جان پدر کجاستی؟

سلام

 

چند روزه با دیدن و خوندن عنوان این یادداشت بغض و غصه ای دارم که تمام وجودم رو فراگرفته؛ 

 

من افغانی ها رو خیلی دوست میدارم، صفایی دارن عین صفای بلوچ ها و جنوبی هامون، هیچ وقت برام یه کشور غریبه نبودن و همونطور که بارها گفتم افغانستان برای من چیزیه مثل کردستان و سیستان؛ 

 

همین.

 

+ داعش و طالبان و گروه های منحرف ِ افراطی زائیده حضور امریکا و بقیه غربی های کثیف و وحشی تو این منطقه است.

 

++

بیش نمی‌شود دگر خون به جگر کجاستی؟

کوچه به کوچه گشتمت، پرده بدر، کجاستی؟

 

سکسکه کرد آینه، ساعت خانه لال شد،

چشم جوان مادرت، مانده به در کجاستی؟

 

تیر و گلوله را چه با خنده گرم و روشنت؟

خنده گلو نمی‌برد، شیر و شکر کجاستی؟

 

تشنه نمانده باشدی، گشنه نمانده باشدی،

سیر به خون و سر به خون، شانه به سر کجاستی؟

 

پای برهنه آمدم، تا که به گرده‌ات برم

جان پدر کجاستی؟ جان پدر کجاستی؟

 

|امین خلیلی|

۱۷ آبان ۹۹ ، ۰۹:۵۳ ۳ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۲
این جانب

ترس دوم

سلام؛

 

خیلی میترسم یه اتفاقی بیافته یا به خاطر کهولت سن زمین گیر بشم و زن و بچم منو ببرن دست به آب یا کارامو انجام بدن.

 

+ اون چند روز چندبار این اتفاق افتاد و از شرم نمیدونستم چی کار کنم.

۱۱ آبان ۹۹ ، ۱۲:۲۴ ۷ نظر موافقین ۶ مخالفین ۲
این جانب

من همونم که نازنینت بودم به قول تو دنیا و دینت بودم

ما یه رادیو ضبط سونی داشتیم(داریم) و چند تا نوار کاست سونی، هر وقت به این آهنگ عباس قادری بر میخوردم، من از خودم تعریف میکردم و میگفتم من همونم که مثلا فلان کار و انجام دادم یا ...

چند روزه هی فکرم به گذشته ها میره و خاطراتی رو مرور میکنم که برای خودم خیلی جالبن!

 

من همونم که:

 

  • وقتی شیش سالم بود، عاشق شیرین بودم، شیرین از من یک سال بزرگتر بود ولی قدش کوتاه تر بود، من همش بهش میگفتم تو کوتاه تری من از تو بزرگترم!
  • همیشه فیزیک چهار سال آخر دبیرستان به خاطر سختیش و اینکه بیشتر از 80 درصد میافتادن، برای اینکه نبرن رو نمودار، دوبار برگزار میشد، من اولین بار که امتحان دادم بیست شدم، معلممون گفته بود هر کی بیست بشه بهش یه سکه میدم، هنوزم که هنوزم سکه میبینم یاد اون سکه ای میافتم که قرار بود بهم بده و نداد ... 
  • لحظه تحویل سال 1383 زیر طیاره، داشتیم تایرهواپیما عوض میکردم که سال تحویل شد.
  • سال 1381 بود، طبقه دوم دانشکده یه سالن کامپیوتر بود، اولین پست وبلاگم رو تو پرشین بلاگ اونجا ثبت کردم، جالب اینکه کیبردش فارسی نداشت از یکی خواستم برام تایپ کنه!
  • سخت ترین روزهای عمرم بعد از این سوختگی اخیر مربوط به سال 1391 بود که اون قاضی فلان فلان شده رو راضی کنم خونه از مستثنیات دینه و نمیتونه ضبطش کنه.
  • مرحوم پدرم را با دست خودم تو قبر گذاشتم و... من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود...
  • تنها کتاب داستانی که خوندم، بی سرپرستانِ قدسی نصیری بوده، اونم به نصفش که رسیدم گذاشتمش کنار؛ اساسا فکر میکنم کتاب داستان و رمان خوندن ذهن رو دچار تدخین، تداخل و تخیل نابخردانه ای میکنه که رو دیدگاه و شخصیت فرد میتونه اثر سوء بذاره.
۰۷ آبان ۹۹ ، ۱۰:۵۰ ۴ نظر موافقین ۹ مخالفین ۵
این جانب

ترس

 

من از ترس اینکه بد برداشت بشه، یا نظرم  با بدترین وجه پاسخ داده بشه برای خیلی از نوشته ها نظری نمیذارم و مخالفتم رو نشون نمیدم.

 

و برای خیلی از پست ها هم نظری جز خوندن ندارم، خب برای خیلی چیزا نمیشه چیزی گفت جز یه سر تکون دادن ریز که اونم بلد نیستم تو نظرات نشون بدم!

 

و برای برخی پست ها اصلا نمیفهمم چی میگن.

 

+و حتی میترسم + و - بذارم براش!

۰۵ آبان ۹۹ ، ۱۰:۵۱ ۶ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۴
این جانب

تهِ کوچه!

محله ما، از یک خیابون فرعی که چند تا کوچه به صورت موازی بهش وصلن تشکیل شده؛ به صورتی که سر کوچه ها به خیابونه میخوره و ته کوچه ها به اتوبان، البته از انتها همه کوچه ها به هم راه دارن، به خاطر همین خیلی دنجن و کم رفت و آمد ...

 

خیلی وقت ها که عصرها از سرکار بر میگردم یا دم دمای غروب که میرم برای پیاده روی میبینم ماشین های غریبه ای که پارکن و تو کار لب و لوچه و دل قلوه همن، البته دیدم شیشه ها هم بخار کرده و ...

 

بیشتر موقع ها یاد کارهای خودم میافتم ولی دیگه هیچ میل و جذابیتی برام نداره، هرچند خیلی دلم میخواد اینا رو به اونا هم بگم که تهش هیچی نیست جز دهنی و دستمالی شدن .

 

الان که نه توانشو دارم، نه حوصله شو و نه انگیزه شو، ازون کارا ایراد میگیرم و هر بار یاد این شعر میافتم که:

در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است

ورنه هر گبری به پیری میشود پرهیزکار.

 

پرهیزکاری نصفه و نیمه این روزها از برخی کارها ثمره ناتوانی و بی میلی این روزهاست نه چیز دیگه!

۰۳ آبان ۹۹ ، ۱۰:۵۱ ۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۳
این جانب

مرد گنده!

یکم که نه، به نظرم خیلی این مطلب دردناکه و نا خوشایند، بهتره اگه دلش رو ندارید نخونین اصلا چیز خوبی نیست!

 

این مدت یک روز در میون برای تجدید پانسمان میرفتم بیمارستان سوانح و سوختگی، درد و سوزشش یه طرف، اضطراب و ترس و بهتره بگم وحشت و دل ریختن ش یه طرف دیگه، عین یه دختر بچه ترسو شبی که صبحش قرار بود برم تجدید پانسمان خوابم نمیبرد ... تا صبح که برم زخم رو بشورم و برم بیمارستان تا پانسمانش کنن ...

 

شستن زخم ها، کندن تاول های بزرگ و پوست های ور اومده عین جون کندن بود، یاد شکنجه گر هایی میافتادم که پوست طرفشون رو قلفتی میکندن ...

زجر آور بود

دردآور بود

 

(حتی الانم که بعد از یکی دو هفته یادش میافتم دلم میریزه و خالی میشه)

 

خیلی خیلی سخت بود ... امروز رفتم دکتر، خودش حالش بد شد، قیافه وحشتناکی داشت .. به پرستارش گفت پانسمان کن، گفتم دکتر جان دکترای بیمارستان سوانح و سوختگی گفتن باید باز باشه، گفت تا خونه پانسمان بذار بعدش خودت باز کن و بشورش ...

دوباره یاد شستن افتادم ...

 

عر میزدم ... میلرزیدم ... رعشه تو تنم میومد وقتی باید پوستم رو میکندم .... 

 

وای چقدر درد آوره ...

 

قلبم هنوز درد میکنه ... انگار وجودم نحیف و بی جون شده و انگار جونم کنده شده ... 

 

مرد گنده خجالت نمیکشید از لرزیدنش ... از داد زدنش .. از ترسیدنش!!

 

+ بیچاره پرستارا و پزشکایی که تو این بیمارستان کار میکنن، واقعا دل گنده ای دارن و روان نابودی!

من خودم رو دیدم و فوقش چند نفر دیگه رو، این همه کاهیده شدم!این دکترا و کادر درمان و خدمه چی میکشن و چطور کاسته میشن 

۲۷ مهر ۹۹ ، ۱۳:۴۹ ۸ نظر موافقین ۷ مخالفین ۳
این جانب

سه هفته نقاهت!

حادثه سوختگی شدیدی برام اتفاق افتاده بود و تقریبا سه هفته من رو خونه نشین کرد.

