زندگی پس از زندگی، خجالت از فکرهام!

برنامه این پسره ایمان تو زندگی پس از زندگی نکات خیلی جالبی داشت، یه نکته ش خیلی برام برجسته تر بود و اون اینکه حتی میتونست فکر ها رو هم بخونه، هر چند قبلا هم شنیده بودم و اینکه اون پرستار یسیگاریه حتی روش نمیشد به خانواده ش نشون بده که سیگاریه و مجری حرف جالبی زد چطور ما از خانواده مون خجالت میکشیم ولی از خدا نه!

 

از اون روز تا حالا دارم همه ش به کارهای غلطی که کردم و فکر های زشتی که داشتم فکر میکنم، خدایا یعنی روح مردگان پیشکش چطور تونستم محضر خدا همچون کارایی و فکرایی بکنم !!!؟//

 

شماها نمیدونین چه غلطااااااااااااااااااااااایی کردم آخه...

 

 

۰۷ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۲:۱۵ ۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۵
این جانب

پول زیادی (گوشی همراه)

من همیشه گوشی دکمه ای داشتم،‌ هفته پیش به خاطر داستان هایی رفتم و یه گوشی هوشمند خریدم (میتونین تو دلتون بگید مبارک باشه)، کلی گشتم تا یه گوشی با مشخصات فنی قابل قبول برای نیاز خودم پیدا کنم(رم 4 انتخاب کردم یه وقتی خواستم برنامه ای نصب کنم یا به روز رسانی اندروید کم نیاره، حافظه ش هم 64 گیگ به نظرم کافیه، چون کمتر اصلا نداشت، دوربین یه دونه هم کافی بود ولی جنسی با مشخصات یک دوربین نبود و پردازنده و گرافیکش هم در حدی بود که کارم رو راه بندازه و همین چیزا)، با چند تا مشورت و مقایسه به یه مدل گوشی رسیدم که بین سه میلیون تا 4 میلیون تومن بود. 

 

چند شب پیش یه جا مهمونی بودیم ،‌یه آقایی حدودا 30 ساله اومد گفت چرا گوشی بازی نمیکنی، اینستا نصب نکردی ؟؟

گفتم نه اینستا میخوام چی کار!؟  

گفت من دیروز رفته بودم یه گوشی اپل بخرم،‌ 40 میلیون تومن، شنیدم دولت فلان فلان شده داره گرون میکنه(جالبه گوشی ای که الان دستشه حدودا 25 میلیونه) !

 (تو دلم گفتم بهش، 40 میلیون میخوای بدی به گوشی ای که نهایتا کار یه گوشی دو میلون تومنیه .. از اینستا و دیوار و فیلم و تلگرام و همین چیزا )

بعد حرف مودم و اینترنت شد، اون یکی گفت نت میخواین مودم و روشن کنم 500 گیگ اینترنت مونده یک ماهه تموم میشه،

گفتم مگه چقدر خریده بودی؟

گفت 1500 گیگ! حدودا 800 هزار تومن یکساله!

بازم تو دلم گفتم 1500 گیگ میخوای چیکااااااررر!!!

 

جالبه، هر دوشون خیلی بیشتر از نیازهای ضروریشون و به راحتی درآمد دارن، خب چی جوری خرج کنن؟!؟

 

کم نداریم از آدم هایی که اینطوری پول درمیارن و اینطوری هم خرج میکنن، هر چند کم نداریم از خانواده هایی که حتی نون شب ندارن ولی نیاز تامین گوشی و نت و این چیزا براشون اولویت داره .. تقریبا کم داریم کسی که از گوشی استفاده بهتری بکنه و پولش رو درست مصرف کنه!

۰۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۴:۲۵ ۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۷
این جانب

پول زیادی

بیاین تصور کنیم:

وقتی شما تو جیبتون 1000 تومن دارید، اگه یه نون 500 تومن باشه، اون هزار تومن رو تقسیم میکنین و دو تا نون میگیرین که بخورین، اون نانوا هم نمیتونه قیمت نون ش رو دو برابر کنه چون نون هاش میمونه دستش و کسی نمیخره !

ودیگه فکر خرید یه وسیله غیر ضروری مثلا گوشی اپل 10هزار تومنی نمیافتین چون پولش رو ندارید.

 

حالا اگه 5 هزار تومن داشته باشید نون رو به شما بدن 600 تومن هم به اندازه کافی پول دارید و میخرینش، حتی اگه 1000 تومن هم بدن باز میگین گور باباش من قبلا دو تا نون با پولم میتونستم بخرم الان دو تا نون میشه دو هزار تومن تازه 3 هزار تومن هم تو جیبم میمونه ... تازه دو سه ماه هم میتونین پس انداز کنین و برید گوشی اپل 10 هزار تومنی بخرید یا وام بگیرید و ...

 

این قصه ی امروز ماست، انقدر تو جامعه پول زیاده که هر کسی برای محصول خودش قیمتی میذاره و همیشه هم آدمی هست که بااون قیمت خرید کنه، در حالی که اگه آدمی نباشه که خرید کنه قطعا دیگه با اون قیمت نخواهد فروخت؛ 

 

حجم پولی که تو کشور هست بسیار بسیار زیاده و دولت ها هم جرات جذب و کاهش این حجم پول رو ندارن، تصور کنین بنزین الان از آب معدنی ارزون تره، ولی دولت به خاطر مسائل اجتماعی و امنیتی خودساخته جرات افزایش بنزین رو نداره، حتی جرات نمیکنه مالیات ها رو افزایش بده چون عمده اون درآمد ناشی از پول های زیاد میره تو جیب مغازه دار و کاسب و تاجر وکارخونه دار و جالب اینجاست همین آدم ها کمترین سهم ازمالیات کشور رو دارن میدن و دولت جرات ورود به این قضیه رو نداره

 

متاسفانه قیمت نفت داره بالا میره و از اون متاسفانه تر حجم زیادی از دلارهای نفتی داره به کشور سرازیر میشه، من همیشه میگم از امریکا بابت تحریم هاش باید ممنون بود چون اگر تحریم های امریکا نبود ما الان یک کشور عقب افتاده مفت خور میشدیم و تو هیچ زمینه ای به خودکفایی و استقلال نمیرسیدیم و تقریبا هیچی از خودمون نداشتیم و همه چیزمون وابسته به دیگران میبود.

 

به نظرم کلا هر چی رو ما بیشتر فشار باشه بیشتر از قابلیت هامون میتونیم استفاده کنیم و داروی درد امروزمون کاهش حجم پول دست مردم با ابزارهایی مثل مالیات گرفتن از مشاغل و به خصوص مالیات از حساب های بانکیه که به شدت باید مورد نظر باشه ، اینطوری دولت درآمد های ریالی خواهد داشت و ارز رو اینجا بدون هیچ دلیلی تبدیل به ریال نمیکنه که حجم ریال نا به جا افزایش پیدا کنه.

 



+ دوستان از نظر کلان به قضیه حجم پول نگاه کنین و بحث عدالت اجتماعی رو مطرح نکنین، چون همین حجم زیاد پول عدالت اجتماعی و عدالت توزیعی رو تحت الشعاع قرار میده، مثلا اگر از کسایی که حجم زیادی پول تو حسابشون گردش میکنه بیشتر مالیات بگیرن میشه گفت درصد زیادی از عدالت میتونه محقق بشه ولی الان جماعت دلال و کاسب و کارخونه دار و تولید کننده بیشترین سود و کمترین مالیات رو میدن

 

  

۳۱ فروردين ۰۱ ، ۱۲:۳۹ ۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۷
این جانب

لطفا غُر بزنید!

به نظرم یکی از بزرگترین نعمت هایی که میشه تو دوران تشنج و ناراحتی داشته باشی اینه که یکی و داشته باشی باهاش بشینی یه دل سیر از وضعیت خودت و خودش غُر بزنی و غُر بشنوی!

 

واقعا میگن غُر زدن عمر رو طولانی میکنه رو باور کردم.

 

+ ممنونم :)

۲۹ فروردين ۰۱ ، ۱۳:۵۷ ۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۴
این جانب

لال

خیلی وقت ها به این نتیجه میرسم که اگه لال باشم و حرفی نزنم خیلی بهتره...

 

هر چند اون روز تو تلویزیون گفتن غر زدن عمر رو طولانی میکنه ولی من ترجیح میدم لال باشم.

 

 

۲۷ فروردين ۰۱ ، ۱۴:۱۰ ۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۴
این جانب

زندگی پس از زندگی...

واقعا محشره

یعنی پارسال تا چندین ماه تحت تاثیرش بودم و همه میدونستن اگر غیبتی نمیکنم و با کسی بد حرف نمیزنم اثر این برنامه است و هر جا یهو از کوره در میرفتم یا حرف بدی میزدم میگفتن فلانی زندگی پس از زندگی!! و من خاموش میشدم 

 خدا خودش بهمه مون رحم کنه از کارهامون

 

روزهای ماه مبارک، شبکه چهار، ساعت شش و نیم

۲۰ فروردين ۰۱ ، ۱۹:۰۵ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۴
این جانب

مجردان

اطراف من تعداد قابل توجهی از دختران و پسران مجرد هست، هم در همکاران هم آشنایان و هم اقوام و نزدیکان ...

سن شون از سی و چهل هم رد شده ...

تقریبا همه شون هم مشغول کارن و دستشون به دهنشون میرسه ...

 

خواستم بگم ...

۱۵ فروردين ۰۱ ، ۱۱:۱۷ ۱۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۴
این جانب

من اگر داور بودم...

من اگر داور عصر جدید بودم:

  • بدون تحلیل منطقی و عقلانی نظر نمیدادم
  • بر اثر فشار جو و احساسات نظر نمیدادم
  • استانداردهای دوگانه تو انتخاب هام نداشتم، یکی و به دلیلی رد و به همون دلیل تائید نمیکردم
  • بجای پشتک بارو دلقک بازی بی معنا و مقصود به طنز که نمود دردهای واقعیه و هنر کاربردی و اصیل اهمیت میدادم.
  • اینکه چندتا دختر بچه بهم لگد بزنن و قیافشون عین پسرای خشن شده هیچ حسن و استعدادی نیست
  • اینکه یادم باشه افغانستان، یه جاییه عین کردستان، سیستان، آذربایجان و مازندران... و افغانستانی هموطنه، نه مهاجر
  • و...
۱۰ فروردين ۰۱ ، ۰۲:۱۹ ۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۴
این جانب

الهی به امید تو

 

بسم الله الرحمن الرحیم

خدایا سلام

خدایا شکرت

خدایا ممنونم ازت بابت همه نعمتهایی که بهم دادی و میدونم نعمتن یا حتی خودم خبر ندارم

 

خدایا ازت خواهش میکنم قرن جدید رو برای همه مردم دنیا قرنی همراه با برکت، ایمان، توبه، عبودیت، صلح، سلامتی، دوستی، صفا، مهربانی و فهم درست و حقیقی قرار بدی و عاقبت همه مارو ختم به خیر کنی.

 

الهی شکر، من خیلی خوش بینم به قرن جدید

 

ان شالله قرن جدید رو با سلامتی و رضایت و برکت و ایمان به اتمام برسونید

 

اگر قرن قبلی از من یا هر کس دیگه ای کدورتی به دل دارید امیدوارم حلال کنید و ببخشید و با مهربانی و گذشت قرن تازه رو شروع کنید.

 

۰۱ فروردين ۰۱ ، ۰۹:۴۵ ۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۴
این جانب

اعجوبه ها

دقت کردین، تو اعجوبه ها بچه ها با لمس مادرشون رو میشناسن و در آغوش میکشنشون در حالی که سر باباشون خاک میریزن!

 

این حجم از تحقیر مرد و پدر تو رسانه ها شرم آور و مخربه

۱۸ اسفند ۰۰ ، ۱۹:۵۵ ۹ نظر موافقین ۹ مخالفین ۶
این جانب

حوصله

بعضی وقت ها آدمها حوصله هیچ چیزی رو ندارن؛

وقتی حوصله نداری ساده ترین کارها برات سخت و طاقت فرسا میشه، برعکس وقتی سرحالی و ذوق و شوق داری سخت ترین کارها برات ساده میشن ...

 

یکی از همکارها اومده تو اتاق برگشته بهم میگه خوش به حالت فلانی، فارغ از همه چی و همه جا سرجات نشستی داری حال میکنی!

 

و من فقط بهش لبخند میزنم، انقدری حوصله ندارم که حتی بخوام یه جمله جوابشو بدم ...

۱۸ اسفند ۰۰ ، ۱۱:۳۹ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۴
این جانب

یکمم شاکر باشیم، چی میشه مگه؟!

یکی دو تا وبلاگ هست، همه ش و در هر حالی ناله میکنن، غر میزنن، نق میزنن، انتقاد میکنن، وارد و غیر وارد بودنش مهم نیست، همیشه نالان بودنش برام خیلی اذیت کننده بود، دیگه سعی میکنم نرم بخونمشون؛

هرچند حس میکنم خود من هم زیادی دارم نق میزنم، بهتره یکم از وضعیت خوبم شاکر باشم، یکم از اطرافیانم شاکر باشم و ممنونشون باشم، به خصوص خانواده و عیال و کار و بار و زندگی و ... و حتی زن هایی که چپ و راست نسبت بهشون انتقاد میکنم، خداییش نبود زن تو خونه واقعا روح و رنگ و عطر رو از خونه میبره، درسته بلان و رو مخ و مدعی و متوهم ولی نبودنشون قابل تحمل نیست، اتفاقا همون خصلت هاشون باعث میشه که بتونن مردها رو تحمل کنن و کنارشون زندگی کنن، خدایا بابات همه نعمت هات شکر، خیلی چیزا هستن که ممکنه ما فکر کنیم خوب نیستن و لی برامون خوب باشن، پس بابت همه چیزت شکر!

 

خدایا:

همه مجردها ها رو به زودی زود و خیریت متأهل کن!

همه متأهل ها رو به زودی زود بچه دار کن!

 همه بچه دارها رو بهشون بچه بعدی رو بده!

۱۵ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۵۱ ۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۷
این جانب

شما هم شنیده بودین؟؟؟!!

  • من شنیده بودم یه عده حنجره پاره میکردن که ورزش رو نباید سیاسی کرد، شما هم شنیده بودین؟؟!!!

 

  • شنیده بودم کشته شدن یه چشم آبی هزارن برابر از کشته شدن هر روز هزاران یمنی و افغانستانی و عراقی، سوری و سومالیایی و بورکینافاسویی و روهینگیایی برای جامعه جهانی مهم تره، شما هم شنیده بودین؟؟!!!

 

  • من شنیده بودم فیفا و یوفا و کمیته بین المللی المپیک اجازه هیچ کار سیاسی و مذهبی رو نمیدن، شما چی شنیده بودین؟؟؟؟!!

 

  • وقتی افغانستان و عراق رو امریکا و چند تا کشور دیگه اشغال کردن، یا تو یمن هر روز بمب سر مردم خالی میکنن، یا تو سوریه مردم رو یه عده مزدور قتل عام میکنن، یا بمب سر عروسی مردم تو افغانستان میندازن یا تو نیجریه و کشورهای افریقایی کشت کشتار و غارت کار هر روز شبهه نظامیایی مورد حمایت غربه کسی نباید سوئیفت اون کشورهای حامی رو قطع کنه، یا تحریمشون کنه، یا نذاره سرود ملیشون تو مسابقات جهانی پخش شه یا ... چون اونا داشتن اقدام پیشگیرانه در راستای حقوق بشر و منافع ملیشون ده ها هزار کیلومتر اون ور مرزهاشون انجام میدن!

 

 

  • شنیده بودین موقع بمب باران یمن، محاصره اون کشورکه منجر به قحطی شدو جان هزاران کودک و نوزاد به خطر افتاد، بانک جهانی و سازمان ملل چند میلیارد کمک بلاعوض به اون کشور کنن، یا تو محاصره و جنگ غزه همینطور، فقط اوکراینه تو روز ششم بانک جهانی ۳ میلیارد. دلار کمک و امریکا و باقی کشورهی متمدن و مترقی جهان میلیاردها کمک مالی و نظامی بهش کردن، این درحالیه که پول مردم افغانستان رو بلوکه کردن، مردمی که بیش از هر وقتی به پول خودشون نیاز دارن

 

 

 

-چیزهای جدیدی نیست که میشنویم، فقط خیلی وقتها یادمون میره که اینا رو شنیده بودیم!

۱۱ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۰۸ ۳ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۵
این جانب

واشنگتن ـ بغداد یا لندن ـ هرات!؟

فاصله واشنگتن تا بغداد بالغ بر 10 هزار کیلومتره، پرواز مستقیم تقریبا 19 ساعت طول میکشه که از امریکا بیاد عراق؛

اشغال عراق  با ائتلاف 31 کشور به فرماندهی امریکا از جمله انگلستان، لهستان، ژاپن، کره جنوبی، استرالیا و کانادا ( ۲۴۸٬۰۰۰ سرباز از ایالات متحده، ۴۵٬۰۰۰ سرباز از بریتانیا، ۲٬۰۰۰ سرباز از استرالیا) صورت گرفت.

 

فاصله واشنگتن تا هرات یا کابل هم تقریبا همینه یه هزار کیلومتر شاید دور تر... همین کشورها هم اونطور اشغال کردن و هر روز عروسی هاشون با بمب های امریکایی و انگلیسی عزا میشد

 

از ویتنام و کره و کشورهای افریقایی از سودان و الجزایر گرفته تا گینه و کشورهای امریکای لاتین که فرانسه و بلژیک و پرتغال و باقی کشور های به ظاهر متمدن ولی در واقع متوحش امروز با جنگ و خونریزی اشغالشون کردن و الانم دارن توشون جنگ راه میندازن هم چیزی نگیم بهتره.

 

در حالی که بشار اسد تو کشورش از تمامیت ارضی و کشتار مردمش دفاع میکنه

ایران کنار بشار اسد از حمله داعش به مرزهاش و توحش ساخته شده و حمایت شده همین کشورهای غربی داره دفاع میکنه

مردم یمن و بحرین داخل کشورشون دارن از خواسته ها و استقلالشون دفاع میکنن

روسیه با اوکراین مرز مشترک داره و دلیل اصلی حمله و تهاجم نظامیش، به خاطر عضویت اوکراین در ناتو به عنوان پیمانی علیه منافع و امنیت روسیه است، یعنی کِرم رو یکی دیگه ریخته، دوتا کشور رو به جون هم انداخته الان از دور داره دعا میکنه!
 هر چند این تهاجم نظامی اصلا قابل قبول و دفاع نیست ولی این اصلا شبیه تهاجمات و ویرانی های کشورهای غربی علیه کشورهی افریقایی و عراق و افغانستان نیست.

 

+ واقعا آدم حالش از تعفن رسانه هایی که یه عده مزدور بی جیره و مواجب و احمق دارن سر میدن به هم میخوره، گند وقاحت و حماقت و سرسپردگی و حقارتتون دراومده یکم خجالت بکشید و خفه شید تورو خدا!

نوکری غربی ها آخرش عین یه آشغال دور انداخته شدنه، نمیبینید!؟؟!

 

+ امروز از جلوی سفارت اینگیلیس رد شدم، دیدم پرچم اوکراین رو سردر شون گذاشتن، پدرسوخته تر و پست تر و مکارتر از اینگیلیسا هیچ حکومتی نیست، اوکراین رو انداخته جلو عین گوشت قربونی، الان ولش کرده ولی نشون میده که حمایتش کرده، یا اونیکی فقط از راه دور براش دعا میکنه

 

۰۷ اسفند ۰۰ ، ۱۱:۱۱ ۴ نظر موافقین ۸ مخالفین ۵
این جانب

صیانت از خودفروختگی

تلگرام و اینستاگرام همه اطلاعات شخصی جامعه وسیعی از مردم ایران رو داره، مگه چیزیه؟؟اطلاعاتی مثل مخاطبین و تماس ها، پیام ها و مکان ها و ارتباطات و همه مسائل خصوصی و امثال این ...

تلگرام یه شرکت روسیه و فیس بوک مالک اینستاگرام و واتس آپ یه شرکت امریکاییه که تقریبا تمامی اطلاعات سایبری تک تک افراد این کشور رو دارن، همه پیام ها همه روابط و همه چیو ... 

جالبه رسانه های زیادی و جمع کثیری از پیروان اونها امروز دادشون در اومده از طرح صیانتی که حتی اگر محدود کننده باشه باز راه دوری نمیره و لازمه؛

عین تسلط گوگل به عنوان بستر تمامی نرم افزارهای موبایلی که همه چیه مارو رصد میکنه، یادمون باشه گوگل اطلاعات به مراتب خیلی بیشتری از ما رو در اختیار داره ... و الا محض رضای خدا خدمات رایگان به کسی نمیدن...

 

تا حالا با خودتون فکر کردین امریکا واردات همه چی تا قرص و دارو رو تحریم کرده، چرا خدمات سایبری و اینترنتی شو تحریم نمیکنه؟؟

یا وارد کنندگان و مسئولین واردات دانشمند ما چرا اجازه ورود هیچ کالای امریکایی نمیدن جز اپل و امکانات ارتباطی شرکت های وابسته!؟؟

 

جالبه همه چیمون رو دشمن هامون بدونن خوبه، ولی حاضر نیستیم با شبکه داخلی خودمون رو وفق بدیم

از اون جالب تر اینه که بالغ بر نود و چند درصد نت چرخی های این مملکت هرز و باطله و علافیه باز نمیدونم به چی گیر دادن!

 

شبکه ملی اطلاعات از آزادسازی سواحل، از ساخت 4 میلیون مسکن و از ایجاد اشتغال و هزاران چیز دیگه واجب تره، همه میدونیم اطلاعات با ارزش ترین چیز در دنیای امروزه؛ ما داریم مفت مسلم اطلاعات هویتی و کاری و ارتباطیمون رو به امریکایی ها تقدیم میکنیم و جالبه برای محافظین و صیانت کننده هاش شاخ و شونه میکشیم!

نمیدونم چه مرضیه دوست داریم همه چیمون برعکس باشه!

 

همین امریکای آزاد با تجارت آزادش وقتی شرکت هواوی تو زمینه ارتباطات تو امریکا داشت فعالیت میکرد همه تلاش سیاسی و اقتصادیش و کرد حتی مدیر اون شرکت رو بازداشت کرد، یادتون نیست؟؟

یا شبکه تیک تاک چینی تو امریکا خاطرتون هست تا حد وزیر امور خارجه امریکا نسبت به سانسور و ممنوعیتش واکنش نشون داده شد و اقدام شد و هیچ امریکایی و رسانه امریکایی بابت این محدودست نه تنها انتقاد نکرد که همه همدل منافع ملی خودشون رو میدیدن...

 

اونا میفهمن ولی ما چی؟؟ ما علاقه به خود زنی داریم، خود فروختگی شده بخشی از فرهنگ ما؟؟

یه جایی باید در مقابل خودفروخته ها از خودمون صیانت کنیم

 

 بعدا نوشت:

تصور کنید، مرزبان های این کشور دست از کارشون بشکن، یا مردم بخوان که مرزبانی ها رو تعطیل کنن و همه مرزها باز و بی صاحب باشن، چه اتفاقی میافته؟؟
چرا برای مرزهای اطلاعاتی و سایبری مرزبان نداشته باشیم؟؟ ها

 

۰۴ اسفند ۰۰ ، ۱۳:۴۳ ۱۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۹
این جانب

بی جامه

یکی از عقاید بنده داشتن پوشش راحت در منزل و بیرون از منزله؛ (البته غیر از موارد رسمی) البته منظورم از راحت بودن لخت و پتی بودن نیست، با زیرپیراهن و شلوارک بودن نیست، چون واقعا زشته آدم تو خونه با لباس زیر بگرده حتی اگر کسی نباشه هم رعایت میکنم ولی منظورم پیژامه یا همون بیجامه است، آخه وقتی میشه راحت بود چرا باید مهمون میاد من باید شلوار رسمی بپوشم یا گرمکن ورزشی اندامی و جذب بپوشم 

این معضل تو انتخاب لباس ها هم موج میزنه، هزار بار گفتم من علاقه ای به جذاب بودن و ریخت شیک و پیک ندارم ولی نمیدونم چرا باید تو لباس های تنگ عذاب بکشم...

 

تو رو خدا مرداتون رو مجبور به پوشیدن لباس هایی که توش راحت نیستن نکنین.

