چرا آرایش میکنید!؟

زن و شوهر کلی حرف زدن، هر چی این میگفت اون جواب میداد، و برعکس ... عمدتا هم چیزای احمقانه و مسخره ظاهری که مثلا من اینو گذاشتم اونجا اون برداشت نذاشت سرجاش و ازین حرفای بی اهمیت ...

خسته شده بودم، با عصبانیت به مرده برگشتم گفتم جناب حرف حسابت چیه، تو یک خواسته میتونی جمع ش کنی و فقط یه خواسته از زنت داشته باشی چی میگی، فقط یه دونه ها!

 

مِن مِن کنان، باور کن دو دیقه سکوت و فکر کرد، منم آروم منتظر بودم فکراشو بکنه و راحت بگه ... بالاخره با کلی حرف قورت دادن، گفت دلم نمیخواد زنم آرایش کنه!!

 

من یهو جا خوردم، اینا دو ساعت از اختلافات رفتاری و گرداری و گفتمانی حرف میزدن، یهو چیشد مرده حرف آرایش و زد ... هیچی نگفتم که بیشتر توضیح بده...

 

انگار یه عقده قدیمی ش وا شده بود شروع کرد به باز کردن اون گره ها ...

گفت دوست نداره آرایش کنه، دوست نداره وقتی میره بیرون لباس جذب و جذاب تر بپوشه و خوشگل کنه...

به خانمه، که هاج و واج مونده بود نگاه کردم که نظرشو بگه، اونم با کلی تعجب گفت آقای دکتر تاحالا حتی یکبارم بهم اینو نگفته بوده ...

 

زنه، یکم که فکرش و تونست جمع کنه شروع کرد فلسفه بافی، کلی حرف زد و تو یه جمله گفت خب جلوه گری ذات زن هاست و زن ها ذاتا علاقه به جلوه گری دارن .... من خیلی قاطع گفتم خب اینکه کار هرزه هاست نه زن ها ... کی گفته زن ها ذاتا طالب جلوه گری هستن  خب مردا هم ذاتا طالب تنوع طلبی جنسی هستن!!

 

زنه حرفی برای گفتن نداشت و فقط لاطائلات رایج تو فضای زنانه رو تکرار میکرد، منم بهش گفتم واقعا واسه چی آرایش میکنین؟؟؟

برای منم سواله، این چه رفتاریه؟؟ واقعا چرا میرید بیرون آرایش میکنین؟؟؟

 

اون خانم چهار تا اراجیف بی مبنا تکرار کرد ولی من هیچ وقت نفهمیدم یه زن چرا آرایش میکنه، واقعا نمیدونم کاش یکی بهم میتونست بگه!

۰۳ دی ۰۳ ، ۲۰:۴۱ ۲۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱۴
این جانب

روز مادر، روز زن نیست!

چون هیچ زنی، مادر نمیشه!

 

همین...

۲۹ آذر ۰۳ ، ۲۳:۴۶ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱۴
این جانب

شطرنج

تصور می‌کنم با بازی شطرنج آشنا باشید، همه هدف این بازی حفاظت از شاه خودمون و حمله به شاه طرف مقابله!

تو مرحله دفاع و حمله، ممکنه از سر نقشه و نیرنگ یا اجبار مثلا یه مهره ای هم از دست یدین، حتی ممکنه وزیر رو از دست بدیم برای حفاظت از شاه و یا قلعه برای حفاظت از وزیر و امثال این چیزها ...

 

تو بازی سیاست هم همینه، بده بستون داریم، ممکنه مهره ای رو از دست بدیم یا مهره هایی رو از حریف بگیریم، هیچ وقت حتی وسط بازی حتی موقع از دست دادن وزیر نباید بازی رو باخته بدونیم چه بسا بعد ازینکه قلعه مون یا حتی وزیرمون رو از دست دادیم تو یکی دو تاحرکت بعدی طرفمون رو مات کنیم.

 

یه چیز جالب هم که شطرنج داره اینه که مهره سرباز اگه به آخر خط برسه تا حد وزیر میتونه ارتقا بگیره ...

 

 

این روزها، خیلی ها نگرانن، کاملا هم حق دارن، وسط جنگی هستیم که کلی هزینه دادیم، بهرحال جنگه و خسارت جزو اجتناب ناپذیرشه، اولا یادمون باشه قبلا چی بودیم و الان به کجا رسیدیم و چقققققدر پیشرفت و رشد داشتیم، ثانیا مگه باورمون این نیست که حق با ماست و ما در جبهه حق هستیم، پس وقتی خدا با ماست ناامیدی معنی نداره و مطمئنیم از جایی که فکرش رو هم نمی‌کنیم نصرت و فتح نصیبمون خواهد شد، مطمئنم.

۱۹ آذر ۰۳ ، ۱۰:۵۲ ۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۵
این جانب

نفر اول زندگی

شام و که دادن رفتم بیرون هوا بخورم، از دور باهام سلام علیک کرد، منم با اشاره سر و لب جوابش رو دادم، اشاره کرد خواست بیاد جلو، با علامت دست بهش نشون دادم که حتما بیاد...

 

یکی از آشناها بود، عروس خاندان فلان، فکر کنم ده سالی از من بزرگتره، شاید حدود ۵۰ سالش شده، پسرش سربازیش تموم شده و یه دختر دبیرستانی داره ...

اومد و بعد از به مقدمه بهش گفتم چیه؟ حرفتو بزن چی شده!؟

 

گفت خسته شدم، گفتم باز با شوهرت ؟؟

گفت آره و شروع کرد کلی حرف زدن، خلاصه حرفش این بود که شوهرش بهش توجه نمیکنه و اون زن اول زندگی شوهرش نیست و هنوزم مادر و خواهر شوهره واسش مهم تر از اونن...

 

بهش گفتم، تو پسر داری دیگه خدا رو شکر، بیست و چند ساله داری تر و خشکش میکنی، از خودت زدی که پسرت خوب و راحت باشه، کلی واسه اینکه سربازی جایی که دوست داری بیافته به آب و آتیش زدی، پولاتو خرج نکردی جمع کردی که خونه و ماشین واسه پسرت بخری و چه شبها و روزهایی جون و توجه و عشق براش خرج نکردی، درسته؟؟

با سر تائید کرد، گفتم حالا پسرت یهو با یه دختری آشنا شه ازدواج کنه، دختری که مطلقا هییییییییییییچ تلاش و زحمتی برای پسرت تکشیده، بید قاپ پسرت بدزده و تو خونه تو و ماشین تو زندگی کنه و اون بشه نفر اول زندگی پسرت و کلا تو رو بذاره کنار بهش نمیگی نمک نشناس، نمیگی حیف من که جون دادم بارم رسوندم بدم یه بی لیاقت حاضری خور و یه دهن کجی هم برای من بکنه!!!!

 

چرا توقع داری یه مرد عاقل و سالم و با شعور مادرش بشه زن چندم  ش اون وقت زن ش باشه زن اول زندگیش؟؟ کجا این کار شرافتمندانه است، کجا اینکار عاقلانه است، ها؟؟؟ که تو توقع داری شوهرت باهات اینطور باشه ؟؟؟؟

 

هیچی نگفت بازم چند دیقه ای حرف زدیم شوهرش بهش زنگ زد و رفته بود ماشین و بیاره و اینم رفت که سوار ماشین بشه، موقع سوار شدنم از باب تشکر یه سری تکون داد و شبش بهم پیام داد ممنونم، یکم آروم شدم.

 

 

۱۷ آذر ۰۳ ، ۱۴:۵۸ ۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۷
این جانب

بوی نی نی

دیروز رفته بودم یه جایی که باید وسایلمون رو دم در تحویل میدادیم، یه خانمی با نوزادش هم اومده بود کیف و تلفنش رو تحویل بده، در و براش نگه داشتم بتونه راحت بیاد داخل، موقع تحویل بهم نگاه کرد گفت میشه بچه رو بگیرید یه دیقه من براش شیر درست کنم؟

 

منم ناخودآگاه بدون هیچ حرفی بچه رو بغل کردم یه نوزاد چند ماهه بود هنوز بوی نوزادی میداد، آخ خوش بو ترین بوی دنیا بوی نوزاده، بوی بدن نی نی ...

 

خیلی دلم نی نی میخواست زیر زبون قربون صدقه ش میرفتم تکونش میدادم، دلم نمیخواست ازم جدا شه که دختره بهم گفت آقا ممنونم و منم به زور بچه شو دادم بهش ...

 

وقتی بوش میکردم، از ته دل آرزو کردم هممممممه دختر پسرها بتونن بارها این بوی بهشتی و پاک رو بشنون و استشمام کنن 

 

وقتی داشت میرفت، بهش گفتم دخترم این بوش زود میره ها، تا میتونی بوش کن ... 

۰۵ آذر ۰۳ ، ۲۰:۲۳ ۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
این جانب

نق زدن های بی اساس

یه جلسه قرآنی شرکت میکنم که عموما آدم های به نظر انقلابی و متدین و مذهبی توش هستن.

این چندمین جلسه ای هست که تو این گروه شرکت میکنم، استاد جلسه هر بار سر تفسیر یکی از آیات یه ربطی میده به مسائل روز و بی عدالتی و فساد و فقر و امثال اینها، بحث عدم انجام تکالیف شرعی و اینها ... 

اینکه فقر بیداد میکنه، عدالت نیست، چرا ثروتمندان پولدار تر میشن، چرا کارگر بابد صبح تا شب کار کنه و چرا عدالت نیست و چرا اختلاس هست و  ... ازین حرفایی که خیلی ها میزنن

 

دو سه جلسه اول سکوت کردم و به احترام استاد هیچی نگفتم، ولی دیروز دیدم ول نمیکنه، جالبه تقریبا جو غالب هم با استاد  هم نظر بودن 

 

من شروع کردم با احترام گفتم استاد میتونم یه نقدی بهتون بکنم!؟

تعجب کرد و گفت بفرمایید

 

گفتم من فقط چند تا سوال میکنم، اینم بگم استاد ۴۰ سالشون نشده و عموم شرکت کننده ها داریم از ۲۵ سال تا ۷۰ سال ....

 

گفتم استاد، پدر شما تو سن شما ماشین و موبایل و لبتاب و اینها رو داشتن؟؟

استاد خونه پدری شما با اون همه بچه چند متر بود و چطوری میخوابیدین، الان علاوه بر اون خونه که سرجاشه آیا هر کدوم ازون بچه ها بالاخره یه خونه ای ماشینی چیزی ندارن؟؟

استاد جان، این سوالات رو هم از شما میپرسم هم دوستان در جلسه، میتونین هزینه ترمیم ریشه رنگ موی خانم ها چقدره، هزینه اصلاح و رنگ و مش و باقی موارد آرایشی، آیا پدر و مادرهاتون این همه برای این کارا هزینه میتراشیدن؟؟

چند نفر از شما تو بیست سی سال گذشته ماشین داشتین، چند نظرتون الان دارید؟؟

هزینه اینترنت ماهیانه تون چقدره؟؟ قبلا همچین چیزی داشتین؟؟

انصافا وقتی بچه بودین یا چند سال قبل ازین چند دست لباس تو کمد برای هر مجلس و شرایطی داشتین الان چند دست دارید؟؟؟

تو خونه تون کیا بچه بودن مبل و ناهارخوری و چند دست قابلمه فلان و سرخ کن و خم زن و گوشت کوب برقی داشتین ؟؟

پول آب و برق و گاز و بنزین گرون تره یا چیپس و پفک ؟؟؟

انصافا کدوم شخصی رو دیدین اهل کار و تلاش باشه و عقل معاش داشته باشه و درست مصرف کنه و به جایی نرسیده باشه؟؟ 

ولی آدم هم داریم اهل کار نیست، درست مصرف نمیکنه، معتاده، ولخرجه، عقل معاش نداره و البته الان ممکنه مشکل اقتصادی داشته باشه ولی انصافا آیا غیر ازین و آدمی که عذر موجه داره کسی که کار کرده باشه مشکل اقتصادی داره یا همه اون هزینه های بالا رو تامین کرده ؟؟

 

 

جو سکوت شد، خیلی ها که نق میزدن داشتن فکر میکردن چی بگن که گفته باشن من ادامه دادم،

 

کل اختلاس صورت گرفته چقدره که میگین اختلاس اختلاس؟؟؟ چند هزار میلیارد اختلافی که انجام شده باور کنین هزینه یک ماه حقوق فقط یک وزارت خونه هم نیست، تازه اختلاس که پول دزدیده نشده برگشته به حساب ... فساد و تخلف و اینا هست ولی آیا من و شما تو عمرمون معصوم زندگی کردیم، خب بالتبع جامعه هم عیوبی داره ولی این معنیش این نیست که همه دزدن، همه فاسدن جامعه به قهقرا داره میره و ازین حرفا ...

