آقاییِ جمهوری اسلامی ایران.

اسرائیل هر روز داره تهدید میکنه که امروز فردا جواب مرگباری به حمله ایران میده

رویترز دوبار رسما اعلام کرد آقای خامنه ای به مخفی گاه امنی نقل مکان کردن 

 

اون وقت رئیسِ جمهوری اسلامی فردای موشک باران میره قطر

وزیر خارجه ی جمهوری اسلامی همون روزا میره بیروت و دمشق و یه هواپیما بار میبره باخودش و یه عده ای البته

رهبرِ جمهوری اسلامی در اوج تهدید اسرائیل بعد از پنج سال میاد نماز جمعه میخونه اونم با اون جمعیت زیاد طرفداران جمهوری اسلامی، نماز عصر میخونه، قبلش مراسم ختم میگیره با همممممه مسئولین و منسوبین ش

و آخرم رئیس مجلس شورای جمهوری اسلامی خودش خلبان پرواز میشه و هواپیما میرونه و پا میشه یه طیاره میبره لبنان اونم وسط بمباران و پا میشه میره جنوب لبنان و وسط خرابی های بمباران مصاحبه میکنه ...

 

و اسرائیل غیر از ترور و کودک کشی با حمایت آمریکا و اینگلیس و آلمان و کانادا و فرانسه و استرالیا و ترکیه و امارات و ... هییییچ غلطی نکردن!

 

تو ۲۵۰۰ سال حکومت در ایران، یا در سراسر جهان حکومتی بوده به اندازه آقایی ِ جمهوری اسلامی رسیده باشه؟؟؟

 

ماشالله، خدا حفظت کنه جمهوری اسلامی

بهت افتخار می‌کنیم آقای جمهوری اسلامی 

 

۲۱ مهر ۰۳ ، ۲۱:۴۷ ۲ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۲
این جانب

امیر کبیری، سیدعلی.

من با اینکه امکانات و ادعای دشمن تا دندان مسلح و حمایت بالاترین فناوری های به روز همه کشورهای وحشی و جنایتکار پیشرفته دنیا با چند تا موشک کلا هوا میره کاری ندارم 

 

با اینکه اسرائیل تهدید کرده بود میزنه، رویترز دو بار خبر پنهان شدن ش رو داد و فردای موشک باران تو حسینیه امام خمینی با چهار تا دانشجو و دانشمند جلسه میذاره هم کاری ندارم

با خوندن نماز جمعه امروزش هم کاری ندارم، همه میدونیم نماز جمعه امروز یعنی چی، خیلی ها از جمله خودم همه ش میگفتم صلاح نیست نباید این موقع کاری کنن ولی خب حقیقتا شجاعت و غیرت میخواسته که بیان ایشون و البته ملت هم اومده بودنا، آره با ایناش کاری ندارم همه میدونین چیه

 

من فقط با یه چیز کار دارم اینکه نماز عصر رو خودشون خوندن، در حالی که هیچ وقت نماز عصر رو خودشون نمیخوندن...

 

یعنی رضا شاه کبیر رو یه پخ کردن فرستادنش موریس اونجا از بین رفت و پسرش با التماس از انگلیس و آمریکا جنازه باباشو آورد، محمدرضا شاه آریامهر هر جا میترسید پا میشد برای استراحت و فرار میرفت خارج و بعد از کودتا بر می‌گشت؟؟؟

 

یعنی شجاع تر و حکیم تر و موقعیت شناس تر از سید علی خامنه ای این مملکت تا به حال به خودش ندیده، من افتخار میکنم هم عصر آقای خامنه ای هستم و سلطان و امیرم آقام سیدعلی خامنه‌ای هستن.

 

خدا حفظت کنه آقا، حقیقتا امیر کبیری آقا، و نعم الامیر !

۱۳ مهر ۰۳ ، ۱۸:۲۵ ۳ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۲
این جانب

اشک شوق

نمیدونم خاصیت و دلیل اشک چیه!

 خوشحالم اشکم میاد، شوق و ذوق دارم گریه م میگیره، دلتنگ میشم چشم هام خیس میشه و...

 

و امشب هم فقط دارم اشک میریزم ...

 

خوشحالم برای عزیزانم در فلسطین و لبنان 

مشتاق برادران نظامی خودمون هستم

و دلتنگ سیدحسن و حاج قاسم و یارانشون

 

:((

 

 

الحمدلله

شکرلله

ماشاالله 

استغفرالله 

سبحان الله 

لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم

و قطعا و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی

۱۰ مهر ۰۳ ، ۲۲:۳۵ ۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
این جانب

بر همه مسلمانان فرض است:

" که با امکانات خود در کنار مردم لبنان و حزب‌الله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب و ظالم و خبیث آن را یاری کنند."

 

این یک فریضه شرعی است، مثل نماز، مثل حج، مثل جهاد ...

 

 

فقط نمیدونم چیکار کنم؟؟ 

چطور و با چه امکاناتی در کنار مردم لبنان و حزب الله بایستیم و در رویارویی با رژیم غاصب و ظالم و خبیث یاریشون کنیم!؟

 

نکته ای که جا داره بگم و تاکید کنم نافی و رافع مسئولیت ما در قبال دفاع از حق و مظلوم و مستضعف نمیشه اینه که حق همیشه پیروزه و خدا با ماست، مطمئن باشید  در هر حالی جبهه حق پیروزه، همون طور که امام حسین پیروز بودن و هستن.

۰۷ مهر ۰۳ ، ۱۸:۳۰ ۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
این جانب

نزدی، خوردی...

وقتی ۴۵.۰۰۰ نفر رو میکشن و قتل عام میکنن، وقتی مدرسه و بیمارستان و خونه و زن و بچه و پیر و جوان رو میزنن، وقتی وسط امن ترین جای تهران مفتضحانه اسماعیل هنیه رو ترور میکنن، و ما هیییییچ غلطی نمی‌کنیم اقلا زر نزنیم و اگر سید رو بزنن خبر دور از انتظاری نیست، تازه اگه بیت رو هم بزنن من تعجب نمیکنم...