 

+ جالبه، مردها واقعا مخلوقات مستضعف و مستثمر و بی اختیاری هستن، حتی حق انتخاب ریش و سیبیل و مدل لباس خودشونم ندارن

۰۲ اسفند ۰۰ ، ۱۳:۴۲ ۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۷
این جانب

رهن و اجاره

ما یه خونه کوچولو تقریبا پائین شهر داریم، که اجاره ش دادیم؛ امسال خانم مستاجر گفت نمیتونه کرایه بده و میخواد تخلیه کنه، ماهم سخت نمیگیرم، هر وقت کسی نخواد قبول میکنیم و یک ماه جریمه و اینا ازش نمیگیریم ...

خونه رو با یه رهن معقولی اجاره ماهی 2.5 کرایه داده بودم، گفتم با همون رهن فوق ش آگهی میکنم 3.5 و بعدش تخفیف میدم 3 میلیون؛ 

تو دیوار اگهی که ثبت شد دیدم انقددددر زنگ خورد گوشیم خاموش شد؛ سریع آگهی رو برداشتم فرداش رهن و بالا بردم اجاره رو هم گذاشتم 4.5 باور کنین باز زنگ میخورد، چند نفر بودن ندید خواستن، گفتن واسه ما بذار کنار ... بالاخره سه نفر رفتن و دیدن و سه تاشون هم گفتن ما میخوایم؛ منم مونده بودم این وسط، یکیشون گفت من بیشتر میدم ...

منم گفتم به اولین نفری که زنگ زد میدم، همین کارم کردم

یه آقای 65 ساله بود خیلی تمیز و با شخصیت بود، و خودش گفت نصف خونه سعادت آبادم رو به نام خانمم کردم، نصف دیگه شم با مهریه بالاکشید و من تو این سن مستاجرم ...(در حالی که 5 تومن هم میرفت دادم 4 میلیون، طرف خودشم نخواست ولی من رهن رو هم کم کردم براش)

جالب اینجا بود، تو راه که داشتم میرفتم یه خانمه زنگ زد گفت من پزشکم، گفتم دارم میرم قولنامه کنم، گفت من بیشتر میدم زنگ بزنین بگید منصرف شدین!!(تازه خونه رو ندیده بود!)

یه خانمه دیگه زنگ زد، گفت آقا تو رو خدا فسخ کنین به ما بدین! ما اول دیدیم و زنگ زدیم، گفتم خانم شما به من زنگ نزدین، گفت به شوهر بیشعورم گفتم زنگ بزنه ها رفته بود مسافرت پشت گوش انداخته، تو رو خدا به ما بدین خونه رو ...

 

+ عمده دلیل این افزایش، بالا رفتن بیش از حد نقدینگی تو جامعه است، انقدر حجم پول بالاست که اجناس رو داریم به چند برابر قیمتی که ارزش دارن میخریم؛

 امروز آقای خامنه ای خدا پدرشو بیامرزه نامه مهمی به مجلس دادن، واقعا به جا و درست بود.

۳۰ بهمن ۰۰ ، ۰۹:۳۱ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۷
این جانب

بچه های بیچاره

دیروز دوباره زن همسایه با شوهرش دعوا راه انداخت، جیغ و داد و شکستن وسایل و در اومدن صدای شوهره که تقریبا هیچ وقت صداش در نمیومد... این وسط بچه هاش التماس میکردن به باباش که تو رو خدا دعوا نکن، صدای جیغ و گریه بچه ها به وضوح شنیده میشد و من مثل دختر بچه ها این ور دیوار فقط اشک میریختم ...

 

شب خوابم نبرد،‌ بی بهانه اشک میریختم،‌ همش دلتنگ بابام بودم؛ نصفه شب شبکه دو یه فیلم سینمایی گذاشت به اسم کفش های‌آهنی، یه فیلم روسی راجع به جدا کردن یه بچه از پدرش، توسط مادربزرگ مادری و دادگاه و کارشناسانی که همه زن بودن و به ناحق پدری رو از فرزندش جدا کردن، من با دیدن این فیلم هم فقط اشک میریختم...(جالبه روزش هم فیلم خانم دات فایر رو دیدم که مردی مجبور شده برای دیدن و بودن کنار بچه هاش خودش رو در نقش یک پیرزن پرستار جا بزنه ...)

 

دلم برای اون بچه ها میسوزه که به خاطر خودخواهی و حماقتهای برخی والدین، یا قوانین احمقانه حضانت عذاب و سختی میکشن و نمیتونن از زندگیشون اونجور که باید لذت ببرن.

 

 

۲۷ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۰۵ ۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۴
این جانب

بانو قدس!

مستند بانو قدس، زن امام رو چند شب پیش شبکه مستند نشون داد، نمیدونم دیدید یا خیر، اما چند نکته جالب داشته که علاقه مندم در ادامه بهش بپردازم:

  • علاقه روحانیون به دخترهای بازاری جالب توجهه، اینکه یه آخوند چندین ماه خواستگاری یه دختر بازاری ای بره که نه دیده نه شناخته خیلی برام جالبه! (من خودم با وجود تعدد خواستگاری های که رفتم هر جا خوشم نمیومد یا طرف ناز میکرد، میرفتم سراغ کسه دیگه و نمیتونم بپذیرم یه مرد خودش رو خفیف کنه و با وجود مخالفت اصرار به ازدواج با یه دختر بکنه )
  • خیلی ها تو نامه های امام به تصدق و مکالمات عاشقانه اونها استناد میکنن در حالی که علاقه این خانم به همسرش نبوده و دو تا بچه ش رو به مراتب بیشتر از شوهرش میخواسته که در جای جای این مستند داره ازش حرف میزنه و جایی از تصدق های یک طرفه شوهرش پاسخ داده نشده و همه جا صرفا تحمل شوهر یا نهایتا همراهیش بیان شده.
  • جالبه این خانم وقتی رفته پاریس(نوفل لوشاتو) براش مطلوبیت داشته، تازه خوشحال شده، نه به دلیل شرایطی که انقلاب و شوهرش میتونسته پیدا کنه، بلکم به خاطر فضای اون کشور و علاقه ش به فرانسه؛ توی مستند دیگه جالبه زن شهید مهدی عراقی هم وقتی شوهرش میره فرانسه برای همراهی امام منتظر بوده شوهرش از اونجا لباس و عطر و این چیزا بخره (زن ها دراین حد عمیق و تو باغن)
  • از همه جالب تر در بحبوحه فشارهای اقتصادی و جنگ تحمیلی شوهرش رو که رهبر مستضعفان جهانه مجبور میکنه برای عمل چشم خودش بفرستتش فرانسه و اونجا یه عمل جراحی که تو ایران میشده رو انجام داده...
  • وضعیت اعتقادی و ظاهری زن و عروس و نوه ها و نتیجه های امام خیلی روشنه... به نظرم اعتقادات پدربزرگ و مادربزرگشون تو رفتارهاشون اثر گذاشته ...

+ الان دوستان ممکنه باز متهم کنن به زن ستیزی، متاسفانه بیان واقعیت و استناد به شواهد متقن رو هم برخی تاب نمیارن.

++بنظرم تقدیس مطلق پدیده یا فردی، باعث ایجاد بی اعتمادی به مبانی اون پدیده یا فرد میشه، ببینین من اساسا به اینکه پدیده یا موجودی کامل و بی نقص باشه اعتقادی ندارم، تازه فرض هم کنیم عصمتی وجود داره، برای یه تعداد خاص ادعا شده؛ لذا باقی افراد نه معصومن و نه کامل،‌ هیچ کسی بری از عیب و نقص و ایراد نیست، پس لطفا هیچ کسی رو انقدری بالا نبرید که وقتی واقعیت هاش عیان شد، مقلدین و پیروانش سرخورده بشن و تقدس و کمالش خدشه دار بشه و بالتبع اعتقادات مردم نسبت بهش و نسبت به مبانی ای که بر اون اساس مقدس شدن سست بشه.

۲۳ بهمن ۰۰ ، ۰۹:۴۴ ۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۴
این جانب

توهم

خیلی از ما، خیلی وقت ها فکر میکنیم درست میگیم، خیال میکنیم درست فکر میکنن، توهم میزنیم که حق با ماست...

 

ذهن های خیال پرداز، احساسی و دور از تعقل و منطق اغلب توهم حق پندارانه ای دارن، دیگران رو متهم به همه چی میکنن،‌ با هر ادبیاتی به شما میتازن و جالبه آخر شما رو متهم به اون صفاتی میکنن که خودشون مبتلا بهشن 

 

از اصول و مبانی فکریشون فقط به نفع خواسته های خودشون برداشت میکنن، مصادره به مطلوب کردن، تفسیر به رای کردن و مغالطه هم که جزئی از ساختارهای ذهنی و اعتقادیشونه ...

 

برای آدم هایی که اینطورن خیلی ناراحتم، اینها بیشتر از اینکه نقشی تو اثبات ادعاشون داشته باشن آدمهای دیگه رو از اعتقاداتشون متنفر و منزجر میکنن، و این خیلی بده! 

و جالبه با دیدن این نتایج باز خیال میکنن که کارشون درسته...

۱۶ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۱۱ ۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱۰
این جانب

فرار شهین دخت

فیلم خارج شدن چند نفر از زنان مسئول این مملکت از برنامه ی زنده شبکه افق موقع طرح چند پرسش رو فکر میکنم خیلی ها دیدن، امروز هم روزنامه ها بهش پرداختن، من به رفتار ایشون کاری ندارم،‌ تجربه ای که خودم سالهاست در برخورد با آدمهای مختلف مدعی بهش رسیدم اینه:

 

به نظرم رایج ترین عکس العمل آدم هایی که در مقابل سوال منطقی پاسخی ندارن، حذف و فراره؛ شخصا خیلی ها رو دیدم که از جواب دادن طفره رفتن، از سوال هایی که قوت داشته فرار کردن چون نتونستن جواب بدن و از این تجربه یاد گرفتم هر وقت کسی در برابر سوال یا شبهه ای پاسخی نداشت بدون که بر حق نیست، حالا میخواد اون طرف بهت فحش بده، مسخره ت کنه،‌ حذف ت کنه، محدودت کنه، مسدودت کنه، بی محلی کنه و امثال این نشونه ای بر ناحق بودن اونهاست و حقانیت تو.

(البته ذکر این نکته لازمه که بگم یه وقتایی ما توان و علم لازم برای دفاع از موضع حقمون نداریم، این با وقتی که طرف منطقی نداره برای دفاع و دلیلی برای اثبات نداره و از حربه حذف و تمسخر استفاده میکنه جداست، چون اگر حتی حق هم باشیم و توان اثبات ش رو نداشته باشیم با توهین و تمسخر و حذف کردن با طرفمون مقابله نمیکنیم، و این فرق حق و ناحقه  )

 

۱۳ بهمن ۰۰ ، ۱۰:۰۷ ۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۴
این جانب

محمدرضا پهلوی

شاهنشاه (به قول خیلی ها خدابیامرز)، سالها شاه این مملکت بود،‌ بعضی وقت ها فکر میکنم اگر الان حکومت پهلوی بود جامعه ما به لحاظ اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی کجا بود،‌ این سوال مهمیه ولی الان موضوع من نیست، بیشتر از اینکه بخوام راجع به این حرف بزنم راجع به خدماتی که شاه داشت میخوام حرف بزنم، تاجایی که همه میدونیم بیشترین و بهترین رابطه رو شاه با امریکا داشت و قطعا از این قِبَل منافعی زیادی برای امریکا داشته و همینطور برای کشور؛ 

ولی من هیچ وقت نمیتونم فراموش کنم امریکایی که این همه شاه بهش خدمت کرد رو در نهایت خفت اجازه ورود به کشورش رو نداد و در یک بیمارستان روانی بستریش کرده باشه، اگه امریکا هییییچ کاری هم نکرده باشه به خاطر این بی حرمتی ش به شاه یک مملکت که سالها در خدمتش بوده مستحق بی اعتمادی و نفرته؛ نمیشه از امریکا توقع دوستی داشت، نمیشه بهش اعتماد کرد، نمیشه بهش نفرت نداشت، اونها به محض اینکه مهره هاشون به دردشون نخورن عین یه آشغال باهاشون برخورد میکنن، مگه رضا خان اینطوری نبود؟

 

۱۱ بهمن ۰۰ ، ۰۹:۱۹ ۴ نظر موافقین ۸ مخالفین ۵
این جانب

پر و پاچه ناموس!

توی فضای مجازی به خصوص اینستاگرام،‌ صفحات زیادی موجوده که یا فیلم درست میکنن،‌ یا آموزش روسری گره زدن و سفره آرایی و نشون دادن جشن عروسی گرفته حتی تو اتاق خوابشون هم از این عمومی سازی و خود نمایی در امان نمیمونه ...

 

من با زن هایی که ظاهرا روسری سرشونه، یا اساسا نیست و خودشون رو نمایش میدن کاری ندارم(چون راستش حوصله جواب پس دادن راجع به زنها رو ندارم)، روی صحبتم شوهرها و برادرها و پدرهای اینهاست، که عکس و فیلم و ادا و عشوه زن و خواهر و دخترشون رو همه دنیا میتونن ببینن و ضبط کنن، خیلی نمیتونم بفهممشون، مخصوصا اونایی که برای نمایش پر و پاچه زناشون همراهیشون هم میکنن!

 

زن ها نمیدونن، هر چند میدونن ولی مردها میدونن که چه چیز زن برای بقیه مردها جذابه و نگاهشون به اون زن و اون حالت چطوره، بازم راضی به اون کارا میشین؟؟

۰۹ بهمن ۰۰ ، ۱۳:۱۴ ۱۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۴
این جانب

دختر حزب اللهی نما!

یکی از همکارام با اینکه سن و سال کمی نداره ولی هنوز تو انتخاب همسر مشکل داره، چند روز پیش داشتیم باهم حرف میزدیم یهو گفت من دنبال دختر مذهبی و حزب اللهی ام(حالا خودش و خیلی دوست داره متجدد و به روز نشون بده و البته روحیاتش رو میدونم که نمیتونه طاقت بیاره)

 

بهش گفتم پسر خوب تو ازدواج با توجه به روحیات خودت اصلا سمت دختر حزب اللهی و مذهبی نما نرو،  به تو نمیخورن، اصلا به حجاب و اینا زیاد بها نده، اینا ظاهره، فرعه؛ ممکن برات تو نگاه اول جذاب باشن ولی برخیشون ادا اطوارشون بیشتره، اینایی که سنجاق روسری میزنن و روسری رنگی پنگی میپوشن، چادر قجری میپوشن و کلی اصرار دارن تو چادر هم جذاب و خوشگل و ناز و شیک باشن و چپ و راست اهل هیات و میئتن و ادعا شون فقط حجابشونه، به درد تو نمیخورن، برو دنبال یه دختری که معمولی باشه،‌ دختری که ادا و اطوار و ادعا نداشته باشه،‌ دختر معمولی و ساده ... اونا بدون ضرر و ادعایی زندگی میکنن ... نه ادعا دارن، نه ادا ...

 

متاسفانه بین بخشی از جامعه حجاب و ظاهر معیار و ملاک مهمیه، تاکید میکنم بخشی از جامعه فکر میکنه طرف با حجابه خیلی آدم درستیه،‌ برخی از اینایی که چادری هستن درست فردای عروسیشون چادر مادر رو میذارن کنار،‌ برخی دیگه هم که اصرار و پافشاری دارن و فکر میکنن خیلی مقدسن چنان با چند تا حدیث و روایت دهنتو آسفالت میکنن و ادعای مذهبی بودنشون میشه که به غلط کردن میندازنت، استثنا هم توشون هستا ولی ریسک نکن؛ برخی از این مذهبی نماها اندازه ادعاشون خیلی قابل اعتماد نیستن، چون خوب بلدن دین رو به نفع خودشون مصادره کنن! اینا مذهبشون کلا دین و خدا رو چپ و راست به نفع خودشون تغییر داده، این همه اضافه من درآوردی رو تو مذهبشون نمیبینی، دیگه تو که کسی نیستی به نفع خودشون چپ و راستت نکنن...

اتفاقا آدمای معمولی خیلی عمیقتر دیندارن و خیلی درستکارترند.

 

اینا رو من به پسره گفتم، هر چند میدونم فایده نداشت، تا خودش با چشمای خودش نبینه باور نمیکنه

 

+ حسب تذکر دوستان در راستای تلطیف و اصلاح متن اقدام شد، ان شالله دیگه نقصی نداشته باشه و مورد قبول واقع بشه.

