نتیجه خواستگاری !

دیروز بعد از توافقی که به واسطه دل گندگی پدر داماد صورت گرفت، عروس خانم و آقا داماد رفته بودن که برن نشون بخرن ...

 

 آقا پسر تو مکالمه شبانشون به دختر خانم گلگی کردن که چرا شرایط او رو درک نکردن و اونطور تحت فشارش گذاشتن و دختر خانم هم تو مسیر به آقا پسر گفتن که چرا تو جلسه حرف زده و چرا فلانی (من) تو جلسه حدیث خونده و ما خودمون سی ساله تو قال الباقر و قال الصادقیم ... 

 

و نتیجه که دختر خانم دست پیش گرفته که اخلاقشون به هم نمیخوره و کلا کات کردن.

 

آقا پسر دیروز تو خونه ما بود و با ناراحتی این رو تعریف میکرد ...

 

منم خیلی عادی بهش گفتم به درک! و خدا رو شکر بهتر!

هر چند بعدشم بهش توضیح دادم که این خانواده اهل ادا در آوردن و گربه کشونن، اهل بازی کردنن و الان توقع داره تو نازش رو بکشی که طاقچه شون بالا بره و ... و این خانواده اساسا به درد نمیخورن و برو خداتو شکر کن که خودشون نخواستن ... هر چند تو اگه پیش میرفتی نباید تو رودربایستی قرار بگیری و باید تو هر مرحله ای که به این نتیجه رسیدی به دردت نمیخوره تمومش میکردی ...

 

بیچاره پسر و خانوادش خیلی مأخوذ به حیان و ناراحت بودن، کلی از خواستگاری های خودم و نمونه های مختلف براش گفتم که کلا این جماعت ارزش ادامه ندارن، و بهترین پاسخ به این جور آدم ها حذفشون در دایره خواستنمونه!

 

+ دختر پسر ها باید خیلی همدیگه رو بالا پائین کنن، این روزا خیلی ها دنبال خیلی چیزها هستن جز عین آدم و بدون ادا ازدواج کردن!

۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۵۸ ۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۳
این جانب

خواستگاری

دیشب رفته بودیم خواستگاری یه بنده خدایی، از من اصرار که من نیام ولی پدر داماد گفتن تو هم باش ...

 

خانواده داماد ساده بودن و هول! فکر میکردن دختره رو ممکنه از دست بدن؛ من قبل از رفتن یه نیم ساعتی باهاشون نشستم صحبت کردم که چند تا سکه اینا مهر قراره بکنین، داماد گفت 114 تا، من گفتم 14 تا هم زیاده، گفت دختر نمیدن، با این تعداد سکه... من گفتم خب به درک، این نشد یکی دیگه ...

 

پدر داماد انگار ناراحت شدن و گفتن دل بچه ها چی پس !!؟

 

به هر حال گفتن 114 تا سقف ماست و بیشتر قبول نمیکنیم ...

 

رفتیم تو جلسه؛ اونها 313 تا گفتن، من وسط کار با توجه به متنی که قبلا آماده کرده بودم گفتم:

" مشروعیت عقد نکاح منوطه به امکان تحقق اون ِ؛ و اگر کسی به واسطه فشاری که به داماد میاره و داماد رو در فضای ذهنی و روانی خواستگاریی مجبور به پذیرش تعهدی بکنه یا در توانش نباشه یا نخواد انجامش بده، مشروعیت نکاح رو زیر سوال برده و مسئول شبهه ناک شدن این عقد عاملیه که تحت فشار گذاشته ...."

 

بعد از یکی دو تا بحث بی مورد با من، یهو دیدم پدر داماد که میدید بحث داره کش پیدا میکنه گفت حاج آقا بیارین بنویسیم ... همونی که شما میگین!

 

 من وسط خط مقدم، یهو دیدم عقبه م قطعنامه صلح امضا کرد، به نظرتون چی کار میتنوستم بکنم!

 

+ خیلی از جوون ها نمیدونن هیییییییییچ ازدواجی ارزش این که بیشتر از 14 تا سکه مهرش کنین رو نداره و اگر کسی قبول نکرد باید برید مورد بعدی نه اینکه هول شید!

 

++ وقتی قبل از جلسه خواستگاری با هم توافق میکنیم که چی بگیم خیلی بده که آدم رو ضایع میکنین به خدا ...

