آخر خط

دیشب این سریال آخر خط رو میدیدم، ناجور همه چیو داره مسخره میکنه ...

یعنی از خجالت و خشم نمیدونستم چی بگم، 

همه چیو به شوخی و ابتذال کشونده بودن، مونده بود با شهدای اونم مدافع حرم شوخی کنن اونم انقدر چیپ و سخیف!!

 

موضوع شهید برای من همیشه محترم بوده، به شدت هم روش تعصب دارم، متاسفانه جامعه ما به حدی قشری و بی محتوی شده که شهادت رو در حد آتش نشان و پرستار و وزیر تصادفی پائین آورده، الانم که به این شکل وقیحانه داره مسخره ش میکنه ...

 

اعصابم از این چیزا خورد میشه

 

با هر چی شوخی میکنین با مقام شهادت شوخی نکنین لطفا مخلوقات دو پا!

۲۴ تیر ۹۹ ، ۱۰:۱۰ ۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۵
این جانب

موز

تابستونا معمولا صبح خیلی زود میریم بهشت زهرا، حدودای 6 صبح بود که داشتیم فاتحه میفرستادیم، یه خانومی یه سبد میوه بهمون تعارف کردن (اون موقع صبح معمولا چند نفری میان ولی چند ماهی هست که دیگه میوه بهشت زهرا نذر نمیکنن به خاطر کرونا) القصه، کسی برنداشت و من یه موز برداشتم به نیت اینکه صبحونه ای که تو راه برگشت میخوریم میوه هم داشته باشه چون خیلی دوست دارم صبحونه با نون میوه بخورم ... 

 

یه چند دیقه ای گذشت یه خانمی که ابروهای تمیزی داشت و چهره ی تقریبا خوش رنگی اومد به اشتباه گفت خدا مادرتون رو بیامرزه و... (نمیدونم اسم مرحوم پدرم اصلا زنونه نیست، یا شایدم خواب و بیدار بوده که نفهمیده این قبر مرحوم پدرمه نه مادرم)  ... بهش گفتم ببخشید خانم پول که ندارم، موزم رو با احترام ولی بر خلاف میلم بهش تعارف کردم، چون واسه اون موزِ نقشه کشیده بودم میدونستم که حاج خانم برای صبحونه موز نیاورده بودن ... 

 

اون خانمه رد شد. یه چند لحظه بعد من رفتم از شیر، آب بیارم که قبرای همسایه رو هم سر صبحی یه صفایی بدم، دیدم یه گوشی از کیفش در آورد به قاعده بیست سانت بزرگتر ... با خودم دست زدم به جیب شلوارم گفتم سالهاست پولش رو دارم ولی دلم نیومده پول هدر کنم تو گوشی و یه به قول بچه ها گوشکوب دارم که کارم رو راه میندازه ولی این خانم که صبح کله سحر اومده گدایی، یه گوشی نیمه خفن داره ...

 

از وقتی آب میریختم سر قبر همسایه ها، تا خود صبحونه دلم پی اون موزِ بود که نا حق رسید به اون به ظاهر گدا!

این وسطا ماجرا رو تعریف کردم که همشیره گفتن آدم چیزی رو که دوست داره انفاق کنه تازه ثواب داره، و الا چیزی و که نیاز نداری یا دوست نداری و انفاق کنی که هنر نکردی ....

منم با این توجیه دلم رو آروم کردم و همون نون و پنیر و زردآلو رو خوردم و خدا رو هم خیلی شکر کردم!

 

+ دلیل فقر خیلی ها، نوع مصرف کردن و خرج کردنشونه، خیلی ها هنوز درست خرج کردن بلد نیستن. 

۲۳ تیر ۹۹ ، ۱۱:۱۷ ۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۲
این جانب

مداد قرمز

یادمه وقتی مدرسه میرفتیم، خانم معلمم میگفت مثلا باید کسره و فتحه رو با مداد قرمز بکشیم، ولی وقتی میومدم خونه حاج خانم میگفتن که یه رنگ بنویسی هم اشکالی نداره، من عصبانی میشدم بهشون میگفتم، نخیرم خانوم معلممون گفته باید با قرمز علامت بذاریم و تو نمیدونی و خانم معلممون میدونه!