راستش من اصلا قبول ندارم جامعه ما مشکل اقتصادی داشته باشه، کلان جامعه رو میگم، اتفاقا جامعه ما زیادی هم داره  از بس زیادی داره نمیدونه چیکار کنه  میره غذای گربه میخره، سگ نگه میداره  انواع واقسام آرایش و لباس میگیره  ترکیه خونه می‌خره و قلیون و سیگار میکشه، آخر هفته بزرگراه های شمالی رو قفل میکنه و ...تازه همیشه هم نق میزنه و طلبکاره...

بله ممکنه یه گوشه کوچیکی از شهر چند نفرم مشکل داشته باشن ولی غالب جامعه اصلا مشکل اقتصادی ندارن.

 

یه چند ثانیه سکوت بود، استاد خواست چیزی بگه، نگفت و منم عذرخواهی کردم و نشستم سرجام و استادم ادامه بحثش و داد دیگه بدون تشر و تلنگر به وضعیت اقتصادی کشور 

 

۰۱ آذر ۰۳ ، ۱۳:۵۶ ۷ نظر موافقین ۶ مخالفین ۷
این جانب

اهمیت احوالات پدر زن

سلام

خیلی وقت بود مراجعه حضوری نمی‌رفتم و بیشتر تلفنی کار می‌کردم ولی به اصرار مسئول دفتر گفتن خانوادگیه خود خانم دکتر خانوادگی کار نمیکنه, اعصابش نمیکشه شما بیا منم رفتم...

 

 

 

یه زن و شوهر جا افتاده بودن، مرده خیلی آروم بود ولی معلوم بود خسته است و ناامید، اما زنه هنوز داشت دست و پا میزد و عصبانی و طلب کار بود ...

 

 

 

دیدم زنه نمیتونه بشینه ازش پرسیدم خانم برای چی اومدین اینجا ....

 

شروع کرد به آه و ناله کردن، گفت بهم توجه نمیکنه، همه ش با خانوادشه، بهم احترام نمیذاره، زندگیمون سرده، دونفری جایی نمیریم ... یه دونه بچه داریم تو کارا بهم کمک نمیکنه و ازین حرفایی که معمولا خانم ها میگن ....

 

 

 

خیلی منتظر بودم زنه تموم کنه ببینم مرده چی میگه، بالاخره تموم شد و ازش پرسیدم جناب شما بگید، گفت من حرفی ندارم، من که نخواستم بیام ایشون میخواستن ... بعد از کلی کلنجار رفتن بالاخره قفل دهن ش باز شد و شروع کرد به حرف زدن ... خیلی جالب بود، خلاصه ای از یک ساعت حرف هاش رو مینویسم ...

 

 

 

گفت آقای دکتر، من با یه مثال شروع میکنم، مثلا یک کیلو برنج رو به طور معمول برای چهار نفر استفاده میکنن، یه کدبانو میتونه این میزان برنج رو برای ۶ نفر استفاده کنه، این خانم این میزان برنج رو برای دونفر هم نمیتونه به با بیاره، نه اینکه بلد نباشه ها بلده نمیخواد انجام بده، فکر میکنه اگه دوبرابر یه چیزی و مصرف کنه بهتره، ذره ای هنر و سلیقه نداره، فقط بلده همه چیز و چند برابر قیمت معمول انجام بده، نقطه اوپتیموم این آدم یعنی مینیموم همه دنیا، میریم جایی محاله ممکنه نفر آخر بیرون نیاد...

 

آنقدر بیشعوره همین دیشب میبینه من خوابم ساعت ۱۲ شب تازه ماشین لباس شویی رو کار میندازه ، چرا چون صبح تا ۱۱ عین خرس می‌خوابه و بیست و چهاری گوشی دستشه و کل روز یا درازه یا خوابه یا پای موبایل یا گوشی در حال گزارش دادن.

 

عین مادرشه، به باباش احترام نمیذاره یه سور زده به مامانش تو بی احترامی، سه نفر آدمیم به جای اینکه مثلا تیکه خوب غذا یا میوه رو برای من بیاره میده به بچه و واسه من مونده اون خوراکی رو میاره ...

 

به من قبل از ازدواج قول داده بود بچه هر چند تا بیشتر بهتر، بعد از ازدواج زده زیرش اون یه دونه رو هم آورده که فقط بگه من آوردم، همممممه کاراش حداقلیه، میگم این بچه برادر خواهر میخواد با خودخواهی و لجاجت میگه من آمادگی شو ندارم...

 

ما الان چند ماهه باهم هیچ رابطه ای نداریم، علی رغم اینکه چند بار خواستم فقط ادا درآورده و ماه هاست جامون رو از هم جدا کردیم، اون با بچه می‌خوابه منم تنها ...

 

من هررر چی میگم فقط بلده بپره بهم و جواب بده ...

 

الان من سالهاست هیچ حرفی باهاش ندارم چون فهمیدم یه خودخواه و لجبازه،  فقط تو خودم میریزم چون حوصله دعوا باهاش و ندارم 

 

ببینین آقای دکتر این آدم یه بی‌شعور مطلقه، من اگه با گاو هم زندگی میکردم یه نفعی داشت واسم ، این آدم نه اندازه گاو میفهمه نه فایده ای داره 

 

این وسط هم زنش فقط می‌پرید وسط حرفاش و همه مسائل رو یا تکذیب می‌کرد یا یه چیزی میگفت علیه شوهره، مثلا شوهره گفت شب منو از خواب بیدار کرده با صدای رختشویی برگشت با تندی گفت تو هر شب میشینی فیلمای خاک برسری نگاه میکنی چطور بیدار میمونی !

 

 

 

مرده آخرش گفت ببین آقای مشاور، حرف زدن با این آدم احمقانه ترین کار عالمه، چون نه چیزی میفهمه، نه چیزی و قبول میکنه .... بعدش هیچی نگفت و پاشد رفت بیرون .

 

 

 

من موندم و زنه، یه چند دقیقه ای سکوت بود و بعد زنه شروع کرد گفت دیدین آقای دکتر چطور باهام حرف میزنه جلوی همه اینطوره ...

 

بهش گفتم از اولم اینطور بود، گفت نه، گفتم چیشد اینطور شد گفت نمیدونم ...

 

 

 

من حرف دیگه ای نزدم ، گفتم شما خودت برو با مشاور خانم مرکز صحبت کن، من باید یکی دو جلسه خصوصی با آقا صحبت کنم، نیازی نیست حضوری همون تلفنی کفایت میکنه، پا شد رفت.

 

امروز صبح دیدم یه پیام اومد من فلانی هستم فرموده بودین تماس بگیرم گفتم ساعت ۱۱ تماس بگیرید، زنگ زد، بعد از حال احوال ازم بابت رفتارش عذرخواهی کرد ... بهش فقط گفتم چاره ای نداره فقط باید صبر کنی و خودت رو با یه کاری فعالیتی درگیر و مشغول کن و نذار دخترت رو شبیه خودش بار بیاره خیلی با دخترت وقت بذار تا عین مادرش نشه هرچند خیلی سخته، چون قطعا ازین مادر، دختری خواهد اومد که با دامادت همین کار و میکنه که با تو کرده ...

 

بهم گفت من اوایل میدیدم پدر زنم اصلا مورد احترام و توجه مادر زنم نیست ولی باور نمیکردم خودمم همون سرانجامی رو تجربه کنم که پدر زنم کشیده ...

 

بهش گفتم متاسفانه خیلی درسته، پدر زن شما دورنمای خود شماست، اینو خیلی ها تا تجربه نکنن نخواهند فهمید.

۲۲ آبان ۰۳ ، ۱۵:۵۱ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۵
این جانب

برای غزه و لبنان چه کارایی نکردم؟!

خدا رو شکر نه خودم در ادامه نیتم و نه از منظر لااقل اون عزیزانی که نظراتشون رو دادن یادداشت قبلی منفی و ناصواب نبود، برای همین تو ابن یادداشت سعی دارم ادامه کارهایی که میتونم نکنیم و تقریبا هزینه  ای هم نداره رو بگم:

تو این مدت امکان و تمایل سفر به امارات و ترکیه داشتم ولی خب حقیقتا حتی قبل از طوفان الاقصی هم دوست نداشتم برم ترکیه و امارات و به اون کشورهای خائن اندازه یه مسافر و درآمدی که از من عایدشون میشه کمک کرده باشم.

وقتی مکه هم بودم غیر از چند تکه طلایی که خریدم به نظرم درحد کمتر از یک میلیون تومن اونجا خرج کردم، یعنی تقریبا هیچی، البته فکر کنم این سوغاتی نیاوردنم از مکه باعث شد بعضیا خیلی خوششون نیاد و منتظر چیز چشم گیری بودن که من نهایتا به نزدیک ترین کسان خودم هم یه بطری آب زمزم و یه تسبیح دادم و خلاص.

این روزا به جای گوگل کروم از بومینو همراه اول استفاده میکنم، اتفاقا خیلی هم خوبه و راحت، کار منو که راه میندازه. اینجوری کمک کمتری به جمع آوری اطلاعات و جاسوسی کروم میکنم 

توان خرید گوشی اپل رو همیشه داشتم ولی هیچ وقت دوست نداشتم تا ناچار نشم ازین محصول آمریکایی که دستش تو خون کودکان فلسطینی و افغانی و باقی مظلومان جهان آلوده است سهیم شم.

این روزا میتونم ماشین خارجی بخرم ولی ترجیح میدم سوار ماشین ایرانی بشم که کارگر ایرانی تو کارخونه ایرانی ساخته، حالا کیفیت ش فوق عالی نیست ولی نیاز منو تامین میکنه. به جای بی ام و سوار دنا میشم تا اقتصاد آلمان شریک همیشه جنایتکارها رو رونق ندم و محصول کشور خودمو خریدار باشم.

به شدت از خرید نشان های تجاری ترک مخصوصا تو پوشاک و غیر پوشاک خودداری میکنم و حساسیت به خرج میدم نکنه شریک اقتصادی باشم که دستش با اسرائیل تو یه کاسه است.

غیر از وقتایی که بن هایپر استار میدن و مجبورم فقط ازونجا خرید کنم دوست ندارم ازین شرکت چند ملیتی اصالتا فرانسوی خرید کنم تا آلوده نکنم جنسی که به خونه میبرم رو ...

 

و موارد دیگه ای که خیلی سعی میکنم رعایت کنم.

ان شالله همه مون تو هر جایی که هستیم، اندازه خودمون، سهم خودمون رو ادا کنبم

۱۵ آبان ۰۳ ، ۲۰:۳۶ ۱ نظر موافقین ۸ مخالفین ۵
این جانب

برای غزه و لبنان چه کاری کردیم؟؟

نمیدونم این ریا است یا نه، راستش تازه فرض کنید هم ریا بشه ولی من فکر میکنم علنی بگم بد نباشه

 

از وقتی که همایش ایران همدل راه افتاد و اسکان خانواده های لبنانی مطرح شد، در قدم اول آمادگی پذیرایی تو خونه خودمون برای چند ماه رو اعلام کردم و گفتم فوقش ما میریم خونه حاج خانوم اینا و اون عزیزان بیان خونه ما، بعلاوه یه خونه خالی که حاج خانوم داشتن و به عنوان تفریح و ویلا تو یکی از شهرستان ها ازش استفاده میکردیم رو کاملا در اختیار عزیزان لبنانی قرار بدیم، البته ظاهرا بحث اسکان شون فعلا آنقدر گسترده نشده ولی خب ما اعلام آمادگی کردیم.

 

وقتی دیدم خونه به کار نیومد، بحث دادن طلا شد، خب متاسفانه فعلا ریالی مشکل داشتم و حدود ۴ هزار دلار داشتیم که اون رو تقدیم این راه کردیم تا شاید ان شالله مشمول جهاد با مال شده باشیم. در زمانی که مجال جهاد با جان نداریم و از قضا جهاد با مال اولویت هم داشته .

 

خدا کنه ما رو در جهاد راه خدا سهیم بدونه.

 

الان تو خونه خیلی ها، کلی طلا و ارز تلنبار شده و جمع کردیم برای روز مبادا، به نظرم روز مبادایی ازین مبادا تر نداریم، ان شاالله بتونیم دل بکنیم از مال دنیایی که برای هیشکی نمونده و دل بدیم به جهاد در راه خدا که همیشه ماندگاره. 

 

 

بنده اشکالات زیاد اخلاقی، رفتاری، شخصیتی و ایمانی دارم، قطعا معصوم نیستم و کلی گناه کردم و میکنم، ولی این معنیش نیست که مثلا یه جایی یه کار کوچیک نکنم، اینو گفتم که بگم اگر چیزایی ازین دست میگم برای اینه که بگم درسته داغونم ولی سعی میکنم خودم رو شبیه آدم های خوب کنم، همین.

۱۱ آبان ۰۳ ، ۲۰:۲۶ ۱۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۴
این جانب

آیفون و فیلترینگ

شما کافیه با آی پی کانادا وارد اینستاگرام بشید وقتی بخواین وارد صفحه مثلا بی بی سی بشید یا هر شبکه خبری دیگه پیامی که میده :

درپاسخ به قوانین دولت کانادا، اخبار در کانادا قابل مشاهده نیست.

 

دولت کانادا قوانین فیلترینگ سختگیرانه ای در خصوص شبکه های خبری داره و شبکه خبری ای غیر از شبکه های داخلی کانادا توفضای مجازی حق نشر و مشاهده در کانادا نداره ...

 

این یه نمونه از قوانین سفت و سخت در مدیریت و فیلترکردن فضای مجازی در یکی از ظاهرا مدرن ترین کشورهای دنیا ولی یه عده در بهترین حالت احمق و در واقع خائن دنبال رفع فیلترینگ هستن ...

 

در جاسوس بودن اپل و نفوذ اون و تحت کنترل بودنش توسط دولت متخاصم و وحشی و جنایتکار تقریبا هر بچه ای میدونه، اینکه یه عده در بهترین حالت احمق و در واقع خائن دارن از رفع ممنوعیت فعالیت و ثبت گوشی های اپل حرف میزنن و دغدغه ش کردن باید خون دل خورد .

تازه از اپل بدتر گوگل، گوگل پلی رسما و علنا شریک جنایت های آمریکا هستن که به خوبی تو غزه و لبنان خودشون رو چندباره لو دادن ...

 

من واقعا تعجب می‌کنم ازینکه به جای تشدید فیلترینگ، به جای ایجاد دیواره های ممانعت کننده از فعالیت فیلترشکن ها و سختگیری بیشتری برای عدم فعالیت گوگل پلی، اپل و سایر ابزارهای جاسوسی و تسلط دولت وحشی و جنایتکار و تروریست آمریکا، دولت مردان، رسانه های مزدور و خودفروخته، و یه عده عامی احمق دغدغه شون شده رفع فیلترینگ و ...

واقعا داشتن یه ذره حداقلی از عقل و درک و خودخواهی حتی مانع این میشه ما منافع ملی مون رو فدای خیانت و حماقت یه عده قلیل کنیم .

 

بازم میگم ما مسئول انتخاب هامون هستیم!

هر کسی به این گروه رای داده ، یا این مدلی فکر میکنه مسئول تبعاتش خائنانه و احمقانه ش هم هست

۱۰ آبان ۰۳ ، ۰۰:۲۶ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱
این جانب

بازنده و برنده این جنگ کیه؟؟

میگم اگر امام حسین علیه السلام اون جور ناجوانمردانه به شهادت نمیرسیدن، یا خانواده شون اونطور به اسارت نمیرفتن یا اگر حضرت عباس اون طور دستاشون قطع نمیشد و اونجور شجاعانه مقاومت نمیکردن الان آیا اسمی از اونها و راهشون بود؟؟

به نظرتون برای خدا کاری داشت با اون جماعت سراپا مسلح ابن مرجانه کاری کنه که اون اتفاقات برای نوه رسول خدا پیش نیاد؟؟

همون موقع مگه آل امیه و آل زیاد از کشته شدن و تیکه تیکه شدن آل احمد صلوات الله علیهم اجمعین خوشحال و شادمان نبودن؟؟ 

و الان آیا راه و پیروان امام حسین زنده است یا پیروان راه یزید؟؟

 

االانم همینطوره اگر سیدحسن نصرالله اون جور با اون همه بمب به شهادت رسیدن، یا فرمانده یحیی سنوار با دست و پای قلم شده حتی جرات نداشتن بیان سمتش و تک تیرانداز حرمله صفتی اون جسم تکه تکه شده رو به شهادت رسوند هم یعنی تکرار تاریخ و اینکه راه حق همیشه پیروزه و هر روز پیشرفت میکنه و راه ظلم همیشه به تباهی و نابودی میرسه 

و یه عده ای هم خوشحالن و اون عده از آل یزید و آل زیادن و همیشه بودن

 

اگر در راه حق باشیم، همیشه پیروزیم، چه پیروز ظاهری میدان جنگ باشیم چه به شهادت برسیم در هر صورت پیروزیم ولی وقتی جبهه باطل باشی در هر صورت بازنده ای، چه ظاهرا پیروز باشی چه کشته و هلاک بشی در هر دو صورت بازنده ای.

 

این کلام خداست و چه کسی راستگو تر از خداست، اینکه جاء الحق و زهق الباطل، ان الباطل کان زهوقا.

 

این فیلم شهامت و شجاعت فرمانده شهید یحیی سنوار واقعا در حین مظلومیت، افتخار آفرینانه و حماسی و غرور برانگیز بود، باید افتخار کنیم به خودمون و خوشحال باشیم که رهبران ما آنقدر شجاع و شریف و والا مقام هستن و دشمنان ما پست و حقیر و وحشی و بی شرف .

 

الحمدلله به خاطر رهبران مون

الحمدلله برای این جنگ که خیلی چیزها رو روشن کرد واسمون

۲۷ مهر ۰۳ ، ۱۸:۱۳ ۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۲
این جانب

از نتانیاهو و اسرائیل کثیف تر و بدتر ؟؟

اردوغان و ترکیه است.

۲۳ مهر ۰۳ ، ۱۷:۰۴ ۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
این جانب

آقاییِ جمهوری اسلامی ایران.

اسرائیل هر روز داره تهدید میکنه که امروز فردا جواب مرگباری به حمله ایران میده

رویترز دوبار رسما اعلام کرد آقای خامنه ای به مخفی گاه امنی نقل مکان کردن 

 

اون وقت رئیسِ جمهوری اسلامی فردای موشک باران میره قطر

وزیر خارجه ی جمهوری اسلامی همون روزا میره بیروت و دمشق و یه هواپیما بار میبره باخودش و یه عده ای البته

رهبرِ جمهوری اسلامی در اوج تهدید اسرائیل بعد از پنج سال میاد نماز جمعه میخونه اونم با اون جمعیت زیاد طرفداران جمهوری اسلامی، نماز عصر میخونه، قبلش مراسم ختم میگیره با همممممه مسئولین و منسوبین ش

و آخرم رئیس مجلس شورای جمهوری اسلامی خودش خلبان پرواز میشه و هواپیما میرونه و پا میشه یه طیاره میبره لبنان اونم وسط بمباران و پا میشه میره جنوب لبنان و وسط خرابی های بمباران مصاحبه میکنه ...

 

و اسرائیل غیر از ترور و کودک کشی با حمایت آمریکا و اینگلیس و آلمان و کانادا و فرانسه و استرالیا و ترکیه و امارات و ... هییییچ غلطی نکردن!

 

تو ۲۵۰۰ سال حکومت در ایران، یا در سراسر جهان حکومتی بوده به اندازه آقایی ِ جمهوری اسلامی رسیده باشه؟؟؟

 

ماشالله، خدا حفظت کنه جمهوری اسلامی

بهت افتخار می‌کنیم آقای جمهوری اسلامی 

 

۲۱ مهر ۰۳ ، ۲۱:۴۷ ۲ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۲
این جانب

امیر کبیری، سیدعلی.

من با اینکه امکانات و ادعای دشمن تا دندان مسلح و حمایت بالاترین فناوری های به روز همه کشورهای وحشی و جنایتکار پیشرفته دنیا با چند تا موشک کلا هوا میره کاری ندارم 

 

با اینکه اسرائیل تهدید کرده بود میزنه، رویترز دو بار خبر پنهان شدن ش رو داد و فردای موشک باران تو حسینیه امام خمینی با چهار تا دانشجو و دانشمند جلسه میذاره هم کاری ندارم

با خوندن نماز جمعه امروزش هم کاری ندارم، همه میدونیم نماز جمعه امروز یعنی چی، خیلی ها از جمله خودم همه ش میگفتم صلاح نیست نباید این موقع کاری کنن ولی خب حقیقتا شجاعت و غیرت میخواسته که بیان ایشون و البته ملت هم اومده بودنا، آره با ایناش کاری ندارم همه میدونین چیه

 

من فقط با یه چیز کار دارم اینکه نماز عصر رو خودشون خوندن، در حالی که هیچ وقت نماز عصر رو خودشون نمیخوندن...

 

یعنی رضا شاه کبیر رو یه پخ کردن فرستادنش موریس اونجا از بین رفت و پسرش با التماس از انگلیس و آمریکا جنازه باباشو آورد، محمدرضا شاه آریامهر هر جا میترسید پا میشد برای استراحت و فرار میرفت خارج و بعد از کودتا بر می‌گشت؟؟؟

 

یعنی شجاع تر و حکیم تر و موقعیت شناس تر از سید علی خامنه ای این مملکت تا به حال به خودش ندیده، من افتخار میکنم هم عصر آقای خامنه ای هستم و سلطان و امیرم آقام سیدعلی خامنه‌ای هستن.

 

خدا حفظت کنه آقا، حقیقتا امیر کبیری آقا، و نعم الامیر !

۱۳ مهر ۰۳ ، ۱۸:۲۵ ۳ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۲
این جانب

اشک شوق

نمیدونم خاصیت و دلیل اشک چیه!

 خوشحالم اشکم میاد، شوق و ذوق دارم گریه م میگیره، دلتنگ میشم چشم هام خیس میشه و...

 

و امشب هم فقط دارم اشک میریزم ...

 

خوشحالم برای عزیزانم در فلسطین و لبنان 

مشتاق برادران نظامی خودمون هستم

و دلتنگ سیدحسن و حاج قاسم و یارانشون

 

:((

 

 

الحمدلله

شکرلله

ماشاالله 

استغفرالله 

سبحان الله 

لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم

و قطعا و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی

۱۰ مهر ۰۳ ، ۲۲:۳۵ ۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
این جانب

بر همه مسلمانان فرض است:

" که با امکانات خود در کنار مردم لبنان و حزب‌الله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب و ظالم و خبیث آن را یاری کنند."

 

این یک فریضه شرعی است، مثل نماز، مثل حج، مثل جهاد ...

 

 

فقط نمیدونم چیکار کنم؟؟ 

چطور و با چه امکاناتی در کنار مردم لبنان و حزب الله بایستیم و در رویارویی با رژیم غاصب و ظالم و خبیث یاریشون کنیم!؟

 

نکته ای که جا داره بگم و تاکید کنم نافی و رافع مسئولیت ما در قبال دفاع از حق و مظلوم و مستضعف نمیشه اینه که حق همیشه پیروزه و خدا با ماست، مطمئن باشید  در هر حالی جبهه حق پیروزه، همون طور که امام حسین پیروز بودن و هستن.

۰۷ مهر ۰۳ ، ۱۸:۳۰ ۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
این جانب

نزدی، خوردی...

وقتی ۴۵.۰۰۰ نفر رو میکشن و قتل عام میکنن، وقتی مدرسه و بیمارستان و خونه و زن و بچه و پیر و جوان رو میزنن، وقتی وسط امن ترین جای تهران مفتضحانه اسماعیل هنیه رو ترور میکنن، و ما هیییییچ غلطی نمی‌کنیم اقلا زر نزنیم و اگر سید رو بزنن خبر دور از انتظاری نیست، تازه اگه بیت رو هم بزنن من تعجب نمیکنم...

 

وقتی زدن، جواب ندادی، دوباره محکم تر میخوری آقای محور مقاومت

 

وقتی ۴۵ هزار نفر ازشون نکشتی مطمئن باش بازم ازت میکشن

 

وقتی رهبرمون رو زدن، رهبرشون رو نزدی میان دنبال سید و بعدشم معلومه کیو بخوان بزنن ...

 

من نمیدونم این همه تعلل، این همه کوتاهی برای چیه، وقت دارید میخرید که چی بشه؟؟ دنیا علیه رژیم اسرائیل بشه، اصلا چه اهمیتی داره؟؟؟

 

 

 

خون در برابر خون

 

نفر در برابر نفر

 

حداقل کاریه که برای تامین امنیت خودمون باید انجام بدیم.

 

جهاد در راه خدا پیش کش!

 

 

 

اینو دیشب نوشتم گفتم ولش کن منتشر نکنم ولی الان که خبر خیلی جدی شده نمیدونم چه خاکی باید تو سرمون کنن

آهای شماهایی که به جریانی رای دادین که هنوز منتظر آمریکا آدم حسابش کنه، تحویل بگیرید، ثمره انتخاب شما اینه، شما در خون های ریخته شده سهم دارید، دستاتون رو بشوریدم پاک نخواهد شد

آهای شمایی که توان علمی و تحصیلیتون رو برای آمریکا و اروپا و دنیای کفر دارید خرج میکنین، شما هم تو این قتل عام ها سهم دارید

 

 

انا لله و انا الیه راجعون ...

و البته

نصر من الله و فتح قریب .

 

۰۷ مهر ۰۳ ، ۱۳:۱۸ ۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱
این جانب

عفو چیست!؟

شما میتونی هر غلطی تو این مملکت بکنی، غلطهایی که اگه یکی ش رو هر جای دنیا بکنی کمترین مجازاتت اعدام یا حبس ابده، مثلا میتونی بزنی دسته جمعی جوون مردم و حافظ امنیت این کشور رو بکشی، به جای اعدام بفرستنت چند روز شهرستان البته به اسم تبعید! یا تو رسانه ت هرررر مزخرفی بگی و همه رو به جون هم بندازی به عبارت خیلی ساده هر فساد و جنایتی میتونی بکنی بکن، چون چند روز دیگه یه عیدی چیزی پیش میاد تو رو عفو میکنن، تازه بعد از عفو هم میتونی بری دولت  سمت و مقام بگیری!

 

به عبارت اولی جمهوری اسلامی قضای حاجت نموده با این عدم برخورد با متخلف و عفو کردن جنایتکاران سیاسی و غیرسیاسیش, جا داره یاد کنیم از شهید عجمیان و شهید علی وردی هم که پروندشون مختومه شده، درست عین قاتلین و شورشی هایی که باعث و بانی قتلشون شدن!

 

۰۳ مهر ۰۳ ، ۰۸:۱۶ ۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱
این جانب

به یاد پدر

پنجاه و چند پدر تو سانحه معدن طبس فوت شدن، این خبریه که این دو سه روزه خیلی ها شنیدن ... 

راستش اومدم به بازمانده ها تسلیت بگم دیدم دلم خیلی برا اون پدر ها سوخت، گفتم یکم از مظلومیت پدرها بگم ...

 

پدرهایی که صبح تا شب کار میکنن، شب تا صبح فکر و ذکرشون تامین مادی و غیر مادی خانوادشونه و کمترین انتظار و توقعی از بچه ها و زنشون ندارن؛ این پدرها که از دست رفتن شمایی که پدر داری و همسر داری قدر ا ین گوهرهای بی ادعا و خاموش رو بدونین و این همه اذیتشون نکنید که وقتی از دستشون میدین تازه می‌فهمید کی و از دست دادید!

 

برای همه پدرهای در قید حیات آرزوی سلامتی، خوشی و رضایت میکنم، برای همه پدرهایی که از دست رفتن هم آرزوی غفران و رحمت الهی میکنم و برای اونهایی که پدر دارن آرزوی کنار گذاشتن خودخواهی و محبت بیشتر با پدرها، و برای همسرانشون آرزوی فهم و شعور و کمی عاطفه که شوهر شما پدره، یکم سعی کنین توهمات احمقانه تون رو کنار بذارید و توقعات خودخواهانه و عقده های وانشده تون رو سر همسرتون خالی نکنین، بذارید این پدر کمی نفس بکشه ...

 

خاصه روح همه پدران طبسی و البته غزه ای هم غرق در رحمت الهی

 

 

۰۲ مهر ۰۳ ، ۱۳:۴۲ ۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
این جانب

رام و رم !

وقتی نوجوون بودم یادمه به اصرار خانواده کلاس های سخت افزار یارانه یا همون کامپیوتر رو گذروندم، اطلاعات خوبی یاد گرفتم، امروز نمیدونم چی شد، یهو یاد حافظه رم و رام افتادم، جستجو کردم دیدم تو تعریف Ram و Rom این اومد:

رم ram برای اجراکردن تمامی نرم‌افزارها مورداستفاده قرار می‌گیرد و یک حافظه با دسترسی تصادفی و موقت است؛ اما رام  Rom یک حافظه دائمی محسوب می‌شود که توسط شرکت سازنده سخت‌افزار تنها برای یکبار کدنویسی می‌شود و ما از آن استفاده می‌کنیم. در رام یک‌سری اطلاعات دررابطه‌با BIOS سیستم و دیگر اطلاعات سخت افزاری قرار گرفته است.

 

داشتم به این فکر می‌کردم که ما آدم ها هم خیلی شبیه اینیم، رابطه وعلاقه مون با خیلی ها برامون تو رم تعریف میشه ولی فقط یک نفره که علاقه و رابطمون رو تو رام تعریف میکنیم.

 

خیلی مهمه قبل از راه اندازی و نهایی سازی هر رابطه ساختارمندی کیو قراره تو رام وجودمون ثبت ش کنیم.

۲۵ شهریور ۰۳ ، ۱۵:۵۰ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
این جانب

ازین احمق تر هم داریم!؟

واقعا این روانشناسا خیلی طبیعیه بعد از یه مدت خودشون روانی بشن، یعنی من ماهی یکی دو مورد میبینم، میخوام یه وقتایی سرم رو بکوبم به دیوار ازین حجم حماقت و بلاهت و بیشعوری که تو خیلی از آدم ها موج میزنه ...

 

یه مورد بود، مرده بچه میخواست زنه از بس گشاد و بی مصرف و بی خاصیت بود نمی‌آورد، دلم برا مرده خیلی سوخت که مجبوره جرثومه حماقت و لجاجت و بلاهت رو تحمل کنه و آرزوهای خودش رو به گور ببره و چند وقت دیگه وقتی که پیر شد خشک و خالی و بی کس بمونه به خاطر زن احمقش ...

من خیلی قاطع و صریح جلوی زنش به مرده گفتم برو یه زن دیگه بگیر، متاسفانه زنه باتوجه به اینکه قوانین در محاکم جمهوری اسلامی کاملا یک طرفه به نفع زن هاست شروع کرد به تهدید مهریه و نفقه و اجرت المثل و امثال این، منم محل سگ به زنه ندادم، مرده بنده خدا همه دارایی ش رو واسه زندگیش خرج می‌کرد بهش گفتم ببین اصلا نترس میخواد پولتو بگیره ازت، بنداز جلوش بذار همممه ش مال اون بشه، تو بچسب به زندگیت، زنی که نه میده نه بچه میاره ادعاشم آسمون و جر داده به درد لای جرز هم نمیخوره چه برسه نگه داشتن .

 

زنیکه داشت از حرص میمرد ولی ازونجا که خودش شوهرش رو آورده بود و اصرار زنه بود که حتما با من مشاوره بگیره نه خانم دکتر مرکز نمیتونست بگه غلط کردم، منم حسن استفاده رو کردم و شوهرش رو راحت کردم... 

 

نمیدونم چه مرگشونه، این چندمین زنیه که شوهره بچه میخواد زنه نمیخواد؛ یعتی احمق تر ازین زن ها جایی ندیدم و اصلا نمیشه تصور کرد.

 

الان باز یه عده میان میگن خب یه مردایی هم هستن بچه نمیخوان، الان من راجع به اون احمق ها هم حرف نمیزنم، راجع به این جماعت نادون حرف میزنم.

۱۹ شهریور ۰۳ ، ۰۷:۴۲ ۱۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۷
این جانب

اصل و باطل

همین الان از پنجره اتاق سرم رو بیرون بردم دیدم جلوی در مسجد جمع شدن، خواستم زنگ بزنم به پلیس نکنه دزدن، دقت کردم دیدم یه تعدادی زن و بچه ن ... 

یاد یه اتفاق واسه چند شب پیش افتادم که بچه خردسال من چند روز پیش دم دمای غروب عصبانی از مجلس روضه مسجد محل اومد خونه و به من با عصبانیت تمام گفت بابایی این زنا روضه تموم میشه وای نمیستن نماز بخونن ... من حتی به خانم جلسه ای گفتم به زنا بگه نرن واسه نماز بمونن ولی خانمه هیچی نگفت منم عصبانی شدم سر زن ها داد زدم وایسین واسه نماز دیگه ...

 

یا مطلب اون پسره که نماز نمیخوند ولی کلی عاشق رفتن اربعین بود، یا مراسم عزاداری ای که حتی یک چندمشون اهل نماز نیستن ولی تا دلت بخواد قائلن به اینکه عزاداری واجبه، گناه ها رو پاک میکنه درحالی که تره واسه حجاب و نماز خورد نمیکنن، سگ بغل میکنن، سیگار و قلیون میکشن، سر هم کلاه میذارن و راحت دروغ میگن و...

 

خدایا من لااقل تو اعتقاد و کمی تو عمل ازین دسته نیستم، خدایا من واسه کوبوندن در مسجد جایگاهی قائل نیستم، چندم ماه صفر رو خوش یمن واسه خرید نمیدونم، خدایا من حتی واسه عزاداری هم جایگاهی قائل نیستم ولی واسه احکام مسلم ت حتی اگه عمل هم نکنم جایگاه و ارزش قائلم !

۱۵ شهریور ۰۳ ، ۰۰:۲۷ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
این جانب

مقام، پول، ازدواج؛ سه عامل تغییر

آدم ها تغییر میکنن، این حرف رو خیلی جاها دیدیم، مثال های زیادی تو ذهن خودم دارم که میتونم یاد کنم ازشون ولی دوست دارم دسته بندی شون کنم و از چند تاعامل مهم تغییر تو آدم ها حرف بزنم

 

 

 

اولین چیزی که آدم ها رو عوض میکنه، جایگاه و کار و میزه؛ دقت کردین خیلی از آدم ها وقتی میرن پشت میز زمین تا آسمون با این ور میز عوض میشن  خیلی ها وقتی جایگاه و مقامی پیدا میکنن اینطورن ... 

 

دومین چیز پوله، بله پول؛ لامصب یکی از قدرتمند ترین چیزایی که آدم‌ها رو تغییر میده پوله، کافیه یکم پولدار بشن و یه محله بالاتر برن و سطح اقتصادی‌شون بالاتر بره کلا هوا برشون میداره و عوض میشن

 

سومین چیزی که آدم ها رو عوض میکنه ازدواجه، طرف تا قبل ازدواج و مجردی له له شوهر بوده و هزار جا نذر و نیاز میکرده که یه کچل کوتوله ای هم شده بیاد اینو بگیره، حالا که شوهر کرده کلا عوض میشه و شوهرش اگه سوارکار اسب سفید خوشبختی هم باشه میگه پیاده شو من سوارت بشم ... واسه همینه که من به همه پسرهای مجرد توصیه میکنم اول برید ببینین پدر زنتون تو زندگیش داره لذت میبره، داره خدمت میگیره و مادر زن آیندتون احترام و عزت شوهرش رو نگه میداره یا نه، چون شما قراره در آینده یکی بشین عین پدرشوهرتون، و واسه همین ادا و اصول قبل از ازدواج نامزدتون رو کلا براش تره هم خورد نکنین چوم مطمئن باشین اون دختر بعد از ازدواج یه نسخه خیلی داغون تر از مادرش واسه باباش برای شما خواهد شد 

 

چیزای دیگه ای هم هست، الان اینا به ذهنم رسید، اگه چیزی به ذهنتون میرسه اضافه

۰۵ شهریور ۰۳ ، ۰۱:۵۵ ۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۶
این جانب

کابینه

به نظرم مساله مهم کابینه به اصطلاح وفاق ملی اینه که یه گروه وزرا رو که بیشتر نقش خدماتی دارن، عین وزارت دادگستری، نیرو و امثال این و بذل و بخشش کرده و متعادل های این ور رو داده تا دهن برخی رو ببنده 

 

ولی وزارت خونه های مهم و اثرگذار مثل نفت، تعاون و کار، اقتصاد، برنامه و بودجه و حتی بهداشت و کشاورزی رو دقیقا رادیکال ترین های چپ رو گذاشته...

 

 

 

آقایون خیلی زرنگ تر ازین حرفان، حتی اومدن و رفتن ظریف هم بیشتر شبیه بازی زرگری میمونه تا یه قهر و آشتی  واقعی!

 

البته مسئولیت تبعات این مدیران درس پس داده با کسایی هست که انتخابشون کردن، همون اکثریتی که لا ... و لا ... خطاب شدن همیشه!

 

** یکی از نکات جالب رای اعتماد وزیران به این کابینه تغییر موضع و ثبات موضع برخی از نمایندگانه، نمونه بارزش شمس الدین حسینی وزیر سابق اقتصاد در تغییر موضعی خیلی آشکار و بنیادین از تیم کاملا فشل و مساله دار اقتصادی دولت حمایت جانانه میکنه و ازون طرف ثابتی بسیار اصولی و درست نقدهای خودش رو همون جور که این سالها کرده دوباره مطرح میکنه؛ به نظر من هم باید بر اون مرزها و معیارهایی که مارو با خائنین به وطن، هدردهندگان و حیف کنندگان فرصت ها در یک سمت میدونه و دلسوزان و طرفداران و حامیانش جدا مرگ فرستاد!

 

به قول رسانه های خودفروخته مجلس حداقلی به دولت وفاق ملی رای اعتماد داد!

۲۸ مرداد ۰۳ ، ۲۱:۲۷ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱
این جانب

پوست شکلات

تو ایام حج، اعتقادم این بود که داغون ترین آدم اونجا خودم بودم ولی از طرفی هم حس میکنم خدا بیشتر از همممممممه اونها به من لطف و عنایت و رحمت داشت، راستش واسه این داستانی که براتون تعریف میخوام بکنم حس میکنم هیشکی از من بیشتر از ایام حج امسال بهره نبرد:

 

هفته های آخر حضورم تو مکه نیت کردم چند روزی در مسجد الحرام معتکف بشم، شب دوم بود که حال خوبی داشتم و حدودای ساعت ۲ نصفه شب پاشدم برم نماز شب بخونم، تو رکعت ۱۰ نماز شفع بودم نیت کردم تو قنوتم ۱۰۰ نفر رو دعا کنم ...

فکر کنم حدودای بیست جزئی هم تو اون سه روز قرآن خوندم، مخصوصا نصفه شبها، تقریبا نزدیک بود به مقام محمود نائل بشم، کلی هم طواف کردم و همونجا هم صدقه میدادم و ...

یعنی رسما هم عاکف بودم، هم طائف بودم، هم مستغفرین فی الاسحار بودم و هم منفقین و هم متهجدین من الیل و کلا هر چیزی که از اعمال عالی انسان میتونست داشته باشه رو داشتم درو میکردم ...

 

داشتم میگفتم ازون صد نفری که داشتم دعا میکردم فکر کنم به ۸۰ اینا رسیدم، چون تقریبا دونه های آخر تسبیح بود، دقیقا پشت مقام حضرت ابراهیم و تو صحن مسجد الحرام... یکهو دیدم یه خانمی با روسری ای با گلهای درشت و یه مانتو عبایی اومد جلوی من صندلی گذاشت نشست قرآن خوندن ...

 

تو کسری از ثانیه تو دلم وسوسه شدم کاش با این خانمه بتونم سر حرف و باز کنم و یکم باهم باشیم، بعد بلافاصله به خودم نهیب زدم گفتم ولش کن بابا من زن و بچه دارم برفرض هم بخوام رابطه ای برقرار کنم یه مدت کوتاهه اونم با هول و فضیحت ولش کن بابا، تو همون ثانیه ای که وسوسه شدم پرونده شو بستم و دیگه بهش فکر نکردم....

 

قنوت نماز شفع رو با تموم شدن اون صد نفر تموم کردم و سلام دادم و گفتم یه چند صفحه قرآن بخونم و بعدا نماز وتر و بخونم ....البته بگم اون ساعت و اونجایی که نشسته بودم نه خیلی خلوت بود نه خیلی شلوغ، تقریبا  هر یکی دو متر آدم نشسته بود ...

 

آره داشتم میگفتم داشتم قرآن میخوندم که یکهو همون خانمه برگشت و به سمت من شکلات تعارف کرد، من یه شکلات برداشتم و فقط یه لبخند زدم و تشکر کردم، شکلات خوردم، ولی پوستشو نگه داشتم ...از کیفی که داشت و لباساش معلوم نبود ایرانیه یا نیست ولی کلی ذهن منو به خودش درگیر کرد، هی این دست اون دست کردم منم بهش از کیفم چیزی تعارف کنم و سر صحبت و باز کنم اما غرورم اجازه نداد و هی میگفتم در شآن تو نیست و نباید خودتو کوچیک کنی، اون زنه تو نباید بیافتی دنبالش و ازین حرفا ... تو این فکرا بودم که پاشد و از جلوی من رفت، منم بدون اینکه نگاهش کنم کار خودمو میکردم ...

چند دیقه ای همونجور بودم ولی دیگه طاقت نیاوردم پاشدم برم دنبالش ک دیدم رفته و نیست چند ساعتی همه جا رو چشم چشم کردم اما نبود....

تا اذان صبح همه ش دنبالش بودم، البته تابلو نه ها ولی دلم دنبالش بود چشمم می‌گشت... 

 

نماز صبح رو شروع کردم ولی بازم حسرت اینکه چه فرصتی رو از دست دادم میخوردم که یکهو اواسط رکعت دوم نماز صبح به خودم اومدم که خاااااااااااااک بر سرت حاجی! وسط اعتکاف تو مسجدالحرام، وسط نماز شب خوندن، دلت رو با یه پوست شکلات بدزدن و تو اندازه یه پوست شکلاتم بهت اعتباری نیست...

 

حقیقتا اگر این سفرم هیج ثمری نداشت و فقط همین یه تلنگر ره آورد سفرم بود باید هزارهزار بار از خدا شاکر میبودم و واقعا حس میکنم هیچ کسی اندازه من آورده از حج نداره و خدا لطف خاص ش رو شامل حال من کرد و خوب بهم فهموند که بدون خدا هیچی نیستم!

۱۳ مرداد ۰۳ ، ۰۸:۴۶ ۱۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۳
این جانب

گزارش یک جشن

با سلام و عرض ادب و احترام 

در مقدمه عرض میکنم زبان اینجانب ناقص و الکن هم نبود مفاهیم و اتفاقات و حالاتی رو که میخوام بگم اساسا در کلام و بیان نمیگنجید و هر چیزی که میگم رو هزار هزار بار بزرگتر کنین؛ البته تا خودتون نچشید مطمئنم درکی از چیزی که میگم نخواهید داشت, ولی خب به اعتبار وصف عشق با این بیان ناقص م گوشه کوچکی رو براتون بیان میکنم:

 

اواسط خرداد بود که راهی شهر پیامبر صلوات الله علیه شدم, فوق العاده بی نظیر بود, کنار حرم پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نماز خوندن واقعا توفیقیه که حتی اگر یک بار هم در عمر انسان رخ بده انسان رو از هررر چیزی تو دنیا بی نیاز میکنه, این دقیقا حسی بود که تو مدینه داشتم و به خدا گفتم خدا یا من هییییییییییییچی از دنیا دیگه ازت نمیخوام!

 

فکر کن موقع سلام نماز, سلام میدی السلام علیک ایها النبی و ورحمه الله و برکاته و مزار ایها النبی همین جا در چند قدمی توه, واقعا نمیدونم چطور میشه این حال رو وصف کرد....

  

نکته جالبی که مدینه داره, غربت عجیب حضرت زهراست, حتی ائمه بقیع هم بالاخره یه جایی دارن آدم یادشون میافته ولی حضرت زهرا خیلی غریب بود و روز آخر تازه من یادم افتاد و کلی با مادرم حرف زدم و واقعا بی نظیر بود.

 

فکر کن تو شهری نفس میکشی و قدم میزنی که پیامبرت سلام الله علیه قدم گذاشته و همه امامان و صحابه و زنان پیامبر و فرزندانش و اغلب اولیا بالاخره روزی اونجا بودن و نفس کشیدن و پا گذاشتن ... تصور اینکه جایی هستی که اون بزرگان اونجا بودن و من بی مقدار و بی چیز و نالایق اینجام خودش یه دنیاست و انگار همه دنیارو بهت دادن.

 

روزی که از مدینه میای بیرون, خب طبیعیه دلت تنگ بشه ولی قراره از مدینه بری یه جای خیلی بزرگتر یعنی مکه, خونه خدا؛ شوق زیارت خونه خدا دلتنگی مدینه رو التیام میده...

هر چقدر تو مدینه راحت میتونی دعا کنی تو مکه من هییچ دعاییم نیومد, با دیدن کعبه فقط من رو بهت گرفته بود, اعمال عمره تمتع م رو انجام دادم و فقط قدم میزدم, طواف کردنم فقط قدم زدن بود و همین قدم زدن البته واجب بود و هییییچ حرفی حتی از ذهنم بیرون نمیومد... اینکه میگن با دیدن کعبه سه تا آرزو و دعا مستجابه, مغز و قلبم هیچی از خدا نمیخواست, الان که فکر میکنم به نظرم از کنار کعبه بودن بالاتر هم مگه میشه خواست!

