بخش اول:
چند روز پیش، راننده ای که من رو به محل کارم میبره خواب مونده بود، چون از کرج باید میمومد خیلی طول کشید، منم ترجیح دادم دیگه بالا نرم و همون سرکوچه قدم بزنم تا بیاد؛ ساعت حدودای 6 صبح بود، یواش یواش کارگرهای کنار خیابون هم اومدن ... با هر قدمی که من میزدم اونها بیشتر مینشستن و چِشم چشم میکردن که یه ماشینی بیاد که ببرتشون سرکار ...
نیم ساعتی منتظر بودم، بالاخره راننده رسید و سوار شدم ولی اونها همچنان چشمشون به ماشینی بود که کارگر ساده بخواد ...
بخش دوم:
چند روز بعدش، یکی از اقوام تو جشن تولد بچه م، بهم گفت دیدی خونه چقدر گرون شد، گفتم چقدر شده مگه، گفت الان اینجا شده حدودا 25 ! گفت تو چند خریدی گفتم 17، گفت از دی ماه تا الان 8 میلیون اینا رفته روش، گفت تقریبا یه میلیارد فقط سود کردی ...
نمیدونم چی شد یاد اون کارگرِ افتادم، آخه دور از شهر و زن و بچه ش، میدونم شبا تو یه ساختمون نیمه کاره یه کوچه پایین تر از خونه ما میخوابه ...
و بخش سوم:
احکام افزایش حقوق رو امسال خیلی زود زدن، تقریبا اندازه یه حداقل حقوق کارگر افزایش حقوق امسال به پارسالم شد.
نمیدونم چرا دوباره یاد اون کارگرِ افتادم!
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.