 

+تو هر مسیری افراط و تعصب میتونه آدم رو از حقیقت منحرف کنه؛ حتی تو سیر و سلوک عرفانی!

 

 

۲۱ تیر ۹۹ ، ۱۱:۴۲ ۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲
این جانب

مثلث، مربع یا چند ضلعی عشقی!

حدود سال 88 سریال ویکتوریا رو فارسی وان میداد و خیلی از خانواده ها با چه شوق و شوری میشستن پای دیدن و تحلیل و همزاد پنداری باهاش ...

تو این سالها سریال های زیادی از عشق های مثلثی و مخفیانه تو سریال های شبکه های ماهواره ای دیده شده.

و اما سریال شبکه خانگی ایرانی، دل و امثال دل، رسما از مثلث و مربع عشقی رد دادن و با شمردن اضلاع عشق های تودرتوش شمردم شده یه ماجرای عشقیه 7 ضلعی!

 

خداییش نویسنده های این سریال ها با خودشون چه فکری میکنن؟

یعنی واسه ذهنشون چی میزنن که اینطوری اُوِر دوز کرده!

این نوع نوشته ها رو تو داستان های فانتزی پورن هم نمیشه دید، اینا چطور به ذهنشون این دری وری ها میرسه آخه!

 

+ من کاری با ناظرین و پخش کننده ها و تهیه کننده هاش ندارم، فقط به بیننده هاش میگم خداییش از این همه دری وری عُق تون نمیگیره خداوکیلی!!

۱۸ تیر ۹۹ ، ۱۱:۰۷ ۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲
این جانب

نه به ماسک اجباری

رژیم تصمیم گرفته از امروز ماسک زدن رو اجباری کنه، از اونجا که آزادی بزرگترین موهبت دنیای مدرنه، میخوام کمپین #نه‌ـبه‌ـماسک‌ـاجباری رو راه اندازی کنم و صدای مخالفت و آزادی خواهیم رو به این رژیم دینی اعلام کنم.

 

واقعا چه دلیل عقلی، منطقی، عرفی، اخلاقی، شرعی و انسانی وجود داره که حکومتی بخواد ماسک زدن رو برای شهروندان ش اجبار کنه؟!؟ ما باید علیه این اجبار حکومت بایستیم و مبارزه کنیم.

 

 

 

+ این پست ارتباطی با نه به حجاب اجباری ندارد! 

۱۵ تیر ۹۹ ، ۰۸:۱۹ ۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۵
این جانب

مسئول انتقال کووید19

از سه نفر همکار هم اتاقم دو نفرشون کرونا گرفتن، پریروز به ماهم گفتن بریم آزمایش بدیم، رفتیم آزمایش دادیم، دیشب آخر وقت جواب پی سی آر من منفی شد و امروز تونستم بیام سرکار ...

 

موضوع از این قرار بود که هفته پیش یکی از همکارا تب و لرز میکنه و میره خونه، همه جا چو افتاد که کرونا گرفته، فرداش اومد و با کلی ناراحتی که من کرونا ندارم و من کرونا ندارم اومد وقتی با تذکر ما رو به رو شد که ماسک بزنه... لج کرد و این دو تا همکارمو بغل کرد ...

الان هر چی میگیم بی ملاحظگی تو باعث شده اون دونفر کرونا بگیرن زیر بار نمیره و مسئولیت کارهاش و بر عهده نمیگیره.

 

به نظرم یکی از اقسام خیلی مهم بیشعوری، بر عهده نگرفتن مسئولیت کارهایی ِ که انجام میدیم.

 

 اخلاقا، شرعا، قانونا، عرفا و هر حالتی که بخواین متصور باشید، اگر منِ نوعی با ماسک نزدن یا رعایت نکردنم باعث انتقال ویروس به دیگران بشم مسئول عواقبش خواهم بود.

