دعا برای شیطان!!

روزهای آخر ماه رمضون، روزهای وداع و حسرت و دلتنگیه ...

 

این روزها برای من لااقل بسیار بسیار خوب بود، از جهتی بیمار شدم و بیشتر به عجز و ناتوانی خودم پی بردم و بیشتر برای خدا جزع و فرع کردم ، از طرفی ماه مبارک بود و اصلا فضاش جوری میطلبه اینجور روابط رو و از طرفی هم این برنامه زندگی پس از زندگی که همش من رو از رفتار قبل وگناهان بسیاااااااااااااارم ترسونده و همش دارم استغفار میکنم و همش مراقبم غلطی ازم سر نزنه و الا خودم رو با خاک یکسان میکنم و ... 

 

خدا رو شکر واقعاا خدا رو شکر بابت این نعمت های بزرگش ... 

و البته صد حیف که داره این روزهای خیلی معنوی و خیلی مقدس و پر رحمت تموم میشن و آرزو میکنم حال و هوامون رو همین جوری به سمت خودش نگه داره و همیشه مشتاق و محتاجش خودمون رو ببینیم.

 

عوارض کرونا هنوزم با منه، حتی چند قدم راه میرم نفس میگیره و سینه م میسوزه، رقت قلب عجیبی پیدا کردم، من از یکی از قومیت ها بدم میومد، دلیل هم داشتما ولی الان حتی از اونها بدم نمیاد، رو همه تقریبا حسن ظن پیدا کردم، راجع به کسی سعی میکنم حرفی نزنم، سرم تو کار خودم و گرفتاری های درونی خودم باشه، همش مراقبم نکنه خطایی ازم سر بزنه، راه میرم میترسم مورچه ها رو له کنم، پشه ها رو از پنجره بیرون میکنم و .... انقدر اوضاع خودم خرااابه حتی از خدا برای شیطان طلب مغفرت و هدایت کردم....

شاید خیلی از این ور بوم افتادم ولی به نظرم این ور بوم بودن از اون ور بودن خیلییی بهتره!

۲۰ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۰:۱۲ ۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۵
این جانب

ساعت شش و نیم عصر هر روز

شبکه چهار، برنامه زندگی پس از زندگی؛ 

 

دیدنش برای من به اندازه همه کتاب ها و کلاس ها و حتی تجربه های شخصی م نسبت به اعتقادم به خدا و معاد و اثرکارهام موثر و مفید بوده و هست. 

 

ماه رمضون داره تموم میشه واقعا حیفه، از دستش ندین.

۱۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۳:۲۸ ۱۰ نظر موافقین ۹ مخالفین ۴
این جانب

زندگی پس از زندگی

سلام

ان شالله همگی در صحت و سلامت و خیریت باشید.

 

1- این یک ماه درگیر کرونا بودن هر چند بیماری بود و سختی داشت و اضطراب و ترس، ولی خب مزایایی هم داشت. همه خانواده درگیر شدیم و تقریبا هر یک هفته یکی از اعضا اضافه میشدن و ان شالله این هفته هم تموم بشه ان شالله کامل همه مون کرونا رو رد کردیم.

 

اومدم با خودم بگم خدایا ما که این همه رعایت کردیم چرا گرفتیم؟؟ یادم افتاد از خدا تشکر کنم نوع سختش رو نگرفتیم و عزیزانمون رو از دست ندادیم ... چون واقعا سخته مخصوصا که اونهایی که عزیز از دست دادن واقعا کسی نیست درست حسابی تسلی شون بده و عوارض فوق العاده بد و سختی این عدم تسلی و سوگواری ناقصشون خواهد داشت و به هر ترتیب خدامو شکر کردم بابت همه چیش.

 

انقدر عوارض ش سخته که حال ندارم حتی تایپ کنم،‌ دو قدم راه میرم نفسم بند میاد، مزاجم به هم ریخته، دکتر امروز بهم گفتن که چند ماهیی طول میکشه تا برگردی به حال قبل ...

 

2- این مدت که همه ش خونه قرنطینه بودم، با خودم برنامه چیدم همه قران های خونه رو بخونم ...5 تا قران پیدا کردم از هر کدومش میخونم ... چون نمیتونم با صدا بخونم چون سرفه امان نمیده چشمی میخونم اتفاقا سرعت بیشتری داره و خیلی هم راحته ... حسن دیگه ش اینه دو تا از قرانا ترجمه دارهسه تاش نداره و وقتی بدون ترجمه میخونم خیلی مرور خوبیه، انگار دارم برای درس خوندن دوره میکنم و خوب تو ذهن میمونه و از طرفی هم قران ها بعدا ازمون گله نمیکنن که چرا ما رو نخوندین و ....

 

3- ایام قرنطینه، اصلا حوصله تلویزیون هم ندارم ... فقط زندگی پس از زندگی شبکه چهار ساعت 6 و نیم رو میبینم ...

اگه نیددین حتما توصیه میکنم ببینین ...

موضوع برنامه تحقیق راجع به کساییه که مرگ رو تجربه کردن و دوباره برگشتن ... چیزهای شبیه زیادی میگن و فوق العاده است ....

چقدر میگن مرک شیرین و دوست داشتنانه است چقدر زیباست و چقدر خواستنیه ...

حتی از اینکه برگشتن خیلیهاشون ناراحت شدن که چرا برگشتن و دوست داشتن تو همون عوالم بمونن 

یکیشون میگفت شراره های آتش رو دیدم که انگار شناسنامه داشتن، یکیشون این بود که من دوستم رو با حرفم ناراحت کردم، اون رفت خونه مادرش رو ناراحت کرد و در ادامه گلدونشون پژمرده شد و ... و من مقصر و خالق اون آتش خودمو میدونستم و... و بیشتر از گرمای آتش خجالت منو اذیت میکرد و ....

جالبه میگفت همین شراره های آتش توش عشق بود، عین غلط گیری معلمی که برای یادگیری بیشتر غلط های شاگردشو میگه ...

یکیشون میگفت اون آقایی که زیبایی محض بود به من نگاه نمیکرد و اون نگاه نکردم از صدهزار تا آتش جهنم دردناک تر بود و....

البته بیشتر از زیبایی های بی بدیل اونجا میگن ولی خب خوش به حالشون ...

 

هر بار این برنامه رو میبینم به کارهای کرده خودم فکر میکنم که چی جوری  میخوام جواب بدم !!

 

4- این مدت چندین بار به 115 بخش مشاوره کرونا زنگ زدم، چندین بار آزمایش کرونا دادم، عیال رو بردم آزمایش دادن، شبکه بهداشت و طرح شهید سلیمانی که کار سپاهه، رفتم بیمارستان و ...  انقددددر رفتار کادر درمان و مسئولین امر مهربونانه و دلسوزانه و با حوصله بود که هر بار با کلی استرس میرفتم و با آرامش بر میگشتم ... تو دلم هر بار میگفتم خدایا فقط تو میتونی اجرشون رو بدی واقعا کادر درمان و مسئولین بالاسریشون امکانات خیلی خوبی فراهم کردن و خیلی دلسوزانه دارن همراهی میکنن و دست به دست هم دادن که مخصوصا تو این دنیای وحشی خودشون از نیازهای خودشون از واکسن و کیت آزمایشگاهی و ... چیزای دیگه بربیان و مردم خودشون رو از مرگ نجابت بدن ... یکی دو تا داروی خاص میخواستم که رفتم داروخانه حلال احمر داشتن و خدارو شکر پیدا شد و مصرف کردیم ... 

 

خدا رو شکر واقعا از اینکه تو این کشور زندگی میکنم خدارو شاکرم ...

 

تلویزیون اگر فقط همین برنامه رو تهیه کرده بود باید بهش ستاره داد ...

5- دولت هم خداییش با همه سختی هایی که داره انصافا خیلی خوب تونسته با ایییین همه محدودیت مملکت رو اداره کنه، دست روحانی و کلا همه دولت ها درد نکنه شبکه بهداشت و سلامت منسجم و قوی، امکانات به نسبت خوب ... واقعا خدا رو شاکرم بابت همه نعمت هایی که بهمون داده

 

دیگه نا ندارم، خسته شدم ...

خدا یا ازت ممنونم بابت همه چی بابت مردم خوبی که داریم بابت همسایه هامون بابت هکارام بابت خانوادم بابت همین خواننده های خوب و مهربون و دوست داشتنی اینجا بابت کادر پزشکی بابت نیروهای امنیتی و نظامی که مملکت رو آورم نگه داشتن و بابت همه چی حتی بابت دولت روحانی که بالاخره اونم داره زحمت میکشه (حس میکنم یه جاهایی خیلی رادیکال به این دولت نگاه کردم و شاید اصلا درست نبوده)...

 

به نظرم بیماری نعمت بزرگیه، عین مرگ ... ظرفیت آدم رو بالا میبره ...

 

+ اون روز یه پشه رو صورتم کشتم،‌بعد کلی افسوس خوردم و ترسیدم بابت کشتنش باید جواب پس بدم، به خودم اومدم انققققققققققققد کارای گُنده و گَند کردم این پشه کشتن توش هیچی نیست ولی خب چند روزه همش دارم به خدا میگم خدا یا غلط کردم ببخشید تمام سعیم رو میکنم دیگه اون کارامو نکنم، خدا یا ممنون که آبرومو نبردی شرمندتم و ...ببخشید غلط کردم!

 

++ خوبه حال نداشتم انقدر نوشتم، راتس از همه قبول باشه و تواین شب ها و روزها و صبحا و غروبا همدیگه رو از دعا محروم نکنیم ... زیاد همدیگه رو دعا کنیم  خوبه. ممکنه همه رو نخونده باشید ولی یادتون نره هر روز  6.30 شبکه چهار برنامه زندگی پس از زندگی محشره!

 

۰۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۴:۱۳ ۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۷
این جانب

صد شکر...

از امشب ماه رمضون شروع میشه و من مطمینم به چشم بر هم زدنی میرسیم به عید رمضان که بگیم صد شکر که این آدم و صد حیف که آن رفت!

 

به هر حال ماه رمضون حال عجیبی داره ... یه جوریه... دقیقا انگار ما رو تو یه وضعیت جدیدی میبرن و فضا رو تغییر میدن و دقیقا روز عید فطر انگار فضا برمگیرده به روز قبل ماه مبارک.

 

انگار تو این یک ماه امکان خیلی خیلی بزرگ تخفیف فراهم کردن که فقط یک ماه مهلت داره ...

 

 

خدا کنه بتونیم ازش استفاده کنیم

 

خیلی دعا کنیم برای شفای همه مریض ها .. همه نوع مریضی از جسمی گرفته تا جان و روان و روح 

 

خدا رو باید شاکر باشیم اجازه داد یه بار دیگه از این بازار تخفیف رمضان استفاده کنیم

 

خدا رو باید بابت همه چیزش در هر حالی شاکر باشیم

 

خدا خیلی موجود عجیبیه ... خیلی خیلی بزرگ و همه چی دونه... خیلی خیلی مهربون و با صفا است ... عجیب دل بزرگی داره که از یه طرف گندکاریهامون رو به رومون نمیاره از یه طرف این همه حال بهمون میده ... خدا خیلی بزرگه خیلی خیلی بزرگ ...

۲۴ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۰۵ ۱۱ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۴
این جانب

هفته سوم!

هفته سوم قرنظینه رو دارم طی میکنم چقدر سخته تو یه خونه تنها مجبور بشی هیچ کاری هم نتونی بکنی

اینایی که سالها زندانی میشن چقدر سختشونه بیچاره ها!!!

 

خدایا همه مریض ها رو شفا بده به زودی زود

 

خیلی میترسم ازینکه به دیگران انتقال بدم ...

خدایا کاری کن که من باعث بانی و انتقال هیچ ویروسی هیچ بلایی و هیچ بیماری ای به دیگران نباشم.

 

+ لاریجانی تقریبا هیچ سمتی تو کشور نداره ولی وزیر خارجه چین و نخست وزیر کره میرن باهاش ملاقات میکنن!! نکنه قراره بهش کرسی ریاست جمهوری بدن!!

 

++ خیلی وقته میدونم بی تدبیرترین دولت تاریخ این کشور همین دولت به اصطلاح تدبیره. خدا از اونهایی که باعث سرکار اومدن این دولت شدن نگذره! از اونهایی که رای دادن و اونهایی که رای جمع کردن. باعث بانی همه این فلاکت ها و از دست دادن فرصت ها و عقب موندگی و درجا زدن اونهان!(به نظرم باعث و بانی این مرگ و میرهای اخیر هم همونایی هستن که دو دوره به این اعلی حضرات رای دادن و تو مرگ مردمشون شریکن و مقصر... حالا باید فکر کنیم که چقدر انتخاب هامون میتونه اثر سو یا مخربی داشته باشه و ما مسیول همه چیزی که در دایره انتخابمون هست هستیم)

 

+++ ایام عید و قبلش تمام بروازها به ترکیه و تورهای ترکیه باز بود و جالب اینجاست وزیر گردشگری دولت اصرار به باز بودن تورها داشت حالا بهانه افزایش ویروس شده سفرهای مردم به عراقی که کلا مرزهاش بسته است. معاون وزیر میاد تو تلویزیون میگه ترکیه مقصد سفرهای سلامت ماست و نمیتونیم ترکیه رو ببندیم ... 

۲۳ فروردين ۰۰ ، ۱۸:۲۷ ۱۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۶
این جانب

قرنطینه

وقتی کوچیک ترین علامت سرماخوردگی رو دیدم خودم رو قرنطینه کردم ...

خدا رو شکر الان دو هفته میشه کمی بهترم ولی خب علایم هنوزم هست.

 

امروز رفتم شبکه بهداشت این طرح سردار سلیمانی به صورت رایگان تست کرونا دادم و منفی بود ولی خب چون همچنان سرفه دارم همچنان به قرنطینه ادامه میدم.(سال گذشته که تست pcr دادم حدودا ششصدهزار تومن تو بیمارستان خصوصی هزینه م شد ولی تو مراکز شهید سلیمانی کاملا رایگانه اگه علامتی تو خودتون میبینین اول از همه قرنطینه کنین خودتون رو و بعدش به این مراکز مراجعه کنین و مادامی علامت دارین قرنطینه رو ترک نکنین)

 

از عوارض و محسنات قرنطینه میشه به دلتنگی بیشتر از هر چیزی اشاره کرد حوصله رو میشه جوری سرنبرد ولی دلتنگی خیلی خیلی زیاد میشه.

 

از همکارام تقریبا خیلیهاشون زنگ زدن خیلی خوشحالم کردن که موقع بیماری به یادم بودن و این خیلی خوشحالم کرد اساسا مورد توجه بودن خیلی به آدم انرزی میده و حال آدم رو عوض میتونه بکنه...

 

از دوستان اینجا هم فقط یکی خبر داشتن که همیشه به من محبت دارن و با محبت هاشون کلی بهم کمک کردن ...

 

ولی امان از دلتنگی ...

تو کل نوجوونی و جوونی اونجوری که الان دلتنگ خانوادم میشم دلتنگ هیچ دختری حتی نشدم اصلا هیچ وقت عشقای دختر یسری برام مفهومی نداشته و دلتنگی نسبت به دختری تاحالا برام اتفاق نیافتاده ولی برای خانواده م از مادر و ‍مرحوم یدرم و اولاد و عیال دلتنگشون میشم و اصلا نمیتونم دوریشون رو تحمل کنم ... حالا ممکنه دوریشون در حد یک طبقه بالاتر باشه یا کمتر از این ...

 

ایام قرنطینگی چند تا چیز دیگه داشت کلی عین این دخترای نوجوون میشستم واسه فیلم ها گریه میکردم ... خودم بود و راحت واسه هر چیزی اشک میریختم ...

 

خدا به همه مریض ها سلامتی بده و بلای این کرونا رو برای همه مردم ختم به خیر کنه و امان و سلامت به ارمغان بیاره به زودی زود. آمین

 

و  چقدر دوست داشته شدن و مورد توجه بودن خوبه. خدایا همه آدم ها رو مورد توجه و علاقه دوستان و اقوام و منسوبین خودشون قرار بده

 

خدایا شکرت

در هر حال شکرت 

و برای همه چیز شکرت

 

+ تو مراکز طرح شهید سلیمانی که بودم هر دو روزش خوب میدیدم از هر 10 نفری که میان تست میدن سه تاشون مثبت میشدن و خیلی ترسناک بود به خاطر همین خواهش میکنم موضوع رو خیلی جدی بگیرین و خیلی خیلی بیشتر از قبل مراقب خودتون و اطرافیانتون باشید. جالب اینجا بود اغلب خانوادگی مثبت میشدن ... نشون میده خیلی بیشتر از قبل باید مراقب خودتون و خانوادتون باید باشیدااااا

۱۸ فروردين ۰۰ ، ۲۱:۲۲ ۱۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۴
این جانب

عیدی که گذشت...

سلام

با تبریک سال و ورودمون به قرن جدید از خدا برای همه مون سلامتی، برکت و رضایت میخوام.

ان شالله این بلای کرونا زودتر از سر آدمهای دنیا دست برداره و بتونیم عزیزانمون رو یه دل سیر بغل کنیم، ماچ مالی کنیم، سفتِ سفت!

 

سال پیش برای من سال خوبی بود، خدارو شکر، مثل همه سالها ... قدر خیلی چیزا رو دونستم، قدر عافیت و راحتی، قدر سلامتی و خیلی چیزای دیگه رو بیشتر دونستم و لین به نظرم خیلی خوب بود.

 

موقع تحویل سال جای خالی دو نفر،‌ خیلی حس میشد، یکی مرحوم پدرم و بعدی حاج قاسم... دلم ریش نبودنشونه، داغشون هنوزم تازه است.

 

الان داشتم لیست همکارایی که سال پیش فوت شدن و میدیدم، توشون همه سنی بود، امروزم که این دختر بنده خدا خبر فوتش اومد،‌ جدیدا خیلی از مُردن میترسم... چون حس میکنم خیلی دارم بهش نزدیک میشم.

 

برنامه تحویل سالی که فکر کنم شبکه سه بود، آقای بازیگری حرف میزد الان اسمش یادم نمیاد، خیلی خوب بود، خیلی دوس داشتم... چقدر آدم پیرا دل نشینن، چقدر اونایی که پا به سن میذارن و دوست دارم، چقدر پخته و عمیقن ...

احتمالا به روز رسانی بشه...

 

+ هم شرقی، هم غربی، ‌هم جمهوری، هم اسلامی... چه آش شعله قلمکاری شده!!

++ چه اصراریه هر سال یه شعار اعلام بشه و مجلس و دولت و هر کی به جای عمل کردن فقط تیتر (بی)کاراشون رو عوض کنن!