 

وقتی زدن، جواب ندادی، دوباره محکم تر میخوری آقای محور مقاومت

 

وقتی ۴۵ هزار نفر ازشون نکشتی مطمئن باش بازم ازت میکشن

 

وقتی رهبرمون رو زدن، رهبرشون رو نزدی میان دنبال سید و بعدشم معلومه کیو بخوان بزنن ...

 

من نمیدونم این همه تعلل، این همه کوتاهی برای چیه، وقت دارید میخرید که چی بشه؟؟ دنیا علیه رژیم اسرائیل بشه، اصلا چه اهمیتی داره؟؟؟

 

 

 

خون در برابر خون

 

نفر در برابر نفر

 

حداقل کاریه که برای تامین امنیت خودمون باید انجام بدیم.

 

جهاد در راه خدا پیش کش!

 

 

 

اینو دیشب نوشتم گفتم ولش کن منتشر نکنم ولی الان که خبر خیلی جدی شده نمیدونم چه خاکی باید تو سرمون کنن

آهای شماهایی که به جریانی رای دادین که هنوز منتظر آمریکا آدم حسابش کنه، تحویل بگیرید، ثمره انتخاب شما اینه، شما در خون های ریخته شده سهم دارید، دستاتون رو بشوریدم پاک نخواهد شد

آهای شمایی که توان علمی و تحصیلیتون رو برای آمریکا و اروپا و دنیای کفر دارید خرج میکنین، شما هم تو این قتل عام ها سهم دارید

 

 

انا لله و انا الیه راجعون ...

و البته

نصر من الله و فتح قریب .

 

۰۷ مهر ۰۳ ، ۱۳:۱۸ ۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱
این جانب

عفو چیست!؟

شما میتونی هر غلطی تو این مملکت بکنی، غلطهایی که اگه یکی ش رو هر جای دنیا بکنی کمترین مجازاتت اعدام یا حبس ابده، مثلا میتونی بزنی دسته جمعی جوون مردم و حافظ امنیت این کشور رو بکشی، به جای اعدام بفرستنت چند روز شهرستان البته به اسم تبعید! یا تو رسانه ت هرررر مزخرفی بگی و همه رو به جون هم بندازی به عبارت خیلی ساده هر فساد و جنایتی میتونی بکنی بکن، چون چند روز دیگه یه عیدی چیزی پیش میاد تو رو عفو میکنن، تازه بعد از عفو هم میتونی بری دولت  سمت و مقام بگیری!

 

به عبارت اولی جمهوری اسلامی قضای حاجت نموده با این عدم برخورد با متخلف و عفو کردن جنایتکاران سیاسی و غیرسیاسیش, جا داره یاد کنیم از شهید عجمیان و شهید علی وردی هم که پروندشون مختومه شده، درست عین قاتلین و شورشی هایی که باعث و بانی قتلشون شدن!

 

۰۳ مهر ۰۳ ، ۰۸:۱۶ ۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱
این جانب

به یاد پدر

پنجاه و چند پدر تو سانحه معدن طبس فوت شدن، این خبریه که این دو سه روزه خیلی ها شنیدن ... 

راستش اومدم به بازمانده ها تسلیت بگم دیدم دلم خیلی برا اون پدر ها سوخت، گفتم یکم از مظلومیت پدرها بگم ...

 

پدرهایی که صبح تا شب کار میکنن، شب تا صبح فکر و ذکرشون تامین مادی و غیر مادی خانوادشونه و کمترین انتظار و توقعی از بچه ها و زنشون ندارن؛ این پدرها که از دست رفتن شمایی که پدر داری و همسر داری قدر ا ین گوهرهای بی ادعا و خاموش رو بدونین و این همه اذیتشون نکنید که وقتی از دستشون میدین تازه می‌فهمید کی و از دست دادید!

 

برای همه پدرهای در قید حیات آرزوی سلامتی، خوشی و رضایت میکنم، برای همه پدرهایی که از دست رفتن هم آرزوی غفران و رحمت الهی میکنم و برای اونهایی که پدر دارن آرزوی کنار گذاشتن خودخواهی و محبت بیشتر با پدرها، و برای همسرانشون آرزوی فهم و شعور و کمی عاطفه که شوهر شما پدره، یکم سعی کنین توهمات احمقانه تون رو کنار بذارید و توقعات خودخواهانه و عقده های وانشده تون رو سر همسرتون خالی نکنین، بذارید این پدر کمی نفس بکشه ...

 

خاصه روح همه پدران طبسی و البته غزه ای هم غرق در رحمت الهی

 

 

۰۲ مهر ۰۳ ، ۱۳:۴۲ ۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
این جانب

رام و رم !

وقتی نوجوون بودم یادمه به اصرار خانواده کلاس های سخت افزار یارانه یا همون کامپیوتر رو گذروندم، اطلاعات خوبی یاد گرفتم، امروز نمیدونم چی شد، یهو یاد حافظه رم و رام افتادم، جستجو کردم دیدم تو تعریف Ram و Rom این اومد:

رم ram برای اجراکردن تمامی نرم‌افزارها مورداستفاده قرار می‌گیرد و یک حافظه با دسترسی تصادفی و موقت است؛ اما رام  Rom یک حافظه دائمی محسوب می‌شود که توسط شرکت سازنده سخت‌افزار تنها برای یکبار کدنویسی می‌شود و ما از آن استفاده می‌کنیم. در رام یک‌سری اطلاعات دررابطه‌با BIOS سیستم و دیگر اطلاعات سخت افزاری قرار گرفته است.

 

داشتم به این فکر می‌کردم که ما آدم ها هم خیلی شبیه اینیم، رابطه وعلاقه مون با خیلی ها برامون تو رم تعریف میشه ولی فقط یک نفره که علاقه و رابطمون رو تو رام تعریف میکنیم.