 

 

+ با خودمون فکر کنیم غیر از ویروس کرونا تاحالا ما مسئول انتقال چه چیزهایی به دیگران بودیم و هستیم؟؟؟؟

۱۰ تیر ۹۹ ، ۰۸:۱۹ ۳ نظر موافقین ۹ مخالفین ۲
این جانب

مسخره بازها

جدیدا که نه، مدتیه شرکت های تبلیغاتی از بازیگرا برای تبلیغ محصولاتشون استفاده میکنن، چند نمونه که یادمه رو تو ادامه مینویسم:

 

  • نوید محمدزاده ..... آبمیوه سن ایچ
  • پوریا پورسرخ ..... فکر کنم یه نوع آدامس
  • نیما فلاح و سحر ولد بیگی..... روغن مایع
  • محمدرضا گلزار ... لباس و آدامس یا نخ دندون!
  • نیکی کریمی .... یه نوع گوشی موبایل
  • مهران مدیری .... یه نوع چایی
  • رضا کیانیان .... چای و دم نوش
  • آتیلا پسیانی .... چایی
  • الهام حمیدی ... تاید و پودر رختشویی
  • امیرحسین آرمان ... کت شلوار
  • مهناز افشار ... پوشک بچه
  • مهدی مهدوی کیا.... دوغ و ماست
  • فرهاد مجیدی ... اونم فکر کنم دوغ و ماست بود
  • امین حیایی... سس گوجه فرنگی

 

اینها شاخص ترین بزرگان سینما و سلبریتیهایی هستند که به قول یکیشون برای ما خاطره درست کردن و ما مدیونشونیم و هر چی میگن باید همراهیشون کنیم و نباید مالیات بدن و باید دستمزد میلیاردی داشته باشن و ...

 

 

+ یادمون باشه، اونها و مثل اونها رو در حد همین چایی و آبمیوه و دوغ باید بهشون بها بدیم نه بیشتر!

 

۰۸ تیر ۹۹ ، ۱۰:۳۰ ۱۱ نظر موافقین ۹ مخالفین ۱۰
این جانب

تراس

دیروز دم دمای غروب رفتم تراس یه هوایی به سرم بخوره، دیدم یه 206 تو کوچه پارک کرده، داشتم این ور اون ور رو نگاه میکردم، که دیدم یه آقایی ازش پیاده شد، با سوئیچش در یه پارس آبی رنگ رو باز کرد، 206 دور زد که بره تو سر کوچه به سمت خیابون اصلی دیدم شیشه ش رو پائین داد و یه مااااچ آب دار هوایی برای آقاهه فرستاد ...

 

من که این بالا بودم دلم خواست!

 

 + جذابیت رابطه های خارج از ازدواج به واسطه هیجان کاذبی که میتونه موقتا ایجاد کنه، ممکنه اولش برای فرار جای خوبی به نظر بیاد ولی تو اغلب موارد نهایتا اگر لو نره یا به دردسر و فاجعه ختم نشه، قطعا اثرات جبران ناپذیر روانی و شخصیتی و درونی رو طرفین خواهد گذاشت.

۰۷ تیر ۹۹ ، ۱۱:۵۳ ۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۴
این جانب

بیاین جواب بدین!

جواب این وضعیت اقتصادی و معیشتی* رو باید سه دسته بدن:

 

دسته اول: اونهایی که هر چی گرون میشه بدون توجه به ضرورت نیازمندیشون هجوم میبرن و این هجومشون باعث گرون تر شدنش میشه

 

دسته دوم: کسایی مرم رو ترغیب و تهییج میکنن و موج سازی میکنن

 

و دسته سوم: اونایی که با وجود اون همه تذکر و هشداری که به این دولت داده شد رایشون رو تَکرار کردن!

 

+ این سه دسته از اقسام خیانت کارانه چند پست قبلی میتونین بربشمرین، اضافه میکنم، حماقت هم نوعی خیانته!

