استقلال

زمان مجردی همشیره یکی از دانشجوهاشون رو به من معرفی کردن، باهم رفتیم صحبت کردیم؛ وسط صحبتاشون دختر خانم گفتن دنبال اَپلای نیستین؟ منم خودمو زدم به اون راه گفتن اپلای یعنی چی!؟ گفت یعنی ادامه تحصیل خارج از کشور؛ برگشتم بهشون گفتم من حاضر نیستم محله مون رو عوض کنم، چه برسه برم یه کشور غریب اون سر دنیا که چی بشه یه مدرک دانشگاهی بگیرم، چی بشه؟؟!! جواب این همه سال دوری از خانواده م رو چطوری میخوام بدم!؟

 

میگن بچه باید از یه ماهی به بعد یادبگیره جدا بخوابه؛ مثلا از چند ماهگی به بعد... 

لذت بغل خوابیدن و آرامش اون رو از بچه میگیرن که بهش استقلال بدن!

 

میگن زن ها باید از شوهراشون از خیلی جهات مستقل باشن، اینجوری لذت تکیه کردن و وابستگی رو از زن میگیرن و این وابستگی رو نوعی تحقیر براش جلوه میدن. غافل از اینکه یکی از مهمترین ارکان استحکام بخش زندگی مشترک وجود وابستگی بین زن و شوهره، به نحوی که هر نوع استقلالی این استحکام رو کم میکنه و برای رابطه زناشویی مضره.

 

میگن بچه وقتی بزرگ شد باید راه خودش رو پیش ببره، و برای آموزش یا کارش لذت و نعمت در کنار خانواده بودن رو به مثلا فلان مدرک تحصیلی، یا درآمد از دست بده ...

 

میگن گوشی یه چیز شخصیه، زن و شوهر باید به حریم شخصی هم احترام بذارن، در حالی که هیچ چیز شخصی ای بین زن و شوهر نیست، گوشی با توجه به حساسیت هاش که جای خود داره اصلا شخصی نباید باشه!

۱۱ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۰۶ ۱۲ نظر موافقین ۷ مخالفین ۱۴
این جانب

دو دو تا؟؟

فرض کنیم تو جامعه ای، 200 نفر زندگی میکنن، 100 نفر آقا و 100 نفر خانم؛ تو همین جامعه هم 100 فرصت شغلی وجود داره، سه تا حالت میتونیم برای تقسیم فرصت های شغلی تو جامعه متصور باشیم:

 

  1. هر 100 شغل به 100 آقا برسه
  2. هر 100 شغل به 100 تا خانم برسه
  3. 50 شغل به 50 آقا و 50 شغل به 50 خانم برسه 

تو حالت اول جامعه ای دارم که 100 مردش کار دارن و یکی از اساسی ترین شرایط رو برای ازدواج یعنی داشتن شغل و درآمد رو دارن و میتونن ازدواج کنن، یعنی ما جامعه ای رو خواهیم داشت که 100 خانواده خواهد داشت.

 

تو حالت دوم، جامعه ای داریم که 100 مرد بیکار داره، و قاعدتا امکان ازدواج نخواهند داشت و 200 فرد مجرد خواهیم داشت.

 

و تو حالت سوم جامعه ای داریم که 50 آقای بیکار داریم و 50 خانم که کار دارند، یعنی 50 آقا طبعا نمیتونن تشکیل خانواده بدن، و 50 خانم داریم که توقعاتشون با توجه به استقلال مالی ای که پیدا کردن بالا رفته و از 50 گزینه شاغل که امکان ازدواج دارن خب دیگه به راحتی تن به ازدواج بهشون نمیدن و در بهترین حالت 50 خانواده داریم و 100 مجرد!

 

همین!