۰۵ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۵۶ ۲۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱۰
این جانب

مستراح

به ضرس قاطع میتونم ادعا کنم یکی از بزرگترین نعمت های این دنیا قابلیت و امکان رفتن به مستراحه؛

 

تصور کنین، نمیتونستیم بریم مستراح، همه سموم تو بدنمون میموند که فکر نکنم بیش از یکی دو روز دوام میاوردیم و تمام.

 

وقتی ما خورد و خوراک سالمی داریم، یعنی ظاهرا سمی نمیخوریم، پس چرا سمومی برای دفع داریم؟

 اینا تازه برای غذاهای جسمیه، خدا میدونه چقدر غذای روحی مسموم و غیر مسموم میخوریم ولی کمتر پیش میاد که دفعش کنیم، یا اشتباه دفعشون میکنیم.

 

به نظرتون مستراح روح کجاست؟چطوریه؟

 

+ کاش میگفتین چرا منفی دادین؟ دلیل دارید؟؟

۰۲ بهمن ۰۰ ، ۱۳:۴۵ ۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۸
این جانب

بحث های بی فایده

همیشه اهل بحث بودم، بیشتر اطلاعاتی هم که دارم لابه لای همین بحث ها به دست آوردم، حتی تو کار، وقتی چالشی پیش میاد تازه به معلوماتم اضافه میشه و الا کارای روتین و بدون چالش و بحث که چیزی اضافه نمیکنه بهم، ولی بعد از مدت ها به این نتیجه رسیدم که بحث کردن غیر از فایده ای که عرض کردم یکی از بی نتیجه ترین کارهای دنیاست؛ مخصوصا اگر طرف مقابل تعصب و همیت خاصی نسبت به خودش داشته باشه، آدم حق طلب و متواضعی نباشه ... و البته کم پیدا میشه غیر از این جور آدم ها ...

 

+ مصلحت در این بود که یادداشت قبلی به دلیل آش نخورده دهن سوخته نشدن، حذف بشه.

 

۲۹ دی ۰۰ ، ۰۹:۳۲ ۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۴
این جانب

دزد و پلیس

دیشب بعد از دیدن بیست و سی یهو پاشدم برای خانواده خودم این مثال رو زدم:

 

فرض کنین تو بیسیم به پلیس گشت محل میگن یه سارق مسلح تو محل دیده شده، اون پلیس هم یه ماشین مشکوک میبینه و برای ایست دادن یه تیر هوایی میزنه،‌ از قضا من تو بالکن طبقه پنجم وایسادم بدون اطلاع از چیزی، از بد حادثه دست این پلیس یکم کج شده(شاید چند درجه موقع تعقیب و گریز) تیر هوایی به من میخوره و من کشته میشم (همه گفتن خدا نکنه)!

من کشته میشم... خب داغ این مرگ خیلی سخته، خیلی بی هوا و غیر منتتظره ...واقعا عزیز از دست دادن سخته، درسته؟(همه با سر تأئید کردن)

حالا پلیس میاد میگه آقا افسر ما اشتباه کرده، دنبال دزده بوده، اشتباهی تیرش به شما خورده، معذرت میخوایم، عمدی نبوده، شرمنده ایم، گردن ما از مو نازک تر... واسه دفاع از امنیت محله تیراندازی شده ولی اشتباهی به پسر شما خورده، چون قتل غیر عمد بوده ما افسرمون رو تنبیه میکنیم و حاضریم به جای دیه ای که حدود 300 میلیون بوده،‌ 150 هزار دلار (با دلار26000 تومن رقمی در حدود 4 میلیارد تومن) به شما تقدیم کنیم، علاوه بر اون اسم پسر شما رو شهید اعلام کنیم چون به نحوی در راه مبارزه با اشرار و برای امنیت کشته شدن و خدمات خانواده شهدا رو به شما بدیم وسط حیاط امام زاده صالح هم رایگان دفنشون کنیم و کلی هم تو خیابون و رسانه ها بنر بزنیم که ما هم، همدردتونیم و تسلیت بگیم و...

 

قطعا داغ عزیز داشتن سخته میفهمم ولی آیا شما بعدا با نهایت وقاحت میرید کانادا علیه کشورتون اقامه دعوا کنین تا از کشورتون 107 میلیون دلار غرامت بگیرین و هر جا تونستین از بغل مریم رجوی گرفته تا کشوری که تا تونسته به این مردم خیانت کرده داد بزنیم و بگیم که حق ما رو بدن!

 

واقعا این درسته؟؟ شما به عنوان خانواده من این کارو میکنین و با اون همه توجه اونم برای کاری که عمدی نبوده بازم دو قورت و نیمتون باقیه؟؟؟

۱۸ دی ۰۰ ، ۰۹:۲۱ ۲۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۶
این جانب

مِنبَرهای خطا

به دلایلی که در ادامه خواهم گفتم خیلی اهل هیئت و منبر و وعظ و این چیزها نیستم و از معدود مواردی که مجبور میشم یا پا میده منبری رو حاضر بشم یا بشنوم تقریباً در بیشترشون با خودم میگم با این حجم بالا از کفرگویی، بعضا" شرک گویی، جای فرع و حاشیه رو تو اصل گذاشتن، داستان های دری وری تخیلی گفتن و ... خدا با این مدعیان دین چه در قالب آخوند،‌ چه مداح و سخنران قراره چی کار کنه!؟

 

+ خیلی وقت ها این حرف ها و این آدم ها و طرفداران کور، بی منطق و بی استدلال و متعصبشون بیشتر از اینکه جذب کنن، دفع میکنن و تنفر ایجاد میکنن، از دین زده میکنن، حال بهم میزنن ...

 

۱۳ دی ۰۰ ، ۱۲:۵۸ ۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۶
این جانب

لطفا به حیوانات احترام بگذارید!

بعضی وقت ها ممکنه از زور حماقت و بی شعوری به کسی بگید طرف عین گاو میمونه ...

 

این جور موقع ها به این فکر کنین که احترام گاو با اون همه خاصیت و فهم رو نگه نداشتین

 

این در مورد الاغ هم صدق میکنه

۰۵ دی ۰۰ ، ۱۲:۴۰ ۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۶
این جانب

پول

آدم های زیادی رو دیدم به واسطه پولدارشدن (یا بی پول شدن) اعتماد به نفس،‌ رویه، مرام، منش، سبک زندگی و حتی اعتقادات و علایقشون دست خوش تغییر شده...

نمیدونم چرا!

 

+ خونه ای که توش متولد شدم رو هنوزم بهش سر میزنم، قیمت خونه ای که به دنیا اومدم تقریبا یک دهم قیمت خونه ایه که الان میشینم، نمیدونم آیا منم ده برابر قبل تغییر کردم؟

 

++ ما و تقریبا تمام افرادی که میشناسم در مقایسه با سی یا چهل سال پیش میزان داراییشون به مراتب بیشتر شده، اگه یه خونه داشتن الان دو تا سه تا خونه دارن، اگر از چندتا خانواده یکی فقط ماشین داشت، الان بچه های اون خانواده و بچه های بچه های اون خانواده اکثرشون ماشین دارن ... ولی اون موقع که خیلی از این چیزا نبود به نظرم خیلی بهتر بود. صمیمیت و محبت بیشتر بود ..

۳۰ آذر ۰۰ ، ۱۱:۲۶ ۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۵
این جانب

ماوی

من خیلی اهل فیلم دیدن نیستم، چند سال پیش یه فیلمی دستم رسید به اسم ماوی ماوی، بازیگرش ابراهیم خواننده ترکیه بود، یه داستان عاشقانه که یه پسر روستایی عاشق دختر شهری میشه و بعد دختره سرکارش میذاره و پسره بهش بر میخوره و بعد از اتفاقاتی دختره عاشق پسره میشه ولی دیگه دیر شده و پسره با یه دختر از دهات خودشون عقد میکنه ...

 

لحظه بله گفتن ابراهیم دختره میرسه و اون لحظه بسیار دردناکه، اولین بار که با عیال این فیلم رو میدیدم عین ابر بهار اشک میریختم... عیال خیلی شاکی شد که چرا گریه کردی ... و من بهش جواب دادم دلم برای بابام تنگ شد ...