خدا نصیب هیییییچ کسی نکنه واقعا بهم سخت گذشت و چندین بار تا حد جون کندن رفتم... از بیمارستان سوانح و سوختگی هم چیزی نگم بهتره ...

 

این اتفاق علاوه بر اون همه فشار و درد و جون کندن چیزهای دیگه ای هم برام داشت

مهم ترین ش این بود که:

  • چقققققدر ضعیفم و ناتوان
  •  چقدر ادعام در حالی که هیچی نیستم
  • و چقدر ترسو ام.

 

یکی از نکات جالبی که این مدت داشت این بود به عیال گفتم چند تا کتاب برام بیاره این مدت بخونم. برام این کتاب ها رو آوردن:

  1. زناشویی و اخلاق برتراند راسل از کتابخونه مرحوم ‍‍‍پدرم
  2. مکارم الاخلاق حسن طبرسی از کتاب های خود عیال
  3. و چند روز بعد کلیله و دمنه از کتاب هایی که تو کتابای خودم بود.

برام خیلی چینش و انتخاب کتاب هاش جالب بود... و هر چی سوال کردم رو چه حسابی این سه تا رو انتخاب کردی جوابی ندادن!

 

* خدایا همه مریضا رو شفا بده و هر چه زودتر ما رو از شر کرونا نجات بده و قلب و روان و جسممون رو آروم کن.

۲۳ مهر ۹۹ ، ۲۳:۲۷ ۴ نظر موافقین ۸ مخالفین ۳
این جانب

تجدد

 

یواش یواش تعدادشون داره زیاد میشه، نوشته ها و حرف هایی که نمیفهمم یا سنخیتی و قرابتی باهاشون ندارم ...

 

با احترام به همه لینک ها، فقط میخوام بگم چقدر ازشون فاصله دارم:

 

  • این نوشته فیل بان برام خیلی جالب بود، یه فیلمی که از نظر من خیلی مسخره و بی معنا بود رو چنان تحلیل کرده بود که به جای خنده کردن، من رِ  تعجب گرفته بود و دهانی هاج و واج!
  • یا با دیدن وبلاگ دَفتَرچِۀ یادّاشت‌‎هایِ شَخصی تقریبا هیچی از حرفاشون رو نمیفهمم، نه نویسنده نه نظر دهنده ها ... انیمه، اسپویل و ... اصطلاحاتی که هیچ معنایی برای من ندارن...
  • یا این پست نامجو خودش گفته 50 تا فیلم خوب از نظرش رو معرفی کرده، من تقریبا غیر از یکی 49 تای بقیه رو حتی اسمشم نشنیده بودم!!
  • یا این وبلاگ که عکسای بازیگرای احتمالا کره ای رو میذارن و تقریبا هر چند تا وبلاگ یکیشون از این عکسا و آهنگا دارن منتشر میکنن ... با اسم های عجیب و غریب و زبونی که فکر نکنم کسی بفهمه ...
  • و....

خیلی وقت ها، دوست دارم تو جمع نوجوون ها و جوون ها بشینم ببینم چی چی به هم میگن، دغدغه هاشون چی چیاست ...

مثلا وقتی پلی استیشن بازی میکنن یه حرفایی میزنن که اصلا سر در نمیارم، البته خوداشون میگن پی اس!

یا وقتی باهم دعوا میکنن یه فحش هایی میدن من تا حالا نشنیدم ...

 

نمیدونم دارم میترسم یا کنار میام با این قضیه که دوره من دیگه گذشته و باید کنار برم؛ از 82 وبلاگ داشتم اون موقع ها از این حرف ها نمیزدن، شاید یکی از دلایلم برای وبلاگ داشتن این بود که به روز باشم و نظرات جدید رو بدونم و بشناسم ... ولی با این نسل جدید حس میکنم خیلی فاصله دارم ...

 

همین جوریش متهمم که مثل زمان قاجار فکر میکنم، فکر کن قرن عوض بشه و بچه های قرن جدید به من بگن تو مال قرن قبلی و چیزی از ما نمیفهمی!!

 

 

احتمال خیلی قوی، میرسد قرنی به پایان و سپهر بایگان، دفتر دوران ما هم بایگانی میکند.

+ من از دبیرستان از احتمالات بدم میومد، نگران نباشید حالا حالا ها احتمالش نیست البته به شرط حیات و اینکه عیال نفهمه دوباره دارم مینویسم!

 

 

۰۱ مهر ۹۹ ، ۰۸:۱۹ ۹ نظر موافقین ۸ مخالفین ۲
این جانب

من جواب این سوال ها رو نمیدونم!

سوال اول:

دلار چرا داره بالا میره؟ تو این چند ساله چه اتفاقی برای تولید ناخالص ملی مون افتاده که ارزش پول ملیمون یک هفتم بشه؟

 

سوال دوم:

دیروز این خبر موفقیت آمیز و مسرت بخش چی بود، من هر چی گشتم نفهمیدم ما چی رو بردیم و کجا برنده شدیم؟؟

 

و سوال سوم:

چرا تو چین کسی کرونا نمیگیره دیگه؟؟؟

۳۱ شهریور ۹۹ ، ۰۷:۵۹ ۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۲
این جانب

ingilisi

AZADI sqr

BANK SADERAT IRAN

CAFE SHOP TORANJ

SHAHID YAZDANI aly

HOME CARE

TEL:22254433

MIHAN PRIMA ICECREAM

SABA PRIDE

IRANJUSTICE

و....

 

من متنفرم از اینکه تو کشوری که هیچ کس توش انگلیسی حرف نمیزنه و زبان این کشور نیست تقریبا همه تابلو ها و محصولات ش که کاملا داخلی داره استفاده میشه به بزرگی الفبای فارسی، انگلیسی نوشته میشن!

 

+ من اگر جای تلویزیون، اداره اماکن، وزارت ارشاد و شهرداری ها بودم، تماااااام علائم و نوشته های انگلیسی اعم از اینکه لاتین نوشته شده باشن یا فارسی رو کلا اجازه تبلیغ نمیدادم، واقعا ننگه برای کشوری که همچین زبانی داره و اینطور گداوار و احمقانه از رسم الخط و و زبانی استفاده میکنه که هیییچ نقش و خاطره ای جز غارت و تجاوز و خیانت و قتل عام و البته ترجمه دست چندم برخی علوم و کلی رمان و فیلم براش نداشته!

 

++ بدبختانه حتی کسب و کارهایی که کاملا داخلی هستن اسم های عجیب و غریب فرنگی برای خودشون انتخاب میکنن، طرف میگه گوشی کاملا ایرانی یا محصول کاملا ایرانی بعد اسمشو میذاره quick، glx، snapp، و... اینا خیلی منو اذیت میکنه

۲۴ شهریور ۹۹ ، ۰۸:۰۸ ۱۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱۲
این جانب

مادر و ببین دختر و ببر ؟

مطلب مردانه است، و بیشتر به درد پسران و آقایونی میخوره که در شُرُف ازدواج یا تجدید فراشن و لطفا خانم ها نخونن، چون نه اعصابش رو دارن، نه حوصله ش رو ؛ ضمنا این مطلب به درد مردهایی میخوره که صفات مردانه شون غالبه و اگر زن صفتی دارن هم نیازی نیست بخونن چون به دردشون نمیخوره و نمیفهمنش!

 

قبل از هر اتفاقی خیلی سعی کنین با خانواده دختر معاشرت کنین، یا در مورد جاهایی که مادر دختره تردد داره تحقیق کنین تا دستتون بیاد مادرش چطوریه، هر چند رفتار دختره هم آینه تربیت اون مادره پس هم زمان جفتشون رو رصد کنین ولی مطمئن باشید به هر حال دارن براتون فیلم بازی میکنن و خودشون رو جور دیگه ای نشون میدن، در این راستا مواردی که فکر میکنم به دردتون بخوره رو پائین لیست میکنم، البته فقط یک مورد رو نباید در نظر داشته باشید، بهتره برایند همه اینها رو در نظر بگیرین:

 

  • مادر یا دختری که تا لنگ ظهر میخوابن به درد زندگی کردن نمیخورن، اونها انقدر تنبل و بی عرضه ن که بعدا از دست کاراشون عذاب خواهید کشید.
  • مادر و دختری که هیچ هنری ندارن رو هم انتخاب نکنین، این رو تو تزئینات خونه یا غذایی که پختن میتونین متوجه بشید، هر چی بیشتر از مصنوعات حاضری استفاده کرده باشن یعنی بی هنر تر و بی عرضه ترن،‌ ولی اگه از کارهای دست خودشون یا ابداعات شخصیشون استفاده کرده باشن بعدها تو مراحل مختلف زندگی هم میتونین از این هنرشون استفاده و تکیه کنین.
  • زن ها اصولا ادا اصول دارن، پس بهتره خیلی ادای تمیزی، ادای روشن فکری، ادای با سلیقگی، و هر ادایی که در میارن رو کلا باور نکنین و پیش فرض هر ادایی در آوردن، شما نقطه مقابلش رو برای خودتون در نظر بگیرید مگر در موارد استثنایی که عکسش براتون اثبات بشه.
  • تو دوران آشنایی هر قولی بهتون دادن، که الان و قبلا انجامش نمیدن رو کلا فراموش کنین، چون مطمئنا زیرش خواهند زد.
  • این جمله که حساب من رو از خانوادم جدا کن هم یه دروغ بزرگه و یه حماقت بزرگتر برای باور کننده این حرفه.