 

۰۴ اسفند ۹۹ ، ۰۸:۰۵ ۱۵ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۱۲
این جانب

اطرافیان ما

طبیعیه بعد از ده ها سال زندگی مشترک بین اقوام و آشناها و در همسایه هامون و همکارام از وضعیت اقتصادی و خانوادگی ایشون تا حدودی مطلع باشیم، به جرات میتونم بگم از حدود صد خانواده ای که تقریبا به خوبی میشناسیم، از عمو و دایی و نوه خاله و نتیجه عموی بابا و خانواده داماد زن دایی گرفته تا همسایه های قدیمی و همکارام گرفته تقریبا هیچ کدومشون مشکل مالی حادی ندارن، تقریبا بیشترشون خونه دارن، از قولنامه ای اطراف شهر تا مناطق بالای شهر البته خیلی شون دو تا خونه دارن، اغلبشون ماشین دارن حالا از پیکان تا ماشین های به روز و از این قبیل؛ 

فقط یکی دو تا خانواده ن که وضعیت مساعدی ندارن، که اونم یا مرده عقل معاش درستی نداشته و از این شاخ به اون شاخ پریده یا بی عقلیش کار دستشون داده  یا زنه ، زن زندگی نبوده و با زیاده خواهی و حماقت هاش زندگی رو سخت کرده

آبدارچی سرکار ما،‌ یا خدماتی مون هم وضعیت خیلی مساله داری ندارن، درآمدی دارن و بالاخره دارن زندگی میکنن.

 

 ممکنه بحث کیفیت زندگی مطرح باشه،‌ ولی تفاوت آنچنانی تو کیفیت زندگی ها لااقل برای من اونقدرا عیان نیست.

 

 اتفاقا به این نتیجه هم رسیدم که اغلب اونهایی که بیشتر ناله میکنن، یا بیشتر دارن یا بیشتر مصرف میکنن.

۲۵ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۰۱ ۲۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۹
این جانب

دموکراسی

تا حالا شده تو برخورد و شناختتون از کسی به این نتیجه برسین که:

  •  این طرف چقدر بی شعوره؟؟
  • یا بگین چقدر نفهمه؟؟!
  • یا عجب خودخواهیه؟؟!
  • من دزد دستش نمیدم !
  • چه آدم خبیثی هسی تو!
  • چقدر پرته!
  • رفاقت با این آدم، یعنی سقوط و تباهی
  • نمیشه رو هیچ حرفش حساب کرد
  • چقدر تو آبزیرکاهی!
  • چقد نمک نشناسی
  • چقدر نامردی!
  • چقدر بی معرفتی!
  • خائنِ کثیف!
  • دزد ِ حروم خور
  • آدم فروشِ عوضی
  • اجنبی پرست ِ وطن فروش
  • جوگیر ِ نادون

 

دموکراسی یعنی اینکه، اینها هم اندازه تو حق رأی دارن و اگه به اکثریتی برسن باید تابع اونها و انتخاب هاشون بشی!

 

۱۲ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۰۳ ۲۶ نظر موافقین ۸ مخالفین ۶
این جانب

مخدر

جستجو کردم معنی کلمه مخدر این اومد:

کسی یا چیزی که سست و بی حرکت می کند و موجب خواب رفتگی اعضاء می شود

 

کسی که مخدر مصرف کنه، و نمیتونه این مصرفش رو ترک کنه میشه معتاد، و همه مون میدونیم معتاد کسیه که تقریبا سست و بی حرکته و تقریبا تو خواب و هپروته و از چیزهای مهم و اصلی و واقعی زندگیش جا میمونه و عملا خیلی از چیزهایی که برای یه آدم میتونه زمینه پیشرفت و رشد و ترقی ش باشه رو ازش میگیره، حواسش رو از خیلی چیزها پرت میکنه و فقط حواسش به عامل تخدیرشه!

 

 بهتره اینم بگم اونهایی که تو کار انتشار مخدر بین آدم هان، میخوان که حواسشون از چیزهای اصلی پرت بشه و آدم هایی تو جامعه باشن که سست و بی حرکت و خواب آلود، بدون هیچ خاصیتی، اون موقع است که میتونن حکومت کنن و بتازونن؛

مثلا مواد فروش ها (که سطح پائین ترین مخدر فروش هان) اولاش مفت مواد میدن طرف رو معتاد کنن، بعد که معتاد شد، هر کاری دلشون بخواد به معتاد تحمیل میکنن

 

تو ذهنم مخدرهای زیادی میاد:

  • بعضیشون تکون تکون ت میده ولی نمیذاره از جات تکون بخوری (مثل هوادارای فوتبال، سرجاشون فقط تکون میخورن، یا موسیقی)
  • بعضیشون کلا میبرن تو هپروت و همزاد پنداری و خیال بافی(مثل فیلم و سریال و رمان، تو رو فقط میبره سمتی که داستان میخواد و درگیرش میشی)
  • بعضیشون هم شما رو آویزون خودشون میکنن، و هر جا بخوان میبرن(شبکه های مجازی رایگان و کانال ها و  شبکه های خبری)
  • و هرچیزی که هم خودتون فکر میکنین، شما رو نگه میداره، درجا بزنین، حالا هرکس خودش میدونه( به قول یه ظریفی همین که منه آقا مطلب میزنم و منتظرم خانم ها بیان نظر بذارن، تا باهم معاشرت و هم فکری!! کنیم( البته ایشون گفتن لاس بزنیم) هم یه جورایی مخدره)

و کلا همه شون هم ظاهرا قیمتی ندارن و مفتن ولی به مرور آدم رو درگیر و معتاد و دنبال کننده خودشون میکنن که ما رو از خودمون دور کنن و نذارن حرکت کنیم!

۰۵ بهمن ۹۹ ، ۱۲:۴۵ ۲۴ نظر موافقین ۹ مخالفین ۳
این جانب

تکواندو

 شبکه ورزش داشت لیگ تکواندو ی بانوان رو نشون میداد، من داشتم راجع به تکواندو حرف میزدم گفتم تکواندوکارا باید رون های قوی ای داشته باشن...

نمی‌دونم چطور یهو عیال با اخم شبکه رو عوض کرد!

۰۳ بهمن ۹۹ ، ۱۶:۳۸ ۲۹ نظر موافقین ۸ مخالفین ۸
این جانب

یک سوال ساده!

فکر کنم قبول دارین که ما آدم ها با گذشت زمان نسبت به پدیده های پیرامونمون احساس و ذهنیت متفاوتی پیدا میکنیم، مخصوصا که تجربه های شخصی خیلی تو ایجاد اون ذهنیت موثره، میخوام یه خواهش بکنم ازتون:

 

دوستان مجرد، بگن چه ذهنیتی از ازدواج دارن، چه ذهنیتی از شوهر یا زن دارن؟ از زندگی زناشویی دارن؟؟ کاری با خیالپردازانه بودن یا واقع گرایانه بودن ندارم، ذهنیت شما چیه، هر چیزی که به ذهنتون میاد و فکر میکنین ممکنه اون طوری بشه و یا دوست دارید اونطور بشه.( لطفا بین اونچه که دوست دارید بشه، با اونچه که میدونین واقعیت ممکنه اونطوری براتون رقم بزنه تفکیک قائل بشید و جفتشو برامون بگین)

 

و عزیزان متأهل، چه ذهنیتی داشتین و الان چه ذهنیتی دارین؟

 

+ اگه معذب هم بودین، لطفا برامون بگین حتی شده ناشناس، ممنون میشم.

 

++ این بار پاسخی به نظراتتون نمیدم و دوست دارم بدون هیچ ملاحظه ای هر چه تو ذهنتونه بفرمائید، سپاس بی کران!

۳۰ دی ۹۹ ، ۰۸:۵۱ ۳۲ نظر موافقین ۷ مخالفین ۲
این جانب

حکایت بانک و بقالی

مدتیه این مثال تو ذهنمه: 

 

بقالی سر کوچه، شیر میفروشه ‌10 هزار تومن، اگه حاشیه سودش رو 5 درصد حساب کنیم (درحالی که ده درصد و بالاتر هم هست)، میشه سودش 500 تومن، فرض کنیم هفته ای فقط یه دونه شیر بفروشه، 50 هفته فعال تو سال داریم، بدون احتساب تصاعدی سود از سود اگر خیلی ساده بخوایم حساب کنیم 50 تا پنج درصد، میشه 250 درصد؛ 

یعنی در واقع پنجاه تا 500 تومن میشه، 25000 تومن، این 25 هزار تومن یعنی دو نیم برابر اصل سرمایه اولیه که ده هزار تومن بود و یعنی 250 درصد سود. با احتساب حداقل حاشیه سود 5 درصد، فروش هفتگی، بدون احتساب سود تصاعدی، این بقالی داره از شیری که میفروشه حداقل 250 درصد در سال سود میکنه.