۰۸ فروردين ۰۰ ، ۰۸:۵۲ ۷ نظر موافقین ۶ مخالفین ۳
این جانب

حق با توه!

به تجربه برام ثابت شده؛ تصور کنین در رابطه با موضوعی:

  • فکر کردین
  • استدلال دارید
  • منطق و تحلیل دارید
  • و بر پایه مشاهدات و اسناد بهش معتقدین

 

حالا تصور کنین اون مطلب یا موضوع رو پیش گروه یا شخصی بازگو کردید و ابراز عقیده کردین و اگر اون گروه یا شخص:

  • بدون هیچ استدلالی، مسخره تون کرد،
  • تیکه انداخت
  • یا منزوی تون کرد
  • یا با مغلطه خواست شما رو محکوم کنه

 

 حتی اگه جوابی هم تو آستین نداشته باشین تو اون مقطع بهش(ون) بدین بیشتر به این ایمان بیارید که حرف و اعتقاد شما به حقیقت میتونه خیلی نزدیک تر باشه.

 

۲۵ اسفند ۹۹ ، ۱۰:۲۰ ۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۵
این جانب

خانواده جدید

از معدود سریالهاییه که فوق العاده از دیدنش لذت میبرم، مفاهیم فوق العاده اخلاقی و خانوادگی رو نشون میده...

 

چقدر حرمت ها خوب رعایت میشه

چقدر روابط خوب نشون داده میشه

+ شبکه دو همین ساعتها

۲۳ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۵۴ ۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۷
این جانب

درست عین حجاب!

این روزها همه ماسک میزنیم و میدونیم چرا؛ 

 

  • همه میدونیم که ماسک باید بزنیم تا از مبتلا شدن به کرونا مصون باشیم

 

  • همه میدونیم و قبول داریم که ماسک نصفه نیمه و زیر چونه و پائین دماغ زدن با نزدنش فرقی نداره

 

  • همه میدونیم حتی تو محیط های شلوغ باید دو ماسکه و با صفحه محافظ حاضر بشیم.

 

  • و اینکه همه میدونیم ماسک وسیله تزئینی و زیبایی نیست.
۱۹ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۳۰ ۷ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۶
این جانب

رَحِم اجاره ای!

 دیروز که داشتم باغچه حیاط خونه رو حرس میکردم و به کارگری که اومده بود فقط بیل بزنه کمک کنم، دیدم یکی پشت در تو کوچه داره هر چی فحش بلده نثار کسی میکنه:

بی پدر و مادر

کثافت بی همه چیز

خاک تو سرت کنن الاغ

کی میخوای آدم بشی باز که ریختی

پاشو جمع کن لشتو ...

 

با صدای خیلی بلندی داد میزد ولی خب جوابی نمیشنیدم، گفتم لابد با خودشه یا شوهرش از ترس آبروشه...

از توری درب پارکینگ دیدم خانمه با یه بچه حدودا دو یا سه ساله است ...

 

خیلی خیلی ناراحت شدم، یهو یاد بیمارستان، وقتی کوچولومون چند روزی به خاطر زردی بستری بودن، افتادم. من تمام سه شبانه روز رو کامل دلم نیومد از بیمارستان برم بیرون، و همون جلوی در ان آی سی یو رو صندلی های فلزیش میخوابیدم، پدرا که ساعت ملاقات میومدن برای دیدن نوزاد تازه متولدشده بیمارشون،‌ مادرهایی رو میدیدم که میومدن میگفتن شیرمون رو بدوشین یا شیر خشک بدین ما نمیتونیم بیمارستان بمونیم و از اون شاهکارتر زنی که عیال میگن موقع شیر دادن به بچه ش با عصبانیت میگفته میمون زشت سینه رو بگیر کوفت کن دیگه !!!

۱۸ اسفند ۹۹ ، ۱۲:۵۸ ۱۰ نظر موافقین ۹ مخالفین ۴
این جانب

تگزاس

وقتی اصالت و توجه بیش از حد و قواره به چیزی بدیم 

وقتی هر کسی که بخواد توجهی جلب کنه، پا میذاره رو اصول و عقاید یک ملت، یا بیشتر ارزش ها و محترمین مردم رو به سخره میگیره

 

و وقتی همین ملت به کسی که هنجارهاشو بیشتر میشکنه و بی احترامی بیشتر میکنه، به کسی که بزرگان و محترمین و هنجارهاشو به سخره و توهین میکشن، توجه بیشتر میکنن 

دیگه فرقی بین شجریان با ساسان حیدری نیست

فرقی بین علی کریمی و مصی علی نژاد نیست 

 

پس به جای اعتراض بهتره رو نوع توجه خودمون و اینکه اصالت به مطربی و مسخرگی میدیم دقت کنیم، به میزان احترام و توجهی که به مسخره کنندگان و تحقیر کننده هامون میدیم فکر کنیم نه جای دیگه!

۱۵ اسفند ۹۹ ، ۲۲:۰۵ ۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۳
این جانب

استقلال

زمان مجردی همشیره یکی از دانشجوهاشون رو به من معرفی کردن، باهم رفتیم صحبت کردیم؛ وسط صحبتاشون دختر خانم گفتن دنبال اَپلای نیستین؟ منم خودمو زدم به اون راه گفتن اپلای یعنی چی!؟ گفت یعنی ادامه تحصیل خارج از کشور؛ برگشتم بهشون گفتم من حاضر نیستم محله مون رو عوض کنم، چه برسه برم یه کشور غریب اون سر دنیا که چی بشه یه مدرک دانشگاهی بگیرم، چی بشه؟؟!! جواب این همه سال دوری از خانواده م رو چطوری میخوام بدم!؟

 

میگن بچه باید از یه ماهی به بعد یادبگیره جدا بخوابه؛ مثلا از چند ماهگی به بعد... 

لذت بغل خوابیدن و آرامش اون رو از بچه میگیرن که بهش استقلال بدن!

 

میگن زن ها باید از شوهراشون از خیلی جهات مستقل باشن، اینجوری لذت تکیه کردن و وابستگی رو از زن میگیرن و این وابستگی رو نوعی تحقیر براش جلوه میدن. غافل از اینکه یکی از مهمترین ارکان استحکام بخش زندگی مشترک وجود وابستگی بین زن و شوهره، به نحوی که هر نوع استقلالی این استحکام رو کم میکنه و برای رابطه زناشویی مضره.

 

میگن بچه وقتی بزرگ شد باید راه خودش رو پیش ببره، و برای آموزش یا کارش لذت و نعمت در کنار خانواده بودن رو به مثلا فلان مدرک تحصیلی، یا درآمد از دست بده ...

 

میگن گوشی یه چیز شخصیه، زن و شوهر باید به حریم شخصی هم احترام بذارن، در حالی که هیچ چیز شخصی ای بین زن و شوهر نیست، گوشی با توجه به حساسیت هاش که جای خود داره اصلا شخصی نباید باشه!

۱۱ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۰۶ ۱۲ نظر موافقین ۷ مخالفین ۱۴
این جانب

دو دو تا؟؟

فرض کنیم تو جامعه ای، 200 نفر زندگی میکنن، 100 نفر آقا و 100 نفر خانم؛ تو همین جامعه هم 100 فرصت شغلی وجود داره، سه تا حالت میتونیم برای تقسیم فرصت های شغلی تو جامعه متصور باشیم:

 

  1. هر 100 شغل به 100 آقا برسه
  2. هر 100 شغل به 100 تا خانم برسه
  3. 50 شغل به 50 آقا و 50 شغل به 50 خانم برسه 

تو حالت اول جامعه ای دارم که 100 مردش کار دارن و یکی از اساسی ترین شرایط رو برای ازدواج یعنی داشتن شغل و درآمد رو دارن و میتونن ازدواج کنن، یعنی ما جامعه ای رو خواهیم داشت که 100 خانواده خواهد داشت.

 

تو حالت دوم، جامعه ای داریم که 100 مرد بیکار داره، و قاعدتا امکان ازدواج نخواهند داشت و 200 فرد مجرد خواهیم داشت.

 

و تو حالت سوم جامعه ای داریم که 50 آقای بیکار داریم و 50 خانم که کار دارند، یعنی 50 آقا طبعا نمیتونن تشکیل خانواده بدن، و 50 خانم داریم که توقعاتشون با توجه به استقلال مالی ای که پیدا کردن بالا رفته و از 50 گزینه شاغل که امکان ازدواج دارن خب دیگه به راحتی تن به ازدواج بهشون نمیدن و در بهترین حالت 50 خانواده داریم و 100 مجرد!

 

همین!

 

۰۴ اسفند ۹۹ ، ۰۸:۰۵ ۱۵ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۱۲
این جانب

اطرافیان ما

طبیعیه بعد از ده ها سال زندگی مشترک بین اقوام و آشناها و در همسایه هامون و همکارام از وضعیت اقتصادی و خانوادگی ایشون تا حدودی مطلع باشیم، به جرات میتونم بگم از حدود صد خانواده ای که تقریبا به خوبی میشناسیم، از عمو و دایی و نوه خاله و نتیجه عموی بابا و خانواده داماد زن دایی گرفته تا همسایه های قدیمی و همکارام گرفته تقریبا هیچ کدومشون مشکل مالی حادی ندارن، تقریبا بیشترشون خونه دارن، از قولنامه ای اطراف شهر تا مناطق بالای شهر البته خیلی شون دو تا خونه دارن، اغلبشون ماشین دارن حالا از پیکان تا ماشین های به روز و از این قبیل؛ 

فقط یکی دو تا خانواده ن که وضعیت مساعدی ندارن، که اونم یا مرده عقل معاش درستی نداشته و از این شاخ به اون شاخ پریده یا بی عقلیش کار دستشون داده  یا زنه ، زن زندگی نبوده و با زیاده خواهی و حماقت هاش زندگی رو سخت کرده

آبدارچی سرکار ما،‌ یا خدماتی مون هم وضعیت خیلی مساله داری ندارن، درآمدی دارن و بالاخره دارن زندگی میکنن.