 

خیلی مهمه قبل از راه اندازی و نهایی سازی هر رابطه ساختارمندی کیو قراره تو رام وجودمون ثبت ش کنیم.

۲۵ شهریور ۰۳ ، ۱۵:۵۰ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
این جانب

ازین احمق تر هم داریم!؟

واقعا این روانشناسا خیلی طبیعیه بعد از یه مدت خودشون روانی بشن، یعنی من ماهی یکی دو مورد میبینم، میخوام یه وقتایی سرم رو بکوبم به دیوار ازین حجم حماقت و بلاهت و بیشعوری که تو خیلی از آدم ها موج میزنه ...

 

یه مورد بود، مرده بچه میخواست زنه از بس گشاد و بی مصرف و بی خاصیت بود نمی‌آورد، دلم برا مرده خیلی سوخت که مجبوره جرثومه حماقت و لجاجت و بلاهت رو تحمل کنه و آرزوهای خودش رو به گور ببره و چند وقت دیگه وقتی که پیر شد خشک و خالی و بی کس بمونه به خاطر زن احمقش ...

من خیلی قاطع و صریح جلوی زنش به مرده گفتم برو یه زن دیگه بگیر، متاسفانه زنه باتوجه به اینکه قوانین در محاکم جمهوری اسلامی کاملا یک طرفه به نفع زن هاست شروع کرد به تهدید مهریه و نفقه و اجرت المثل و امثال این، منم محل سگ به زنه ندادم، مرده بنده خدا همه دارایی ش رو واسه زندگیش خرج می‌کرد بهش گفتم ببین اصلا نترس میخواد پولتو بگیره ازت، بنداز جلوش بذار همممه ش مال اون بشه، تو بچسب به زندگیت، زنی که نه میده نه بچه میاره ادعاشم آسمون و جر داده به درد لای جرز هم نمیخوره چه برسه نگه داشتن .

 

زنیکه داشت از حرص میمرد ولی ازونجا که خودش شوهرش رو آورده بود و اصرار زنه بود که حتما با من مشاوره بگیره نه خانم دکتر مرکز نمیتونست بگه غلط کردم، منم حسن استفاده رو کردم و شوهرش رو راحت کردم... 

 

نمیدونم چه مرگشونه، این چندمین زنیه که شوهره بچه میخواد زنه نمیخواد؛ یعتی احمق تر ازین زن ها جایی ندیدم و اصلا نمیشه تصور کرد.

 

الان باز یه عده میان میگن خب یه مردایی هم هستن بچه نمیخوان، الان من راجع به اون احمق ها هم حرف نمیزنم، راجع به این جماعت نادون حرف میزنم.

۱۹ شهریور ۰۳ ، ۰۷:۴۲ ۱۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۷
این جانب

اصل و باطل

همین الان از پنجره اتاق سرم رو بیرون بردم دیدم جلوی در مسجد جمع شدن، خواستم زنگ بزنم به پلیس نکنه دزدن، دقت کردم دیدم یه تعدادی زن و بچه ن ... 

یاد یه اتفاق واسه چند شب پیش افتادم که بچه خردسال من چند روز پیش دم دمای غروب عصبانی از مجلس روضه مسجد محل اومد خونه و به من با عصبانیت تمام گفت بابایی این زنا روضه تموم میشه وای نمیستن نماز بخونن ... من حتی به خانم جلسه ای گفتم به زنا بگه نرن واسه نماز بمونن ولی خانمه هیچی نگفت منم عصبانی شدم سر زن ها داد زدم وایسین واسه نماز دیگه ...

 

یا مطلب اون پسره که نماز نمیخوند ولی کلی عاشق رفتن اربعین بود، یا مراسم عزاداری ای که حتی یک چندمشون اهل نماز نیستن ولی تا دلت بخواد قائلن به اینکه عزاداری واجبه، گناه ها رو پاک میکنه درحالی که تره واسه حجاب و نماز خورد نمیکنن، سگ بغل میکنن، سیگار و قلیون میکشن، سر هم کلاه میذارن و راحت دروغ میگن و...

 

خدایا من لااقل تو اعتقاد و کمی تو عمل ازین دسته نیستم، خدایا من واسه کوبوندن در مسجد جایگاهی قائل نیستم، چندم ماه صفر رو خوش یمن واسه خرید نمیدونم، خدایا من حتی واسه عزاداری هم جایگاهی قائل نیستم ولی واسه احکام مسلم ت حتی اگه عمل هم نکنم جایگاه و ارزش قائلم !

۱۵ شهریور ۰۳ ، ۰۰:۲۷ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
این جانب

مقام، پول، ازدواج؛ سه عامل تغییر

آدم ها تغییر میکنن، این حرف رو خیلی جاها دیدیم، مثال های زیادی تو ذهن خودم دارم که میتونم یاد کنم ازشون ولی دوست دارم دسته بندی شون کنم و از چند تاعامل مهم تغییر تو آدم ها حرف بزنم

 

 

 

اولین چیزی که آدم ها رو عوض میکنه، جایگاه و کار و میزه؛ دقت کردین خیلی از آدم ها وقتی میرن پشت میز زمین تا آسمون با این ور میز عوض میشن  خیلی ها وقتی جایگاه و مقامی پیدا میکنن اینطورن ... 