 

* برای چشیدن و درک این وضعیت اقتصادی کافیه برید تره بار شهرداری متوجه قیمت های میوه و مرغ  تخم مرغ بشید؛ برید املاک سر خیابونتون قیمت های مسکن اطرافتون رو جویا بشید، برید یه طلا فروشی ازش قیمت سکه رو بپرسین، و ...

۰۴ تیر ۹۹ ، ۱۰:۳۶ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۶
این جانب

کسوف،‌ خسوف

من تقریبا هیچ وقت این کسوف یا خسوف رو اشتباه نمیگرفتم، چون واسه خودم علامت گذاشتم که ک میشه خورشید، خ میشه ماه!!

عین سالهای غزوه های پیامبر صلوات الله علیه؛ بدر احد خندق، واسه قرن های 2، 3 و پنجم هجریه!

 

دیروز که کسوف شد، یاد آخرین کسوف کاملی افتادم که یادم بود، همکارم گفت آخرین کسوف کامل واسه سال 1378 بوده من گفتم باید واسه سال قبل از 1376 باشه، چون یادمه جلوی مغازه داییم بودم، یه کاغذ سوراخ کردم که عکس خورشید گرفتگی بیافته رو زمین ببینیمش، تقریبا کامل بود، نیمه تاریک شد هوا،  داییم خدابیامرز اون موقع بهم با لحن تشویق آمیزی گفتن این جوونا چه چیزایی بلدن که ماها بلد نیستیم... 

 

دیشب مادر همسرم داشتن با گوشی جدیدشون فیلم برداری میکردن، نگو یه دکمه رو اشتباهی زدن، پسر کوچیکشون با تندی بهشون گفتن ای بابا صد بار بهت میگم مثلا فلان گزینه رو فعال نکن ... جالبه دخترشونم گفت مامان چند بار باید بگه آخه!!

من کمی مکث کردم و خیلی جدی و مستقیم بهشون گفتم، اینی که یه گوشی دستش دادین که یه سری کاراش رو بلد نیست، غذا خوردن یادتون داده(تو دلم این بود که خودتون رو نمیتونستین بشورین،‌حالا شاخ شدین؛‌اونا هم گرفتن منظورم چی بود) .... بعد خیلی جدی تر گفتم روزی میرسه این فسقلی هایی که میبینین تاتی تاتی میکنن میان جلوی ما ابزارهای جدیدی که ما نمیتونیم استفاده کنیم رو با همین تندی بهمون یاد میدن!!

 

یکم خجالت کشیدن ... نمیدونم چرا یاد کسوف دیروزش افتادم!

 

+ اوج خاطرات خوشی کودکی تا جوانی من تو رفتن به خونه داییم ختم میشه، و یادمه اون قدیما که میخواستم با عیال که هنوز دختر مردم بود، صحبت کنم ازینکه بچه هام دایی دارن خیلی خوشحال بودم!!

 

++وقتی که پا به سن میذاریم، همش تو خاطرات قدیم سیر میکنیم، ‌این اقتضای این سن و ساله؛ داییم سال 76 فوت شدن.

 

۰۳ تیر ۹۹ ، ۱۱:۰۲ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲
این جانب

چند مثال از خیانت

برعکس اولین چیزی که به ذهن ها از واژه خیانت متبادر میشه، به نظر ما انواع و اقسامی از کارها داریم که اسمش خیانته بر عکس تلقی اشتباهی که از خیانت موجوده؛ در ادامه به چند نمونه از خیانت اشاره میکنم:

 