 

این رو مقایسه کنین با یه بانک وقتی وامی میده، فوق ش میخواد 25 درصد در سال سود بگیره!

۲۷ دی ۹۹ ، ۰۹:۰۰ ۲۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۲
این جانب

آروغ

نو جوون که بودم رفته بودیم سرعین تو اردبیل، همه جا تابلو زده بودن معاون اول رئیس جمهور اومده اونجا و قراره بره آب گرم جدیدی که تازه افتتاح شده ...

 

همه سوال من از خودم این بود یعنی میخواد بره تو آب، میخواد لخت شه؟؟یعنی شورتشو همه میبینن؟؟ یعنی چه جور شورتی پاشه؟؟

 

جایگاه اجتماعی آدم ها، یا اون چیزی که در منظر دیگران به نظر میرسه، ممکنه آدم رو تو بیان یا عمل به رفتاری محدود کنه، ولی این دلیل نمیشه اون فرد به اون رفتاری که دون شأن ش به نظر برسه علاقه نداشته باشه یا مبتلا بهش نشه!

 

هولاکویی علیه السلام میگه، بچه هاتون رو بیش از حد باد نکنین، بچه ی باهوش و بچه فلان و بهمان داشتن لطف و ارزشی نداره، بچه باید معمولی باشه، این بچه وقتی بزرگ شد هم باید معمولی باشه، و خودش رو تو نقاب هایی که براش درست کردین قایم نکنه...

 

اون بچه وقتی بزرگ شد عین بچه های دیگه آروغ میزنه، باد در میکنه، به جنس مخالف تمایل داره، فحش میده،‌ فکرای بد میکنه، کارای بد میکنه، به قول این جوونا کراش میزنه (زمان ما این اصطلاح ها نبود) و خنگ بازی در بیاره، سوتی های ناجور داده و فضولی کرده، رفتارای احمقانه کرده ، یه چیزایی میدونه از یه کسایی که نمیدونن میدونه و ...

 

خواستم بگم، ماها همه آدمیم،‌ نیازهای مشابه داریم، هوس های مشابه داریم، خواسته های مشابه و ... خیلی چیزهامون شبیه همه حتی اعتقاداتمون.

 

+ شاید احمقانه به نظر بیاد ولی واقعا نمیدونم چه نتیجه ای میخواستم بگیرم!!!

۲۴ دی ۹۹ ، ۱۳:۰۹ ۲۳ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۲
این جانب

یه بوس کوچولو -*)

ما یه رسم خوبی داشتیم تو خونه مون، که با اومدن کرونا به حالت تعلیق در اومده (عین تحریم های کشور ساسپند شده در واقع) این بود که هربار وارد خونه میشدیم همدیگه رو میبوسیدیم،‌ منظورم هر بار از سرکار میومدیم خونه، این کار رو همه اعضای خانواده انجام میدادن، مادرم و مرحوم پدر خیلی دوست داشتن و ما خودمون هم همینطور ... 

 

بوسیدن خیلی محبت ایجاد میکنه

اصلا محبت بوسیدن میاره

 پیوند محکمی بین دوست داشتن و بوسیدن هست.

 

۲۱ دی ۹۹ ، ۱۱:۵۷ ۱۴ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۲
این جانب

قرقره

میگن یه زن و شوهری که اختلافات زیادی داشتن به یه مشاور مراجعه میکنن، اون بنده خدا متوجه دلیل اختلافشون میشه و میگه یه نسخه ساده براتون دارم...

اون درمانگر به خانم میگه هر وقت شوهرت اومد تو خونه یه لیوان آب بردار و قرقره کن!!

 

بعد از مدتی اون زن و شوهر به همون درمانگرشون مراجعه میکنن و از خوب شدن زندگیشون گفتن و تشکر کردن ...

 

مشکل اون زن و شوهر این بود که زنه وقتی شوهرش خسته از سرکار میومد خونه شروع میکرد به نق زدن و غر زدن و این نق زدن جواب داشت و دعوا شروع میشد ...