 

عیال هنوزم بعد از این همه سال باور نداره که من دلم برای مرحوم پدرم تنگ شده باشه و همیشه ازم میپرسن که کسی و دوست داشتی مجبور بودی منو بگیری و از این حرفا ... منم که همیشه میگم کلی بودن که دوست داشتن من شوهرشون باشم ولی من محل آهو بهشون نمیدادم ...:))) اما مگه باور میکنه؟؟

ولی خودم باورم میشه؛ هر صحنه احساسی و عاشقانه ای که میبینم یاد مرحوم پدرم میافتم حتی عاشقانه قدم زدنای دختر پسرا تو خیابون رو ...

 

میخوام بگم تو این سن دیگه رمق و میلی به کشش های عاشقانه متداول ندارم و در دلم آتشیست از علاقه به پدرم ... عشق یا حسرت نمیدونم، پدری که باهاشون رفتار خوبی نداشتم، رابطه خوبی نداشتم و شاید این علاقه بخشی از عذاب وجدانم نسبت به رفتارهام باشه ... ساعت ها کار میکردم شب ها ساعت ده میومدم خونه و ...ازشون دور بودم ، نرفتم پیششون بشینم باهاشون حرف بزنم و ... همه این حسرتها نمیدونم چیه مهم نیست اسمش چیه، مهم اینه که من دلتنگم ... خیلی زیاد!

 

+ تمام ترانه های عاشقانه منو یاد تو میندازه بابا جونم

کجایی کجایی دلم هواتو کرده...

تورو تا نبینم خوب نمیشه حالم

۱۳ آذر ۰۰ ، ۱۲:۳۷ ۱۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۶
این جانب

عشق

به غیر از استثنائاتی تو دنیا به نظرم تقریبا همه رابطه های عاشقانه دختر پسری و یا زن و مردی رو میشه در قالب شهوت گنجوندن؛ این نیروی عظیم شهوته که تداعی کننده و توهم دهنده عشقه، و الا عشق چیزی نیست جز عشق پدر مادر به فرزندش و یا فرزند به پدر و مادرش و علاقه ای که برادرخواهر ها به هم دارن فارغ از هر نوع جنسیتی!

 

+ نمیدونم چرا مدت هاست هر چی میخوام بگم برخی به جای متن و منظور اصلی میرن دنبال حواشی ای که حتی به ذهن خودمم نمیرسه،‌ به همین واسطه پی نوشت هام رو میخورم که نگم. تا ببینیم از این یادداشت چه ان قلتی در میاد! 

۰۷ آذر ۰۰ ، ۰۸:۲۲ ۲۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱۰
این جانب

شهوت

قدرت و میل جنسی و به اصطلاح شهوت نیروی بسیار بزرگی داره که خیلی چیزها رو میتونه جابه جا کنه (حضرت فروید علیه آلاف تحیه و الثنا در مورد قدرت این میل و نیرو  نکات بسیار مهمی رو کشف و بیان کردن)

نباید قدرت این میل و نیرو رو دست کم بگیریم؛ بعضی وقتها میشنویم کوس رسوایی کسی که اصلا بهش نمیاد سر بازار میزنن ولی هر بار من به خودم این اجازه رو نمیدن که شماتت ش کنم، چون میدونم شهوت قدرت عجیبی داره؛

خیلی وقت ها مبتلا به تجربه هایی میشیم که شاید اگر تو حال دیگه ای بودیم هیچ وقت بهش حتی فکر هم نمیکردیم ولی وقتی شهوت مسلط میشه دیگه کاریش نمیشه کرد ...

 

اگه این نیرو رو رها کنیم، قطعا ما رو از بلندی میندازه زمین و اگه کنترل نکنیم، قطعا تهش نابودیه، عین هر چیزی که قدرت زیادی اولش تولید میکنه ... عین مواد مخدر عین هروئین و شیشه ولی به مراتب از اینها شهوت قدرت عجیب تری داره ...

 

+ در نظرم بود مصادیقی رو بیان کنم، ولی دیدم تو متن این یادداشت تا همین جا کافیه

++ تجربه های دوران کودکی یک طرف اولین تجربه های دوران جوانی هم یک طرف دیگه، باید خیلی مراقب این تجربه ها و ذهنیت های پشت بندش باشیم.

۲۶ آبان ۰۰ ، ۱۴:۱۷ ۱۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۸
این جانب

تکراری و تازه!

یادمه پیارسال تو مسیرمون که شمال غرب گردی بود، یه روز تو سواحل رضوانشهر همینطوری نشسته بودم که لذت ببرم از صدای دریا، یه آن چشمم به یه پراید خورد که درش باز بود و ظاهرا جلوش زیرانداز انداخته بودن و یکی دو تا زن با یه مرد و یکی دو تا بچه داشتن آب تنی میکردن، زنه با لباس بود، موقعی که آب بازیشون تموم شد یهو زنه اومد پشت در که لباس عوض کنه، جوری بود که خودش من رو نمیدید ولی من میتونستم ببینمش، من اینجور موقع ها خیلی سعی میکنم نگاهم رو بردارم چون زشته، درست نیست آدم زن مردم رو دید بزنه، من خودم دوست ندارم یه وقت خانوادم تو موقعیتی باشن که کسی امکان دیدنشون رو داشته باشه هیزی کنه و ...

 

بگذریم من یه سفیدی پا دیدم، فاصله م خیلی زیاد بود شاید صد صد و پنجاه متری میشد؛ 

 

یهو یه کرمی افتاد تو دلم که برم زنه رو از نزدیک ببینم، یه چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم بالاخره با این توجیه که میخوام برم کنار ساحل قدم بزنم رفتم سمتشون ... 

 

چشمتون روز بد نبینه، یه پیر زن رشتی کریه المنظری بود، که حالم رو از خودم بهم زد، یعنی به خودم فحش میدادم که به خاطر این زینکه زشته بد ترکیب آمار خودت رو خراب کردی !!؟؟ خاک بر سرت!

 

فرداش مسیر رو ادامه دادیم فکر کنم رفتیم سمت صومعه سرا، یه جایی بود الان یادم نیست... فکر کنم یه جاده کوهستانی سمت ماسال بود، تمام راه چشمم داشت میسوخت جوری که نتونستم رانندگی کنم و مجبور شدم برم از داروخونه دو تا قطره استریل چشمی بگیرم، داروخونه چیه گفت احتمالا عفونت کرده باید چند روزی بریزی!

 

غروبش رسیدیم همون جاده کوهستانی تو ماسال یه اسم عجیب غریبی داشت، اولوسفلنگی مولوسفلنگی یه چیزی تو همین مایه ها، یه کلبه چوبی بالای درخت کرایه کردیم وسایل رو چیدیم که ناهار و عصرونه بخوریم، داشتم میرفتم پایین دستامو بشورم یهو پام لیز خورد و گیر کرد بین دو تا پله فلزی ....

 

یه دو لیتری ازم خون رفت و نتیجه بعد از کلی گشتن تو بیمارستان های مختلف شهر های اطراف گیر یه دکتر از خدا بی خبر افتادیم که هشت تا بخیه زد به پام(از خدا بی خبر بودن رو برای اون میگم که مرتیکه رشتی بی همه چیز برای 8 تا بخیه سه برابر نرخی که باید میگرفت گرفت اونم تو یه مطب کثیف و آلوده!)

 

بگذریم، شب شده بود که دوباره برگشتیم همون کلبه این سری با عصای زیر بغلی و چشمایی که داشت میسوخت و باز نمیشد ...

 

همیشه سر خاک مرحوم پدرم یاسین که میخونم، این آیه ش خیلی برام جالب تره:

الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلی‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یکْسِبُونَ

 

این مطلب قبلا منتشر شده و تکراریه، ولی موضوعش هنوز تازه است چه فایده که عبرت نمیگیرم!!
+حتما یه چیزی پیش اومده دیگه!

۱۹ آبان ۰۰ ، ۱۴:۰۸ ۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۷
این جانب

سعید، اسم تمام مردهای این شهر است.