  1. از بزرگترین خیانت ها وزیر و وکیلیه که چندسال در مسند کار بودنش هیچ کاری نمیکنه و فقط دنبال رزومه پرکردن و ظاهر سازیه
  2. از اون بزرگتر مادری که بچه ش رو تو خونه یا مهد کودک ول میکنه به اسم اینکه بره سر کار.
  3. کسی که عفت یه دختر بچه یا یه پسر بچه رو برای اولین بار لکه دار میکنه
  4. پدر و مادری که با وجود بچه از هم جدا میشن
  5. مردی که قدر زن کدبانوی و مهربون و سازگار خودش رو نمیدونه و میافته دنبال یه آدم دوزاری
  6. آدمهایی که به وزیر و وکیل ردیف یک رای میدن
  7. آدمهایی که پدر و مادر ردیف دو و چهار رو تشویق و ترغیب میکنن، چه خودآگاه چه ناخودآگاه
  8. زنی که مرد ردیف 5 رو اغفال میکنه که دچار اون اشتباه بشه
  9. آدم خودفروخته ای که، مرغ همسایه واسش غازه و هر چی خودش داره رو کوچیک و حقیر میبینه
  10. پدر مادری که همه هم و غم شون پول درآوردن و سرکار بودنه غافل از اینکه بچه ها به شددددت به حضور فیزیکیه ما محتاجن

 

 

اینا چندتایی بود که تو ذهنم بود و شمردمش، کلی هم مثال برای هرکدومشون دارم.

۰۲ تیر ۹۹ ، ۰۷:۵۷ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۳
این جانب

حماقت و خودخواهی

این سریال گرگ و میش رو مدتیه به اجبار و اکراه میبینم، خانواده ما، علاقه مند به دیدن این دری وری ها هستن و بنده یک نفر تک و تنها مخالفم که عملا زورم بهشون نمیرسه!

 

بگذریم موضوع اصلی طلاق اون خانم دکتره از آقای دکتر بود اونم به دلیل مسخره شک در اینکه شوهرش رابطه ای با یه زن دیگه داشته 

خودخواهی و حماقت اون زن باعث میشه یه دختری به بلای بی مادری مبتلا بشه و یه پسری گرفتار بلای بی پدری!

بی پدر و بی مادری در زمان فوت یه تبعات منفی ای داره اما به دلیل جبری بعضا باعث خودساخته شدن بچه میشه ولی در زمانی که این جدایی و دوری به دلیل طلاق بشه، کاملا مخرب و ویران کننده است

 

به نظرم ما در وهله اول موظف به انجام تکالیفمون هستیم و تکلیفی بالاتر از ایجاد امنیت در خانواده و بالای سر بچه ها بودن برای مرد و زنی نیست، اینکه بخوان به عشق و حالشون برسن و یا هر غلط دیگه ای بکنن به هر دلیلی، توجیهی نمیتونه برای محروم کردم بچه از داشتن پدر یا مادر بشه، و این بزرگترین خیانت در حق بچه هاست.

 

+ این بحث رو با عیال کردم و ایشون گفتن مرده خیانت کرده و زنه باید تنهاش بذاره،‌ و من بهشون گفتم اولا اون بحث خیانت نیست و نهایتا میتونه یه اشتباه باشه، و خیانت یعنی اینکه دو تا بچه رو آلاخون والاخون کنی و همه آینده روان و شخصیت بچه هارو به خاطر حماقت و خودخواهی طرفین به باد بدی!

 

++ دیشب دو تا طفل معصوم بچه های همسایه رو به روییمون تو حیاط بودن،‌ خیلی غمگین بودن وقتی اومدم بالا دیدم پدر مادرش دارن باهم دعوا میکنن و فحش و فحش کاری و بزن بزن لابد؛ دلم برای بچه ها سوخت... اون طفل معصوم ها گناهی ندارن که اسیر حماقت ها و خودخواهی های ما باشن؛

مجبورم کمی مودبانه بگم به زن و شوهرهایی که هر روز باهم دعوا دارن،‌ و اون اینکه غلط میکنین بچه میارید وقتی خودتون هنوز گرفتار خودخواهی های مسخره تون هستین و وقتی بچه میارین غلط اضافه تر میکنین عقده هاتون رو جلوی چشم اونها باز میکنین!

اگرم فکر میکنین حق دارید جدا بشید کور خوندین، حالا که بچه آوردین باااااااید تا آخرش بسازید به هم به خاطر اینکه بچه ها ضرورتا به حضور فیزیکی و حتی بدون روح شما نیاز اساسی دارن، اینو بفهمین!

 

* خودخواهی نوع ساده ای از حماقته!