 

فعلا تا همین جاش کافیه، این موارد رو در نظر داشته باشید و بی گدار به آب نزنین، چشماتون رو قبل از ازدواج دوبله و سوبله باز کنین، تا بعدش مجبور نشین علاوه بربستن جفتشون خفه خون هم بگیرین؛

هر چند یادتون باشه، جنس کامل و بی نقص تقریبا نداریم، بالاخره یه سری عیوب همیشه با آدم هست، برایند عیب و حسن دختر و خانواده و به خصوص مادرش رو بسنجین و با علم و چشم باز انتخاب کنین.

۲۳ شهریور ۹۹ ، ۰۸:۱۱ ۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱۰
این جانب

10 پیام

به ترتیب زیر:

  1. محل کارم
  2. بانک پاسارگاد
  3. همراه اول
  4. بانک ملت
  5. بانک اقتصاد نوین
  6. هاکوپیان 
  7. بانک آینده
  8. بانک شهر
  9. بانک گردشگری
  10. کارگزاری بورس

تبریک گفتن!

 

+ و البته خانوادم.

 

++ بعدا نوشت:

فاز اینی که منفی داده چیه؟؟ کاش میومد بهم میگفت

 

بعد از بعدا نوشت: متوجه شدم :)))

۲۲ شهریور ۹۹ ، ۱۰:۱۳ ۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۴
این جانب

تن فروشی تجاوز نیست!

چند سال پیش بود، زنا از جایزه اسکار گرفته تا تو مجامع دیگه مشکی میپوشیدن به اعتراض نسبت به تجاوزی که بهشون شده، چند نفری هم با گریه و اشک و مظلوم نمایی اومدن اعتراف کرnن که مورد تجاوز قرار گرفتن ...الانم موضوع آیدین و کیوان مطرح شده ...

 

این وسط کسی از اونها نپرسید که شما رو به زور مورد تجاوز قرار دادن یا با اختیار خودت رفتی و ... 

 

از کی تاحالا تن فروشی شده تجاوز؟؟

 

خودت کرم میریزی هزار جور ادا و اطوار داری برای جلب نظر، بعد میری تو جایی که تنها باشی باهاش و خودت وا میدی خب این دیگه اسمش تجاوز نیست، این لاشی بازیه...

مردا فوقش میرن یه خورده مخ میزنن آخرش سیریش میشن، ولی نهایت امر زن اگر نخواد و کرم نداشته باشه و نجیب باشه اولا خودش رو تو دام نمیندازه در ثانی خودش رو میتونه از مهلکه نجات بده

 

یکی از اسامی که این روزها به تجاوز گره خورده است رو من چند سالیه میشناسم،‌ و از روابطش و کسانی که باهاش رابطه داشتن و حتی نوع و شکل رابطه شون رو میدونم، طرف با چه ولعی داشت ازش تعریف میکرد و.... 

 

پس لطفا ندیده و نفهمیده، از عناوینی که جایی نداشته و نداره استفاده نکنیم، اسم تن فروشی رو تجاوز نذاریم.

 

حالا بگذریم زنی که برای هر نیتی تن میده به رابطه جنسی از هر نوعی او بیشتر متجاوزه تا مردی که زنه آماده ای رو مورد رابطه قرار بده!

 

+ کاش حیا اجازه میداد آمار زن هایی که با مردهای دیگه رابطه دارن رو علنی کنم ولی حیف که نباید و نباید این کار و بکنم، رابطه های زنانی که بارها و بارها دیدم، جالب اینجاست اغلبشون هم ظاهرالصلاح و علیها سلام!
من 18 ساله وبلاگ نویسی میکنم، شاید بعضیا که اینجا رو میخونن هنوز 18 سالشون نشده ولی انقدددددددددر آدم دیدم به خصوص زنان متأهل و چه چاه هایی که ساخته بودن و خدا رحم کرد که من رو دورنش فرو نبرد!

کدوم و بگم؟؟

 

++ نه تجاوز کار درستی است، نه تن فروشی، نه کرم ریختن، نه مخ زدن، نه حتی لاس خشکه؛ همه اینها باعث و بانی شر و لشاشت میشه. (لشاشت یعنی لش شدن :))))

۰۴ شهریور ۹۹ ، ۰۸:۳۱ ۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱۴
این جانب

مطلب برای خانم های متأهل

(نیست نوشته قبلی رو نخوندن)

خیلی مواقع پیش میاد حس زنانه شما چیزهایی رو متوجه میشه،‌ کمتر پیش میاد حستون اشتباه از آب در بیاد مگر اینکه اصولا سنسورهاتون خوددرگیری داشته باشه؛ اینجور موقع ها اصلا سعی نکنین به روی همسرتون بیارید، بهترین و عاقلانه ترین کار جمع آوری مدرک و سنده، بهترین کار فیلم برداری و عکس برداریه بالاخره باید یه جایی سند داشته باشید تا سر بزنگاه ازش استفاده کنین.

 

تأکید میکنم، خیلی سعی کنین به روش نیارید، ولی نذارید حس کنه خیلی خنگید یا هیچی حالیتون نیست، اینطوری ممکنه واقعا از کفتون بره و خودش رو تو دام بندازه، بالاخره اصلی ترین وظیفه شما حفظ کیان خانواده است، چشم غره رفتن تذکرات غیر مستقیم و از این حرفا مثلا یه اشاره ریز کنین ببین فلانی حواسم بهت هستا چند روزه فلان مدل شدی، یا یهو سوال ازش بکنین کجا بودی فلان ساعت ... دیدین رنگش پرید دیگه دنباله ش رو نگیرید، اجازه ریکاوری و خود اصلاحی بهش بدین و نذارید قبح قضیه ریخته بشه، این بهترین عکس العمله ...به قول معروف چوب رو بردارید گربه دزده خودش حساب کار دستش میاد، با چوب نزنیدش !

 

یه نکته کنکوری خیلی مهم اینکه، هیچ وقت تو روابطتون همسرتون رو مطمئن از خودتون نکنین، بذارید همیشه تو خوف و رجا باشه، یعنی خیال راحت از اینکه تحت هرررررررررر شرایطی تحملش میکنین و تو اون زندگی میمونین مرد رو جری میکنه و روش رو زیاد میکنه که بتازونه ... خوف و رجا یادتون باشه ... این نکته در رابطه با مردها هم صدق میکنه برای خانمشون نباید همه جوره سرویس بدن و همیشه باید یه نوسانی داشته باشه ...

 

+ مردای خوش سر و زبون، خوش تیپ، اونایی به به زنهاشون خیلی بیش از حد میرسن، مردایی خیلی مرموز و رمز دار، مردای مدعی و بی فکر، مردای خیلی باهوش و خیلی زرنگ و ... این مردها پتانسیل بیشتری برای به دام افتادن دارن، خیلی بیشتر باید مراقبشون باشید.

 

++دختر همسایه دیروز به همراه خواهرشون رفتن، با آقای خواستگار ساعت ده اینا رفتن غروب برگشتن؛ پسره خیلی استرس داشت، 5 دقیقه جلوی در سرپا وایساده بود، کولر ماشین رو روشن گذاشته بود، که دختره بیاد، انقدر ضعیف بودن برای مرد اصلا خوب نیست، من دخترمو به مردی که جلوی زن ها کم بیاره و ذلیلانه و خفیفانه رفتار کنه نمیدم، مرد باید ابهت و جذبه داشته باشه بابا!

۰۱ شهریور ۹۹ ، ۱۲:۳۴ ۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۹
این جانب

مطلب مردونه است - قسمت اول

لطفا اگه خانم هستین نخونین

 

چند نکته ای که حاصل تجربیاتم هست رو جهت یادآوری و تذکر خدمت دوستان عرض میکنم

 

  1. هر وقت سوتی دادین پیش خانمتون تحت هییییییییییییییییییییییییچ شرایطی اقرار نکنین، حتی اگه شما رو در حین انجام جرم دستگیر کردن ... دیوار حاشا بلنده از این دیوار بلند نهایت استفاده رو بکنین، با زبون و عشوه خر نشیداااااااا از من گفتن!!

 

همین یک نکته خودش چند نکته داره، همین و عمل کنین دیگه نیاز به خیلی چیزای دیگه نیست.

یادتون باشه مادامی که اقرار نکردین، اعتبارتون سرجاشه، زبونتونم درازه، ولی اگر فقط یک بار برای یه چیز کوچیک اقرار کنین تا عمر دارید مجرم خواهید بود ولی اگر اقرار نکنین نهایتا همیشه متهم خواهید بود و این خودش یه جور بُرده! چون به هر حال شما هر کاری بکنین یا نکنین علی الدوام در مظان اتهام هستین...