سعید همکار بغل دستمیه، خیلی وقت ها میبینم و میشنوم که سرش تو گوشی و قریب به یقین چند تا رفیقه مجازی و غیر مجازی داره، حرف میزنن، چرت و پرت میگن و میخندن و شایدم بیرون برن باهم و... 
همین آقا سعید، دو سه هفته است درگیر کرونای خانومشه، چند روزی که عیالشون تو آی سیو بودن و در شرف کما رفتن، چنان بی تاب و بی قرار شده بود نمیتونست تلفن جواب بده، و روزی که خانمش رو میخواستن بیارن بخش چنان خوشحال و شاد بود که خدا میدونه ...

 

وقتی اومد سرکار، گفتم ببین سعید این زنا نمیدونن ما مردا هررررررررر غلط و شیطنتی هم بکنیم، آخر سر جونمون در میره واسه زن و بچه مون و عاشقانه دوستشون داریم حتی اگه به ظاهر نیاریم.

 

یه آره والایی از ته دلش گفت، که همه زدیم زیر خنده ... 

۱۵ آبان ۰۰ ، ۰۸:۳۱ ۱۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱۱
این جانب

بَزَک

چند سال پیش با یکی از بچه ها رفتیم دیدن یکی از دوستان مشترکمون، رفتیم تو اتاقش من کمی صندلیم اون ور تر بود، از کنار مانیتور همکار رو به روییش و میدیدیم؛ دختره با اومدن ما شروع کرد به ماتیک مالیدن!

خیلی سال میگذره، با خودم میگم چرا اون دختره با دیدن ما(من که نه)، شروع کرد به بزک کردن خودش!؟

توی کوچه مون یه عقب نشینی داشت، اون قدیما خیلی میدیدم دخترا که میرن سرکار میان اونجا با آینه جلوی صورت بتونه کاری میکنن

 

یه همکار خانم داشتم، هر وقت کار از ایشون به من میرسید همیشه کلی پودر سفید روی کارا بود

 

بعضی وقتها دست های این دخترها و زنها رو میبینم یه متر ناخن کاشتن، با خودم میگم اینا چی جوری میرن قضای حاجت!؟

 

یکی از عروسای فامیل بود، همیشه ادامه مژه ش یه متر دنباله داشت،‌ یادمه هر وقت میخواستیم راجع بهش حرف بزنیم من میگفتم اون چشم درازه!(بچه بودم خب ... نمیدونستم چیچیه!)

 

قشنگ یادمه زمان ما هر کی عروسی میکرد به صورتش دست میزد، الان دختربچه ها رو تو خیابون میبینم یه چیزی مالیدن

من هیچ وقت نفهمیدم چرا این همه مواد شیمیایی رو به سر و صورتشون میزنن!

واقعا وقتی ابرو به این قشنگی و پر پشتی هست، صورت رنگ به این خوبی داره و ... چرا این چیزا رو میمالن!



 

۰۸ آبان ۰۰ ، ۰۹:۵۲ ۱۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۴
این جانب

100 روز تنهایی

شبکه مستند یه برنامه داره 100 روز تنها قطب شمال ...

چند نفر تو یه مسابقه باید تنها 100 روز تو قطب شمال با یه سری امکانات اولیه به نسبت مناسب دوام بیارن؛

جالب اینجاست که مهمترین چیزی که نگرانشن تامین غذا و مسکن شونه، ولی وقتی تامین میشه، تازه تو وسطای کار دلتنگی و تنهایی شون بهشون چنان فشاری میاره که نمیتونن دوام بیارن و سریع اعلام انصراف میکنن و بر میگردن. انگار سلامت جسم و روان در کنار دیگران بودنه که تأمین میشه...

 

بودن کنار آدمها خیلی مهمه، بودن کنار خانواده، کنار پدر مادر، کنار خواهر و برادر، کنار همسر و اولاد، کنار قوم و خویش و در و همسایه و حتی بودن کنار آدم هایی که در حد یه نطر باهاتن یا حتی کمتر در حد اینکه میدونی میخونن!

 

من فکر میکنم، ما آدمها خیلی ضعیفیم و خیلی به هم محتاجیم و خیلی همدیگه رو دوست داریم.

 

+بعدا نوشت خواهد داشت!

۰۱ آبان ۰۰ ، ۱۱:۲۰ ۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۴
این جانب

عمر گران میگذرد....

هفته پیش چشمام موقع خوندن یهو دودو زد، یهو درد گرفت و تقریبا همه جا تیره و تار شد و نمیتونستم درست ببینم، یکم استراحت کردم و رفتم پیش چشم پزشک ...

 

دکتر دید، گفت برو بینایی سنجی، یه قطره ریختن تو چشمام، انگار برای بازشدن مردمک چشمه، آقای بینایی سنج وقتی سرمو گذاشتم تو وسیله شو و چشمامو نگاه کرد گفت چند سالته؟ گفتم بهش؛ گفت طبیعیه تو این سن یواش یواش چشم پیر میشه و این ضعف ناشی از اونه ...

 

خیلی ناراحت شدم، دید ناراحت شدما ولی نفهمید چرا ...

 

با خودم گفتم فردا لابد عمل قلب باز میکنم،‌ سینمو میشکافن ...

فردا میخورم زمین لگنم میشکنه، باید عمل کنم

فشار و قندم بالا میره باید کنترل ش کنم ...

کلی قرص باید بخورم

تو بیمارستان بهم سوند وصل کنن، لگن بذارم برام و ...

بیافتم تو خونه ...

زمین گیر بشم ...

 

اگه زنده بمونم تا اون موقع، خیلی دور نیست!

 

از اون روز یه غم و غصه عجیبی منو گرفته، باور کنین میدونم نصیحت اینجور آدما چیه ها، ولی نمیتونم از اینکه تو سراشیبی عمر قرار گرفتم خوشحال باشم!

 

+ من همیشه دکتر میرم استرس میگیرم، وقتی خانمه داشت قطره میریخت انگار داشت منو میکشت، خیلی سختم بود، میدونم هم خیلی ها تو سن کمتر عمل شدن و عینک زدن و هزارتا بیماری دیگه داشتن، اصلا بیماری داشتن اشکالی نداره، اینکه داری پیر میشی، خیلی ترسناک و دردناکه ... داره تموم میشه ... 

۲۵ مهر ۰۰ ، ۱۱:۰۱ ۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۵
این جانب

به ساده‌ترین شکل و در ساده‌ترین شرایط حالم خوب می شود

خانم سماواتی لطف داشتن و قابل دونستن مارو به یه چالش دعوت کردن.

از دیشب تا حالا دارم به این موضوع فکر میکنم که چه چیز ساده ای حالم رو خوب میکنه، چیزی پیدا نکردم ببخشید!

 

ولی یه چیز رو خوب میدونم، اونی که حالم رو خراب میکنه، خودمم، فقط خودم!

 

+ چه موقع بدی به این چالش دعوت شدم، از دوستان برای بدشدن احتمالی حالشون معذرت میخوام!

 

آقا غلط کردم، کلی چیزای حال خوب کن دارم، خدایا ببخشید، چقدر باید من نا سپاس باشم آخه

 

× دیدین بیخودی خواب عادله رو ندیده بودم :)))

۲۴ مهر ۰۰ ، ۱۴:۳۰ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۵
این جانب

مرغ همسایه

شاید بیست سی سال پیش یه برنامه بود، تقریبا یه چیزی تو مایه های هزار راه نرفته، یادمه یه مردِ کارخونه دار، زار زار گریه میکرد که زندگیشو به دست خودش نابود کرده، یه زن کدبانو و خوب داشت ولی خب منشی ش با حیله های زنانه ازش دلبری کرده بود و زندگیش کلا از هم پاشیده بود ...

قشنگ یادمه میگفت همیشه همه کت شلوارام اتوکشیده تو کمد بود، همیشه عطر و بوی غذا تو خونه مون بود، همه چی سرجاش و تر تمیز بودن، بچه ها مرتب و سر به راه ... خونه م گرم بود، ولی من گند زدم به همش و الان هیچی سر جاش نیست ...

 

باور کنین با گذشت این همه سال، هنوز من قشنگ اشک ریختن و پشیمونی و تو چهره اون مرد یادمه

 

به تجربه برام ثابت شده یکی از بزرگترین اشتباهاتی که آقایون در تو زندگیشون میکنن، اینه که فکر میکنن مرغ همسایه غازه؛ در حالی که ... اونچه که خودشون خوبش رو دارن از بیگانه تمنا میکنن

 

:(

۲۰ مهر ۰۰ ، ۱۲:۲۲ ۱۰ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۴
این جانب