۳۱ خرداد ۹۹ ، ۱۳:۴۲ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۴
این جانب

عوامل سه گانه طلاق

به نظرم بالای 95 درصد طلاق ها از سه عامل زیر خارج نیستن :

 

  1. حماقت

  2. لجاجت

  3. دخالت

+سعی میکنم تو پست های بعد مصادیق ش رو بر بشمارم، تا اون وقت میتونیم کمی فکر کنیم به این عوامل و مصادیق ش رو تو طلاق های پیرامونمون ببینیم.

۲۶ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۰۶ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲
این جانب

اسلحه در امریکا

میگم با این همه آزادی خرید و فروش سلاح تو امریکا چرا یه تیر هم شلیک نشده؟/

یا خبرش نیومده؟؟

 

به نظرم الان بهترین موقع است برای مسلح کردن و به کارگیری سلاح های نیمه سنگین تو ایالت های مختلف امریکا، باید برنامه ریزی کنن که بتونن سلاح های تو خونه شون رو بیارن تو خیابونا‍‍!

 

یا اینکه شبکه های تلویزیونی و کانال های خبری بیان روش تولید بمب های دستی رو آموزش بدن

 

یا یه کامیون نخاله ساختمونی گیر بیارن بریزن اتوبان رو ببندن و ...

 

واقعا چرا اونجا همچین چیزایی اتفاق نمیافته؟؟؟

۲۴ خرداد ۹۹ ، ۱۴:۰۸ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۲
این جانب

دل تنگی

وقتی پدرم فوت شدن، چنان غم سنگینی همه وجودم رو گرفت و چنان کمرم شکست که تا سالها و همین الانشم هر وقت به یادشون میافتم اشک پهنای صورتم رو میگیره... 

عجیب دلتنگ بابام میشم، هر روز و هر لحظه...

هر هفته بهشت زهرا اگر نرم انگار کاری نکردم،‌حتی روزهای تعطیل حس میکنم وظیفه دارم برم سرخاکشون ...

اون اوایل شب ها با گریه از خواب بلند میشد و عیال بیچاره هاج و واج فقط میخواست منو آروم کنه ... ولی آروم نمیشدم ... جوری که همسایه ها به ترحم و نه اعتراض گفته بودن که صدای گریه شوهرت میاد و چقدر فوت پدرشون روش اثر بدی گذاشته ! 

هر سریال و فیلمی میدیدم که یکی توش میمیره چنان اشک میریختم که خدا میدونه ...

حتی وقتی بهبود تو سریال پایتخت برگشت و پسرش رو برد دوچرخه سواری انققققددر گریه کردم که خدا میدونه 

 

این روزها چند ماهی از نبود حاج قاسم گذشته و من بیشتر از دلتنگی پدرم دلتنگ حاج قاسمم!

 

:(((

 

+ تاحالا چند نفری آهنگ پیشواز گوشیم رو مسخره کردن، بعضی ها هم به ایشون با لحن مناسبی حرف نزدن و من سکوت کردم، ولی هنوزم عکسشون پشت شیشه ماشینمه و یادشون تو قلبم!

آخر هر هفته دلم میخواد برم به خانوادش تسلیت بگم، حتی هفته پیش که از جلوی شهرکشون رد شدم، نمیدونین چقدر دلم میخواست برم دم خونه شون ولی خب نمیشد!

و اینکه برنامه ریختم اولین سفری که ان شالله بعد از کرونا بریزیم کرمان باشه؛

۲۴ خرداد ۹۹ ، ۰۸:۲۱ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲
این جانب

لیست قیمت ها

دیروز رفتم تره بار، زرد آلو رو زده بود 24 هزار تومن، آلبالو بود سی و دو هزار تومن ... موز بود 18 هزار تومن ...توت فرنگی فکر کنم بود 18 تومن گوجه سبز هم 12 تومن ...

 

از هر کدوم چند تا دونه خریدم، که بچه ها بخورن واقعا شب موقع خوردن تو خونه دلم نیومد لب بهشون بزنم.

