خسته ام از این همه بی کاری، از بی مصرفی، از بی خاصیتی، از بی فایده بودن...
خسته ام از اینکه میبینم مجبورم حرف کسی و گوش بدم که هیچی حالیش نیست و تو جایی کار کنم که هیچ هم و غمی برای کار کردن ندارن
خسته شدم از این 8 سال بایکوت بودن، یکجا نشستن و انزوا ...
از این 8 سالی که یه گوشه افتادم فقط دارم روزها و ماه ها و سالها رو میشمارم که بازنشسته بشم و برم !
خسته شدم ...
خسته شدم از اینکه با یه مشت آدم مفت خور و خنگ و بی هوش و خودخواه باید سر کنم ...
دلم یه کار درست میخواد، یه کار واقعی، یه کاری که اثری داشته باشه، ثمری داشته باشه...
خیلی خوبه که تغییر ایجاد کنیم منتها با وسواس و حساسیت بالا که خانواده مون متحمل سختی کمتری بشه. انشاالله راهش رو پیدا کنید. :)