چندین روز تو مکه فقط سکوت بودم و تماشا, حرفی وسط نبود ...

 

بعد از عمره تمتع که شامل طواف و نمازش و سعی بین صفا و مروه است باید صبر میکردیم تا روز 9 ذی حجه یعنی عرفه, که بریم صحرای عرفات وقوف در عرفات یکی از اعمال حجه, تو چادرهایی که تو صحرای عرفات بنا کردن ... راستش تو عرفات هم حرفم نمیومد, فقط وقوف کرده بودم فقط ...

 

صبح روز عید قربان باید تو مشعر بین نماز صبح تا طلوع آفتاب وقوف کنیم, مشعر یه صحرای کوچیکه, که همه جمعیت حاجی ها باید روی اون صحرا بدون هیچ سقفی از نماز صبح تا طلوع آفتاب وقوف کنن و بمونن؛ مشعر واقعا صحرای محشر بود, همه حاجی ها یکدست بودن و هیچ تفاوتی بین هیچ کسی نبود و عجیییب احساس غربت و تنهایی میکردم اونجا, هیچ کس رو نمیشناختم همه رو نگاه کردم ولی انگار همه غریبه بودن ... واقعا صحرای محشری بود ...

 

روز عید قربان بعد از طلوع آفتاب باید صحرای مشعر رو ترک کنیم به سمت منا؛ 

بریم به سمت چادرهای منا, برای رمی جمرات و سنگ زدن به نماد شیطان ...

چند ساعت پیاده روی از مشعر تا منا بود و بعد از نیمچه استراحتی راهی جمرات یعنی محل سنگ زدن شدیم ... روز عید قربان فقط باید به یکی از سه نماد شیطان سنگ بزنیم,حس تنفر از شیطان حس غالب اونجاست, انگار واقعا شیطان رو میخوای زا خودت دور کنی... سنگ رو که زدیم خبر میدن گوسفند هامون رو بکشن, گوسفندهای قربانی رو که سر بریدن اطلاع میدن و بعدش باید موهامون رو از ته بتراشیم و نشون بدیم که ما بنده ایم ...از ته زدن مو حس فوق العاده بندگی و عبد بودن به آدم میده, دقیقا عین حس بردگی و بندگی میده البته بردگی الله, بندگی خدای سبحان.

 

البته دو روز بعد هم در منا هستیم و هر روز باید سه تا از نمادهای شیطان رو رجم کنیم و سنگ بزنیم و بعد از سه روز برمیگردیم کعبه و اعمال طواف حج تمتع رو انجام بدیم و طواف نسا و کلا برنامه حج تموم میشه ...

منا به لحاظ اعمال و محیط واقعا سخت بود, کلی آدم به خاطر سختی و گرما و خستگی تلف میشدن و به شدت مستعد مرگ بود, اونجا حتی میترسی نکنه بمیری, سه روز تو چادرهایی که کولر مناسب نداره و خسته ای عرق کردی و هر روز 5 کیلومتر پیاده توگرما پیاده بری و بیای و واقعا سخت بود ولی لذذذذذذت بخش ترین بخش این سفر منا بود, من هنوزم دلتنگ اون سه روز وقوف تو منام ...من هر کی و میبینم میگم همه حج یه طرف منا یه طرف, واقعا منا عالی بود ...

 

عصر روز دوم تو منا بود خیلی هوا گرم بود, واقعا داشتیم هلاک میشدیم که یهو یه ابر به اندازه صحرای منا اومد بالای سرمون و بارید ... میگن هر سال این موقع ها ابری میاد و میباره ... و نمیدونین چه لذتی داشت زیر بارون بودن تو صحرای منا ... آخ دلم هوای منا رو داره هنوز ...

 

الان که دارم اینها رو مینویسم قند تو دلم داره آب میشه, برای همه تون آروز میکنم حتما حتما حتما یه روزی مشرف بشید حج تمتع؛ حج عمره هم خوبه ها ولی تمتع یه چیز دیگه است...

 

روز آخری که از مکه داشتیم میومدیم خونه به خدا گفتم خدایا من ازت راضیم, خیلی هم راضیم, خیلی ازت ممنونم راستش تو ایامی که تو مکه بودم خیلی نمیتونستم از خدا چیزی برای خودم بخوام وقتی زبونم باز شد که به خدا گفتم خدایا تو از من چی میخوای؟؟ تو من و بنده خودت بپذیر....

 

یه چیزی که میتونم مطمئن بگم اینه که داغون ترین و روسیاه ترین آدم اون جمع من بودم ولی بیشترین بهره و هدیه و لطف رو تو اون جمع خدا به من داشت.

 

برای همه انسان ها آرزو کردم ایام حج تمتع رو درک کنه, چون هییییییییییییییییچ لذتی, نمیدونم بگم حال, نمیدونم چی بگم, بگم نعمت واقعا نمیدونم چی بگم, هیچ چیزی مزه حج تمتع رو نمیده واقعا عین جشن بود یه جشن استثنایی و منحصر به فرد... خدا روزی تون بکنه ان شالله 

 

 

۲۷ تیر ۰۳ ، ۰۸:۲۰ ۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
این جانب

باورم نمیشه!

کمتر از یک ماهه اینجام و هنوزم هر بار تو صحن مسجد الحرام و درست رو به روی کعبه که قرار میگیرم همه ش به خدا میگم من اینجا چی کار میکنم؟؟!!

هنوزم باورم نشده کنار کعبه خدا راهم داده!

من رو سیاه سراپا تقصیر و گناه و خطا کجا، اینجا کجا

 

حقیقتا و از عمق جان برای همه آدم های دنیا آرزو میکنم همچین سفری رو تجربه کنن، ان شاالله خدا روزی و قسمت شما و همه عزیزاتون کنه

 

برای همه تون دعا کردم، برای کشورم دعا کردم که انتخاب درستی رو مردم انجام بدن، برای دنیا دعا کردم که آرامش و ایمان و امنیت حکم فرما بشه، برای همه اموات که در جوار حضرت رحمن مغفور باشن ....

۰۷ تیر ۰۳ ، ۱۶:۳۶ ۶ نظر موافقین ۸ مخالفین ۴
این جانب

اینترنت رایگان ۲

امروز ظهر حرم بودم

جای همه تون خالی

 

از خیلی ها برای رفتن خداحافظی کردم و طلب حلالیت کردم

بیشتریا بخشیدن و زبونی هم که شده حلال کردن یکی دوتا هم بودن که هنوز تو توهم خودحق پنداری بودن و به جای حلال کردن تازه فحاشی کردن، خب توقع بیشتری ازشون نبود

 

به هرحال جای همه تون خالی، واقعا خیلی جای خوبیه 

 

این یادداشت رو با اینترنت رایگان یکی از هتل ها تو مدینه النبی براتون منتشر میکنم

از همه تون حلالیت میخوام و دعا گوی همه تون هستم 

خدا قسمت همه تون کنه

 

عجب جای بی نظیریه، در حین کثرت و تعدد رنگها، پوشش ها و حتی برخی خرده عقیده ها وحدت رو میتونی واضح لمس کنی و چقدر توحید اینجا عیانه ...

خدا قسمت و روزی همه تون بکنه از صمیم قلب آرزو میکنم برای همه مون

۱۲ خرداد ۰۳ ، ۱۵:۲۲ ۹ نظر موافقین ۶ مخالفین ۳
این جانب

دلم تنگته بابا!

دیروز تو اتاقم تو محل کار با هیشکی حرف نمیزدم فقط تو گوشم یا عبدالباسط میخوند یا فیلم هایی از شهدا بود ...

اصلا نمیتونستم حرف بزنم و فقط گریه میکردم...

 

یکی از همکارهای اتاق بغلیم به همکار کناریم تو راهرو میگفت مگه باباش مرده اینطوری گریه میکنه...

 

میخواستم برم بهش بگم, آره بابام مرده!

 

این چهارتا عزیزی که بیشتر شناخته شدن, هر کدومشون تو جای خودشون بهترین بودن, دلم سوخته, سینه م جایی نداره و میخوام از این حال در بیام, فردا تشییع جنازه شاید کمی سبک ترم کنه ولی اشتباه میکنم, مگه الان یاد حاج قاسم میافتم دلم تنگ نمیشه, مگه بابام و میبینم دلم براش پر نمیزنه ...

 

من صاحب عزام, ما صاحب عزاییم باید به ما تسلیت بگن 

۰۱ خرداد ۰۳ ، ۰۸:۱۵ ۵ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۱
این جانب

دل تو دلم نیست

خوابم نمیبره، دل تو دلم نیست، اشک امانم نمیده، از غروب که متوجه شدم همه ش گریه م و عین دختربچه ها دارم اشک میریزم و دعا میکنم ...

خدایا کجان، خدایا نجاتشون بده

:(((((((((

 

انا لله و انا الیه راجعون...

:((

 

جلسه فوق‌العاده هیئت‌دولت به ریاست "مخبر" برگزار شد

۳۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۱:۰۹ ۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱
این جانب

توجه کردن!

پریروز یکی از دوستان قدیمم رو دیدم, حال احوال کردیم نشست سر صحبت ازش پرسیدم از خواهرت چه خبر, چون میدونستم از همسرش جدا شده که تو یادداشت ماجرای یک تماس ازش گفته بودم ...

ماجراهایی که خواهرش از شوهرش ازش کشف کرده برام گفت چیزی نمیگم باهاش حرف زدم و اینا رو بهم گفت:

 

این زنه دو تا دختر نوجوون داره, یه همسر خوب و متدین, خانواده دختره هم مقید و متدین هستن, شوهرش میگه از وقتی اینستاگرام وارد زندگیش شده و با دوستاش رفت کافه زندگیشون به هم خورده, الان که طلاق گرفته هنوز عده ش تموم نشده یه مرد رو میاره خونه ش و هر شب باهمن, یه بار این وسطا بهش زنگ زدم گفتم چته, چه مرگته؟؟ بهم گفت شوهرم همه ش خونه مادرش اینا بود, یه بار ما رو بیرون نبرد, یه مهمونی با ما نمیومد, به من توجه نمیکرد, بعد ازش پرسیدم چرا با این پسره تو رابطه ای, تو هنوز تو عده ای, این پسره لات چی داره مگه؟ فکر آبروی خانواده ت نیستی با یکی تو کافه آشنا شدی آوردیش خونه!

گفت این پسره بهم توجه میکنه, عاشقمه, من دنبال عشقم!

بهش گفتم خاک تو سرت اون پسره فقط دنبال عقب و جلوته, توجه کدوم بود؟؟ داره خرت میکنه, الاغ! بلده چطور خرت کنه تا بتونه ترتیب یه زن رو مفت بده بدون هیچ تعهد و هزینه ای... اون وقت شوهرت که تازه تو دروغ میگی بهت توجه نداشته همه زندگی و پول و عمر و تعهدش برای تو و بچه هات بوده, آخه چقدر تو خری, چقدر تو احمقی, شما زنا چرا انقدددررر بی شعورید آخه! گاو از تو بیشتر میفهمه, بنده خدا هیچی نگفت از بس مسخ حماقت زنانه خودش بود و من گوشی رو کوبوندم زمین و زنگ زدم به خواهرش عصبانی گفت ولش کن رد داده, اصلا حالیش نیست اعصاب خودتو خورد نکن!

 

 

این موضوع رو بذارید کنار, چند وقت پیش یکی از این بلاگی ها, بعد از مدت ها پیام داد که دوباره باهم در ارتباط باشه, ازش پرسدیم چرا با وجود اینکه این همه از من دافعه میبینه و هی میای سمت من, آویزون منی, گفت اون موقعی که نیاز داشتم کنارم بودی و بهم توجه کردی!!!