 

 

+ عیال چند روزه هی گیر داده فلانی تو با کسی رابطه ای نداری؟ چرا من همش دارم خواب میبنم رفتی زن گرفتی و بهم خیانت کردی ... من خیلی قاطع بهش میگم اولا اون اسمش خیانت نیست و حق مسلم منه، ثانیا طرف چه شکلی بود، خوش گل بود، خوش اندام بود پر و پاچه داشت ... اوووق... برو بخواب بقیه ش رو ببین ... 

الان من چند روزه همش دارم میگم چی شد خواب جدید ندیدی؟؟

 

 

++ به جرات میتونم بگم 99 درصد آقایون اطراف من، هیچ کاری که از نظر خانم ها رابطه با یه زن دیگه باشه رو ادامه نمیدن، ممکنه تو مقطعی گرفتار بشن ولی فورا خودشون رو نجات میدن، چون هیچ مردی که ذره ای عقل داشته باشه هیچ وقت خودش رو تو گرداب رابطه با غیر از همسرش نمیندازه، چون به شدت خطرناک و هزینه بره و هییییییییچ فایده ای هم نداره.

اولاش لذت هیجان داره ولی بعدناش ترس و استرس آبروریزی و اینهاش کوفت میکنه همه لذت رو و بعد از یه مدت به این نتیجه میرسی عطای همه شون رو به لقاشون ببخشیم و تو همون گلیم خودمون پا دراز کنیم!

هر چند95 درصد آقایون اساسا هیچ وقت رابطه ای غیر از همسرشون رو تجربه نمیکنن، حالا این رابطه میتونه دامنه ای از کامنت های خاک برسبری تو وبلاگ باشه تا رابطه جنسی!

۲۸ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۳۹ ۱۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱۷
این جانب

300میلیارد

اون روز حساب کردم، اگه سهام فلان شرکت (غنوش) رو خریده بودیم الان 300 میلیارد پول داشتیم!

 

داشتیم میرفتیم شهرفرش دو تا پادری بخریم برای جلوی حمام و دستشویی، تو راه موضوع رو مطرح کردم، گفتم اگه 300 میلیارد داشته باشیم چیکار میکردی ؟؟

 

خیلی حرف پیش اومد، یه حیاط تو شهرک تا ماشین و ساختن خونه واسه فقرا و بیمارستان و این حرفا ...

 

رسیدیم شهرفرش شلوغ بود، پادریاشم گرون بود، تو راه برگشت داشتم پیچ آخر رو میپیچیدم که برسم تو کوچه عیال گفتن، ببین همین خونه و ماشینمون خوبه، میخوایم چی کار 300 میلیاردو؟؟!

 

جالب بود، بهشون گفتم دقیقا منم به همین نتیجه رسیدم.

۲۷ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۰۱ ۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۴
این جانب

گشایش!

قراره گشایش اقتصادی اتفاق بیافته

دیشبم که شورای امنیت قطعنامه علیه ما رو تصویب نکرد

امروز فردا هم که قراره نفت خام بفروشن باید به فکر دبه باشیم که توش نفت بریزیم

 

وقتی تلویزیون یا تو خبرا میشنوم گشایش اقتصادی، گشایش اقتصادی، هی با خودم فکر میکنم یعنی مگه ما تنگیم که قراره گشایشمون کنن؟؟

هر چند به نظرم سالهاست داریم ادای تنگا رو در میاریم

 

+ شاید بی ربط باشه، ولی این خانمایی که مانتوی جلو باز میپوشن، بعد هی با دستشون یا گوشه مانتوشون رو میگیرین میندازن رو خشتکشون که دیده نشه یا یه شال دراز سرشون میکنن ادامه ش رو میندازن جلوشون، خب مگه خود آزاری داری، یه چی بپوش که انقدر معذبت نکنه عین آدم صاف صاف راه بری!

 

++ برای دختر رو به رویی دیشب خواستگار اومد، پدر داماد آخوند بود، از اون آخوند پیرای عصا به دست نورانی و نسبتا چاق، دختر همسایمون دختر خوبیه، مادرش کدبانو و خانومه، آدم کیف میکنه از بس با سلیقه است، لابد دخترشم اینطوره، به هر حال از قدیم گفتم مادر و ببین دختر و ببر!

ان شالله یه عروسی افتادیم، البته بزن برقص توش نیست ولی کف و کل باید داشته باشه :)))

 

خدایا بخت همه دختر پسرا رو بگشا و براشون یه همسر خوب و نجیب و تمیز و فهیم و صبور و قانع و بساز قسمت کن

 

۲۵ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۱۶ ۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۵
این جانب

دید زن!

چند وقته دارم از لای پنجره و کنار پرده و تو تاریکی شب ها همسایه هامون رو دید میزنم، به خصوص زن هاشون رِ 

 

رو به روییه طبقه چهارم دو تا دختر داره، نامزد یکشیون شبا میاد با یه رنو داستر، 4w حدودای 8 و 9 میاد، دوازده اینا هم برمیگردن، پسره تا دختره تو نره نمیره...

 

بغلیش طبقه اول، نامزدش با یه لکسوس LS حدودای 11 12 میاد دو سه بر میگردونه.

 

اون یکی بغلیش، یه دختره است، عصرا حدودای ساعت پنج لخت و عور میاد کنار پنجره، سیگار میکشه تندتند و سریع در میره، فکر کنم دوزاده سیزده سالشه، علاقه ی زیادی ب لخت سیگار کشیدن داره ...

 

بغلی خودمون یه پسره ست شبای جمعه یا روزای تعطیل با یه رکستون سانگ یانگ مشکی دختره پیاده ش میکنه و موقع خدافظی از خجالت لب و لوچه هم در میان.

 

بغلی اون لکسوسیه، یه خونه است فکر کنم طبقه اولشون، یه زنه است یه تیبا داره نیم ساعت مونده به اذان صبح میاد خونه، قیافه ش نمیاد آدم بدی باشه اتفاقا به قیافه ش میخوره از اون زنای زرب و زرنگ و فعال باشه ولی اون موقع ساعت نمیدونم چه کاریه با یه کوله خیلی سنگین میاد خونه ...

 

خیلی کار احمقانه ایه، چند روزی معتاد شدم و خدا رو شکر ترکش کردم.

 

+ چند روز پیش رو گوشی عیال یه بازی نصب کردم همینجوری، بعدش خب جذابه دیگه آدم میشینه پای بازی، دیشب یهو بهم گفتن مگه قرار نبود وقتی تو خونه ایم و کنار هم نشستیم با گوشی ور نریم، با اینکه داشتم به مراحل جذابترش میرسیدم ، بلادرنگ و بدون فوت وقت همون جا بازی رو بدون چون و چرا حذف کردم و به عیال گفتم ببین من همچین آدم وارسته ای هستم!

۲۲ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۱۰ ۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱۱
این جانب

دستهای پدرانه

دیشب وقتی داشتم با بچه ها بازی میکردم، یهو افتادم روی دستم و آرنجم خیلی درد گرفت ...

تو سن ما باید مراقب استخوان هامون باشیم و عین بچه ها ورجه وورجه نکنیم (کی گوش میده !!)

 

با دستم آرنجم و گرفتم و به خودم پیچیدم ...پسرم وقتی دید آسیب دیدم کنارم ایستاد و نگاهم کرد ... اخه همیشه اون دردش میگیره و همیشه ما بوس بارونش میکنیم تا دردش خوب شه ...

 

یهو چنان زدم زیر گریه که بچه، مات و مبهوت مونده بود باباش داره بازی در میاره یا ...

 

یهو دلم برای بابام تنگ شد ... خیلی زیاد تنگ شد که وقتی جاییم درد میکرد با اون دستای پدرونه ش منو نوازش کنه و دردش تسکین پیدا کنه ...

 

تا باباها زنده ن ازشون استفاده کنیم،‌ حیفه وقتمون رو با غیر از خانوادمون بگذرونیم! واقعا حیفه...

۲۰ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۲۹ ۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۳
این جانب

خواستگاری سه شد!

 

پریشب رفته بودیم خونه آقای داماد، عیال میدونه من از غدیر و عیدی ای که مرسومه اصلا خوشم نمیاد، به اصرارش که از پسرمون عیدی بگیرن با آمادگی رفتیم...

 

تو راه مطلع شدیم که آقای داماد به دختره زنگ زده و حرفاشو زده و انگار دوباره شروع کردن ...

 

رفتیم نشستیم خونه و دیدم داماد و مادر و خواهرهاش رفتن تو اتاق و دو سه ساعتی در حال مذاکره بودن، بیرون که اومدن هم هیچی نگفتن ...

 

از ظواهر امر پیداست دوباره شروع کردن و قرار مدار گذاشتن 

 

مردی که عقلش رو بده دست زن، واقعا عاقبتش واویلاست به خصوص زن هایی که هیچ قوه تحلیل و تشخیصی ندارن 

 

من هم بنا رو گذاشتم رو اینکه دیگه دلسوزی نکنم و طرف بره با مامان جونش مشورت کنه و بر همون اساس تصمیم بگیره، به نظرم هر آدمی شایسته دلسوزی و مشورت دادن نیست.

