پور تو گزارشش راجع به فضاسازی مغرضانه، خائنانه و کثیف رسانه های فارسی زبان امریکایی و انگلیسی در خصوص مدیریت کرونا در ایران، وقتی به کشته شدگان اون کشورها رسید گفت متأسفانه فوت شدن.

 

+ خیلی وقت ها پیش اومده واقعاً به کشورم افتخار کنم.

۲۵ فروردين ۹۹ ، ۰۷:۱۸ ۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲
این جانب

ماشین دودی!

من احتمال میدم، کاهش خیلی زیاد تردد با ماشین مارو به زمان هایی برد که اینقدر ماشین نبود و از آسمون اینطوری بارون به جای دود میبارید!

۲۳ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۵۹ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲
این جانب

پایتخت شیش!

این روزها انتقاداتی به سریال پایتخت مطرح میشه، نمیدونم چه اصراریه بیشترین انتقاد رو به صحنه ای از فیلم متمرکز کنن که به فیلم سینمایی قبل از انقلاب رجوعش بدن... در حالی که این سریال غیر از اون صحنه ی حاشیه ای، متن بسیار فاجعه ای داشته که به برخی از اون در ادامه اشاره میکنم:

  • وقتی حج رفتن نقی مورد تمسخر قرار میگیره، وقتی این واجب شرعی به سخیف ترین شکل به استهزا کشیده میشه، وقتی اعمال واجبی مثل رمی جمرات به استهزا کشیده میشه و همه کاره نویسندگی و مشاور کارگردان تو صفحه اینستاگرامش قشنگ رمی جمرات رو به سخره میگیره، خیلی عالی حتی نماز خوندن رو به سخره گرفته و ...
  • اذن پدر و همسر برای دختر و زن یه اذن واجبه، در حالی که میبینین دخترا بدون اجازه پدر میرن اردو و مادرشون با وقاحت تمام میگه من اجازشون رو دادم و همین طور همسر که تمام در حال دروغ گویی مخفی کاری و بدون اجازه کار انجام دادنه
  • وقتی علامت سجده که از نشان های مومنین ذکر شده در جای جای سریال به استهزا کشیده میشه
  • وقتی مقام حاجی و مکه مکرمه همین طور تخریب میشه
  • انقدر دروغ به هم میگفتن که هر چی گشتم ببینم حرف راستی هم بینشون رد و بدل شده، به سختی پیدا کردم؛ دخترها به مادرشون دروغ میگن، مادرشون به نقی دروغ میگه و ...
  • حفظ احترام پدر و مادر و نحوه صحبت کردن بچه ها باهم هم پیشکش و انقدر این سریال فجایع اخلاقی و عقیدتی داشت که بیان همین چند تا اصلی ش به نظرم کفایت کنه.
۱۹ فروردين ۹۹ ، ۰۸:۴۴ ۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۵
این جانب

خداروشکر کرونا اومد!

خانوادمو بیشتر میبینم

کلی با بچه هام بازی میکنم

سوراخ سنبه های خونه رو کشف کردم

کلی کار تعمیری داشتیم

کلی خوابیدم

کلی بیدار موندم

کلی شنبه خونه موندم

کلی به باغچه حیاط رسیدم

سیزده به در پشت بوم رفتیم، یه تجربه جدید بود، عین چهارشنبه سوری

خیلی خوبه الانم که نصفه نیمه باید بریم سرکار وسط هفته دو سه روز تعطیله آدم خوب میتونه استراحت کنه و کنار بچه هاش باشه.

برخلاف پیشبینی ها اصلا هم دعوامون نشده و خیلی هم خوب بودیم با عیال و بچه ها

 

 

+ در حال تکمیل شدن است!

۱۷ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۳۳ ۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۲
این جانب