 

 ممکنه بحث کیفیت زندگی مطرح باشه،‌ ولی تفاوت آنچنانی تو کیفیت زندگی ها لااقل برای من اونقدرا عیان نیست.

 

 اتفاقا به این نتیجه هم رسیدم که اغلب اونهایی که بیشتر ناله میکنن، یا بیشتر دارن یا بیشتر مصرف میکنن.

۲۵ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۰۱ ۲۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۹
این جانب

دموکراسی

تا حالا شده تو برخورد و شناختتون از کسی به این نتیجه برسین که:

  •  این طرف چقدر بی شعوره؟؟
  • یا بگین چقدر نفهمه؟؟!
  • یا عجب خودخواهیه؟؟!
  • من دزد دستش نمیدم !
  • چه آدم خبیثی هسی تو!
  • چقدر پرته!
  • رفاقت با این آدم، یعنی سقوط و تباهی
  • نمیشه رو هیچ حرفش حساب کرد
  • چقدر تو آبزیرکاهی!
  • چقد نمک نشناسی
  • چقدر نامردی!
  • چقدر بی معرفتی!
  • خائنِ کثیف!
  • دزد ِ حروم خور
  • آدم فروشِ عوضی
  • اجنبی پرست ِ وطن فروش
  • جوگیر ِ نادون

 

دموکراسی یعنی اینکه، اینها هم اندازه تو حق رأی دارن و اگه به اکثریتی برسن باید تابع اونها و انتخاب هاشون بشی!

 

۱۲ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۰۳ ۲۶ نظر موافقین ۸ مخالفین ۶
این جانب

مخدر

جستجو کردم معنی کلمه مخدر این اومد:

کسی یا چیزی که سست و بی حرکت می کند و موجب خواب رفتگی اعضاء می شود

 

کسی که مخدر مصرف کنه، و نمیتونه این مصرفش رو ترک کنه میشه معتاد، و همه مون میدونیم معتاد کسیه که تقریبا سست و بی حرکته و تقریبا تو خواب و هپروته و از چیزهای مهم و اصلی و واقعی زندگیش جا میمونه و عملا خیلی از چیزهایی که برای یه آدم میتونه زمینه پیشرفت و رشد و ترقی ش باشه رو ازش میگیره، حواسش رو از خیلی چیزها پرت میکنه و فقط حواسش به عامل تخدیرشه!

 

 بهتره اینم بگم اونهایی که تو کار انتشار مخدر بین آدم هان، میخوان که حواسشون از چیزهای اصلی پرت بشه و آدم هایی تو جامعه باشن که سست و بی حرکت و خواب آلود، بدون هیچ خاصیتی، اون موقع است که میتونن حکومت کنن و بتازونن؛

مثلا مواد فروش ها (که سطح پائین ترین مخدر فروش هان) اولاش مفت مواد میدن طرف رو معتاد کنن، بعد که معتاد شد، هر کاری دلشون بخواد به معتاد تحمیل میکنن

 

تو ذهنم مخدرهای زیادی میاد:

  • بعضیشون تکون تکون ت میده ولی نمیذاره از جات تکون بخوری (مثل هوادارای فوتبال، سرجاشون فقط تکون میخورن، یا موسیقی)
  • بعضیشون کلا میبرن تو هپروت و همزاد پنداری و خیال بافی(مثل فیلم و سریال و رمان، تو رو فقط میبره سمتی که داستان میخواد و درگیرش میشی)
  • بعضیشون هم شما رو آویزون خودشون میکنن، و هر جا بخوان میبرن(شبکه های مجازی رایگان و کانال ها و  شبکه های خبری)
  • و هرچیزی که هم خودتون فکر میکنین، شما رو نگه میداره، درجا بزنین، حالا هرکس خودش میدونه( به قول یه ظریفی همین که منه آقا مطلب میزنم و منتظرم خانم ها بیان نظر بذارن، تا باهم معاشرت و هم فکری!! کنیم( البته ایشون گفتن لاس بزنیم) هم یه جورایی مخدره)

و کلا همه شون هم ظاهرا قیمتی ندارن و مفتن ولی به مرور آدم رو درگیر و معتاد و دنبال کننده خودشون میکنن که ما رو از خودمون دور کنن و نذارن حرکت کنیم!

۰۵ بهمن ۹۹ ، ۱۲:۴۵ ۲۴ نظر موافقین ۹ مخالفین ۳
این جانب

تکواندو

 شبکه ورزش داشت لیگ تکواندو ی بانوان رو نشون میداد، من داشتم راجع به تکواندو حرف میزدم گفتم تکواندوکارا باید رون های قوی ای داشته باشن...

نمی‌دونم چطور یهو عیال با اخم شبکه رو عوض کرد!

۰۳ بهمن ۹۹ ، ۱۶:۳۸ ۲۹ نظر موافقین ۸ مخالفین ۸
این جانب

یک سوال ساده!

فکر کنم قبول دارین که ما آدم ها با گذشت زمان نسبت به پدیده های پیرامونمون احساس و ذهنیت متفاوتی پیدا میکنیم، مخصوصا که تجربه های شخصی خیلی تو ایجاد اون ذهنیت موثره، میخوام یه خواهش بکنم ازتون:

 

دوستان مجرد، بگن چه ذهنیتی از ازدواج دارن، چه ذهنیتی از شوهر یا زن دارن؟ از زندگی زناشویی دارن؟؟ کاری با خیالپردازانه بودن یا واقع گرایانه بودن ندارم، ذهنیت شما چیه، هر چیزی که به ذهنتون میاد و فکر میکنین ممکنه اون طوری بشه و یا دوست دارید اونطور بشه.( لطفا بین اونچه که دوست دارید بشه، با اونچه که میدونین واقعیت ممکنه اونطوری براتون رقم بزنه تفکیک قائل بشید و جفتشو برامون بگین)

 

و عزیزان متأهل، چه ذهنیتی داشتین و الان چه ذهنیتی دارین؟

 

+ اگه معذب هم بودین، لطفا برامون بگین حتی شده ناشناس، ممنون میشم.

 

++ این بار پاسخی به نظراتتون نمیدم و دوست دارم بدون هیچ ملاحظه ای هر چه تو ذهنتونه بفرمائید، سپاس بی کران!

۳۰ دی ۹۹ ، ۰۸:۵۱ ۳۲ نظر موافقین ۷ مخالفین ۲
این جانب

حکایت بانک و بقالی

مدتیه این مثال تو ذهنمه: 

 

بقالی سر کوچه، شیر میفروشه ‌10 هزار تومن، اگه حاشیه سودش رو 5 درصد حساب کنیم (درحالی که ده درصد و بالاتر هم هست)، میشه سودش 500 تومن، فرض کنیم هفته ای فقط یه دونه شیر بفروشه، 50 هفته فعال تو سال داریم، بدون احتساب تصاعدی سود از سود اگر خیلی ساده بخوایم حساب کنیم 50 تا پنج درصد، میشه 250 درصد؛ 

یعنی در واقع پنجاه تا 500 تومن میشه، 25000 تومن، این 25 هزار تومن یعنی دو نیم برابر اصل سرمایه اولیه که ده هزار تومن بود و یعنی 250 درصد سود. با احتساب حداقل حاشیه سود 5 درصد، فروش هفتگی، بدون احتساب سود تصاعدی، این بقالی داره از شیری که میفروشه حداقل 250 درصد در سال سود میکنه.

 

این رو مقایسه کنین با یه بانک وقتی وامی میده، فوق ش میخواد 25 درصد در سال سود بگیره!

۲۷ دی ۹۹ ، ۰۹:۰۰ ۲۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۲
این جانب

آروغ

نو جوون که بودم رفته بودیم سرعین تو اردبیل، همه جا تابلو زده بودن معاون اول رئیس جمهور اومده اونجا و قراره بره آب گرم جدیدی که تازه افتتاح شده ...

 

همه سوال من از خودم این بود یعنی میخواد بره تو آب، میخواد لخت شه؟؟یعنی شورتشو همه میبینن؟؟ یعنی چه جور شورتی پاشه؟؟

 

جایگاه اجتماعی آدم ها، یا اون چیزی که در منظر دیگران به نظر میرسه، ممکنه آدم رو تو بیان یا عمل به رفتاری محدود کنه، ولی این دلیل نمیشه اون فرد به اون رفتاری که دون شأن ش به نظر برسه علاقه نداشته باشه یا مبتلا بهش نشه!

 

هولاکویی علیه السلام میگه، بچه هاتون رو بیش از حد باد نکنین، بچه ی باهوش و بچه فلان و بهمان داشتن لطف و ارزشی نداره، بچه باید معمولی باشه، این بچه وقتی بزرگ شد هم باید معمولی باشه، و خودش رو تو نقاب هایی که براش درست کردین قایم نکنه...