 

+ خیلی سال پیش بود، تو محل کارم یه روز قرار بود بریم دادگاه بابت پرونده ای، با توجه یه اینکه کارشناس اون گزارش من بودم (گزارشی که چند سال قبل تر نوشته بودم) مقام عالی محل کارم مجبور شد منو با خودش ببره که توضیح بدم، تو راه که رفتیم سوار بشیم حضرت آقا بیان، دیدم یکی از همکارا هم جلو جلو رفت در رو برای نفر اول سازمان (6 رده از من بالاتر) باز کرد و نشست تو ماشین کنار ایشون و منم مجبور شدم برم جلو بشینم ... با خودم سوال بود این یارو برا چی اومده، موقع پیاده شدن دم مجتمع قضایی ازش پرسیدم تو برای چی اومدی، برگشت بهم گفت به عنوان کارشاس ارز !

فکر کن من با این یال و کوپالم اونجا بودم، بعد اون الف بچه رو آورده بودن بخش ارزی کار رو به قاضی توضیح بده ... منم از اون به بعد خودم رو زدم به بی سوادی و نادونی ... الان 12 13 ساله که هر الف بچه ای هر چرتی میگه من فقط سکوت میکنم و میخندم و بعد از چند سال آزمون و خطا به چیزی که من روز اول میدونستم میرسن و تازه بهش میبالن و دیگه با کسی کاری ندارم، ولی خداییش دلم برای این پسره سوخت، اگه میدونستم انقدر احمقه که با مشوره یه زن میره زندگیشو به فنا میده که پشست دستمو داغ میذاشتم بهش مشورت بدم و خودم رو بده کنم!

۱۹ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۲۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۶
این جانب

نتیجه خواستگاری !

دیروز بعد از توافقی که به واسطه دل گندگی پدر داماد صورت گرفت، عروس خانم و آقا داماد رفته بودن که برن نشون بخرن ...

 

 آقا پسر تو مکالمه شبانشون به دختر خانم گلگی کردن که چرا شرایط او رو درک نکردن و اونطور تحت فشارش گذاشتن و دختر خانم هم تو مسیر به آقا پسر گفتن که چرا تو جلسه حرف زده و چرا فلانی (من) تو جلسه حدیث خونده و ما خودمون سی ساله تو قال الباقر و قال الصادقیم ... 

 

و نتیجه که دختر خانم دست پیش گرفته که اخلاقشون به هم نمیخوره و کلا کات کردن.

 

آقا پسر دیروز تو خونه ما بود و با ناراحتی این رو تعریف میکرد ...

 

منم خیلی عادی بهش گفتم به درک! و خدا رو شکر بهتر!

هر چند بعدشم بهش توضیح دادم که این خانواده اهل ادا در آوردن و گربه کشونن، اهل بازی کردنن و الان توقع داره تو نازش رو بکشی که طاقچه شون بالا بره و ... و این خانواده اساسا به درد نمیخورن و برو خداتو شکر کن که خودشون نخواستن ... هر چند تو اگه پیش میرفتی نباید تو رودربایستی قرار بگیری و باید تو هر مرحله ای که به این نتیجه رسیدی به دردت نمیخوره تمومش میکردی ...

 

بیچاره پسر و خانوادش خیلی مأخوذ به حیان و ناراحت بودن، کلی از خواستگاری های خودم و نمونه های مختلف براش گفتم که کلا این جماعت ارزش ادامه ندارن، و بهترین پاسخ به این جور آدم ها حذفشون در دایره خواستنمونه!

 

+ دختر پسر ها باید خیلی همدیگه رو بالا پائین کنن، این روزا خیلی ها دنبال خیلی چیزها هستن جز عین آدم و بدون ادا ازدواج کردن!

۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۵۸ ۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۳
این جانب

خواستگاری

دیشب رفته بودیم خواستگاری یه بنده خدایی، از من اصرار که من نیام ولی پدر داماد گفتن تو هم باش ...

 

خانواده داماد ساده بودن و هول! فکر میکردن دختره رو ممکنه از دست بدن؛ من قبل از رفتن یه نیم ساعتی باهاشون نشستم صحبت کردم که چند تا سکه اینا مهر قراره بکنین، داماد گفت 114 تا، من گفتم 14 تا هم زیاده، گفت دختر نمیدن، با این تعداد سکه... من گفتم خب به درک، این نشد یکی دیگه ...

 

پدر داماد انگار ناراحت شدن و گفتن دل بچه ها چی پس !!؟

 

به هر حال گفتن 114 تا سقف ماست و بیشتر قبول نمیکنیم ...

 

رفتیم تو جلسه؛ اونها 313 تا گفتن، من وسط کار با توجه به متنی که قبلا آماده کرده بودم گفتم:

" مشروعیت عقد نکاح منوطه به امکان تحقق اون ِ؛ و اگر کسی به واسطه فشاری که به داماد میاره و داماد رو در فضای ذهنی و روانی خواستگاریی مجبور به پذیرش تعهدی بکنه یا در توانش نباشه یا نخواد انجامش بده، مشروعیت نکاح رو زیر سوال برده و مسئول شبهه ناک شدن این عقد عاملیه که تحت فشار گذاشته ...."

 

بعد از یکی دو تا بحث بی مورد با من، یهو دیدم پدر داماد که میدید بحث داره کش پیدا میکنه گفت حاج آقا بیارین بنویسیم ... همونی که شما میگین!

 

 من وسط خط مقدم، یهو دیدم عقبه م قطعنامه صلح امضا کرد، به نظرتون چی کار میتنوستم بکنم!

 

+ خیلی از جوون ها نمیدونن هیییییییییچ ازدواجی ارزش این که بیشتر از 14 تا سکه مهرش کنین رو نداره و اگر کسی قبول نکرد باید برید مورد بعدی نه اینکه هول شید!

 

++ وقتی قبل از جلسه خواستگاری با هم توافق میکنیم که چی بگیم خیلی بده که آدم رو ضایع میکنین به خدا ...

 

+++ وقتی شما اینطوری وا دادی و خودت رو مشتاق نشون میدی و ضعیف، خانواده زن روتون سوار میشن، این رو بفهمید تو رو خدا‍!

 

++++ تا 5 صبح خوابم نبرد ... اعصابم خورد بود و دلم میسوخت پسره از همین الان وا داده، مخصوصا وقتی فهمیدم به سفارش دختره مدل گل و تعداد گل رو سفارش داده ...(هنوز نه به داره نه به باره، دختره رو پسره سوار شده و این فاجعه است)

 

+++++ وقتی مجبور شدم جام زهر رو بنوشم بعد از چند تا خودم رو زدن قسمشون دادم اقلا تا بعد از محرم صفر عقد نکنن.

۱۳ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۱۰ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۷
این جانب

قرمزی لبای تو تو هیچ مداد رنگی نیست!

یه شب قبل از کرونا رفته بودیم، هایپر استار (یه فروشگاه خیلی بزرگه) من بچه بغلم بود و چرخ دستی رو عیال گرفته بود، یهو یه چیزی دیدم، برای عیال خوندم قرمزی لبای تو، تو هیچ مداد رنگی نیست... عیالم چون میدونست من یه چیزی دیدم که اینو خوندم، داشت دنبال یه قرمزی میگشت، میگفت کی و میگی؟ گفتم صبر کن بیا دنبالم، یه سی چهل متری رفتیم جلو به عیال اشاره کردم ببین!!! اونم دید...

یه خانم چادری، ازون چادری خوشگلا، و خیلی پوشیده ها، با لابد شوهرش داشتن میومدن چناااااااااااااااااااان ماتیکش قرمز بود که من از 50 متری با یک نگاه تو اون همه جمعیت دیدمش و یاد اون شعر معروف افتادم ...

 

عیال، خیلی وقت ها خیلی کارای دیگران رو مخصوصا خانم ها رو ماله میکشه، ولی این سری چیزی برای ماله کشیدن نداشت، چون دقیقا میدونست من به چی اشاره میکنم، خودش میدونه چقدر از این روسری گل گلی های خوشگل چادری ها ساقای ست با روسری، رنگای صورتی مورتی و این چیزا بدم میاد .... برگشت به من گفت خب خیلی از هیات ها و جلسه ها میگن خانمهای چادری شیک و جذاب باشن و ژولیده پولیده نباشن تا جاذبه ایجاد کنه زنها به سمت این پوشش گرایش پیدا کنن... خوشم میاد تو نگاهش موقع حرف زدن جواب منو میدونه و برای خالی نبودن عریضه یه چیزی میگه ... بهش گفتم این نقضه غرضه، تو چادر سرت میکنی که واسه دیگران جذاب نباشی، نه اینکه چادری سر کنی یا مدلی چادر سر کنی که هر نگاهی رو به سمت خودت جذب کنی!

 

این جور زن ها فقط موهاشون بیرون نیست، همین

 

+ یه نوشته از نوشته های قدیمی!