 

بیجا حرف زدن، زیادی حرف زدن خانم ها به شدت تو خوب یا بد شدن شرایط زندگی موثره، با توجه به اینکه مدیریت روانی خونه عمدتا با خانمه، هنر خانم در اینه که بدونه کجا و چطوری حرف بزنه تا زندگی تو مدار درستی قرار بگیره ضمنا به خواسته هاشم برسه.

 

بعدا نوشت: ضمنا غرغره درسته نه قرقره! (فقط شما بودی که بهم تذکر دادی، ممنونم ازت)

۱۷ دی ۹۹ ، ۱۲:۵۴ ۳۱ نظر موافقین ۸ مخالفین ۱۰
این جانب

جمعه صبح زود ...

جمعه صبح زود، قرار هر هفته مون بود که بریم سر مزار مرحوم پدرم، از خونه خودم رفتم خونه حاج خانوم که باهم بریم، همشیره در بهتی موقع اومدن تو، منو نگاه کردن ولی چیزی نگفتن، تلویزیون روشن بود، شبکه خبر ...

درست میدیدم؟؟!! ماتم برده بود ...

تمام مسیر تا بهشت زهرا، اشک سرازیر بود... نفهمیدم چطور برای پدرم یاسین و الرحمن خوندم ...

عیال چندین بار گفت، تو برای مرحوم پدرت انقدر بیتابی نکردی ... و من چیزی نمیتونستم بگم ...

شب گفتن از مشهد قراره جنازه رو بیارن مصلا، بعد از کار رفتم مصلا، تا حدودای 11 اینا هم اونجا بودم ولی نیومد، معلوم بود نمیرسه بیارنش ...

شب خسته و کوفته رسیدم خونه، تو کل عمرم اونقدر که تو مصلا شعار دادم، شعار نداده بودم، صدام خسته و تکیده و غم آلود بود ...

خوابیدم تا صبح زود پاشم.


ساعت 5.30 بود فک کنم بعد از نماز پا شدیم رفتم با همشیره راه افتادیم ... سوار مترو شدیم... ایستگاه انقلاب بسته بود ... چهاراره ولیعصر پیاده شدیم ...

از چهار راه ولیعصر خودم رو رسوندم به دانشگاه تهران، رسیدم تو سایه بون دانشگاه ... 

دخترش حرف زد، یکی از حماس حرف زد و گفت شهید قدس و ...


نماز شروع شد... مگه اشک امان میداد....

اللهم انا لا نعلم منهم الا خیرا ...

میلیونها شونه بود که با گفتنش میلرزید و اشک بود که سرازیر بود ...

همین الانم شونه هام میلرزه و اشک سرازیره ...

تو فشار جمعیتی که هیچ وقت تجربه نکرده بودم از هر راهی میرفتم که نزدیک تابوت ها باشم ...


تا میدون آزادی رفتم...

و چه غروب غم انگیزی بود وقتی از میدان آزادی رفتن

 

و من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود ...

 

دیشب از زور اشک و آه، خوابم نمیبرد، همش به خودم میگفتم کسی نیست بهم تسلیت بگه!!

 

۱۳ دی ۹۹ ، ۰۹:۳۵ ۹ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۳
این جانب

وقتی که سردار دلها آسمانی شد...

سلام

علاقه و اشتیاق من نسبت به مرحوم پدرم به حدیه که هنوزم بعد از سالها تاب و قرار دوری شون رو ندارم، و دل تنگشون میشم، تقریبا هر شب و روز یادشون میافتم ...

 

خدا همه رفتگان رو بیامرزه، ولی وقتی سردار رو میبینم محاله منقلب نشم، یه وقتایی به خودم از گوشی خونه زنگ میزنم صداشون رو بشنوم... 

ما ملت شهادتیم

ما ملت امام حسینیم...

:((

 

سردار دلم ناجووور برات تنگ شده و داغت هنوز تو دلم سنگینی میکنه.

 

+ طرح وقتی که سردار دلها آسمانی شد اینجاست.