 

اون بچه وقتی بزرگ شد عین بچه های دیگه آروغ میزنه، باد در میکنه، به جنس مخالف تمایل داره، فحش میده،‌ فکرای بد میکنه، کارای بد میکنه، به قول این جوونا کراش میزنه (زمان ما این اصطلاح ها نبود) و خنگ بازی در بیاره، سوتی های ناجور داده و فضولی کرده، رفتارای احمقانه کرده ، یه چیزایی میدونه از یه کسایی که نمیدونن میدونه و ...

 

خواستم بگم، ماها همه آدمیم،‌ نیازهای مشابه داریم، هوس های مشابه داریم، خواسته های مشابه و ... خیلی چیزهامون شبیه همه حتی اعتقاداتمون.

 

+ شاید احمقانه به نظر بیاد ولی واقعا نمیدونم چه نتیجه ای میخواستم بگیرم!!!

۲۴ دی ۹۹ ، ۱۳:۰۹ ۲۳ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۲
این جانب

یه بوس کوچولو -*)

ما یه رسم خوبی داشتیم تو خونه مون، که با اومدن کرونا به حالت تعلیق در اومده (عین تحریم های کشور ساسپند شده در واقع) این بود که هربار وارد خونه میشدیم همدیگه رو میبوسیدیم،‌ منظورم هر بار از سرکار میومدیم خونه، این کار رو همه اعضای خانواده انجام میدادن، مادرم و مرحوم پدر خیلی دوست داشتن و ما خودمون هم همینطور ... 

 

بوسیدن خیلی محبت ایجاد میکنه

اصلا محبت بوسیدن میاره

 پیوند محکمی بین دوست داشتن و بوسیدن هست.

 

۲۱ دی ۹۹ ، ۱۱:۵۷ ۱۴ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۲
این جانب

قرقره

میگن یه زن و شوهری که اختلافات زیادی داشتن به یه مشاور مراجعه میکنن، اون بنده خدا متوجه دلیل اختلافشون میشه و میگه یه نسخه ساده براتون دارم...

اون درمانگر به خانم میگه هر وقت شوهرت اومد تو خونه یه لیوان آب بردار و قرقره کن!!

 

بعد از مدتی اون زن و شوهر به همون درمانگرشون مراجعه میکنن و از خوب شدن زندگیشون گفتن و تشکر کردن ...

 

مشکل اون زن و شوهر این بود که زنه وقتی شوهرش خسته از سرکار میومد خونه شروع میکرد به نق زدن و غر زدن و این نق زدن جواب داشت و دعوا شروع میشد ...

 

بیجا حرف زدن، زیادی حرف زدن خانم ها به شدت تو خوب یا بد شدن شرایط زندگی موثره، با توجه به اینکه مدیریت روانی خونه عمدتا با خانمه، هنر خانم در اینه که بدونه کجا و چطوری حرف بزنه تا زندگی تو مدار درستی قرار بگیره ضمنا به خواسته هاشم برسه.

 

بعدا نوشت: ضمنا غرغره درسته نه قرقره! (فقط شما بودی که بهم تذکر دادی، ممنونم ازت)

۱۷ دی ۹۹ ، ۱۲:۵۴ ۳۱ نظر موافقین ۸ مخالفین ۱۰
این جانب

جمعه صبح زود ...

جمعه صبح زود، قرار هر هفته مون بود که بریم سر مزار مرحوم پدرم، از خونه خودم رفتم خونه حاج خانوم که باهم بریم، همشیره در بهتی موقع اومدن تو، منو نگاه کردن ولی چیزی نگفتن، تلویزیون روشن بود، شبکه خبر ...

درست میدیدم؟؟!! ماتم برده بود ...

تمام مسیر تا بهشت زهرا، اشک سرازیر بود... نفهمیدم چطور برای پدرم یاسین و الرحمن خوندم ...

عیال چندین بار گفت، تو برای مرحوم پدرت انقدر بیتابی نکردی ... و من چیزی نمیتونستم بگم ...

شب گفتن از مشهد قراره جنازه رو بیارن مصلا، بعد از کار رفتم مصلا، تا حدودای 11 اینا هم اونجا بودم ولی نیومد، معلوم بود نمیرسه بیارنش ...

شب خسته و کوفته رسیدم خونه، تو کل عمرم اونقدر که تو مصلا شعار دادم، شعار نداده بودم، صدام خسته و تکیده و غم آلود بود ...

خوابیدم تا صبح زود پاشم.


ساعت 5.30 بود فک کنم بعد از نماز پا شدیم رفتم با همشیره راه افتادیم ... سوار مترو شدیم... ایستگاه انقلاب بسته بود ... چهاراره ولیعصر پیاده شدیم ...

از چهار راه ولیعصر خودم رو رسوندم به دانشگاه تهران، رسیدم تو سایه بون دانشگاه ... 

دخترش حرف زد، یکی از حماس حرف زد و گفت شهید قدس و ...


نماز شروع شد... مگه اشک امان میداد....

اللهم انا لا نعلم منهم الا خیرا ...

میلیونها شونه بود که با گفتنش میلرزید و اشک بود که سرازیر بود ...

همین الانم شونه هام میلرزه و اشک سرازیره ...

تو فشار جمعیتی که هیچ وقت تجربه نکرده بودم از هر راهی میرفتم که نزدیک تابوت ها باشم ...


تا میدون آزادی رفتم...

و چه غروب غم انگیزی بود وقتی از میدان آزادی رفتن

 

و من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود ...

 

دیشب از زور اشک و آه، خوابم نمیبرد، همش به خودم میگفتم کسی نیست بهم تسلیت بگه!!

 

۱۳ دی ۹۹ ، ۰۹:۳۵ ۹ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۳
این جانب

وقتی که سردار دلها آسمانی شد...

سلام

علاقه و اشتیاق من نسبت به مرحوم پدرم به حدیه که هنوزم بعد از سالها تاب و قرار دوری شون رو ندارم، و دل تنگشون میشم، تقریبا هر شب و روز یادشون میافتم ...

 

خدا همه رفتگان رو بیامرزه، ولی وقتی سردار رو میبینم محاله منقلب نشم، یه وقتایی به خودم از گوشی خونه زنگ میزنم صداشون رو بشنوم... 

ما ملت شهادتیم

ما ملت امام حسینیم...

:((

 

سردار دلم ناجووور برات تنگ شده و داغت هنوز تو دلم سنگینی میکنه.

 

+ طرح وقتی که سردار دلها آسمانی شد اینجاست.

۱۰ دی ۹۹ ، ۰۸:۳۲ ۴ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۲
این جانب

آقای سید علی خامنه ای

مدت هاست میخوام راجع به این آقا بنویسم، ولی مجالش نشده و خیلی هم کم دیدم به خاطر خیلی ملاحظات مستقیم هم راجع به ایشون چیزی نمینویسن ولی من علاقه مندم بنویسم.

 

قبلش ذکر این مقدمه لازمه، اینکه این حرف ها رو کسی میگه که از آخوند جماعت و حزب اللهی ها(مخصوصا ادایی هاشون)خیلی خوشش نمیاد، نمیتونه باهاشون اخت بشه، و خیلی لفظ اسلامی دولت جمهوری اسلامی رو قبول نداره، چون حس میکنه دولت جمهوری اسلامی خیلی قوانین اسلامی رو انجام نمیده و با دولت هاش کلی مشکل داشتم و حتی با نظام عقیدتی ش هم زاویه داره، با این مقدمه این رو عرض میکنم.

 

 

به نظرم آقای خامنه ای یکی از باهوش ترین و با کیاست ترین رهبران سیاسی جهانن؛ اداره مملکتی با ایییییییییییییییییییییین همه مشکلات و ایییییییییییییین همه خائن و مزدور و نادون و پرت واقعا کار سختیه، اداره یه زندگی دو سه نفره خودش یه مصیبته تصور کنین بخواین یه کشور رو اداره کنین اون هم با اییییین همه مشکلات عدیده، از تهدید و تحریم و خیانت و ... که کمتر کشوری همه اینها رو با هم داره.

 

به شدت اهل مطالعه ن، این رو از گنجینه واژگان ایشون میتونین متوجه بشین و اینکه عمده تغییرات اخیر ادبیات سیاسی ما از واژه هایی که ایشون وارد ادبیات سیاسی کردن، از اقتصاد مقاومتی گرفته تا ابدان مطهر، انتقام سخت، نرمش قهرمانانه، قضیه ناموسی کشور، و ...

 

عین یه پدر که همه بچه هاش و چه خلف چه ناخلف دور خودش جمع کرده و با همه شون کار میکنه و به همه شون هر جور شده کنار میاد و تازه حمایت هم میکنه... 

 

به شدت آدم دوراندیش و عمیقیه، تو خیلی قضایا مسائلی رو میبینه که بعدها متوجه میشیم اگر عکس العمل شون نبود ممکن بود چیزای بیشتری رو ببازیم.

 

آدم شجاعیه، خیلی بیشتر از هر چیزی شجاعتشون برام قابل ستایشه، وقتی امریکا و اسرائیل تهدید میکنه، عین یه شیر جلوشون جواب تهدیدهاشون رو میده ... ترس و محافظه کاری اونم تواین سن برام خیلی ارزشمنده.

 

همیشه به نقاط حساس و اساسی دست میذاره، همیشه به جا حرف میزنه، بعد از شهادت حاج قاسم بهمون میگه باید قوی شیم،‌ تعیین استراتژی کشور باهاشونه و خوب میفهمه چی میگه، یعنی تنها کسی که میشه تو این مملکت رو حرفش حساب کرد و حرف حساب میزنه خود این آدمه.