 

+++ وقتی شما اینطوری وا دادی و خودت رو مشتاق نشون میدی و ضعیف، خانواده زن روتون سوار میشن، این رو بفهمید تو رو خدا‍!

 

++++ تا 5 صبح خوابم نبرد ... اعصابم خورد بود و دلم میسوخت پسره از همین الان وا داده، مخصوصا وقتی فهمیدم به سفارش دختره مدل گل و تعداد گل رو سفارش داده ...(هنوز نه به داره نه به باره، دختره رو پسره سوار شده و این فاجعه است)

 

+++++ وقتی مجبور شدم جام زهر رو بنوشم بعد از چند تا خودم رو زدن قسمشون دادم اقلا تا بعد از محرم صفر عقد نکنن.

۱۳ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۱۰ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۷
این جانب

قرمزی لبای تو تو هیچ مداد رنگی نیست!

یه شب قبل از کرونا رفته بودیم، هایپر استار (یه فروشگاه خیلی بزرگه) من بچه بغلم بود و چرخ دستی رو عیال گرفته بود، یهو یه چیزی دیدم، برای عیال خوندم قرمزی لبای تو، تو هیچ مداد رنگی نیست... عیالم چون میدونست من یه چیزی دیدم که اینو خوندم، داشت دنبال یه قرمزی میگشت، میگفت کی و میگی؟ گفتم صبر کن بیا دنبالم، یه سی چهل متری رفتیم جلو به عیال اشاره کردم ببین!!! اونم دید...

یه خانم چادری، ازون چادری خوشگلا، و خیلی پوشیده ها، با لابد شوهرش داشتن میومدن چناااااااااااااااااااان ماتیکش قرمز بود که من از 50 متری با یک نگاه تو اون همه جمعیت دیدمش و یاد اون شعر معروف افتادم ...

 

عیال، خیلی وقت ها خیلی کارای دیگران رو مخصوصا خانم ها رو ماله میکشه، ولی این سری چیزی برای ماله کشیدن نداشت، چون دقیقا میدونست من به چی اشاره میکنم، خودش میدونه چقدر از این روسری گل گلی های خوشگل چادری ها ساقای ست با روسری، رنگای صورتی مورتی و این چیزا بدم میاد .... برگشت به من گفت خب خیلی از هیات ها و جلسه ها میگن خانمهای چادری شیک و جذاب باشن و ژولیده پولیده نباشن تا جاذبه ایجاد کنه زنها به سمت این پوشش گرایش پیدا کنن... خوشم میاد تو نگاهش موقع حرف زدن جواب منو میدونه و برای خالی نبودن عریضه یه چیزی میگه ... بهش گفتم این نقضه غرضه، تو چادر سرت میکنی که واسه دیگران جذاب نباشی، نه اینکه چادری سر کنی یا مدلی چادر سر کنی که هر نگاهی رو به سمت خودت جذب کنی!

 

این جور زن ها فقط موهاشون بیرون نیست، همین

 

+ یه نوشته از نوشته های قدیمی!

 

۱۱ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۰۰ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱۰
این جانب

عشق خر است!

بهم پیام داده میتونم ببینمت؟

 

میگم شما؟

 

میگه غریبه نیستم

 

میگم به جا نیاوردم

 

میگه فلانی م

 

سکوت میکنم ...

 

دوباره پیام داد، دلم برات تنگ شده لعنتی!

 

دوباره جواب نمیدم

 

برام پیام خالی میفرسته

 

بهش پیام میدم میگم، میدونی من چندتا بچه دارم؟؟

 

میگه آره ... من با بچه هات چی کار دارم، من خودت رو میخوام.

 

میگم حالت خوبه؟ نگاه به شناسنامه ت کردی؟ به تاریخ تولدت؟

 

میگه من عاشقم عشق شناسنامه و تاریخ تولد نمیشناسه ...

 

میگم، عشق؟!؟؟!؟!؟ کدوم عشق ابله! تو همون موقع هم عین الان بیشعور بودی که توهمات احمقانه زنانه ت رو عشق تلقی کردی و هر کاری رو به خاطر این توهم جایز میدونی!

 

میگه با من بد حرف نزن،‌من عاشقتم عوضی!

 

میگم عوضی تویی که بیماری، عقل نداری، شعور که نداشتی الانم قاعدتا نخواهی داشت، خاک بر سرت کنن که اینهمه الاغی!

 

....

دیگه نمیذارم مکالمه ای بینمون رد و بدل شه، شمارش رو میفرستم تو لیست سیاه و ...تمام.

 

تو کتاب مدرسه ، یه شعر بود خرگمشده داشت، با این مطلع که گویند واعظی سخنور، در مجلس وعظ سایه گستر و ...

من همون موقع با معلم ادبیاتم دعوام شد، (برید شعر رو بخوینن متوجه میشید ولی قصه شعر اینه تو یه مجلسی یه صاحب خری که خرش رو گم کرده بوده اومد از خر گمشده ش سوال کنه، یه واعظی بوده میگه کی تو این جمع از عشق محروم و دلش عشق رو نچشیده؟؟ یه بنده خدایی هم میگه من!  ‌اون واعظه میگه بیا خرت این مرده است...) به معلم ادبیاتم تاختم که چرا همچین شعری و مفهومی اساسا وجود داره، اونی که فکر میکنه عشق نداشتن یعنی خریت خودش در اوج خریته؛ 

 

+ مدعیان عشق و عرفان و سیر و سلوک عارفانه و توهمات زنانه و از این قبیل از همین سنخن و بیشتر از اینکه حقیقت داشته باشن، مدعی دارن، چنانچه برید تو بطن همه اینها همه استدلالشون کشف و شهود و توهمه که با واقعیت و حقیقت عموما سازگار نیستن، لذا ورود به این حوزه اگر با منطق نباشه، گمراه کننده است.

 

++ فلسفه و عرفان دو تا از علومی هستن که باید ظرفیت عقلی داشته باشید که توش ورود کنین و الا لنگ میزنین و مسیرتون رو گم خواهید کرد.

۰۶ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۳۹ ۱۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱۰
این جانب

خسی در میقات

این روزها تو روزهای حج به سر میبریم، نمیدونم چطور توصیفش کنم ولی خونه خدا،‌ امن ترین جای عالمه، هیییییییییییییچ کجای عالم به اندازه خونه خدا احساس قدیمی بودن و اطمینان نداری، لذتی داره بودن تو خونه خدا که با هییییییییچ لذتی قابل قیاس نیست.

 

بوی توحید، بوی خانه پدربزرگ، بوی سادگی، بوی خدا میده ...

هر چی ازش بخوای به سریع ترین حالت ممکنه اجابت میشه...

عجیب جاییه؛ خدا قسمت همه بکنه چشیدن طعم بی نظیر حج رو....


 

+ برای حاجی ها خوندن خسی در میقات رو توصیه میکنم، البته غیر از یه جاهایی ش حس و حال فوق العاده ای رو به روانی تمام تصویر کرده.

 

++برگزاری مناسک حج به عنوان یه واجب شرعی تعطیل شده ولی دیروز آقای رئیس جمهور برگزاری مراسم عزاداری که کلی به لحاظ شرعی مسآله داره را قطعی اعلام کردن، لابد پیاده روی اربعین رو هم میخوان راه بندازن!!

۰۵ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۴۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۳
این جانب

ماشین روشن کنار خیابون!

 

 

رفته بودم یه سری لوازم بهداشتی و آرایشی خونه مثل تاید و ریکا و شیشه پاک کن بخرم، توی مغازه چند دقیقه ای معطل شدم، یه خانمه بود کلی لفتش داد یه مبلغ رو بزنه،‌ فروشنده عصبانی شد کارت و ازش گرفت و خودش زد ....

 

من یهو دیدم سوئیچم تو جیبم نیست...

نگران شدم که سوئیچ رو جا گذاشتم الانه که دزدگیر خودبه خود در و ببنده و من آواره شم ...

 

 

رسیدم دم ماشین دیدم ماشین روشنه و من لااقل 5 شش دقیقه است بیرون از ماشینم و کارت ماشین هم رو داشبورد!!!!

 

تازه یادم افتاد موقع پیاده شدن از ماشین انقدر استرس اینو داشتم که کدوم دستم تمیز بوده کدوم  دستم دستکش کنم و اینکه به ماسکم دستم نخوره و ...... که پاک یادم رفته بود ماشین رو خاموش کنم، سوئیچ رو در بیارم و کارت ماشین و ببذارم تو جیبم و ماشین رو ببندم و برم سمت مغازه، کاری که همیشه میکردم.

 

+خودِ استرس و نگرانی سم مهلکیه، حتی خطرناکتر از دلیل ایجاد اون نگرانی!

 

 

 

۰۱ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۰۴ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲
این جانب

آخر خط

دیشب این سریال آخر خط رو میدیدم، ناجور همه چیو داره مسخره میکنه ...

یعنی از خجالت و خشم نمیدونستم چی بگم، 

همه چیو به شوخی و ابتذال کشونده بودن، مونده بود با شهدای اونم مدافع حرم شوخی کنن اونم انقدر چیپ و سخیف!!

 

موضوع شهید برای من همیشه محترم بوده، به شدت هم روش تعصب دارم، متاسفانه جامعه ما به حدی قشری و بی محتوی شده که شهادت رو در حد آتش نشان و پرستار و وزیر تصادفی پائین آورده، الانم که به این شکل وقیحانه داره مسخره ش میکنه ...

 

اعصابم از این چیزا خورد میشه

 

با هر چی شوخی میکنین با مقام شهادت شوخی نکنین لطفا مخلوقات دو پا!

۲۴ تیر ۹۹ ، ۱۰:۱۰ ۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۵
این جانب

موز

تابستونا معمولا صبح خیلی زود میریم بهشت زهرا، حدودای 6 صبح بود که داشتیم فاتحه میفرستادیم، یه خانومی یه سبد میوه بهمون تعارف کردن (اون موقع صبح معمولا چند نفری میان ولی چند ماهی هست که دیگه میوه بهشت زهرا نذر نمیکنن به خاطر کرونا) القصه، کسی برنداشت و من یه موز برداشتم به نیت اینکه صبحونه ای که تو راه برگشت میخوریم میوه هم داشته باشه چون خیلی دوست دارم صبحونه با نون میوه بخورم ... 

 

یه چند دیقه ای گذشت یه خانمی که ابروهای تمیزی داشت و چهره ی تقریبا خوش رنگی اومد به اشتباه گفت خدا مادرتون رو بیامرزه و... (نمیدونم اسم مرحوم پدرم اصلا زنونه نیست، یا شایدم خواب و بیدار بوده که نفهمیده این قبر مرحوم پدرمه نه مادرم)  ... بهش گفتم ببخشید خانم پول که ندارم، موزم رو با احترام ولی بر خلاف میلم بهش تعارف کردم، چون واسه اون موزِ نقشه کشیده بودم میدونستم که حاج خانم برای صبحونه موز نیاورده بودن ... 

 

اون خانمه رد شد. یه چند لحظه بعد من رفتم از شیر، آب بیارم که قبرای همسایه رو هم سر صبحی یه صفایی بدم، دیدم یه گوشی از کیفش در آورد به قاعده بیست سانت بزرگتر ... با خودم دست زدم به جیب شلوارم گفتم سالهاست پولش رو دارم ولی دلم نیومده پول هدر کنم تو گوشی و یه به قول بچه ها گوشکوب دارم که کارم رو راه میندازه ولی این خانم که صبح کله سحر اومده گدایی، یه گوشی نیمه خفن داره ...

 

از وقتی آب میریختم سر قبر همسایه ها، تا خود صبحونه دلم پی اون موزِ بود که نا حق رسید به اون به ظاهر گدا!

این وسطا ماجرا رو تعریف کردم که همشیره گفتن آدم چیزی رو که دوست داره انفاق کنه تازه ثواب داره، و الا چیزی و که نیاز نداری یا دوست نداری و انفاق کنی که هنر نکردی ....

منم با این توجیه دلم رو آروم کردم و همون نون و پنیر و زردآلو رو خوردم و خدا رو هم خیلی شکر کردم!

 

+ دلیل فقر خیلی ها، نوع مصرف کردن و خرج کردنشونه، خیلی ها هنوز درست خرج کردن بلد نیستن. 

۲۳ تیر ۹۹ ، ۱۱:۱۷ ۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۲
این جانب

مداد قرمز

یادمه وقتی مدرسه میرفتیم، خانم معلمم میگفت مثلا باید کسره و فتحه رو با مداد قرمز بکشیم، ولی وقتی میومدم خونه حاج خانم میگفتن که یه رنگ بنویسی هم اشکالی نداره، من عصبانی میشدم بهشون میگفتم، نخیرم خانوم معلممون گفته باید با قرمز علامت بذاریم و تو نمیدونی و خانم معلممون میدونه!

 

+تو هر مسیری افراط و تعصب میتونه آدم رو از حقیقت منحرف کنه؛ حتی تو سیر و سلوک عرفانی!

 

 

۲۱ تیر ۹۹ ، ۱۱:۴۲ ۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲
این جانب

مثلث، مربع یا چند ضلعی عشقی!

حدود سال 88 سریال ویکتوریا رو فارسی وان میداد و خیلی از خانواده ها با چه شوق و شوری میشستن پای دیدن و تحلیل و همزاد پنداری باهاش ...

تو این سالها سریال های زیادی از عشق های مثلثی و مخفیانه تو سریال های شبکه های ماهواره ای دیده شده.

و اما سریال شبکه خانگی ایرانی، دل و امثال دل، رسما از مثلث و مربع عشقی رد دادن و با شمردن اضلاع عشق های تودرتوش شمردم شده یه ماجرای عشقیه 7 ضلعی!

 

خداییش نویسنده های این سریال ها با خودشون چه فکری میکنن؟

یعنی واسه ذهنشون چی میزنن که اینطوری اُوِر دوز کرده!

این نوع نوشته ها رو تو داستان های فانتزی پورن هم نمیشه دید، اینا چطور به ذهنشون این دری وری ها میرسه آخه!

 

+ من کاری با ناظرین و پخش کننده ها و تهیه کننده هاش ندارم، فقط به بیننده هاش میگم خداییش از این همه دری وری عُق تون نمیگیره خداوکیلی!!

۱۸ تیر ۹۹ ، ۱۱:۰۷ ۱۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲
این جانب

نه به ماسک اجباری

رژیم تصمیم گرفته از امروز ماسک زدن رو اجباری کنه، از اونجا که آزادی بزرگترین موهبت دنیای مدرنه، میخوام کمپین #نه‌ـبه‌ـماسک‌ـاجباری رو راه اندازی کنم و صدای مخالفت و آزادی خواهیم رو به این رژیم دینی اعلام کنم.

 

واقعا چه دلیل عقلی، منطقی، عرفی، اخلاقی، شرعی و انسانی وجود داره که حکومتی بخواد ماسک زدن رو برای شهروندان ش اجبار کنه؟!؟ ما باید علیه این اجبار حکومت بایستیم و مبارزه کنیم.

 

 

 

+ این پست ارتباطی با نه به حجاب اجباری ندارد! 

۱۵ تیر ۹۹ ، ۰۸:۱۹ ۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۵
این جانب

مسئول انتقال کووید19

از سه نفر همکار هم اتاقم دو نفرشون کرونا گرفتن، پریروز به ماهم گفتن بریم آزمایش بدیم، رفتیم آزمایش دادیم، دیشب آخر وقت جواب پی سی آر من منفی شد و امروز تونستم بیام سرکار ...

 

موضوع از این قرار بود که هفته پیش یکی از همکارا تب و لرز میکنه و میره خونه، همه جا چو افتاد که کرونا گرفته، فرداش اومد و با کلی ناراحتی که من کرونا ندارم و من کرونا ندارم اومد وقتی با تذکر ما رو به رو شد که ماسک بزنه... لج کرد و این دو تا همکارمو بغل کرد ...

الان هر چی میگیم بی ملاحظگی تو باعث شده اون دونفر کرونا بگیرن زیر بار نمیره و مسئولیت کارهاش و بر عهده نمیگیره.

 

به نظرم یکی از اقسام خیلی مهم بیشعوری، بر عهده نگرفتن مسئولیت کارهایی ِ که انجام میدیم.

 

 اخلاقا، شرعا، قانونا، عرفا و هر حالتی که بخواین متصور باشید، اگر منِ نوعی با ماسک نزدن یا رعایت نکردنم باعث انتقال ویروس به دیگران بشم مسئول عواقبش خواهم بود.

 

 

+ با خودمون فکر کنیم غیر از ویروس کرونا تاحالا ما مسئول انتقال چه چیزهایی به دیگران بودیم و هستیم؟؟؟؟

۱۰ تیر ۹۹ ، ۰۸:۱۹ ۴ نظر موافقین ۹ مخالفین ۲
این جانب

مسخره بازها

جدیدا که نه، مدتیه شرکت های تبلیغاتی از بازیگرا برای تبلیغ محصولاتشون استفاده میکنن، چند نمونه که یادمه رو تو ادامه مینویسم:

 

  • نوید محمدزاده ..... آبمیوه سن ایچ
  • پوریا پورسرخ ..... فکر کنم یه نوع آدامس
  • نیما فلاح و سحر ولد بیگی..... روغن مایع
  • محمدرضا گلزار ... لباس و آدامس یا نخ دندون!
  • نیکی کریمی .... یه نوع گوشی موبایل
  • مهران مدیری .... یه نوع چایی
  • رضا کیانیان .... چای و دم نوش
  • آتیلا پسیانی .... چایی
  • الهام حمیدی ... تاید و پودر رختشویی
  • امیرحسین آرمان ... کت شلوار
  • مهناز افشار ... پوشک بچه
  • مهدی مهدوی کیا.... دوغ و ماست
  • فرهاد مجیدی ... اونم فکر کنم دوغ و ماست بود
  • امین حیایی... سس گوجه فرنگی

 

اینها شاخص ترین بزرگان سینما و سلبریتیهایی هستند که به قول یکیشون برای ما خاطره درست کردن و ما مدیونشونیم و هر چی میگن باید همراهیشون کنیم و نباید مالیات بدن و باید دستمزد میلیاردی داشته باشن و ...

 

 

+ یادمون باشه، اونها و مثل اونها رو در حد همین چایی و آبمیوه و دوغ باید بهشون بها بدیم نه بیشتر!

 

۰۸ تیر ۹۹ ، ۱۰:۳۰ ۱۱ نظر موافقین ۹ مخالفین ۱۰
این جانب

تراس

دیروز دم دمای غروب رفتم تراس یه هوایی به سرم بخوره، دیدم یه 206 تو کوچه پارک کرده، داشتم این ور اون ور رو نگاه میکردم، که دیدم یه آقایی ازش پیاده شد، با سوئیچش در یه پارس آبی رنگ رو باز کرد، 206 دور زد که بره تو سر کوچه به سمت خیابون اصلی دیدم شیشه ش رو پائین داد و یه مااااچ آب دار هوایی برای آقاهه فرستاد ...

 

من که این بالا بودم دلم خواست!

 

 + جذابیت رابطه های خارج از ازدواج به واسطه هیجان کاذبی که میتونه موقتا ایجاد کنه، ممکنه اولش برای فرار جای خوبی به نظر بیاد ولی تو اغلب موارد نهایتا اگر لو نره یا به دردسر و فاجعه ختم نشه، قطعا اثرات جبران ناپذیر روانی و شخصیتی و درونی رو طرفین خواهد گذاشت.

۰۷ تیر ۹۹ ، ۱۱:۵۳ ۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۴
این جانب

بیاین جواب بدین!

جواب این وضعیت اقتصادی و معیشتی* رو باید سه دسته بدن:

 

دسته اول: اونهایی که هر چی گرون میشه بدون توجه به ضرورت نیازمندیشون هجوم میبرن و این هجومشون باعث گرون تر شدنش میشه

 

دسته دوم: کسایی مرم رو ترغیب و تهییج میکنن و موج سازی میکنن

 

و دسته سوم: اونایی که با وجود اون همه تذکر و هشداری که به این دولت داده شد رایشون رو تَکرار کردن!

 

+ این سه دسته از اقسام خیانت کارانه چند پست قبلی میتونین بربشمرین، اضافه میکنم، حماقت هم نوعی خیانته!

 

* برای چشیدن و درک این وضعیت اقتصادی کافیه برید تره بار شهرداری متوجه قیمت های میوه و مرغ  تخم مرغ بشید؛ برید املاک سر خیابونتون قیمت های مسکن اطرافتون رو جویا بشید، برید یه طلا فروشی ازش قیمت سکه رو بپرسین، و ...

۰۴ تیر ۹۹ ، ۱۰:۳۶ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۶
این جانب

کسوف،‌ خسوف

من تقریبا هیچ وقت این کسوف یا خسوف رو اشتباه نمیگرفتم، چون واسه خودم علامت گذاشتم که ک میشه خورشید، خ میشه ماه!!

عین سالهای غزوه های پیامبر صلوات الله علیه؛ بدر احد خندق، واسه قرن های 2، 3 و پنجم هجریه!

 

دیروز که کسوف شد، یاد آخرین کسوف کاملی افتادم که یادم بود، همکارم گفت آخرین کسوف کامل واسه سال 1378 بوده من گفتم باید واسه سال قبل از 1376 باشه، چون یادمه جلوی مغازه داییم بودم، یه کاغذ سوراخ کردم که عکس خورشید گرفتگی بیافته رو زمین ببینیمش، تقریبا کامل بود، نیمه تاریک شد هوا،  داییم خدابیامرز اون موقع بهم با لحن تشویق آمیزی گفتن این جوونا چه چیزایی بلدن که ماها بلد نیستیم... 

 

دیشب مادر همسرم داشتن با گوشی جدیدشون فیلم برداری میکردن، نگو یه دکمه رو اشتباهی زدن، پسر کوچیکشون با تندی بهشون گفتن ای بابا صد بار بهت میگم مثلا فلان گزینه رو فعال نکن ... جالبه دخترشونم گفت مامان چند بار باید بگه آخه!!

من کمی مکث کردم و خیلی جدی و مستقیم بهشون گفتم، اینی که یه گوشی دستش دادین که یه سری کاراش رو بلد نیست، غذا خوردن یادتون داده(تو دلم این بود که خودتون رو نمیتونستین بشورین،‌حالا شاخ شدین؛‌اونا هم گرفتن منظورم چی بود) .... بعد خیلی جدی تر گفتم روزی میرسه این فسقلی هایی که میبینین تاتی تاتی میکنن میان جلوی ما ابزارهای جدیدی که ما نمیتونیم استفاده کنیم رو با همین تندی بهمون یاد میدن!!

 

یکم خجالت کشیدن ... نمیدونم چرا یاد کسوف دیروزش افتادم!

 

+ اوج خاطرات خوشی کودکی تا جوانی من تو رفتن به خونه داییم ختم میشه، و یادمه اون قدیما که میخواستم با عیال که هنوز دختر مردم بود، صحبت کنم ازینکه بچه هام دایی دارن خیلی خوشحال بودم!!

 

++وقتی که پا به سن میذاریم، همش تو خاطرات قدیم سیر میکنیم، ‌این اقتضای این سن و ساله؛ داییم سال 76 فوت شدن.

 

۰۳ تیر ۹۹ ، ۱۱:۰۲ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲
این جانب

چند مثال از خیانت

برعکس اولین چیزی که به ذهن ها از واژه خیانت متبادر میشه، به نظر ما انواع و اقسامی از کارها داریم که اسمش خیانته بر عکس تلقی اشتباهی که از خیانت موجوده؛ در ادامه به چند نمونه از خیانت اشاره میکنم:

 

  1. از بزرگترین خیانت ها وزیر و وکیلیه که چندسال در مسند کار بودنش هیچ کاری نمیکنه و فقط دنبال رزومه پرکردن و ظاهر سازیه
  2. از اون بزرگتر مادری که بچه ش رو تو خونه یا مهد کودک ول میکنه به اسم اینکه بره سر کار.
  3. کسی که عفت یه دختر بچه یا یه پسر بچه رو برای اولین بار لکه دار میکنه
  4. پدر و مادری که با وجود بچه از هم جدا میشن
  5. مردی که قدر زن کدبانوی و مهربون و سازگار خودش رو نمیدونه و میافته دنبال یه آدم دوزاری
  6. آدمهایی که به وزیر و وکیل ردیف یک رای میدن
  7. آدمهایی که پدر و مادر ردیف دو و چهار رو تشویق و ترغیب میکنن، چه خودآگاه چه ناخودآگاه
  8. زنی که مرد ردیف 5 رو اغفال میکنه که دچار اون اشتباه بشه
  9. آدم خودفروخته ای که، مرغ همسایه واسش غازه و هر چی خودش داره رو کوچیک و حقیر میبینه
  10. پدر مادری که همه هم و غم شون پول درآوردن و سرکار بودنه غافل از اینکه بچه ها به شددددت به حضور فیزیکیه ما محتاجن

 

 

اینا چندتایی بود که تو ذهنم بود و شمردمش، کلی هم مثال برای هرکدومشون دارم.

۰۲ تیر ۹۹ ، ۰۷:۵۷ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۳
این جانب

حماقت و خودخواهی

این سریال گرگ و میش رو مدتیه به اجبار و اکراه میبینم، خانواده ما، علاقه مند به دیدن این دری وری ها هستن و بنده یک نفر تک و تنها مخالفم که عملا زورم بهشون نمیرسه!