 

دومین چیز پوله، بله پول؛ لامصب یکی از قدرتمند ترین چیزایی که آدم‌ها رو تغییر میده پوله، کافیه یکم پولدار بشن و یه محله بالاتر برن و سطح اقتصادی‌شون بالاتر بره کلا هوا برشون میداره و عوض میشن

 

سومین چیزی که آدم ها رو عوض میکنه ازدواجه، طرف تا قبل ازدواج و مجردی له له شوهر بوده و هزار جا نذر و نیاز میکرده که یه کچل کوتوله ای هم شده بیاد اینو بگیره، حالا که شوهر کرده کلا عوض میشه و شوهرش اگه سوارکار اسب سفید خوشبختی هم باشه میگه پیاده شو من سوارت بشم ... واسه همینه که من به همه پسرهای مجرد توصیه میکنم اول برید ببینین پدر زنتون تو زندگیش داره لذت میبره، داره خدمت میگیره و مادر زن آیندتون احترام و عزت شوهرش رو نگه میداره یا نه، چون شما قراره در آینده یکی بشین عین پدرشوهرتون، و واسه همین ادا و اصول قبل از ازدواج نامزدتون رو کلا براش تره هم خورد نکنین چوم مطمئن باشین اون دختر بعد از ازدواج یه نسخه خیلی داغون تر از مادرش واسه باباش برای شما خواهد شد 

 

چیزای دیگه ای هم هست، الان اینا به ذهنم رسید، اگه چیزی به ذهنتون میرسه اضافه

۰۵ شهریور ۰۳ ، ۰۱:۵۵ ۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۶
این جانب

کابینه

به نظرم مساله مهم کابینه به اصطلاح وفاق ملی اینه که یه گروه وزرا رو که بیشتر نقش خدماتی دارن، عین وزارت دادگستری، نیرو و امثال این و بذل و بخشش کرده و متعادل های این ور رو داده تا دهن برخی رو ببنده 

 

ولی وزارت خونه های مهم و اثرگذار مثل نفت، تعاون و کار، اقتصاد، برنامه و بودجه و حتی بهداشت و کشاورزی رو دقیقا رادیکال ترین های چپ رو گذاشته...

 

 

 

آقایون خیلی زرنگ تر ازین حرفان، حتی اومدن و رفتن ظریف هم بیشتر شبیه بازی زرگری میمونه تا یه قهر و آشتی  واقعی!

 

البته مسئولیت تبعات این مدیران درس پس داده با کسایی هست که انتخابشون کردن، همون اکثریتی که لا ... و لا ... خطاب شدن همیشه!

 

** یکی از نکات جالب رای اعتماد وزیران به این کابینه تغییر موضع و ثبات موضع برخی از نمایندگانه، نمونه بارزش شمس الدین حسینی وزیر سابق اقتصاد در تغییر موضعی خیلی آشکار و بنیادین از تیم کاملا فشل و مساله دار اقتصادی دولت حمایت جانانه میکنه و ازون طرف ثابتی بسیار اصولی و درست نقدهای خودش رو همون جور که این سالها کرده دوباره مطرح میکنه؛ به نظر من هم باید بر اون مرزها و معیارهایی که مارو با خائنین به وطن، هدردهندگان و حیف کنندگان فرصت ها در یک سمت میدونه و دلسوزان و طرفداران و حامیانش جدا مرگ فرستاد!

 

به قول رسانه های خودفروخته مجلس حداقلی به دولت وفاق ملی رای اعتماد داد!

۲۸ مرداد ۰۳ ، ۲۱:۲۷ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱
این جانب

پوست شکلات

تو ایام حج، اعتقادم این بود که داغون ترین آدم اونجا خودم بودم ولی از طرفی هم حس میکنم خدا بیشتر از همممممممه اونها به من لطف و عنایت و رحمت داشت، راستش واسه این داستانی که براتون تعریف میخوام بکنم حس میکنم هیشکی از من بیشتر از ایام حج امسال بهره نبرد:

 

هفته های آخر حضورم تو مکه نیت کردم چند روزی در مسجد الحرام معتکف بشم، شب دوم بود که حال خوبی داشتم و حدودای ساعت ۲ نصفه شب پاشدم برم نماز شب بخونم، تو رکعت ۱۰ نماز شفع بودم نیت کردم تو قنوتم ۱۰۰ نفر رو دعا کنم ...

فکر کنم حدودای بیست جزئی هم تو اون سه روز قرآن خوندم، مخصوصا نصفه شبها، تقریبا نزدیک بود به مقام محمود نائل بشم، کلی هم طواف کردم و همونجا هم صدقه میدادم و ...

یعنی رسما هم عاکف بودم، هم طائف بودم، هم مستغفرین فی الاسحار بودم و هم منفقین و هم متهجدین من الیل و کلا هر چیزی که از اعمال عالی انسان میتونست داشته باشه رو داشتم درو میکردم ...

 

داشتم میگفتم ازون صد نفری که داشتم دعا میکردم فکر کنم به ۸۰ اینا رسیدم، چون تقریبا دونه های آخر تسبیح بود، دقیقا پشت مقام حضرت ابراهیم و تو صحن مسجد الحرام... یکهو دیدم یه خانمی با روسری ای با گلهای درشت و یه مانتو عبایی اومد جلوی من صندلی گذاشت نشست قرآن خوندن ...

 

تو کسری از ثانیه تو دلم وسوسه شدم کاش با این خانمه بتونم سر حرف و باز کنم و یکم باهم باشیم، بعد بلافاصله به خودم نهیب زدم گفتم ولش کن بابا من زن و بچه دارم برفرض هم بخوام رابطه ای برقرار کنم یه مدت کوتاهه اونم با هول و فضیحت ولش کن بابا، تو همون ثانیه ای که وسوسه شدم پرونده شو بستم و دیگه بهش فکر نکردم....

 

قنوت نماز شفع رو با تموم شدن اون صد نفر تموم کردم و سلام دادم و گفتم یه چند صفحه قرآن بخونم و بعدا نماز وتر و بخونم ....البته بگم اون ساعت و اونجایی که نشسته بودم نه خیلی خلوت بود نه خیلی شلوغ، تقریبا  هر یکی دو متر آدم نشسته بود ...

 

آره داشتم میگفتم داشتم قرآن میخوندم که یکهو همون خانمه برگشت و به سمت من شکلات تعارف کرد، من یه شکلات برداشتم و فقط یه لبخند زدم و تشکر کردم، شکلات خوردم، ولی پوستشو نگه داشتم ...از کیفی که داشت و لباساش معلوم نبود ایرانیه یا نیست ولی کلی ذهن منو به خودش درگیر کرد، هی این دست اون دست کردم منم بهش از کیفم چیزی تعارف کنم و سر صحبت و باز کنم اما غرورم اجازه نداد و هی میگفتم در شآن تو نیست و نباید خودتو کوچیک کنی، اون زنه تو نباید بیافتی دنبالش و ازین حرفا ... تو این فکرا بودم که پاشد و از جلوی من رفت، منم بدون اینکه نگاهش کنم کار خودمو میکردم ...

چند دیقه ای همونجور بودم ولی دیگه طاقت نیاوردم پاشدم برم دنبالش ک دیدم رفته و نیست چند ساعتی همه جا رو چشم چشم کردم اما نبود....

تا اذان صبح همه ش دنبالش بودم، البته تابلو نه ها ولی دلم دنبالش بود چشمم می‌گشت... 

 

نماز صبح رو شروع کردم ولی بازم حسرت اینکه چه فرصتی رو از دست دادم میخوردم که یکهو اواسط رکعت دوم نماز صبح به خودم اومدم که خاااااااااااااک بر سرت حاجی! وسط اعتکاف تو مسجدالحرام، وسط نماز شب خوندن، دلت رو با یه پوست شکلات بدزدن و تو اندازه یه پوست شکلاتم بهت اعتباری نیست...

 

حقیقتا اگر این سفرم هیج ثمری نداشت و فقط همین یه تلنگر ره آورد سفرم بود باید هزارهزار بار از خدا شاکر میبودم و واقعا حس میکنم هیچ کسی اندازه من آورده از حج نداره و خدا لطف خاص ش رو شامل حال من کرد و خوب بهم فهموند که بدون خدا هیچی نیستم!

۱۳ مرداد ۰۳ ، ۰۸:۴۶ ۱۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۳
این جانب

گزارش یک جشن

با سلام و عرض ادب و احترام 

در مقدمه عرض میکنم زبان اینجانب ناقص و الکن هم نبود مفاهیم و اتفاقات و حالاتی رو که میخوام بگم اساسا در کلام و بیان نمیگنجید و هر چیزی که میگم رو هزار هزار بار بزرگتر کنین؛ البته تا خودتون نچشید مطمئنم درکی از چیزی که میگم نخواهید داشت, ولی خب به اعتبار وصف عشق با این بیان ناقص م گوشه کوچکی رو براتون بیان میکنم:

 

اواسط خرداد بود که راهی شهر پیامبر صلوات الله علیه شدم, فوق العاده بی نظیر بود, کنار حرم پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نماز خوندن واقعا توفیقیه که حتی اگر یک بار هم در عمر انسان رخ بده انسان رو از هررر چیزی تو دنیا بی نیاز میکنه, این دقیقا حسی بود که تو مدینه داشتم و به خدا گفتم خدا یا من هییییییییییییچی از دنیا دیگه ازت نمیخوام!

 

فکر کن موقع سلام نماز, سلام میدی السلام علیک ایها النبی و ورحمه الله و برکاته و مزار ایها النبی همین جا در چند قدمی توه, واقعا نمیدونم چطور میشه این حال رو وصف کرد....

  

نکته جالبی که مدینه داره, غربت عجیب حضرت زهراست, حتی ائمه بقیع هم بالاخره یه جایی دارن آدم یادشون میافته ولی حضرت زهرا خیلی غریب بود و روز آخر تازه من یادم افتاد و کلی با مادرم حرف زدم و واقعا بی نظیر بود.

 

فکر کن تو شهری نفس میکشی و قدم میزنی که پیامبرت سلام الله علیه قدم گذاشته و همه امامان و صحابه و زنان پیامبر و فرزندانش و اغلب اولیا بالاخره روزی اونجا بودن و نفس کشیدن و پا گذاشتن ... تصور اینکه جایی هستی که اون بزرگان اونجا بودن و من بی مقدار و بی چیز و نالایق اینجام خودش یه دنیاست و انگار همه دنیارو بهت دادن.

 

روزی که از مدینه میای بیرون, خب طبیعیه دلت تنگ بشه ولی قراره از مدینه بری یه جای خیلی بزرگتر یعنی مکه, خونه خدا؛ شوق زیارت خونه خدا دلتنگی مدینه رو التیام میده...

هر چقدر تو مدینه راحت میتونی دعا کنی تو مکه من هییچ دعاییم نیومد, با دیدن کعبه فقط من رو بهت گرفته بود, اعمال عمره تمتع م رو انجام دادم و فقط قدم میزدم, طواف کردنم فقط قدم زدن بود و همین قدم زدن البته واجب بود و هییییچ حرفی حتی از ذهنم بیرون نمیومد... اینکه میگن با دیدن کعبه سه تا آرزو و دعا مستجابه, مغز و قلبم هیچی از خدا نمیخواست, الان که فکر میکنم به نظرم از کنار کعبه بودن بالاتر هم مگه میشه خواست!

چندین روز تو مکه فقط سکوت بودم و تماشا, حرفی وسط نبود ...

 

بعد از عمره تمتع که شامل طواف و نمازش و سعی بین صفا و مروه است باید صبر میکردیم تا روز 9 ذی حجه یعنی عرفه, که بریم صحرای عرفات وقوف در عرفات یکی از اعمال حجه, تو چادرهایی که تو صحرای عرفات بنا کردن ... راستش تو عرفات هم حرفم نمیومد, فقط وقوف کرده بودم فقط ...

 

صبح روز عید قربان باید تو مشعر بین نماز صبح تا طلوع آفتاب وقوف کنیم, مشعر یه صحرای کوچیکه, که همه جمعیت حاجی ها باید روی اون صحرا بدون هیچ سقفی از نماز صبح تا طلوع آفتاب وقوف کنن و بمونن؛ مشعر واقعا صحرای محشر بود, همه حاجی ها یکدست بودن و هیچ تفاوتی بین هیچ کسی نبود و عجیییب احساس غربت و تنهایی میکردم اونجا, هیچ کس رو نمیشناختم همه رو نگاه کردم ولی انگار همه غریبه بودن ... واقعا صحرای محشری بود ...