 

۱۱ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۰۰ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱۰
این جانب

عشق خر است!

بهم پیام داده میتونم ببینمت؟

 

میگم شما؟

 

میگه غریبه نیستم

 

میگم به جا نیاوردم

 

میگه فلانی م

 

سکوت میکنم ...

 

دوباره پیام داد، دلم برات تنگ شده لعنتی!

 

دوباره جواب نمیدم

 

برام پیام خالی میفرسته

 

بهش پیام میدم میگم، میدونی من چندتا بچه دارم؟؟

 

میگه آره ... من با بچه هات چی کار دارم، من خودت رو میخوام.

 

میگم حالت خوبه؟ نگاه به شناسنامه ت کردی؟ به تاریخ تولدت؟

 

میگه من عاشقم عشق شناسنامه و تاریخ تولد نمیشناسه ...

 

میگم، عشق؟!؟؟!؟!؟ کدوم عشق ابله! تو همون موقع هم عین الان بیشعور بودی که توهمات احمقانه زنانه ت رو عشق تلقی کردی و هر کاری رو به خاطر این توهم جایز میدونی!

 

میگه با من بد حرف نزن،‌من عاشقتم عوضی!

 

میگم عوضی تویی که بیماری، عقل نداری، شعور که نداشتی الانم قاعدتا نخواهی داشت، خاک بر سرت کنن که اینهمه الاغی!

 

....

دیگه نمیذارم مکالمه ای بینمون رد و بدل شه، شمارش رو میفرستم تو لیست سیاه و ...تمام.

 

تو کتاب مدرسه ، یه شعر بود خرگمشده داشت، با این مطلع که گویند واعظی سخنور، در مجلس وعظ سایه گستر و ...

من همون موقع با معلم ادبیاتم دعوام شد، (برید شعر رو بخوینن متوجه میشید ولی قصه شعر اینه تو یه مجلسی یه صاحب خری که خرش رو گم کرده بوده اومد از خر گمشده ش سوال کنه، یه واعظی بوده میگه کی تو این جمع از عشق محروم و دلش عشق رو نچشیده؟؟ یه بنده خدایی هم میگه من!  ‌اون واعظه میگه بیا خرت این مرده است...) به معلم ادبیاتم تاختم که چرا همچین شعری و مفهومی اساسا وجود داره، اونی که فکر میکنه عشق نداشتن یعنی خریت خودش در اوج خریته؛ 

 

+ مدعیان عشق و عرفان و سیر و سلوک عارفانه و توهمات زنانه و از این قبیل از همین سنخن و بیشتر از اینکه حقیقت داشته باشن، مدعی دارن، چنانچه برید تو بطن همه اینها همه استدلالشون کشف و شهود و توهمه که با واقعیت و حقیقت عموما سازگار نیستن، لذا ورود به این حوزه اگر با منطق نباشه، گمراه کننده است.

 

++ فلسفه و عرفان دو تا از علومی هستن که باید ظرفیت عقلی داشته باشید که توش ورود کنین و الا لنگ میزنین و مسیرتون رو گم خواهید کرد.

۰۶ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۳۹ ۱۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱۰
این جانب

خسی در میقات

این روزها تو روزهای حج به سر میبریم، نمیدونم چطور توصیفش کنم ولی خونه خدا،‌ امن ترین جای عالمه، هیییییییییییییچ کجای عالم به اندازه خونه خدا احساس قدیمی بودن و اطمینان نداری، لذتی داره بودن تو خونه خدا که با هییییییییچ لذتی قابل قیاس نیست.

 

بوی توحید، بوی خانه پدربزرگ، بوی سادگی، بوی خدا میده ...

هر چی ازش بخوای به سریع ترین حالت ممکنه اجابت میشه...

عجیب جاییه؛ خدا قسمت همه بکنه چشیدن طعم بی نظیر حج رو....


 

+ برای حاجی ها خوندن خسی در میقات رو توصیه میکنم، البته غیر از یه جاهایی ش حس و حال فوق العاده ای رو به روانی تمام تصویر کرده.

 

++برگزاری مناسک حج به عنوان یه واجب شرعی تعطیل شده ولی دیروز آقای رئیس جمهور برگزاری مراسم عزاداری که کلی به لحاظ شرعی مسآله داره را قطعی اعلام کردن، لابد پیاده روی اربعین رو هم میخوان راه بندازن!!

۰۵ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۴۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۳
این جانب

ماشین روشن کنار خیابون!

 

 

رفته بودم یه سری لوازم بهداشتی و آرایشی خونه مثل تاید و ریکا و شیشه پاک کن بخرم، توی مغازه چند دقیقه ای معطل شدم، یه خانمه بود کلی لفتش داد یه مبلغ رو بزنه،‌ فروشنده عصبانی شد کارت و ازش گرفت و خودش زد ....

 

من یهو دیدم سوئیچم تو جیبم نیست...

نگران شدم که سوئیچ رو جا گذاشتم الانه که دزدگیر خودبه خود در و ببنده و من آواره شم ...

 

 

رسیدم دم ماشین دیدم ماشین روشنه و من لااقل 5 شش دقیقه است بیرون از ماشینم و کارت ماشین هم رو داشبورد!!!!

 

تازه یادم افتاد موقع پیاده شدن از ماشین انقدر استرس اینو داشتم که کدوم دستم تمیز بوده کدوم  دستم دستکش کنم و اینکه به ماسکم دستم نخوره و ...... که پاک یادم رفته بود ماشین رو خاموش کنم، سوئیچ رو در بیارم و کارت ماشین و ببذارم تو جیبم و ماشین رو ببندم و برم سمت مغازه، کاری که همیشه میکردم.

 

+خودِ استرس و نگرانی سم مهلکیه، حتی خطرناکتر از دلیل ایجاد اون نگرانی!

 

 

 

۰۱ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۰۴ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲
این جانب

آخر خط

دیشب این سریال آخر خط رو میدیدم، ناجور همه چیو داره مسخره میکنه ...

یعنی از خجالت و خشم نمیدونستم چی بگم، 

همه چیو به شوخی و ابتذال کشونده بودن، مونده بود با شهدای اونم مدافع حرم شوخی کنن اونم انقدر چیپ و سخیف!!

 

موضوع شهید برای من همیشه محترم بوده، به شدت هم روش تعصب دارم، متاسفانه جامعه ما به حدی قشری و بی محتوی شده که شهادت رو در حد آتش نشان و پرستار و وزیر تصادفی پائین آورده، الانم که به این شکل وقیحانه داره مسخره ش میکنه ...

 

اعصابم از این چیزا خورد میشه

 

با هر چی شوخی میکنین با مقام شهادت شوخی نکنین لطفا مخلوقات دو پا!

۲۴ تیر ۹۹ ، ۱۰:۱۰ ۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۵
این جانب

موز

تابستونا معمولا صبح خیلی زود میریم بهشت زهرا، حدودای 6 صبح بود که داشتیم فاتحه میفرستادیم، یه خانومی یه سبد میوه بهمون تعارف کردن (اون موقع صبح معمولا چند نفری میان ولی چند ماهی هست که دیگه میوه بهشت زهرا نذر نمیکنن به خاطر کرونا) القصه، کسی برنداشت و من یه موز برداشتم به نیت اینکه صبحونه ای که تو راه برگشت میخوریم میوه هم داشته باشه چون خیلی دوست دارم صبحونه با نون میوه بخورم ... 

 

یه چند دیقه ای گذشت یه خانمی که ابروهای تمیزی داشت و چهره ی تقریبا خوش رنگی اومد به اشتباه گفت خدا مادرتون رو بیامرزه و... (نمیدونم اسم مرحوم پدرم اصلا زنونه نیست، یا شایدم خواب و بیدار بوده که نفهمیده این قبر مرحوم پدرمه نه مادرم)  ... بهش گفتم ببخشید خانم پول که ندارم، موزم رو با احترام ولی بر خلاف میلم بهش تعارف کردم، چون واسه اون موزِ نقشه کشیده بودم میدونستم که حاج خانم برای صبحونه موز نیاورده بودن ... 

 

اون خانمه رد شد. یه چند لحظه بعد من رفتم از شیر، آب بیارم که قبرای همسایه رو هم سر صبحی یه صفایی بدم، دیدم یه گوشی از کیفش در آورد به قاعده بیست سانت بزرگتر ... با خودم دست زدم به جیب شلوارم گفتم سالهاست پولش رو دارم ولی دلم نیومده پول هدر کنم تو گوشی و یه به قول بچه ها گوشکوب دارم که کارم رو راه میندازه ولی این خانم که صبح کله سحر اومده گدایی، یه گوشی نیمه خفن داره ...

 

از وقتی آب میریختم سر قبر همسایه ها، تا خود صبحونه دلم پی اون موزِ بود که نا حق رسید به اون به ظاهر گدا!

این وسطا ماجرا رو تعریف کردم که همشیره گفتن آدم چیزی رو که دوست داره انفاق کنه تازه ثواب داره، و الا چیزی و که نیاز نداری یا دوست نداری و انفاق کنی که هنر نکردی ....

منم با این توجیه دلم رو آروم کردم و همون نون و پنیر و زردآلو رو خوردم و خدا رو هم خیلی شکر کردم!

 

+ دلیل فقر خیلی ها، نوع مصرف کردن و خرج کردنشونه، خیلی ها هنوز درست خرج کردن بلد نیستن. 

۲۳ تیر ۹۹ ، ۱۱:۱۷ ۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۲
این جانب

مداد قرمز

یادمه وقتی مدرسه میرفتیم، خانم معلمم میگفت مثلا باید کسره و فتحه رو با مداد قرمز بکشیم، ولی وقتی میومدم خونه حاج خانم میگفتن که یه رنگ بنویسی هم اشکالی نداره، من عصبانی میشدم بهشون میگفتم، نخیرم خانوم معلممون گفته باید با قرمز علامت بذاریم و تو نمیدونی و خانم معلممون میدونه!

 

+تو هر مسیری افراط و تعصب میتونه آدم رو از حقیقت منحرف کنه؛ حتی تو سیر و سلوک عرفانی!

 

 

۲۱ تیر ۹۹ ، ۱۱:۴۲ ۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲
این جانب

مثلث، مربع یا چند ضلعی عشقی!

حدود سال 88 سریال ویکتوریا رو فارسی وان میداد و خیلی از خانواده ها با چه شوق و شوری میشستن پای دیدن و تحلیل و همزاد پنداری باهاش ...

تو این سالها سریال های زیادی از عشق های مثلثی و مخفیانه تو سریال های شبکه های ماهواره ای دیده شده.

و اما سریال شبکه خانگی ایرانی، دل و امثال دل، رسما از مثلث و مربع عشقی رد دادن و با شمردن اضلاع عشق های تودرتوش شمردم شده یه ماجرای عشقیه 7 ضلعی!

 

خداییش نویسنده های این سریال ها با خودشون چه فکری میکنن؟

یعنی واسه ذهنشون چی میزنن که اینطوری اُوِر دوز کرده!

این نوع نوشته ها رو تو داستان های فانتزی پورن هم نمیشه دید، اینا چطور به ذهنشون این دری وری ها میرسه آخه!

 

+ من کاری با ناظرین و پخش کننده ها و تهیه کننده هاش ندارم، فقط به بیننده هاش میگم خداییش از این همه دری وری عُق تون نمیگیره خداوکیلی!!

۱۸ تیر ۹۹ ، ۱۱:۰۷ ۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲
این جانب

نه به ماسک اجباری

رژیم تصمیم گرفته از امروز ماسک زدن رو اجباری کنه، از اونجا که آزادی بزرگترین موهبت دنیای مدرنه، میخوام کمپین #نه‌ـبه‌ـماسک‌ـاجباری رو راه اندازی کنم و صدای مخالفت و آزادی خواهیم رو به این رژیم دینی اعلام کنم.

 

واقعا چه دلیل عقلی، منطقی، عرفی، اخلاقی، شرعی و انسانی وجود داره که حکومتی بخواد ماسک زدن رو برای شهروندان ش اجبار کنه؟!؟ ما باید علیه این اجبار حکومت بایستیم و مبارزه کنیم.

 

 

 

+ این پست ارتباطی با نه به حجاب اجباری ندارد! 

۱۵ تیر ۹۹ ، ۰۸:۱۹ ۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۵
این جانب

مسئول انتقال کووید19

از سه نفر همکار هم اتاقم دو نفرشون کرونا گرفتن، پریروز به ماهم گفتن بریم آزمایش بدیم، رفتیم آزمایش دادیم، دیشب آخر وقت جواب پی سی آر من منفی شد و امروز تونستم بیام سرکار ...

 

موضوع از این قرار بود که هفته پیش یکی از همکارا تب و لرز میکنه و میره خونه، همه جا چو افتاد که کرونا گرفته، فرداش اومد و با کلی ناراحتی که من کرونا ندارم و من کرونا ندارم اومد وقتی با تذکر ما رو به رو شد که ماسک بزنه... لج کرد و این دو تا همکارمو بغل کرد ...

الان هر چی میگیم بی ملاحظگی تو باعث شده اون دونفر کرونا بگیرن زیر بار نمیره و مسئولیت کارهاش و بر عهده نمیگیره.

 

به نظرم یکی از اقسام خیلی مهم بیشعوری، بر عهده نگرفتن مسئولیت کارهایی ِ که انجام میدیم.

 

 اخلاقا، شرعا، قانونا، عرفا و هر حالتی که بخواین متصور باشید، اگر منِ نوعی با ماسک نزدن یا رعایت نکردنم باعث انتقال ویروس به دیگران بشم مسئول عواقبش خواهم بود.

 

 

+ با خودمون فکر کنیم غیر از ویروس کرونا تاحالا ما مسئول انتقال چه چیزهایی به دیگران بودیم و هستیم؟؟؟؟

۱۰ تیر ۹۹ ، ۰۸:۱۹ ۳ نظر موافقین ۹ مخالفین ۲
این جانب

مسخره بازها

جدیدا که نه، مدتیه شرکت های تبلیغاتی از بازیگرا برای تبلیغ محصولاتشون استفاده میکنن، چند نمونه که یادمه رو تو ادامه مینویسم:

 

  • نوید محمدزاده ..... آبمیوه سن ایچ
  • پوریا پورسرخ ..... فکر کنم یه نوع آدامس
  • نیما فلاح و سحر ولد بیگی..... روغن مایع
  • محمدرضا گلزار ... لباس و آدامس یا نخ دندون!
  • نیکی کریمی .... یه نوع گوشی موبایل
  • مهران مدیری .... یه نوع چایی
  • رضا کیانیان .... چای و دم نوش
  • آتیلا پسیانی .... چایی
  • الهام حمیدی ... تاید و پودر رختشویی
  • امیرحسین آرمان ... کت شلوار
  • مهناز افشار ... پوشک بچه
  • مهدی مهدوی کیا.... دوغ و ماست
  • فرهاد مجیدی ... اونم فکر کنم دوغ و ماست بود
  • امین حیایی... سس گوجه فرنگی

 

اینها شاخص ترین بزرگان سینما و سلبریتیهایی هستند که به قول یکیشون برای ما خاطره درست کردن و ما مدیونشونیم و هر چی میگن باید همراهیشون کنیم و نباید مالیات بدن و باید دستمزد میلیاردی داشته باشن و ...

 

 

+ یادمون باشه، اونها و مثل اونها رو در حد همین چایی و آبمیوه و دوغ باید بهشون بها بدیم نه بیشتر!

 

۰۸ تیر ۹۹ ، ۱۰:۳۰ ۱۱ نظر موافقین ۹ مخالفین ۱۰
این جانب

تراس

دیروز دم دمای غروب رفتم تراس یه هوایی به سرم بخوره، دیدم یه 206 تو کوچه پارک کرده، داشتم این ور اون ور رو نگاه میکردم، که دیدم یه آقایی ازش پیاده شد، با سوئیچش در یه پارس آبی رنگ رو باز کرد، 206 دور زد که بره تو سر کوچه به سمت خیابون اصلی دیدم شیشه ش رو پائین داد و یه مااااچ آب دار هوایی برای آقاهه فرستاد ...

 

من که این بالا بودم دلم خواست!

 

 + جذابیت رابطه های خارج از ازدواج به واسطه هیجان کاذبی که میتونه موقتا ایجاد کنه، ممکنه اولش برای فرار جای خوبی به نظر بیاد ولی تو اغلب موارد نهایتا اگر لو نره یا به دردسر و فاجعه ختم نشه، قطعا اثرات جبران ناپذیر روانی و شخصیتی و درونی رو طرفین خواهد گذاشت.

۰۷ تیر ۹۹ ، ۱۱:۵۳ ۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۴
این جانب

بیاین جواب بدین!

جواب این وضعیت اقتصادی و معیشتی* رو باید سه دسته بدن:

 

دسته اول: اونهایی که هر چی گرون میشه بدون توجه به ضرورت نیازمندیشون هجوم میبرن و این هجومشون باعث گرون تر شدنش میشه

 

دسته دوم: کسایی مرم رو ترغیب و تهییج میکنن و موج سازی میکنن

 

و دسته سوم: اونایی که با وجود اون همه تذکر و هشداری که به این دولت داده شد رایشون رو تَکرار کردن!

 

+ این سه دسته از اقسام خیانت کارانه چند پست قبلی میتونین بربشمرین، اضافه میکنم، حماقت هم نوعی خیانته!

 

* برای چشیدن و درک این وضعیت اقتصادی کافیه برید تره بار شهرداری متوجه قیمت های میوه و مرغ  تخم مرغ بشید؛ برید املاک سر خیابونتون قیمت های مسکن اطرافتون رو جویا بشید، برید یه طلا فروشی ازش قیمت سکه رو بپرسین، و ...