 

بگذریم موضوع اصلی طلاق اون خانم دکتره از آقای دکتر بود اونم به دلیل مسخره شک در اینکه شوهرش رابطه ای با یه زن دیگه داشته 

خودخواهی و حماقت اون زن باعث میشه یه دختری به بلای بی مادری مبتلا بشه و یه پسری گرفتار بلای بی پدری!

بی پدر و بی مادری در زمان فوت یه تبعات منفی ای داره اما به دلیل جبری بعضا باعث خودساخته شدن بچه میشه ولی در زمانی که این جدایی و دوری به دلیل طلاق بشه، کاملا مخرب و ویران کننده است

 

به نظرم ما در وهله اول موظف به انجام تکالیفمون هستیم و تکلیفی بالاتر از ایجاد امنیت در خانواده و بالای سر بچه ها بودن برای مرد و زنی نیست، اینکه بخوان به عشق و حالشون برسن و یا هر غلط دیگه ای بکنن به هر دلیلی، توجیهی نمیتونه برای محروم کردم بچه از داشتن پدر یا مادر بشه، و این بزرگترین خیانت در حق بچه هاست.

 

+ این بحث رو با عیال کردم و ایشون گفتن مرده خیانت کرده و زنه باید تنهاش بذاره،‌ و من بهشون گفتم اولا اون بحث خیانت نیست و نهایتا میتونه یه اشتباه باشه، و خیانت یعنی اینکه دو تا بچه رو آلاخون والاخون کنی و همه آینده روان و شخصیت بچه هارو به خاطر حماقت و خودخواهی طرفین به باد بدی!

 

++ دیشب دو تا طفل معصوم بچه های همسایه رو به روییمون تو حیاط بودن،‌ خیلی غمگین بودن وقتی اومدم بالا دیدم پدر مادرش دارن باهم دعوا میکنن و فحش و فحش کاری و بزن بزن لابد؛ دلم برای بچه ها سوخت... اون طفل معصوم ها گناهی ندارن که اسیر حماقت ها و خودخواهی های ما باشن؛

مجبورم کمی مودبانه بگم به زن و شوهرهایی که هر روز باهم دعوا دارن،‌ و اون اینکه غلط میکنین بچه میارید وقتی خودتون هنوز گرفتار خودخواهی های مسخره تون هستین و وقتی بچه میارین غلط اضافه تر میکنین عقده هاتون رو جلوی چشم اونها باز میکنین!

اگرم فکر میکنین حق دارید جدا بشید کور خوندین، حالا که بچه آوردین باااااااید تا آخرش بسازید به هم به خاطر اینکه بچه ها ضرورتا به حضور فیزیکی و حتی بدون روح شما نیاز اساسی دارن، اینو بفهمین!

 

* خودخواهی نوع ساده ای از حماقته!

۳۱ خرداد ۹۹ ، ۱۳:۴۲ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۴
این جانب

عوامل سه گانه طلاق

به نظرم بالای 95 درصد طلاق ها از سه عامل زیر خارج نیستن :

 

  1. حماقت

  2. لجاجت

  3. دخالت

+سعی میکنم تو پست های بعد مصادیق ش رو بر بشمارم، تا اون وقت میتونیم کمی فکر کنیم به این عوامل و مصادیق ش رو تو طلاق های پیرامونمون ببینیم.

۲۶ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۰۶ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲
این جانب

اسلحه در امریکا

میگم با این همه آزادی خرید و فروش سلاح تو امریکا چرا یه تیر هم شلیک نشده؟/

یا خبرش نیومده؟؟

 

به نظرم الان بهترین موقع است برای مسلح کردن و به کارگیری سلاح های نیمه سنگین تو ایالت های مختلف امریکا، باید برنامه ریزی کنن که بتونن سلاح های تو خونه شون رو بیارن تو خیابونا‍‍!

 

یا اینکه شبکه های تلویزیونی و کانال های خبری بیان روش تولید بمب های دستی رو آموزش بدن

 

یا یه کامیون نخاله ساختمونی گیر بیارن بریزن اتوبان رو ببندن و ...

 

واقعا چرا اونجا همچین چیزایی اتفاق نمیافته؟؟؟

۲۴ خرداد ۹۹ ، ۱۴:۰۸ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۲
این جانب