 

تو مطلب قبلی چند نفر توهین کردن, خب برای من خیلی جالب بود اون چند نفری که توهین کردن دنبال عشق هاشون بودن و آویزون توجه طلبی از کسایی بودن که کنارشون نبودن و غرق در بلاهت متوهمانه عشق بودن که بهشون توجهی از ناحیه معشوق بشه ... خب طبیعیه مخالف واقعیت و جهان واقعی اطرافشون باشن

 

همه اینا رو گفتم اینو بگم که واقعا این توهم احمقانه زنانه توجه طلبی که کاااملا مصنوعی و هدف دیگه ای توش هست اذهان خیلی ها رو تخدیر کرده و مست و ملنگ اون اوهام زنانه ن, متاسفانه آزادی های اضافی, حاکمیت قوانین و رویه های ضد خانواده و طرفدار زنان که غرق در توهم هستن یکی از بزرگترین آفات اجتماعی حال حاضر جامعه است و آسیب های زیادی رو در جامعه ایجاد کرده؛ متاسفانه توهم عاشقی و توجه داشتن هم سن و سال نمیشناسه و به شدت تهوع آور و مخربه, پسرهای خوب خیلی مراقب باشین زن هایی با این توهمات نگیرید که بدبخت روزگارید هرچند میدونم خیلی سخته و نایاب!

 

 

۲۹ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۹:۲۴ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۳
این جانب

تازه داماد!

دیروز عصری که به سمت خونه میرفتیم سه تا از همکاران بودیم تو ماشین و راننده ای که ما رو میبرد خونمون؛ تو راه من به همکار مجردم گفتم پسر حالا که خونه ت رو خریدی دیگه زن بگیر, تا این حرف از دهنم در نیومد اون همکاری که دو سال پیش ازدواج کرده بود و من هنوز بهش میگم تازه داماد یهو پرید تو حرفم و گفت زززززننننن نگیریراااااا بیچاره ای!

من اگه میدونستم زن اینه عمرااااااااااا زن میگرفتم ...

 

 

دیدم خیلی دل ش پره, یکم حرف زد, گفتم بابا جون اول آخر که باید بگیری, گفت نه بابا اینا روانی ن, هرررررر کاری کنی باز متوقع و طلبکارن, هر کاری میکنی چپه برداشت میکنن, خودخواه و خوددرگیرن و کلی صفات زنان امروز جامعه و ردیف کرد 

 

بهش گفتم خب همه زنا همینن, تازه خوبشون رو اعصاب و رو مخ و رو آسایشته

برگشت گفت آدم یه لیوان شیر میخواد که نمیره گاو بخره میره شیر میگیره, گفتم ببین این مثالت درست نیست, خیلی هم زشته, بالاخره تو بچه میخوای بچه خواستن مستلزم تحمل زن هم هست, بعدشم همه شون هم سر و ته یه کرباسن فکر کردی این رو ول کنی بری یکی دیگه بهتر از اینه, اونم رو مخی هایی برات داره و کلا چند سال اول زندگی این مدلیه و بعد با این مخلوقات عجیب و غریب خدا خو میگیری و عادت میکین و ول میکنی این اعصاب خوردی هات رو .... خیلی از مردایی که دنبال یه زن دیگه میرن یا خانواده شون رو ول میکنن و میرن پی عشق و حالشون و اینها به خاطر همین رو مخ رفتن های زناست دیگه ... حالا اولشه کجا با این عجله!

 

گفت ببین زن تو دهه شصتیه زن من دهه هفتاد و نزدیک هشتادیه, یه جور دیگه متوهم و رو مخن که نمیتونی تحملشون کنی .. گفتم به خدا دهه شصت و پنجاه و هفتاد و هشتاد نداره, همه شون عین هم ن یه جور رو مخ میرن و دهنت رو آسفالت میکنن, واسه من یه جوره واسه تو یه جور واسه هر کسی که میگی یه جور

 

این وسط راننده که داشت گوش میداد گفت آره والا هر کدومشون یه گهی هستن که گند بزنن تو آسایش و روانت و کلا فقط میخوان سواری بگیرن و بدوشنت !

 

منم ادامه دادم تو اول نباید زیاد رو میدادی فکر کردی چهار تا دوست دارم عاشقتم خرت کرده حالا سوارت شده نمیتونی پیاده ش کنی, این رو باید از اول مدیریت میکردی که داشتیم میرسیدیم نزدیک خونه که پیاده شم گفتم فعلا فقط باید صبر کنی انگار نشنیدی ندیدی و نفهمیدی ... خودت رو بزن به خریت چون واقعا هیچ آدم عاقل و فهمیی نمیتونه تحمل کنه خدا بهت صبر بده این ایام و روزهای تطبیق پذیری و به خوبی و به سلامت طی کنی... 

 

گفت برام خرج داره فقط و الا میدادم  آزاد میشدم, گفتم ببین کلا قانون و دادگاه و حکومت با زنه, دهنت رو آسفالت میکنن هییییییچ غلطی هم نمیتونی بکنی و همه چی به نفع زناست, تازه ببین کمترین آسیب و صدمه ای که میبینی چند میلیارد پول بی زبونه که یه عمر جمع کردی رو باید یه شبه بدی بره اونم مفت و بی دلیل, آسیب های جدی و صدمات و لطمات جبران ناپذیر روحی و روانی و اجتماعی ناشی از طلاق خیلیه و ... دیگه فرصت نشد باهاش بیشتر حرف بزنم 

امروز عصر تو مسیر خونه یکم باهاش حرف بزنم یه وقت خر نشه طلاق بده زنه رو و با همین یکی توافق کنه و تحملش کنه و کنار بیاد ...

 

دلم برای پسر ها و مردهای مظلوم کشورم با این زنان متوهم و خودخواه و بی هنر و بی خاصیت میسوزه ... دلم برای مردهایی که تن میدن به مجردی و تنهایی به خاطر دردسرهای زنان امروز جامعه و از نعمت پدر شدن محروم میشن میسوزه ...

 

تورو خدا انقدر بدون فکر و نحلیل مخالف و موافق چیزی نباشید, یکم فکر کنین تورو خدا, مطالب زیر مطالب بسیار مفید و مرتبطی هست که لازمه مطالعه کنین:

 

عقدنامه (قسمت آخر)

عقد نامه (قسمت اول)

مطلب مردونه است - قسمت دوم

وقتی میخوای زن بگیری

وقتی میخوای زن بگیری (قسمت چهارم)

جفتک

عروس های اسدالله خان

جدایی حامد از زنش

هتل

 

انتها نوشت: شاید خودخواهی و غرور به نظر بیاد ولی من وقتی مطالب قدیمیم رو میخونم واقعا عقاید و قدرت تحلیل و تشخیص خودم رو تحسین میکنم, حتی مطالبی که 20 سال پیش نوشتم میبینم چقققققدر جامع و کامله, واقعا خدا رو بابت دادن این نعمت بزرگ ممنونم

۲۳ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۴:۳۷ ۱۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۲۰
این جانب

خارش

بعضیا انگار میخارن!

آقا وقتی میبینی چند بار بهت محل ندادن و رسما ازت خواستن که جایی نری یا کاری نکنی خب نرو دیگه نکن دیگه مگه میخاری!

 

بعضیا واقعا خارش دارن, واقعا از این مودبانه تر نمیتونستم این مطلب رو عرض کنم و الا منظورم خیلی بیشتر از ین حد بود...

آدم باید حد و شان خودش رو حفظ کنه

 

البته اینها غیر از اونهایی هستن که ذره ای شعور و فهم و ادب ندارن و تربیت خانوادگی و شخصیت واقعی شون لهیده و پوکیده و لجنزاره، لذا باید بین کسی که بی‌شعوره و زیر بته به عمل اومده با کسی که خارش داره فقط کلی توفیر قائل بود

 

 

۲۲ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۳:۵۱ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۸
این جانب

سیری!

چند شب پیش با یه بنگاهی رفته م خونه ببینم, بهم گفت بیا اینو این قیمت بخر من ماه دیگه متری ده تومن گرون تر برات میفروشم؛ 

فارغ از راست و دروغ بودنش بهش گفتم ببین آقای بنگاهی من سیر شدم, حوصله سرمایه گذاری و خرید و فروش ندارم. گفت بالاخره باید پیشرفت کنیم, بهش گفتم من دیگه نمیخوام بیشتر از این پیشرفت کنم,(البته تو دلم گفتم چقدر احمقانه است که تعریف پیشرفت این چیزهاست) خونه و ماشین و کارم رو دارم و دیگه بیشتر از این نمیخوام. همین اندازه خونه و همین محله و همین چهارچرخی که زیر پامه من و راضی نگه میداره, اینی هم که دارم میخرم هیچ نه عجله دارم و نه دنبال سود و کاسبی هستم, یه پولی تو خانواده جمع شده میخوام این پول همینجوری ول نمونه, نه عجله دارم نه اشتیاق خاصی، شد شد، نشدم نشد.

 

امروز رفتم تو نت چند تا آهنگ عاشقانه گوش دادم, نماهنگ های عاشقانه داخلی و خارجی و دیدم.... هی با خودم گفتم چرا من تکون نمیخورم, چرا واسه م فرقی نداره (انقدر برام مبهم بود حتی یادم نمیاد قبلا چطور بودم)...

با خودم سوال کردم این دختر پسرا و زن و مردایی که عاشق هم هستن و باهم عشق بازی میکنن چطورین و چه حسیه و چه شکلیه, چطورشون میشه.

 

من عشق و دوست داشتن خانواده م رو میفهمم, چون از خون من هستن و این قرابت خونی برام ملموسه اونم از نوع شدیدش هم داریم باهم ولی اینکه مردی عاشق یه زن غریبه باشه و عاشقانه باهاش رابطه داشته باشه برام عجیب به نظر میاد.

 

شده عاشق کسی بشم, یا دلتنگش بشم یا ... ولی نمیدونم الان کااااملا سٍر شدم و یا سیر شدم یا منزجر...حتی اون روز با کسی که خیلی دوسش داشتم حرف میزدم حس خاصی بهش نداشتم و فقط یه مکالمه ساده بود

 

این مطلب خیلی شبیه مطلب کششه! ولی از جنبه ی دیگه ای، یه جور سیر شدگی از هرررر چی تو دنیاست، یعنی بهترین و گرون ترین ماشین و خونه رو میتونم داشته باشم ولی برام جذابیتی نداره، حتی  کلی رابطه رنگارنگ میتونم داشته باشم ولی هیچ لذت و جذابیتی واسم ندارن دیگه، حتی آنقدر ازون لذت ها دور شدم حتی نمیتونم تصور کنم قبلا چه لذتی داشتن که میرفتم سراغشون و ازون بالاتر هیییچ رغبت و تمایل و کششی به شروع اون روابط و داشتن اون چیزها دیگه ندارم 

نمیدونم ولی کاملا یقین کردم که دارایی های ظاهری این دنیا از ماشین و خونه گرفته تا عشق و علاقه زن و مرد یک جور توهم احمقانه است که فقط وقتت رو تلف میکنه و تو رو در دام تخیل و توهم میندازه و و ته تهش میفهمی چقدر پوچ و بی مقدار بوده و چقدر حیف که وقت و زندگی ت رو تلف اون چیزهای بی ارزش کردی!

البته یه چیزی هم بگم این حس ها وسیرشدگی و حماقات دونستن مال جمع کردن, مقام و موقعیت کسب کردن و روابط عاشقانه و حتی عرفان و امثال این رو من سالهاست بهش باور داشتم ولی خب شاید محض حماقت و جهالت این سالها بخشی از اون رو تجربه کردم که به یقین برسم این چیزها توهم احقمانه ای بیش نبوده و واقعا هیچ بنی بشری به این چیزها نیازی نداره و از این توهمات سیره مگر اینکه خودش رو به حماقت بزنه که تشنه این چیزهاست.

 

مطالب کاملا مرتبط:

عشق خر است!

کشش

مخدر

۱۶ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۸:۴۵ ۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۸
این جانب

روز معلم مبارک!