 

به شدت به ادبیات فارسی اهمیت میده و ادبیات سیاسی رو به شدت تحت تاثیر خودشون قرار دادن استفاده از غرب آسیا به جای خاور میانه و از این قبیل تیزبینی قابل ستایشیه، همیشه از رو نوشته حرف میزنه  و این یعنی با توجه به اشرافشون همیشه مطالعه میکنن و خودشون رو برای یه جلسه عادی هم آماده میکنن.

 

به شدت باهوشه، حالا حالا ها رکب نمیخوره، آدم هاش و فضای بین الملل رو خوب میشناسه، تاریخ رو خوب میشناسه، با اردوغان از اولش هم خوب نبودن، ولی تو قضایای قره باغ از آذربایجان حمایت کردن ...

 

و آخر اینکه علی رغم ادعاها و مدعی ها حس میکنم، به شدت مظلومه و تنهاست، یه چیزی عین امام حسن، با کلی نزدیکان و پیروان مدعی ولی بی عمل و نادون و خائن!

 

خیلی چیزای دیگه هست، فقط این رو میدونم دنیای سیاست و کشورمون به شدت باید به داشتن همچین رهبری به خودش افتخار کنه. هر بار از هر جایی خسته شدم حرفاشون رو که میشنوم دلم قرص میشه و خیالم راحت که رهبرم حواسش هست.

 

۲۹ آذر ۹۹ ، ۰۸:۵۹ ۲۴ نظر موافقین ۲۷ مخالفین ۹
این جانب

مامانای خائن!

برنامه مامانا رو عیال دنبال میکنن و من علاقه ی خاصی ندارم ببینمش، ولی ناچار یه وقتایی من هم میبینمش؛ چند روز پیش دو تا خانم آورده بود که از شوهراشون جدا شده بودن و با بچه هاشون تنها زندگی میکردن، اون زن ها هم با وقاحت تمام داشتن حرف میزدن و سختی های زندگی مجردیشون و آزار روح و روانی ای که به بچه هاشون وارد میشد حرف میزدن...

 

عیال میدونن من نظرم راجع به طلاق و اینها چیه، یعنی اساسا نمیپذیرم زنی از شوهرش بخواد جدا بشه مگر به استثنا و به نظرم حداقل تو بررسی میدانی ای که خودم داشتم بالغ بر 95 درصد طلاق هایی که امروزه اتفاق میافته واقعا نباید بیافته و اغلب به خاطر خودخواهی و حماقت به خصوص زن ها این اتفاق میافته و این یه فاجعه اجتماعی تو این زمونه است، بعد قوانین ضد اسلامی که در جمهوری اسلامی کم هم نداریم بچه طفل معصوم رو میده به مادرش و فاجعه ای که از جدا شدنشون شروع شده رو تداوم میبخشه.(بچه درسته مهر میخواد، ولی امنیت به مراتب ضروری تره)

 

به نظرم زن و شوهری که ازدواج کردن حق ندارن طلاق بگیرن، یعنی دلایلی مثل معتاده، دست بزن داره، خیانت کرده و امثال این یا مثلا همدیگه رو نمیفهمیم یا باهم خوشحال نیستیم و از این دست هم واقعا نمیتونه دلیل جدا شدن باشه، از اون خیلی خیلی مهم تر زن و مردی که بچه دارن حق ندارن تحت هییچ شرایطی از هم جدا بشن، به هر ترتیبی که شده بااااااید باهم بسازن و زندگی کنن، همین.

 

خیانتی که زن و مردی که بچه دارن و از هم جدا میشن میکنن، خیانت جبران ناپذیریه که تاوانش رو اون بچه بیچاره باید بده و شرم بر هر پدر و مادر خائنی که این همه فشار رو برای بچه ش ایجاد کنه!

 

+ لطفا نیاین بگین تداوم اون زندگی آثار مخرب تری روی بچه میتونه بذاره، که غیر از موارد خیلی خیلی استثنایی عموما اینطور نیست و نا امنی ذهنی و روانی ای که برای بچه (حتی تو سن های بالا) میتونه بذاره، اوووونقدر مخربه که هیییییییچ جوره نمیشه جبرانش کرد و پدر و مادر و به خصوص مادر مسئولیت بیشتری داره، چون تو زندگی یه زن نقش و توانایی بسیار بسیار مهمی داره و ساختن و حفظ زندگی با هنر زن ممکنه (حتی شده چنگ و دندون) و زنی که هنر نداشته باشه اون زندگی رو به فناست.

۲۴ آذر ۹۹ ، ۰۸:۴۰ ۱۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱۰
این جانب

رَد دادن

1- طرف نمیتونه رابطه دو نفری خودشون رو تو خانواده ش مدیریت کنه، اون وقت راجع به اداره کشور و حکومت و دولت هر روز، هزار و یک انتقاد میکنه؛

 

2- دیروز رفته بودیم بهشت زهرا، اووووووف چه جمعیتی اومده بودن، باورم نمیشد، تو این هشت نه ماهه این اولین بار بود اییییین همه آدم یک جا دیدم ... تو راه، تو اتوبان شهید کاظمی همون جایی که سمت نعمت آباد و شکوفه است؛ قیااااامت بودا ... ملت واسه خریدن تیر تخته هجوم برده بودن... آمار مرگ و میر این روزها سه هفته دیگه در میاد، بشینین و ببینین!

 

3- حالا قطعه مرحوم پدر من معمولا خیلی خلوته، بیشتر جمعیت تو قطعاتیه که تازه دفن داشتن، داشتم یاسین میخوندم که دیدم یه صدای ترانه میاد، توجه نکردم گفتم شاید صدای ضبط ماشینه، قبلنا فلوت میاوردن یا آهنگ خواننده های محزون رو میذاشتن ولی یکم که دقت کردم دیدم شکیلا داره میخونه، به خخخدا!! (حالا فکر کن هفته پیش یه خانواده با سگشون اومده بودن قبرستون)

 

این سه، نشانه هایی است که باور کنیم برخی ملت واقعا  رَد دادن!

۲۲ آذر ۹۹ ، ۰۸:۲۵ ۶ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۴
این جانب

خسته شدم

خسته ام از این همه بی کاری، از بی مصرفی، از بی خاصیتی، از بی فایده بودن...

 

خسته ام از اینکه میبینم مجبورم حرف کسی و گوش بدم که هیچی حالیش نیست و تو جایی کار کنم که هیچ هم و غمی برای کار کردن ندارن

 

خسته شدم از این 8 سال بایکوت بودن، یکجا نشستن و انزوا ...

از این 8 سالی که یه گوشه افتادم فقط دارم روزها و ماه ها و سالها رو میشمارم که بازنشسته بشم و برم !

 

خسته شدم ...

 

خسته شدم از اینکه با یه مشت آدم مفت خور و خنگ و بی هوش و خودخواه باید سر کنم ...

 

دلم یه کار درست میخواد، یه کار واقعی، یه کاری که اثری داشته باشه، ثمری داشته باشه...

 

 

۱۹ آذر ۹۹ ، ۱۰:۵۴ ۹ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۳
این جانب

ابن مقفع

کتاب کلیله و دمنه رو ابن مقفع به عربی برگردونده، تو مقدمه ای که میخوندم به طرز فجیعی کشته شده، تقریبا یه چیزی مثل قتل جمال خاشقچی!

 

جالب اینجاست برای کشتن این یک نفر، که از قضا خیلی هم آدم مهمی نبود، چه جار و جنجال هایی که نکردن، ولی هر روز داره تو همین منطقه خودمون کرور کرور آدم کشته میشه کسی به کتفشم نیست!

 

وقتی بخوان کسی رو گنده کنن، تو بوق ش کنن، میکنن، وقتی هم نخوان از چیزی حرف بزنن نمیزنن؛ رسانه ها رو میگم.

 

۱۸ آذر ۹۹ ، ۱۳:۰۱ ۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۲
این جانب

منطق و استدلال

مدت ها پیش، با یه آخوندی حرف میزدم، بهشون گفتم من شما آخوندها رو قبول ندارم، چرا باید بهتون خمس مال بدم؟؟

 

برگشت حرف جالبی بهم زد، گفت هرجای دنیا بخوای مالیات بدی، به زور هم که شده ازت میگیرن، اگرم فرار کنی سر بزنگاه بالاخره خِرِت رو میگیرن و ازت میگیرن و اگر ندی کلی برات محدودیت درست میکنن، ولی خمس رو مگه ما آخوندنا مجبورتون کردیم بدین؟؟؟ خب نده به ما چه اصن!

من با اینکه هنوزم که هنوزه به لحاظ اعتقادی شبهه دارم و مورد مصرف خمس رو جای دیگه میدونم، با این استدلال و منطق قبولش کردم، هر چند قبول کردن معناش اجراش نیست.

 

در مورد خیلی چیزهای دیگه هم ممکنه اشکال بگیرم ولی شواهد و قراین و دلایل و منطقش رو میبینم بعد نظر نسبت بهش پیدا میکنم؛ مثلا وقتی یه مطلبی رو دشمن های این مملکت تو بوغ و کرنا میکنن، من به اون مطلب شک میکنم که نکنه یه کِرمی توش خوابیده!

