امروز قبل از نهار 1600 تا نظر خودم در سایر وبلاگ ها رو پاک کردم و حدود 800 نظر خصوصی که داشتم رو هم همین طور...

خیلی سخت بود دونه دونه باید حذف میکردم ...

همه وبلاگ هایی رو هم که دنبال میکردم قطع دنبال زدم

 

چند روزه دارم با خودم به این موضوع فکر میکنم که وبلاگ جز وقت تلف کردن و روابط ناسالم و غلط و فاسد چیزی برای من عایدی نداشته, شاید چیزهایی آموخته باشم و آدم هایی رو شناخته باشم ولی یه عمر از من گرفت, بیست ساله هر روز مواقعی که فعال بودم وبلاگ چک کردم و ساعت ها نظر دادم و نظر گرفتم و ...

 

حالم از این وضعیت به هم میخوره, بی کاری این سالها و تلف کردن عمر و ساعات زندگی م واقعا دردآوره, آزار دهنده است, هزارتا کار میتونستم بکنم, بیشتر کنار خانواده م باشم, بیشتر درس بخونم یه فنی هنری چیزی یاد بگیرم و ... اما دریغ و افسوس فقط کل کل کردن و از هر چیزی اندازه یه سطح کم عمقی دونستن عایدم شده و این یعنی بی ارزش ترین چیزها ...

نه هنری بلدم, نه فنی و نه کار خاصی میکنم ...

با اون همه استعداد و توانایی همه وقت و انرژی م صرف جدل کردن و کل کل کردن گذشت ...

همه استعدادهام تلف شد

و البته خودم باعث اتلافش بودم و هستم ...

 

از این مسخره بازی های دخترونه که وبلاگ و ببندن و دو روز بعد بیاد حالم بهم میخوره, میدونم هم دو روز دیگه این حس پشیمونی رو میذارم کنار و دوباره این کار احمقانه بیهوده رو شروع میکنم ...

 

+داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید ...