سلام

دیشب رفته بودم قنادی سر کوچه مون، یک نفر هم توش نبود، کل یخچال هاشم پر بود از شیرینی، میدونستم شیرینیهاش به درد نخوره ها ولی خب گفتم دم دسته بخرم ببرم خونه؛ (وقتی خونه خوردیم به خودم فحش دادم که چرا پولمو هدر دادم خداییش بی دلیل نبود شب عیدی یه نفر تو قنادیش نیست، از بس آشغال درست کرده بود!) 

 

داشتم میومدم خونه، دیدم یه خرس گنده بغل یه دختره است، با پسره بای بای کرد و رفت تو کوچه بالایی ما، امان از دست این بچه مچه ها...

 

خدارو شکر بچه زود خوابید، عیال گفتن حوصله داری باهم حرف بزنیم، منم که همیشه آماده حرف زدنم فکر کنم ده تا یک حرف زدیم، خلاصه حرفاشون این بود که چرا کادو نمیگیرم و چرا ولنتیان براش چیزی نخریدم، من برگشتم بهش گفتم ببین این کادو گرفتن ها ادا بازیه، کارای جلفیه که هیییییچ عمقی نداره، 

 

تو حرفم پرید گفت نه این نشون دهنده عشقه!

 

گفتم بابا جون این کارا واسه یه عده بچه خیابونیه که فقط برای ادا در آرودن و کم نیاوردن داره انجام میشه، 

 

هی از من انکار و از عیال اصرار ...

 

به هر حال بهش گفتم ببین اونی که برای این دختره خرس خریده نه مثل من شب تو خونه دختره است و سایه ش بالای سرشه و نه نیت گرفتن دختره رو داره و نه خودش رو به آب و آتیش میزنه که رفاهیات دختری رو تامین کنه ...

 

آخرشم بهشون گفتم ببین دختر خوب، این چیزایی که مدشده فقط اداست، ابدا هم بهانه عشق ورزی و دوست داشتن نیست، اگرمردی انجام بده به خاطر فرار از قرلند کردن ها و رفع تکلیفه و من هییییییییییییییییچ علاقه ای ندارم که کاری رو از رو ادا و رفع تکلیف انجام بدم!

و آخرشم بهشون گفتم مردی که زیاد به زنش برسه و توجهش رو جلب کنه حتما یه جاییش لنگ میزنه که داره اینطوری مخفی کاری میکنه!