 

روز عید قربان بعد از طلوع آفتاب باید صحرای مشعر رو ترک کنیم به سمت منا؛ 

بریم به سمت چادرهای منا, برای رمی جمرات و سنگ زدن به نماد شیطان ...

چند ساعت پیاده روی از مشعر تا منا بود و بعد از نیمچه استراحتی راهی جمرات یعنی محل سنگ زدن شدیم ... روز عید قربان فقط باید به یکی از سه نماد شیطان سنگ بزنیم,حس تنفر از شیطان حس غالب اونجاست, انگار واقعا شیطان رو میخوای زا خودت دور کنی... سنگ رو که زدیم خبر میدن گوسفند هامون رو بکشن, گوسفندهای قربانی رو که سر بریدن اطلاع میدن و بعدش باید موهامون رو از ته بتراشیم و نشون بدیم که ما بنده ایم ...از ته زدن مو حس فوق العاده بندگی و عبد بودن به آدم میده, دقیقا عین حس بردگی و بندگی میده البته بردگی الله, بندگی خدای سبحان.

 

البته دو روز بعد هم در منا هستیم و هر روز باید سه تا از نمادهای شیطان رو رجم کنیم و سنگ بزنیم و بعد از سه روز برمیگردیم کعبه و اعمال طواف حج تمتع رو انجام بدیم و طواف نسا و کلا برنامه حج تموم میشه ...

منا به لحاظ اعمال و محیط واقعا سخت بود, کلی آدم به خاطر سختی و گرما و خستگی تلف میشدن و به شدت مستعد مرگ بود, اونجا حتی میترسی نکنه بمیری, سه روز تو چادرهایی که کولر مناسب نداره و خسته ای عرق کردی و هر روز 5 کیلومتر پیاده توگرما پیاده بری و بیای و واقعا سخت بود ولی لذذذذذذت بخش ترین بخش این سفر منا بود, من هنوزم دلتنگ اون سه روز وقوف تو منام ...من هر کی و میبینم میگم همه حج یه طرف منا یه طرف, واقعا منا عالی بود ...

 

عصر روز دوم تو منا بود خیلی هوا گرم بود, واقعا داشتیم هلاک میشدیم که یهو یه ابر به اندازه صحرای منا اومد بالای سرمون و بارید ... میگن هر سال این موقع ها ابری میاد و میباره ... و نمیدونین چه لذتی داشت زیر بارون بودن تو صحرای منا ... آخ دلم هوای منا رو داره هنوز ...

 

الان که دارم اینها رو مینویسم قند تو دلم داره آب میشه, برای همه تون آروز میکنم حتما حتما حتما یه روزی مشرف بشید حج تمتع؛ حج عمره هم خوبه ها ولی تمتع یه چیز دیگه است...

 

روز آخری که از مکه داشتیم میومدیم خونه به خدا گفتم خدایا من ازت راضیم, خیلی هم راضیم, خیلی ازت ممنونم راستش تو ایامی که تو مکه بودم خیلی نمیتونستم از خدا چیزی برای خودم بخوام وقتی زبونم باز شد که به خدا گفتم خدایا تو از من چی میخوای؟؟ تو من و بنده خودت بپذیر....

 

یه چیزی که میتونم مطمئن بگم اینه که داغون ترین و روسیاه ترین آدم اون جمع من بودم ولی بیشترین بهره و هدیه و لطف رو تو اون جمع خدا به من داشت.

 

برای همه انسان ها آرزو کردم ایام حج تمتع رو درک کنه, چون هییییییییییییییییچ لذتی, نمیدونم بگم حال, نمیدونم چی بگم, بگم نعمت واقعا نمیدونم چی بگم, هیچ چیزی مزه حج تمتع رو نمیده واقعا عین جشن بود یه جشن استثنایی و منحصر به فرد... خدا روزی تون بکنه ان شالله 

 

 

۲۷ تیر ۰۳ ، ۰۸:۲۰ ۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
این جانب

باورم نمیشه!

کمتر از یک ماهه اینجام و هنوزم هر بار تو صحن مسجد الحرام و درست رو به روی کعبه که قرار میگیرم همه ش به خدا میگم من اینجا چی کار میکنم؟؟!!

هنوزم باورم نشده کنار کعبه خدا راهم داده!

من رو سیاه سراپا تقصیر و گناه و خطا کجا، اینجا کجا

 

حقیقتا و از عمق جان برای همه آدم های دنیا آرزو میکنم همچین سفری رو تجربه کنن، ان شاالله خدا روزی و قسمت شما و همه عزیزاتون کنه

 

برای همه تون دعا کردم، برای کشورم دعا کردم که انتخاب درستی رو مردم انجام بدن، برای دنیا دعا کردم که آرامش و ایمان و امنیت حکم فرما بشه، برای همه اموات که در جوار حضرت رحمن مغفور باشن ....

۰۷ تیر ۰۳ ، ۱۶:۳۶ ۶ نظر موافقین ۸ مخالفین ۴
این جانب

اینترنت رایگان ۲

امروز ظهر حرم بودم

جای همه تون خالی

 

از خیلی ها برای رفتن خداحافظی کردم و طلب حلالیت کردم

بیشتریا بخشیدن و زبونی هم که شده حلال کردن یکی دوتا هم بودن که هنوز تو توهم خودحق پنداری بودن و به جای حلال کردن تازه فحاشی کردن، خب توقع بیشتری ازشون نبود

 

به هرحال جای همه تون خالی، واقعا خیلی جای خوبیه 

 

این یادداشت رو با اینترنت رایگان یکی از هتل ها تو مدینه النبی براتون منتشر میکنم

از همه تون حلالیت میخوام و دعا گوی همه تون هستم 

خدا قسمت همه تون کنه

 

عجب جای بی نظیریه، در حین کثرت و تعدد رنگها، پوشش ها و حتی برخی خرده عقیده ها وحدت رو میتونی واضح لمس کنی و چقدر توحید اینجا عیانه ...

خدا قسمت و روزی همه تون بکنه از صمیم قلب آرزو میکنم برای همه مون

۱۲ خرداد ۰۳ ، ۱۵:۲۲ ۹ نظر موافقین ۶ مخالفین ۳
این جانب

دلم تنگته بابا!

دیروز تو اتاقم تو محل کار با هیشکی حرف نمیزدم فقط تو گوشم یا عبدالباسط میخوند یا فیلم هایی از شهدا بود ...

اصلا نمیتونستم حرف بزنم و فقط گریه میکردم...

 

یکی از همکارهای اتاق بغلیم به همکار کناریم تو راهرو میگفت مگه باباش مرده اینطوری گریه میکنه...

 

میخواستم برم بهش بگم, آره بابام مرده!

 

این چهارتا عزیزی که بیشتر شناخته شدن, هر کدومشون تو جای خودشون بهترین بودن, دلم سوخته, سینه م جایی نداره و میخوام از این حال در بیام, فردا تشییع جنازه شاید کمی سبک ترم کنه ولی اشتباه میکنم, مگه الان یاد حاج قاسم میافتم دلم تنگ نمیشه, مگه بابام و میبینم دلم براش پر نمیزنه ...

 

من صاحب عزام, ما صاحب عزاییم باید به ما تسلیت بگن 

۰۱ خرداد ۰۳ ، ۰۸:۱۵ ۵ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۱
این جانب

دل تو دلم نیست

خوابم نمیبره، دل تو دلم نیست، اشک امانم نمیده، از غروب که متوجه شدم همه ش گریه م و عین دختربچه ها دارم اشک میریزم و دعا میکنم ...

خدایا کجان، خدایا نجاتشون بده

:(((((((((

 

انا لله و انا الیه راجعون...

:((

 

جلسه فوق‌العاده هیئت‌دولت به ریاست "مخبر" برگزار شد

۳۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۱:۰۹ ۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱
این جانب

توجه کردن!

پریروز یکی از دوستان قدیمم رو دیدم, حال احوال کردیم نشست سر صحبت ازش پرسیدم از خواهرت چه خبر, چون میدونستم از همسرش جدا شده که تو یادداشت ماجرای یک تماس ازش گفته بودم ...

ماجراهایی که خواهرش از شوهرش ازش کشف کرده برام گفت چیزی نمیگم باهاش حرف زدم و اینا رو بهم گفت:

 

این زنه دو تا دختر نوجوون داره, یه همسر خوب و متدین, خانواده دختره هم مقید و متدین هستن, شوهرش میگه از وقتی اینستاگرام وارد زندگیش شده و با دوستاش رفت کافه زندگیشون به هم خورده, الان که طلاق گرفته هنوز عده ش تموم نشده یه مرد رو میاره خونه ش و هر شب باهمن, یه بار این وسطا بهش زنگ زدم گفتم چته, چه مرگته؟؟ بهم گفت شوهرم همه ش خونه مادرش اینا بود, یه بار ما رو بیرون نبرد, یه مهمونی با ما نمیومد, به من توجه نمیکرد, بعد ازش پرسیدم چرا با این پسره تو رابطه ای, تو هنوز تو عده ای, این پسره لات چی داره مگه؟ فکر آبروی خانواده ت نیستی با یکی تو کافه آشنا شدی آوردیش خونه!

گفت این پسره بهم توجه میکنه, عاشقمه, من دنبال عشقم!

بهش گفتم خاک تو سرت اون پسره فقط دنبال عقب و جلوته, توجه کدوم بود؟؟ داره خرت میکنه, الاغ! بلده چطور خرت کنه تا بتونه ترتیب یه زن رو مفت بده بدون هیچ تعهد و هزینه ای... اون وقت شوهرت که تازه تو دروغ میگی بهت توجه نداشته همه زندگی و پول و عمر و تعهدش برای تو و بچه هات بوده, آخه چقدر تو خری, چقدر تو احمقی, شما زنا چرا انقدددررر بی شعورید آخه! گاو از تو بیشتر میفهمه, بنده خدا هیچی نگفت از بس مسخ حماقت زنانه خودش بود و من گوشی رو کوبوندم زمین و زنگ زدم به خواهرش عصبانی گفت ولش کن رد داده, اصلا حالیش نیست اعصاب خودتو خورد نکن!

 

 

این موضوع رو بذارید کنار, چند وقت پیش یکی از این بلاگی ها, بعد از مدت ها پیام داد که دوباره باهم در ارتباط باشه, ازش پرسدیم چرا با وجود اینکه این همه از من دافعه میبینه و هی میای سمت من, آویزون منی, گفت اون موقعی که نیاز داشتم کنارم بودی و بهم توجه کردی!!!

 

تو مطلب قبلی چند نفر توهین کردن, خب برای من خیلی جالب بود اون چند نفری که توهین کردن دنبال عشق هاشون بودن و آویزون توجه طلبی از کسایی بودن که کنارشون نبودن و غرق در بلاهت متوهمانه عشق بودن که بهشون توجهی از ناحیه معشوق بشه ... خب طبیعیه مخالف واقعیت و جهان واقعی اطرافشون باشن

 

همه اینا رو گفتم اینو بگم که واقعا این توهم احمقانه زنانه توجه طلبی که کاااملا مصنوعی و هدف دیگه ای توش هست اذهان خیلی ها رو تخدیر کرده و مست و ملنگ اون اوهام زنانه ن, متاسفانه آزادی های اضافی, حاکمیت قوانین و رویه های ضد خانواده و طرفدار زنان که غرق در توهم هستن یکی از بزرگترین آفات اجتماعی حال حاضر جامعه است و آسیب های زیادی رو در جامعه ایجاد کرده؛ متاسفانه توهم عاشقی و توجه داشتن هم سن و سال نمیشناسه و به شدت تهوع آور و مخربه, پسرهای خوب خیلی مراقب باشین زن هایی با این توهمات نگیرید که بدبخت روزگارید هرچند میدونم خیلی سخته و نایاب!