 

یا اینکه وقتی مثلا دشمن های این مملکت یا رسانه هاشون یا کاسه لیس های داخلیشون علیه کسی یا موضوعی موضع میگیرن،‌ شک من بلند میشه که نکنه اون موضوع یا شخص کارش درسته و حق با اون باشه، هر چند ممکنه من هم خیلی دل خوشی ازون نداشته باشم.

 

به هر حال یکی از انواع استدلال اینه که ببینی دشمنت از چی عصبانی و بر افروخته است و اونجاشو سوزونده یا از کی داره طرفداری و حمایت میکنه؛ شاید خیلی درست نباشه ولی دشمن دشمنت، میتونه دوستت باشه!

 

و موقع حرف زدن و حتی فکر کردنم، خیلی مراقبم همون حرفی رو نزنم که دشمنم داره میزنه یا همون فکری رو نکنم که دشمنم میخواد تو ذهن من بندازه یا به عبارت بهتر تو زمین کسی که میخواد سر به تن من نباشه بازی نکنم.

فکر نکنم این رویه م خیلی بی منطق باشه.

 

۱۶ آذر ۹۹ ، ۰۸:۴۳ ۱۲ نظر موافقین ۷ مخالفین ۳
این جانب

وقتی میخوای زن بگیری

سلام

 

فکر کنم دوران کرونا باعث شده که آمار ازدواج بالا بره و تمایل بیشتری برای ازدواج ایجاد بشه به خاطر همین به آقایونی که تمایل دارن ازدواج کنن مواردی که به ذهنم میرسه و به تجربه دیدم و چشیدم و شنیدم خدمتتون عرض کنم:

 

وقتی میخوای زن بگیری حتما به این نکات توجه کن:

 

اول از همه خوب به مادرش دقت کن، ببین چطور مادریه، اگه مادر فهمیده و کدبانو و با شخصیت و بزرگوار و بزرگمنش بود، احتمال خیلی زیاد دخترش هم همونطوری خواهد شد.

 

دوم با پدرش صحبت کن، اجازه بده دغدغه هاش رو برات بازگو کنه و براش حرف بزن، ببین مشترکات فرهنگی و اعتقادی میتونی توش پیدا کنی یا نه

 

سوم رو خود دختره کار کن، ببین فردا روز که برات عادی میشه میتونی روش حساب کنی و خونه و زندگی و بچه هات رو بسپاری بهش یا نه؟

 

و چند نکته زیر رو حتما دقت کن:

 

اگه دیدی مادرش به درد نمیخوره، تنبل و بی عرضه است، نه شخصیت داره و نه هنری،‌ خاله و خواهر و این ها نظرشون همه جا وارده و قراره همه جا سرک بکشن و از این چیزا، بهت توصیه میکنم که خودت رو تو هچل اونها نندازی

 

اگه دیدی، باباش چپ و راست داره طرف دخترش رو میگیره و فقط به فکر منافع ظاهری دخترشه، از اون بابا هم آبی برای تو گرم نمیشه ونمیتونی به اون بابا برای تداوم و گرمابخشی زندگیت اتکا کنی

 

و اگه دیدی از سر هیجان، حالا هیجان عاطفی یا جنسی به دختری تمایل پیدا کردی، یا اون دختر از سر نیاز اینکه فقط میخواد شوهر کنه با هر حالتی باهات موافقه، بهتره کمی دست نگه داری و با تردید بیشتری به این رابطه فکر کنی...

 

+ روابط بین آدم ها، فرمول های متفاوتی رو میطلبه و نمیشه یه نسخه واحد برای درد مشترک داد، کلیات رو میشه بیان کرد ولی تو جزئیات باید خودت رو ببینی ، فضای ذهنی و عاطفی و خانوادگی و اجتماعی ت رو و اینکه یادت باشه اصولا کلیات هیچ وقت دروغ نمیگن و دقت کنی، همین.

۱۲ آذر ۹۹ ، ۱۰:۲۹ ۱۴ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۵
این جانب

ریشخند سازش

وقتی دختره اسرائیلیه رو شخصیت های همیشه درحال سازش کشور تحویل میدن، فرداش سربازای دیگه شون به ریشمون می‌خندن و یکی از باارزش ترین شخصیت هامون رو میکشن ...

۰۷ آذر ۹۹ ، ۲۳:۲۵ ۵ نظر موافقین ۹ مخالفین ۲
این جانب

شاخ و دم حماقت!

چقدر یه آدم میتونه احمق باشه که سلامتی بچه ش رو به خطر بندازه بخاطر اینکه تاریخ تولدش رُند بشه!

 

حماقت هایی از این دست شاخ و دم ندارن, مثلا مادری که به بچه ش شیر نمیده فقط به خاطر اینکه اندامش به هم نخوره!!

۰۵ آذر ۹۹ ، ۱۰:۱۴ ۹ نظر موافقین ۸ مخالفین ۲
این جانب

دو هفته شاد

سلام

 

به نظرم این روزها بیشتر از هر چیزی باید خودمون رو از استرس دور کنیم و کمی شاد باشیم، آقایون عادت دارن خاطرات سربازیشون رو هی تعریف کنن و کلی ازش لذت ببرن، عیال عادت کرده،من خاطرات خواستگاری هایی که رفتم تعریف میکنم و قش قش میخندم ...

 

برای هر کدوم ازشون هم یه اسمی داریم و یه مشخصه ای، این وسط خودمم یادم بره عیال یادآوری میکنه که این شبیه فلانی بوده، (انقدر تعریف کردم میگن انگار خودمم باهات رفته بودم خواستگاری :)))

 

چندتا از شاخص هاشون رو براتون تعریف میکنم و بدونین نیشم تا بناگوش بازه(خواستین بگین نیشتو ببند قباحت داره تو این سن از این حرفا رو بزنین راحت باشین):

 

1.دختر هفت قلم: یه دختر بود، رفتیم خونه شون، روی پلکش رنگین کمان کشیده بود، رفتیم تو اتاق حرف بزنیم، خواست چادرشو در بیاره دقیقا انگار قراره بهم تجاوز بشه مانعش شدم و گفتم همینجوری راحتترم ... من همش تو نخ رنگای پلکش بودم که داشت یواش یواش محو میشد و تقریبا آخراش رنگی به روش نداشت ... یکی دو بار هم بیرون رفتیم نیمدونم چه کرمی داشت یه پاشنه بلند پوشیده بود نمیتونست راه بره هی چپ و راست بهم میخورد ....

 

2.پاچه سیاه: یکی از دوستام سالها پیش شاید به شوخی یا جدی بهم گفته بود دختر میخوای انتخاب کنی پاشنه ی پاشو رو نگاه کن، خیلی نحیف نباشه، پاچه کلفت بگیر برات بچه های قوی میاره، اینم عین چی افتاده بود تو مخ من و هر بار من این کار و میکردم؛ القصه ما رفتیم خونه دختره، دختره یه کت شلوار خیلی جذب پوشیده بود، من قشنگ خط زیر پوششم میتونستم ببینم، یه صورت سفید و گرد و یه آرایش نسبتا زیاد (البته از نظر من) ... وقتی باباشون داشت صحبت میکرد یهو یاد اون حرف دوستم افتادم یهو چشمم ناخودآگاه رفت سمت پاشنه پای دختره، و از اونجا که موقع نشستن کمی شلوارش بالا اومده بود، بالای غوزک پاش پیدا بود و دیدم پوست پاش عین قیر سیاهه، بعد یهو صورتش رو دیدم عین چی سفیده!! تو راه برگشت خونه، به همشیره گفتم این دختره صورتش سفید بودچرا پاش سیاه بود، گفت داداش ساده من انقدر دخترا راه بلدن و آرایش میکنن کلاغ جای قناری جا میندازن (نمیدونم چه مرگیه، اونی که سفیده سبزه میکنه و اونی که سبزه است سفید!! چه مرگتونه که خودتون نیستین)

 

3. اخلاق مردونه: یه بار داداش دختره خواسته بود اول با من حرف بزنه منم اعتقادم این بود که به خانواده دختر باید احترام بذارم، خصوصا پدر و برادرش (راستش خیلی مادر دختر برام جایگاهی نداره)؛ آره منم رفتم، باهم رفتیم هتل ارم(فکر کن من دختر اونجا نمیبردم ولی داداشش رو بردم اونجا) صحبت کردیم وسط صحبتاش گفت من اگه زنم وسط روز بگه دلم برات تنگ شده بیا خونه همه چیز و ول میکنم میرم خونه تا به خواست دل همسرم توجه کرده باشم ... منم نامردی نکردم در جواب بهش گفتم راستش من اخلاقم مردونه است از این کارا نمیکنم، چه معنی داره وسط کار زنگ بزنه من دو ساعت راه برگردم که دلش تنگ شده!!! بیچاره پسره (البته مرد جا افتاده ای بود) بعدش خلاصه کرد و اجازه داد با خواهرش حرف بزنمو چند باری رفتیم و اومدیم ولی خب به درد من نمیخورد!

 

4. دنبالم بیا؛ یه دختره بود میگفت مثلا اگه یه روز برم دکتر یا یه جایی برم میای دنبالم منو برسونی خونه، از اونجا که با کسی تعارف نداشتم بهش گفتم ببین من برسم خونه، برم ماشین بردارم وسط ترافیک به تو برسم دو ساعت میشه، خب برو ایستگاه اتوبوس سوار اتوبوس شو، سر کوچه پیاده شو نیم ساعتم طول نمیکشه چه کاره آخه من این همه راه بیام! 