 

خدا خودش رحم کنه برای کسایی که ندارن بخرن.

 

رفتم تو دیوار ببینم خونه متری چند شده، همین کوچه بالایی رو داره میده متری 32 میلیون!(فرض کنیم حقوقمون ماهی دو میلیونه، میشه 16 ماه کار کنیم میتونیم یه متر خونه بخریم!)

 

خدایا شر هر چی دلال حروم لقمه که هیچ رحمی ندارن و همینطور دارن قیمت همه چیز رو بالا میبرن رو از سر انسانیت دور کن!

۱۲ خرداد ۹۹ ، ۰۸:۱۰ ۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۲
این جانب

کاسبی ِ دست و پا !

ما معمولا سفرهای طولانی میریم و بیشتر از اینکه به فکر مقصد باشیم از مسیر لذت میبریم، امسال که کرونا اومد و الا قرار بود از عید فطر تا نیمه خرداد بریم سفر که نشد، یادمه پارسال تو مسیرمون که شمال غرب گردی بود، یه روز تو سواحل رضوانشهر همینطوری نشسته بودم که لذت ببرم از صدای دریا، یه آن چشمم به یه پراید خورد که درش باز بود و ظاهرا جلوش زیرانداز انداخته بودن و یکی دو تا زن با یه مرد و یکی دو تا بچه داشتن آب تنی میکردن، زنه با لباس بود، موقعی که آب بازیشون تموم شد یهو زنه اومد پشت در که لباس عوض کنه، جوری بود که خودش من رو نمیدید ولی من میتونستم ببینمش، من اینجور موقع ها خیلی سعی میکنم نگاهم رو بردارم چون زشته، درست نیست آدم زن مردم رو دید بزنه، من خودم دوست ندارم یه وقت خانوادم تو موقعیتی باشن که کسی امکان دیدنشون رو داشته باشه هیزی کنه و ...

 

بگذریم من یه سفیدی پا دیدم، فاصله م خیلی زیاد بود شاید صد صد و پنجاه متری میشد؛ 

 

یهو یه کرمی افتاد تو دلم که برم زنه رو از نزدیک ببینم، یه چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم بالاخره با این توجیه که میخوام برم کنار ساحل قدم بزنم رفتم سمتشون ... 

 

چشمتون روز بد نبینه، یه پیر زن رشتی کریه المنظری بود، که حالم رو از خودم بهم زد، یعنی به خودم فحش میدادم که به خاطر این زینکه زشته بد ترکیب آمار خودت رو خراب کردی !!؟؟ خاک بر سرت!

 

فرداش مسیر رو ادامه دادیم فکر کنم رفتیم سمت صومعه سرا، یه جایی بود الان یادم نیست... فکر کنم یه جاده کوهستانی سمت ماسال بود، تمام راه چشمم داشت میسوخت جوری که نتونستم رانندگی کنم و مجبور شدم برم از داروخونه دو تا قطره استریل چشمی بگیرم، داروخونه چیه گفت احتمالا عفونت کرده باید چند روزی بریزی!

 

غروبش رسیدیم همون جاده کوهستانی تو ماسال یه اسم عجیب غریبی داشت، اولوسفلنگی مولوسفلنگی یه چیزی تو همین مایه ها، یه کلبه چوبی بالای درخت کرایه کردیم وسایل رو چیدیم که ناهار و عصرونه بخوریم، داشتم میرفتم پایین دستامو بشورم یهو پام لیز خورد و گیر کرد بین دو تا پله فلزی ....

 

یه دو لیتری ازم خون رفت و نتیجه بعد از کلی گشتن تو بیمارستان های مختلف شهر های اطراف گیر یه دکتر از خدا بی خبر افتادیم که هشت تا بخیه زد به پام(از خدا بی خبر بودن رو برای اون میگم که مرتیکه رشتی بی همه چیز برای 8 تا بخیه سه برابر نرخی که باید میگرفت گرفت اونم تو یه مطب کثیف و آلوده!)