یکی از مسائلی که معلم ها همیشه ازش ناله میکنن مشکلات معیشتیشونه، مایلم کمی به این بخش از مسائل معلم ها بپردازم.

 

یه معلم اگه سه روز عین باقی کارمندهای دولت کار کنه، کل موظفی هفته رو انجام داده، یعنی دو پنجم و به عبارتی ۴۰ درصد کمتر از کارمندهای سایر بخش ها در طول هفته کار میکنن، این رو بذارید کنار اینکه اسفند هنوز به وسطش نرسیده تعطیل میکنن تا اواخر فروردین و سه ماه کامل تابستون یعنی عملا ۴ ماه در سال تعطیلن، بگذریم که یه قطره آب از آسمون بیادم تعطیل میشن .... و اینم یعنی ۴ دوازدهم و به عبارتی یک سوم سال تعطیل ن ...

 

این رو بذارید کنار یه کارمندی که حقوقش اندازه یه معلمه در طول هفته ۴۰ درصد بیشتر و در طول سال ۴ ماه بیشتر کار میکنه با همون حقوق و هیچ ادعایی نداره و رتبه بندی و امثال اینها هم نداره و چند ماه برای کار نکردن هم حقوق نمیگیره و بچه مردم به خاطر کم کاریش تو مدرسه مجبور نیست کلاس خصوصی و امثال اینها هم نداره

۱۰ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۹:۲۴ ۲۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۸
این جانب

موتور و تاوان خطاها

من سالهاست این عقیده رو دارم اگر دستم به جایی برسه اولین کاری که تو حوزه شهری میکنم اینه که اساسا موتور سیکلت رو از چرخه حمل و نقل حذف کنم، چون میدونین بیشترین عامل مرگ و میر همین موتور سواری گستاخ و بی پروا و بی ملاحظه هستن.

 

اتفاقا پریروز که داشتم از مغازه میومدم بیرون که بیام تو پیاده رو و برم سمت ماشین یهو گوروووووومپ یه موتور با شدت زیاد بهم خورد من و راکب و خودش نقش زمین شدیم و الان با پایی در گچ و آتل و دستانی بانداژ شده دارم مطلب مینویسم، که بگم خدا کنه کسی پیدا بشه موتور رو کلا حذف کنه، چون به قول یه بنده خدایی ممکنه هزار بار زود برسونه ولی یه بار کلا نمیرسونه!

 

البته من این جور اتفاقات رو خیلی در راستای این مطلب با عنوان کاسبی دست و پا میدونم و میدونم چه غلطی کردم که الان تو این وضعیت اینطور شدم البته عوارض واکسن مننژیت هم افتاده به جونم و همزمان با درد و کوفتگی سرماهم خوردم که حقمه، نوش جونم.

نمیدونم چه حکمتیه فقط هم پای راستم تاوانمو میده!

۰۸ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۲:۱۷ ۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۸
این جانب

۲۶ فروردین سال چهارصد و سه

الان داشتم تقویم گوشیو نگاه میکردم دیدم تو بخش رویدادهای تقویم پارسی م برای امروز هیچ رویدادی ثبت نشده؛ ولی از امشب به بعد ۲۶ فروردین رو تاریخ فراموش نخواهد کرد و این آغازیست برای پایان نحوست و ددمنشی و خباثت رژیم جنایت کار آمریکا و اسرائیل ...

امشب بچه های غزه از شوق خوابشون نبرد برعکس شبهای قبل که از ترس قحطی و انفجار .... و اولین شبی بود که در این ماه ها در غزه شهید نداشتیم و همه شاهد آقایی جمهوری اسلامی بودن.

 

اینها همه لطف خداست، الحمدلله و استغفرالله   

۲۶ فروردين ۰۳ ، ۰۵:۴۴ ۱ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۱
این جانب

بنی آدم اعضای یک پیکرند؟؟!

سعدیا دیگر بنی‌آدم برادر نیستند

جملگی اعضای یک اندام و پیکر نیستند

 

عضو‌های بی‌شماری را به درد آورده چرخ

عضو‌های دیگر، اما یار و یاور نیستند

 

کودک چشم‌آبی غرب و سیه‌چشم عرب

در نگاه غربیان با هم برابر نیستند

 

شاید اطفالی که اکنون در فلسطین زنده‌اند

تا رسد شعرم به این مصراع، دیگر نیستند

 

از نگاه غربیان انگار در مشرق‌زمین

مادران داغ کودک‌دیده مادر نیستند

 

نزد آنانی که می‌گریند در سوگ سگان

صحنه‌های قتل انسان گریه‌آور نیستند

 

کاش بی‌بی‌سی سؤال از باربی‌سازان کند:

این عروسک‌ها که می‌سوزند دختر نیستند؟‌

 

کودکان هرچند بسیارند در ویرانه‌ها

ساقه‌های تُرد ریحان‌اند لشکر نیستند

 

خادمان کعبه سرگرم‌اند در کاباره‌ها؟

یا که اهل جنگ جز با رقص خنجر نیستند؟

بار دیگر خو گرفت این قوم با دخترکشی؟

یا که غیرت داده از کف یا دلاور نیستند؟

 

پُشته‌ها از کشته‌ها پیداست، دنیا کور نیست؟

آسمان از ناله پُر شد، گوش‌ها کر نیستند؟

 

تا به کی کودک‌کشی در غزه؟ آیا غربیان

در هراس از انتقام اهل خاور نیستند؟ 

 

@SalehGaza در ایتا

۱۳ فروردين ۰۳ ، ۱۳:۱۵ ۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۵
این جانب

خدایا بابت حکومتمون ازت ممنونم.

دیروز ورزشگاه آزادی پر بود از جمعیتی که برای محفل قرآنی اومده بودن, وقتی توی مراسم بودم از خدا بابت اینکه جمهوری اسلامی ای وجود داره از ورزشگاه برای قرآن استفاده میکنه خیلی ذوق داشتم و خوشحال شدم.

از همه اقوام بودن، از کردستان، از آدربایجان، از سیستان، از خوزستان، از افغانستان و از سراسر این امت و مملکت بودن و باذوق و شوق وصف ناپذیری بودن یه خانواده پشت سر من یه افغانستانی بودن، چقققدر دوست داشتنی و همراه بودن، وقتی سرود آخه من یه دخترم رو میخوند دختر کوچولوشون آنقدر با احساس میخوند کلی کیف کردم

 

ده ها هزار نفری که اومده بودن و فضای مسموم ورزشگاه رو عطرآگین کردن و فضای شهر رو متبرک کردن خیلی برام ارزشمند بود, باید از جمهوری اسلامی بابت اینکه همچین فضایی رو ترتیب داده تشکر کرد, کلی نیروی انتظامی و امنیتی و خدماتی بودن که دست تک تکشون رو میبوسم و خدا خیرشون بده, یعنی تو امنیتی و رفاهی که فراهم بود زن و بچه مردم با خیال آسوده یه برنامه به اون عظمت رو انجام دادن و در آسایش و آرامش رفتن به خونه هاشون ...

 

من هزاران دلیل دارم از اینکه جمهوری اسلامی حاکم بر این کشوره از خدا تشکر کنم, بارها بابت سلامتی همه ارکان و نیروهاش دعا کردم و صدقه دادم و این رو با صدای بلند و رسا اعلام میکنم که خدایا بابت حکومتی که بالای سرمون گذاشتی ازت ممنونم.

 

دلیل و نمونه برای تشکر از خدا خیلییییی زیاده, همین میلیونها سفری که زن و بچه مردم در امنیت و آرامش و رفاه انجام میدن, همین که به جای فضاحت جشن هنر, برکت جشن محفل رو دارن, همین که درصد عمده این مملکت تو فضای امن روانی و ایمانی دیندارن و معتقد باید خدا رو شاکر بود, همین که ...

کلی میشه مثال آورد از دلیل برای تشکر از خدا بابت حکومتمون, هر کسی برای خودش تو فضای ذهنی و شخصی خودش میتونه مثال بیاره

 

شما وقتی میخوای خونه بسازی آخرش یه مقدار نخاله اضافه میاد باید دور بریزیش، حتی بدن آدم هم موقع خوردن غذا ضایعات ش رو دفع میکنه، لذا تو هر جامعه و هر جمعیت و بالتبع حکومتی یه عده نخاله هم پیدا میشه, ممکنه از یه جایی ش هم ناراضی باشیم ولی مساله کلیت حاکمیت جمهوری اسلامی بر این کشوره که برام ارزشمند و ستودنیه, الانم قطعا یه عده خودتحقیر و خود فروخته و نخاله میان متلک میندازن, یعنی اگه نندازن باید نگران سلامتیشون بشم ولی حقیقت هیچ وقت با متلک و مسخره کردن و تیکه انداختن عوض نمیشه, حالا شما حرص نخور, بیا پسته بخور! :))

۰۸ فروردين ۰۳ ، ۰۸:۳۶ ۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۶
این جانب

کشش

دیشب رفته بودم نمایشگاه قرآن؛ برای بچه ها محوطه های بازی مختلفی فراهم کرده بودن, کنار محوطه بازی یه دختر پسر شاید 10-12 ساله نظر من رو جلب کردن, اولش تو فوتبال دستی و بازی های دیگه باهم کل کل کردن, بعد باهم هم بازی شدن خیلی نرم و یواش یواش به هم نزدیک شدن و خیلی دوست داشتن که باهم بازی کنن ... 

خیلی خوب میشد کشش بین شون رو دید, خیلی عیان بود ...

فکر کنم دو سه ساعتی که اونجا بودم و با بچه خودم بازی میکردم حواسم به اون دو تا بود و رصدشون میکردم...

 تو راه خونه به دو تا چیز داشتم فکر میکردم:

 

اول اینکه منم وقتی تو سن اینا بودم و یا جوون 20-30 ساله بودم همین نوع کشش رو به زن ها داشتم؟

دوم اینکه الان چرا حسی به زن ها ندارم (یا لااقل فکر میکنم) هیچ حس و کششی که ندارم هیچ, تازه سعی میکنم از این جنس فرار کنم!

 

برای سوال اولم هر چی فکر کردم یادم نیومد اون حس و کشش درونیم رو, یعنی نتونستم اون کشش رو دوباره برای خودم بازیابی کنم, یاد رفتارهام میافتما ولی نمیتونم بفهمم چی درونم بوده, چی دلم میخواسته!! ولی برای حس دومم شاید تجربه های رابطه های زیاد و فهمیدن پوچ و مزخرف بودن این روابط باعث شده که بفهمم عطای این کشش رو باید به لقاش بخشید و باید حتی ازش منزجر و فراری بود!

 

همین الان به همکارم این مساله رو تعریف کردم, گفت پیر شدی رفت, بهش گفتم بابا خیلی پیرمردا تازه خطرناک تر و خانوم باز تر میشن, چرا من فراری ام!

همین اتاق بغلی چند تا خانم داف و خوش صحبت داره و بامنم رفیقن و راحتن و من تو این سالها حتی یک بار هم اتاقشون نرفتم و باهاشون گرم نگرفتم - نه اینکه من اهل گرم گرفتن با زن ها نباشما, نه - ولی اصلا تمایل و علاقه و کششی برای گرم گرفتن با این موجودات ندارم و نداشتم.

 

درسته پا به سن گذاشتن و بهتره بگم به دست آوردن تجربه خیلی تو نگاه و حس و حتی حالات و احوالات آدم ها تاثیر داره ولی نکنه چند سال دیگه عوض بشم و سر پیری تازه معرکه بگیرم!

 

بعدا نوشت:

من مخالفت برخی پست ها رو میتونم بفهمم چه نگاهی دارن ولی مخالفت با این یادداشتم و نمیتونم بفهمم چرا, واقعا چرا باید به این یادداشت منفی داد! من احوالات خودم رو گفتم دیگه منفی دادن ش یعنی چی!

۰۵ فروردين ۰۳ ، ۰۸:۵۲ ۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱۰
این جانب