 

5. اینو نمینویسم چون عفت عمومی لکه دار میشه

 

حالا هر کدومش جزئیات جالبی هم داره، این بود بخشی از خواستگاری های من ...

 

+ جان هر کی دوست دارید، بغض نکنین، غیظ (غیض سابق) نکنین، تاسف نخورین، بخونین و بخندین 

 

++ دل تنگی، از یه جایی به بعد شادی آوره ...

 

+++ خیلی ناراحتم که اینقدر دیر ازدواج کردم، نزدیک چهل سالگی زن گرفتن واقعا خیلی چیزها رو نداره و نمیتونی تجربه کنی و دیگه مزه نمیده و فقط باید طاقت بیاری و بسازی! این مسابقه زوجی نو رو که میبینیم مخصوصا این دختر پسرای کوچولویی که ازدواج کردن خیلی حسرت میکشم ... خوش بخت باشن ان شالله

۰۱ آذر ۹۹ ، ۰۹:۲۳ ۲۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۶
این جانب

کجایی؟ کجایی؟ ... دلم هواتو کرده ...

 

کلیدای برق خونه ما تو یه ردیف شش تایی روی دیوار کناری ورودی دره، همه کلیدها؛

 

دیشب بچه کنار کلیدای برق بود، دیدم هی داره خاموش روشن میکنه، گفتم نکن بچه! میسوزه، دیدم بازیش گرفته، یهو همه رو خاموش کردم، بیچاره یهو ترسید (قبلنا نمیترسید، میدونست بازیه)، تو تاریکی به جای اینکه لامپ ها رو روشن کنه دنبال من میگشت، شاید چند ثانیه هم نشد، گرفتمش، خیالش راحت شد، آروم گرفت و منم دوباره کلید و زدم و روشن کردم و دوباره شروع کرد به بازیش...

 

شاید باورتون نشه، نمیدونم اسمش رو حسادت میشه گذاشت یا غبطه یا حسرت، ولی حسودیم میشه به پسرم که پدر داره و من ندارم!

 

دامان پدر امن ترین جای دنیاست، ‌امن ترین جای دنیا!

 

+یکی از وبلاگ نویس ها دو ماهه برادرش رو از دست داده چپ و راست از مرحوم برادر و غم دوریش مینویسه، وبلاگ شارمین رو میگم، بهش حق میدم، واسه من هر روز و هر هفته و هر ماه بعد از این همه سال غصه پدر تو دلم سنگینی میکنه!

 

++ همیشه با خیلی ها، مخصوصا با عیال سر اینکه من اعتقادی به عشق های متداول ندارم بحث میکنم، ولی این آتشی که درون منه اگه عشق نیست، پس چیه؟؟

 

+++ من یا یه آهنگ رو گوش نمیدم یا هزار بار پشت سر هم گوشش میدم تا ازش سیر بشم؛ دیشب ترانه باران یه آهنگ پخش کرد که خیلی بهم چسبید: اینجا آهنگ نیمه پنهان سینا سرلک رو میتونین بشنوید.

۲۶ آبان ۹۹ ، ۱۰:۴۹ ۷ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۳
این جانب

واقعا دولت مقصره؟

 

اینکه مردم دورهمی خانوادگی و مراسم خانوادگی میگیرن هم دولت مقصره؟؟

 

اینکه ملت برای حراج کیف و کفش عین چی هجوم میبرن هم دولت مقصره؟؟

 

اینکه تو خیابون خیلی ها ماسک نمیزنن هم دولت مقصره؟؟

 

اینکه خیلی از کسبه مخصوصا تو نونوایی ها ماسک نمیزنن و رعایت نمیکنن هم دولت مقصره؟

 

اون کاسبی که جنس هزار تومنی رو به من و تو دو سه هزار تومن و چند برابر میندازه و تقریبا به هیچ قاعده و نظمی قائل نیست جز منفعت کردن ش، دولت مقصره؟؟

 

اینکه از انسولین گرفته تا پوشک رو تو هر سوراخ سنبه ای احتکار میکنن هم دولت مقصره؟؟؟

 

اینکه تا دو روز تعطیل میشه عین مور و ملخ میرن این شمال خراب شده هم دولت مقصره؟

 

برای چند نفر باید پلیس و مامور گذاشت؟؟

مشکل کجاست واقعا؟؟

 

روزی 450 نفر دارن میمیرن، 450 خانواده ای که کلی اطرافیان دارن که داغ دارن و کسی نیست یه تسلی کوچیک بهشون بده، حتی نمیتونن راحت برن سر خاک عزیزشون سوگواری کنن ...

 

خیلی باید مراقب باشیم، خودمون باید به خودمون رحم کنیم.

 

۲۵ آبان ۹۹ ، ۱۰:۳۶ ۴ نظر موافقین ۹ مخالفین ۲
این جانب

اعترافات شرمناک!

خیلی وقت ها پیش میاد، اینکه به چیزایی فکر کنم و یا یادشون بیافتم که نمیتونم برای کسی تعریف کنم یا حتی اینجا بنویسمشون ...

 

فقط میتونم بشمارمشون:

  1. ...
  2. ...
  3. ...
  4. ...
  5. ...
  6. ...  

 

از بعضیاشون شرم دارم، و خجالت میکشم چرا کردم، چرا گفتم؛

از بعضیاشون خجالت زده م کاش نمیگفتم و یا نمیکردم (فرقش با بالایی اینه که بالایی از دید دیگرانه ولی این یکی از دید خودمه)

بعضیاشون خیلی کار زشتی بوده ولی هنوزم که هنوزه دوس دارم و اگه پا بده باز انجامش میدم

بعضیشون هم که خیلی بد بودن، با بدی ازشون یاد میکنم ولی قول نمیدم که تو موقعیت ش انجامش ندم!

بعضیاشون هم بد بودن و محاله دیگه انجامش بدم.

 

+ کاش میشد با کسی این حرفها رو زد، یا پیش کشیشی، کسی اعتراف کرد، هر چند میدونم آدم بعد از اعترف اصلا سبک نشه و اصلا حس خوبی نداشته باشه .. اصلا ولش کنین بعضی چیزا رو فقط باید خودت بدونی و خدا و این دو تا فرشته بالاسر ...

 

++ بعضی وقتا به مردن که فکر میکنم، میگم این دو تا فرشته بالا سرم واسم آبرو نمیذارن، یعنی خودم واسه خودم آبرو نذاشتم، اگه بریم اون دنیا ملت بفهمن من کی بودم وچی کارااا که نکردم پشتم تیر نمیکشه، چیزیم نمیشه و این خیلی بده!! خیلی خیلی بد! (خیلی از این بی غیرتی و بی عاری ناراحتم)

 

۲۱ آبان ۹۹ ، ۰۸:۳۸ ۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۳
این جانب

رأی منو پس بگیر!!

  • برنده قطعی انتخابات با نسبت آرای بسیار، اینجانب هستم!

 

  • تمام آمارهای رسمی رای اینجانب را بسیار بالاتر از سایر کاندیداها نشان می‌داد. ساعت پنج بامداد که اینجانب به استراحت پرداختم، بعد از حدود دو ساعت که از خواب بیدار شدم، مانند بیداری از خواب اصحاب کهف، دریافتم که همه چیز تغییر کرده‌است.

 

  • اگه تقلب شد بریزین تو خیابونا!

 

 

+ اونا به ترتیب سخنان گهربار میرحسین، شیخ مهدی و عفت نیست، سخنان اعلیحضرت ترامپ، دوباره ترامپ و سومی پسرش، تورامپ جونیوره!

 

++ چقدر جالبه خیلی ها خوشحالن! تیتر روزنامه ها رو دیدین؟

 

+++ جهت استحضار؛ دلار 3800 تومن بوداا، 32هزار تومن نبودااا؟؟ واسه 24 هزارتومن موقتی ش این همه ذوق نکنینااا

۱۸ آبان ۹۹ ، ۰۷:۴۳ ۵ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۵
این جانب

جان پدر کجاستی؟

سلام

 

چند روزه با دیدن و خوندن عنوان این یادداشت بغض و غصه ای دارم که تمام وجودم رو فراگرفته؛ 

 

من افغانی ها رو خیلی دوست میدارم، صفایی دارن عین صفای بلوچ ها و جنوبی هامون، هیچ وقت برام یه کشور غریبه نبودن و همونطور که بارها گفتم افغانستان برای من چیزیه مثل کردستان و سیستان؛ 

 

همین.

 

+ داعش و طالبان و گروه های منحرف ِ افراطی زائیده حضور امریکا و بقیه غربی های کثیف و وحشی تو این منطقه است.

 

++

بیش نمی‌شود دگر خون به جگر کجاستی؟

کوچه به کوچه گشتمت، پرده بدر، کجاستی؟

 

سکسکه کرد آینه، ساعت خانه لال شد،

چشم جوان مادرت، مانده به در کجاستی؟

 

تیر و گلوله را چه با خنده گرم و روشنت؟

خنده گلو نمی‌برد، شیر و شکر کجاستی؟

 

تشنه نمانده باشدی، گشنه نمانده باشدی،

سیر به خون و سر به خون، شانه به سر کجاستی؟

 

پای برهنه آمدم، تا که به گرده‌ات برم

جان پدر کجاستی؟ جان پدر کجاستی؟

 

|امین خلیلی|

۱۷ آبان ۹۹ ، ۰۹:۵۳ ۳ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۲
این جانب