۰۴ تیر ۹۹ ، ۱۰:۳۶ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۶
این جانب

کسوف،‌ خسوف

من تقریبا هیچ وقت این کسوف یا خسوف رو اشتباه نمیگرفتم، چون واسه خودم علامت گذاشتم که ک میشه خورشید، خ میشه ماه!!

عین سالهای غزوه های پیامبر صلوات الله علیه؛ بدر احد خندق، واسه قرن های 2، 3 و پنجم هجریه!

 

دیروز که کسوف شد، یاد آخرین کسوف کاملی افتادم که یادم بود، همکارم گفت آخرین کسوف کامل واسه سال 1378 بوده من گفتم باید واسه سال قبل از 1376 باشه، چون یادمه جلوی مغازه داییم بودم، یه کاغذ سوراخ کردم که عکس خورشید گرفتگی بیافته رو زمین ببینیمش، تقریبا کامل بود، نیمه تاریک شد هوا،  داییم خدابیامرز اون موقع بهم با لحن تشویق آمیزی گفتن این جوونا چه چیزایی بلدن که ماها بلد نیستیم... 

 

دیشب مادر همسرم داشتن با گوشی جدیدشون فیلم برداری میکردن، نگو یه دکمه رو اشتباهی زدن، پسر کوچیکشون با تندی بهشون گفتن ای بابا صد بار بهت میگم مثلا فلان گزینه رو فعال نکن ... جالبه دخترشونم گفت مامان چند بار باید بگه آخه!!

من کمی مکث کردم و خیلی جدی و مستقیم بهشون گفتم، اینی که یه گوشی دستش دادین که یه سری کاراش رو بلد نیست، غذا خوردن یادتون داده(تو دلم این بود که خودتون رو نمیتونستین بشورین،‌حالا شاخ شدین؛‌اونا هم گرفتن منظورم چی بود) .... بعد خیلی جدی تر گفتم روزی میرسه این فسقلی هایی که میبینین تاتی تاتی میکنن میان جلوی ما ابزارهای جدیدی که ما نمیتونیم استفاده کنیم رو با همین تندی بهمون یاد میدن!!

 

یکم خجالت کشیدن ... نمیدونم چرا یاد کسوف دیروزش افتادم!

 

+ اوج خاطرات خوشی کودکی تا جوانی من تو رفتن به خونه داییم ختم میشه، و یادمه اون قدیما که میخواستم با عیال که هنوز دختر مردم بود، صحبت کنم ازینکه بچه هام دایی دارن خیلی خوشحال بودم!!

 

++وقتی که پا به سن میذاریم، همش تو خاطرات قدیم سیر میکنیم، ‌این اقتضای این سن و ساله؛ داییم سال 76 فوت شدن.

 

۰۳ تیر ۹۹ ، ۱۱:۰۲ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲
این جانب

چند مثال از خیانت

برعکس اولین چیزی که به ذهن ها از واژه خیانت متبادر میشه، به نظر ما انواع و اقسامی از کارها داریم که اسمش خیانته بر عکس تلقی اشتباهی که از خیانت موجوده؛ در ادامه به چند نمونه از خیانت اشاره میکنم:

 

  1. از بزرگترین خیانت ها وزیر و وکیلیه که چندسال در مسند کار بودنش هیچ کاری نمیکنه و فقط دنبال رزومه پرکردن و ظاهر سازیه
  2. از اون بزرگتر مادری که بچه ش رو تو خونه یا مهد کودک ول میکنه به اسم اینکه بره سر کار.
  3. کسی که عفت یه دختر بچه یا یه پسر بچه رو برای اولین بار لکه دار میکنه
  4. پدر و مادری که با وجود بچه از هم جدا میشن
  5. مردی که قدر زن کدبانوی و مهربون و سازگار خودش رو نمیدونه و میافته دنبال یه آدم دوزاری
  6. آدمهایی که به وزیر و وکیل ردیف یک رای میدن
  7. آدمهایی که پدر و مادر ردیف دو و چهار رو تشویق و ترغیب میکنن، چه خودآگاه چه ناخودآگاه
  8. زنی که مرد ردیف 5 رو اغفال میکنه که دچار اون اشتباه بشه
  9. آدم خودفروخته ای که، مرغ همسایه واسش غازه و هر چی خودش داره رو کوچیک و حقیر میبینه
  10. پدر مادری که همه هم و غم شون پول درآوردن و سرکار بودنه غافل از اینکه بچه ها به شددددت به حضور فیزیکیه ما محتاجن

 

 

اینا چندتایی بود که تو ذهنم بود و شمردمش، کلی هم مثال برای هرکدومشون دارم.

۰۲ تیر ۹۹ ، ۰۷:۵۷ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۳
این جانب

حماقت و خودخواهی

این سریال گرگ و میش رو مدتیه به اجبار و اکراه میبینم، خانواده ما، علاقه مند به دیدن این دری وری ها هستن و بنده یک نفر تک و تنها مخالفم که عملا زورم بهشون نمیرسه!

 

بگذریم موضوع اصلی طلاق اون خانم دکتره از آقای دکتر بود اونم به دلیل مسخره شک در اینکه شوهرش رابطه ای با یه زن دیگه داشته 

خودخواهی و حماقت اون زن باعث میشه یه دختری به بلای بی مادری مبتلا بشه و یه پسری گرفتار بلای بی پدری!

بی پدر و بی مادری در زمان فوت یه تبعات منفی ای داره اما به دلیل جبری بعضا باعث خودساخته شدن بچه میشه ولی در زمانی که این جدایی و دوری به دلیل طلاق بشه، کاملا مخرب و ویران کننده است

 

به نظرم ما در وهله اول موظف به انجام تکالیفمون هستیم و تکلیفی بالاتر از ایجاد امنیت در خانواده و بالای سر بچه ها بودن برای مرد و زنی نیست، اینکه بخوان به عشق و حالشون برسن و یا هر غلط دیگه ای بکنن به هر دلیلی، توجیهی نمیتونه برای محروم کردم بچه از داشتن پدر یا مادر بشه، و این بزرگترین خیانت در حق بچه هاست.

 

+ این بحث رو با عیال کردم و ایشون گفتن مرده خیانت کرده و زنه باید تنهاش بذاره،‌ و من بهشون گفتم اولا اون بحث خیانت نیست و نهایتا میتونه یه اشتباه باشه، و خیانت یعنی اینکه دو تا بچه رو آلاخون والاخون کنی و همه آینده روان و شخصیت بچه هارو به خاطر حماقت و خودخواهی طرفین به باد بدی!

 

++ دیشب دو تا طفل معصوم بچه های همسایه رو به روییمون تو حیاط بودن،‌ خیلی غمگین بودن وقتی اومدم بالا دیدم پدر مادرش دارن باهم دعوا میکنن و فحش و فحش کاری و بزن بزن لابد؛ دلم برای بچه ها سوخت... اون طفل معصوم ها گناهی ندارن که اسیر حماقت ها و خودخواهی های ما باشن؛

مجبورم کمی مودبانه بگم به زن و شوهرهایی که هر روز باهم دعوا دارن،‌ و اون اینکه غلط میکنین بچه میارید وقتی خودتون هنوز گرفتار خودخواهی های مسخره تون هستین و وقتی بچه میارین غلط اضافه تر میکنین عقده هاتون رو جلوی چشم اونها باز میکنین!

اگرم فکر میکنین حق دارید جدا بشید کور خوندین، حالا که بچه آوردین باااااااید تا آخرش بسازید به هم به خاطر اینکه بچه ها ضرورتا به حضور فیزیکی و حتی بدون روح شما نیاز اساسی دارن، اینو بفهمین!

 

* خودخواهی نوع ساده ای از حماقته!

۳۱ خرداد ۹۹ ، ۱۳:۴۲ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۴
این جانب

عوامل سه گانه طلاق

به نظرم بالای 95 درصد طلاق ها از سه عامل زیر خارج نیستن :

 

  1. حماقت

  2. لجاجت

  3. دخالت

+سعی میکنم تو پست های بعد مصادیق ش رو بر بشمارم، تا اون وقت میتونیم کمی فکر کنیم به این عوامل و مصادیق ش رو تو طلاق های پیرامونمون ببینیم.

۲۶ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۰۶ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲
این جانب

اسلحه در امریکا

میگم با این همه آزادی خرید و فروش سلاح تو امریکا چرا یه تیر هم شلیک نشده؟/

یا خبرش نیومده؟؟

 

به نظرم الان بهترین موقع است برای مسلح کردن و به کارگیری سلاح های نیمه سنگین تو ایالت های مختلف امریکا، باید برنامه ریزی کنن که بتونن سلاح های تو خونه شون رو بیارن تو خیابونا‍‍!

 

یا اینکه شبکه های تلویزیونی و کانال های خبری بیان روش تولید بمب های دستی رو آموزش بدن

 

یا یه کامیون نخاله ساختمونی گیر بیارن بریزن اتوبان رو ببندن و ...

 

واقعا چرا اونجا همچین چیزایی اتفاق نمیافته؟؟؟

۲۴ خرداد ۹۹ ، ۱۴:۰۸ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۲
این جانب