 

 

۲۹ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۹:۲۴ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۳
این جانب

تازه داماد!

دیروز عصری که به سمت خونه میرفتیم سه تا از همکاران بودیم تو ماشین و راننده ای که ما رو میبرد خونمون؛ تو راه من به همکار مجردم گفتم پسر حالا که خونه ت رو خریدی دیگه زن بگیر, تا این حرف از دهنم در نیومد اون همکاری که دو سال پیش ازدواج کرده بود و من هنوز بهش میگم تازه داماد یهو پرید تو حرفم و گفت زززززننننن نگیریراااااا بیچاره ای!

من اگه میدونستم زن اینه عمرااااااااااا زن میگرفتم ...

 

 

دیدم خیلی دل ش پره, یکم حرف زد, گفتم بابا جون اول آخر که باید بگیری, گفت نه بابا اینا روانی ن, هرررررر کاری کنی باز متوقع و طلبکارن, هر کاری میکنی چپه برداشت میکنن, خودخواه و خوددرگیرن و کلی صفات زنان امروز جامعه و ردیف کرد 

 

بهش گفتم خب همه زنا همینن, تازه خوبشون رو اعصاب و رو مخ و رو آسایشته

برگشت گفت آدم یه لیوان شیر میخواد که نمیره گاو بخره میره شیر میگیره, گفتم ببین این مثالت درست نیست, خیلی هم زشته, بالاخره تو بچه میخوای بچه خواستن مستلزم تحمل زن هم هست, بعدشم همه شون هم سر و ته یه کرباسن فکر کردی این رو ول کنی بری یکی دیگه بهتر از اینه, اونم رو مخی هایی برات داره و کلا چند سال اول زندگی این مدلیه و بعد با این مخلوقات عجیب و غریب خدا خو میگیری و عادت میکین و ول میکنی این اعصاب خوردی هات رو .... خیلی از مردایی که دنبال یه زن دیگه میرن یا خانواده شون رو ول میکنن و میرن پی عشق و حالشون و اینها به خاطر همین رو مخ رفتن های زناست دیگه ... حالا اولشه کجا با این عجله!

 

گفت ببین زن تو دهه شصتیه زن من دهه هفتاد و نزدیک هشتادیه, یه جور دیگه متوهم و رو مخن که نمیتونی تحملشون کنی .. گفتم به خدا دهه شصت و پنجاه و هفتاد و هشتاد نداره, همه شون عین هم ن یه جور رو مخ میرن و دهنت رو آسفالت میکنن, واسه من یه جوره واسه تو یه جور واسه هر کسی که میگی یه جور

 

این وسط راننده که داشت گوش میداد گفت آره والا هر کدومشون یه گهی هستن که گند بزنن تو آسایش و روانت و کلا فقط میخوان سواری بگیرن و بدوشنت !

 

منم ادامه دادم تو اول نباید زیاد رو میدادی فکر کردی چهار تا دوست دارم عاشقتم خرت کرده حالا سوارت شده نمیتونی پیاده ش کنی, این رو باید از اول مدیریت میکردی که داشتیم میرسیدیم نزدیک خونه که پیاده شم گفتم فعلا فقط باید صبر کنی انگار نشنیدی ندیدی و نفهمیدی ... خودت رو بزن به خریت چون واقعا هیچ آدم عاقل و فهمیی نمیتونه تحمل کنه خدا بهت صبر بده این ایام و روزهای تطبیق پذیری و به خوبی و به سلامت طی کنی... 

 

گفت برام خرج داره فقط و الا میدادم  آزاد میشدم, گفتم ببین کلا قانون و دادگاه و حکومت با زنه, دهنت رو آسفالت میکنن هییییییچ غلطی هم نمیتونی بکنی و همه چی به نفع زناست, تازه ببین کمترین آسیب و صدمه ای که میبینی چند میلیارد پول بی زبونه که یه عمر جمع کردی رو باید یه شبه بدی بره اونم مفت و بی دلیل, آسیب های جدی و صدمات و لطمات جبران ناپذیر روحی و روانی و اجتماعی ناشی از طلاق خیلیه و ... دیگه فرصت نشد باهاش بیشتر حرف بزنم 

امروز عصر تو مسیر خونه یکم باهاش حرف بزنم یه وقت خر نشه طلاق بده زنه رو و با همین یکی توافق کنه و تحملش کنه و کنار بیاد ...

 

دلم برای پسر ها و مردهای مظلوم کشورم با این زنان متوهم و خودخواه و بی هنر و بی خاصیت میسوزه ... دلم برای مردهایی که تن میدن به مجردی و تنهایی به خاطر دردسرهای زنان امروز جامعه و از نعمت پدر شدن محروم میشن میسوزه ...

 

تورو خدا انقدر بدون فکر و نحلیل مخالف و موافق چیزی نباشید, یکم فکر کنین تورو خدا, مطالب زیر مطالب بسیار مفید و مرتبطی هست که لازمه مطالعه کنین:

 

عقدنامه (قسمت آخر)

عقد نامه (قسمت اول)

مطلب مردونه است - قسمت دوم

وقتی میخوای زن بگیری

وقتی میخوای زن بگیری (قسمت چهارم)

جفتک

عروس های اسدالله خان

جدایی حامد از زنش

هتل

 

انتها نوشت: شاید خودخواهی و غرور به نظر بیاد ولی من وقتی مطالب قدیمیم رو میخونم واقعا عقاید و قدرت تحلیل و تشخیص خودم رو تحسین میکنم, حتی مطالبی که 20 سال پیش نوشتم میبینم چقققققدر جامع و کامله, واقعا خدا رو بابت دادن این نعمت بزرگ ممنونم

۲۳ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۴:۳۷ ۱۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۲۰
این جانب