 

بگذریم، شب شده بود که دوباره برگشتیم همون کلبه این سری با عصای زیر بغلی و چشمایی که داشت میسوخت و باز نمیشد ...

 

همیشه سر خاک مرحوم پدرم یاسین که میخونم، این آیه ش خیلی برام جالب تره:

الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلی‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یکْسِبُونَ

۰۷ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۵۸ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۴
این جانب

لبیک!

 هیشکی موافق نیست

 

نه حاج خانم، نه همشیره و نه عیال ...

 

بعیدم میدونم کلا مقصد شرایطش جور بشه و موافقت کنن که سفر انجام بشه ...

 

کرونای لعنتی هم دست بردار نیست (هر چند صدقه سر کرونا است که اولویت ثبت نام به منم رسید)

 

از یه طرف میترسم اگه کرونا بگیرم خیلی باید مراقب باشم و ممکنه کلا از سفرم لذت نبرم

 

تازه پاسپورتمم اعتبارش تموم شده

 

ولی هر چی بود من ثبت نام کردم، خدا کنه حاج خانم دلش رضا بده، بقیه کاراش مهم نی، خدا باید بطلبه که تا اینجاش طلبیده 

 

هیچ سفری لذت بخش تر از سفر به خونه خدا نیست.

اونجا حس میکنی تو خونه آبا و اجدادتی؛ 

لذتی هست که فقط باید چشیدش؛

 

 

لبیک، اللهم لبیک!

 

۳۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۰:۵۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۳
این جانب

استمزاج

معنی کلمه بالا تو دهخدا اینطوری نوشته:

استمزاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مزاج دانی کردن . (وطواط) (غیاث ).
- استمزاج کردن ؛ زمینه بدست آوردن . استفسارکردن 

 

و در فرهنگ عمید اینطوری نوشته شده:

 

(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] صحبت کردن با کسی برای شناختن میل و خواهش او؛ رٲی و عقیده و ارادۀ کسی را در امری جویا شدن.

 

 

۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۰۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲
این جانب

بی چشم و رویی یا نمک نشناسی، مساله این است!

دیشب توی کودک شو یه سوال از بچه پرسیدن که کجا احساس بهتری داره بره، زنه جواب داد خونه خانواده من، مادر من، قیافه مرده هم جوری بود که نمیخواست مخالفت کنه چون حوصله اعصاب خوردی بعدیش رو نداشت و حس میکردم زنه خیلی دوست داره سلطه گری کنه و مرده اجازه داده بوده زنه اینطور رفتار کنه...

وقتی جواب به بچه رسید گفت خونه عمه م ...

 

وقتی دوربین از بچه برگشت پیش پدر مادر، زنه با لحن تحقیر آمیزی گفت آره عمه ش راننده مهد کودکه واسه این میخواد بره پیش اونا

 

اینجور زنها که خودشون و پدر و مادر و خواهر برادرشون رو به همه چیز مخصوصا خانواده همسرشون ترجیح میدن و همچنان فکر میکنن خانوادشون همون پدر مادر و خواهر برادراشن و همیشه اولیت اونان برام جای تعجب دارن، اصلا به این فکر نمیکنن این عروس نمک نشناس و خودخواه یه روز ممکنه خودش مادر شوهر بشه؟

 

و اون موقع عروس تازه با عروس قدیمی (تازه فعلی) همون کار و رفتار و نگاهی رو خواهد کرد که الان داره با مادر شوهرش میکنه

 

هر چیزی برای خودمون میپسندیم برای دیگران هم بپسندیم، البته بدون توهم خود حق پندارانه زنانه!

 

* چند روز پیش بچه رو بردم بیرون نمیدونم دستش خورده بود به جایی یا یه چیزی شده بود یهو عیال برگشتن بهم با یه لحس خاص شوخی جدی گفتن بچه رو امانت دستت سپرده بودمااااا ... من عین همیشه که تو این موضوعات شوخی ندارم، خیلی جدی بهشون گفتم یادت باشه اونی که امانت سپرده بچه رو منم، نه تو!

۲۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۹:۰۶ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۵
این جانب