۱۰ دی ۹۹ ، ۰۸:۳۲ ۴ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۲
این جانب

آقای سید علی خامنه ای

مدت هاست میخوام راجع به این آقا بنویسم، ولی مجالش نشده و خیلی هم کم دیدم به خاطر خیلی ملاحظات مستقیم هم راجع به ایشون چیزی نمینویسن ولی من علاقه مندم بنویسم.

 

قبلش ذکر این مقدمه لازمه، اینکه این حرف ها رو کسی میگه که از آخوند جماعت و حزب اللهی ها(مخصوصا ادایی هاشون)خیلی خوشش نمیاد، نمیتونه باهاشون اخت بشه، و خیلی لفظ اسلامی دولت جمهوری اسلامی رو قبول نداره، چون حس میکنه دولت جمهوری اسلامی خیلی قوانین اسلامی رو انجام نمیده و با دولت هاش کلی مشکل داشتم و حتی با نظام عقیدتی ش هم زاویه داره، با این مقدمه این رو عرض میکنم.

 

 

به نظرم آقای خامنه ای یکی از باهوش ترین و با کیاست ترین رهبران سیاسی جهانن؛ اداره مملکتی با ایییییییییییییییییییییین همه مشکلات و ایییییییییییییین همه خائن و مزدور و نادون و پرت واقعا کار سختیه، اداره یه زندگی دو سه نفره خودش یه مصیبته تصور کنین بخواین یه کشور رو اداره کنین اون هم با اییییین همه مشکلات عدیده، از تهدید و تحریم و خیانت و ... که کمتر کشوری همه اینها رو با هم داره.

 

به شدت اهل مطالعه ن، این رو از گنجینه واژگان ایشون میتونین متوجه بشین و اینکه عمده تغییرات اخیر ادبیات سیاسی ما از واژه هایی که ایشون وارد ادبیات سیاسی کردن، از اقتصاد مقاومتی گرفته تا ابدان مطهر، انتقام سخت، نرمش قهرمانانه، قضیه ناموسی کشور، و ...

 

عین یه پدر که همه بچه هاش و چه خلف چه ناخلف دور خودش جمع کرده و با همه شون کار میکنه و به همه شون هر جور شده کنار میاد و تازه حمایت هم میکنه... 

 

به شدت آدم دوراندیش و عمیقیه، تو خیلی قضایا مسائلی رو میبینه که بعدها متوجه میشیم اگر عکس العمل شون نبود ممکن بود چیزای بیشتری رو ببازیم.

 

آدم شجاعیه، خیلی بیشتر از هر چیزی شجاعتشون برام قابل ستایشه، وقتی امریکا و اسرائیل تهدید میکنه، عین یه شیر جلوشون جواب تهدیدهاشون رو میده ... ترس و محافظه کاری اونم تواین سن برام خیلی ارزشمنده.

 

همیشه به نقاط حساس و اساسی دست میذاره، همیشه به جا حرف میزنه، بعد از شهادت حاج قاسم بهمون میگه باید قوی شیم،‌ تعیین استراتژی کشور باهاشونه و خوب میفهمه چی میگه، یعنی تنها کسی که میشه تو این مملکت رو حرفش حساب کرد و حرف حساب میزنه خود این آدمه.

 

به شدت به ادبیات فارسی اهمیت میده و ادبیات سیاسی رو به شدت تحت تاثیر خودشون قرار دادن استفاده از غرب آسیا به جای خاور میانه و از این قبیل تیزبینی قابل ستایشیه، همیشه از رو نوشته حرف میزنه  و این یعنی با توجه به اشرافشون همیشه مطالعه میکنن و خودشون رو برای یه جلسه عادی هم آماده میکنن.

 

به شدت باهوشه، حالا حالا ها رکب نمیخوره، آدم هاش و فضای بین الملل رو خوب میشناسه، تاریخ رو خوب میشناسه، با اردوغان از اولش هم خوب نبودن، ولی تو قضایای قره باغ از آذربایجان حمایت کردن ...

 

و آخر اینکه علی رغم ادعاها و مدعی ها حس میکنم، به شدت مظلومه و تنهاست، یه چیزی عین امام حسن، با کلی نزدیکان و پیروان مدعی ولی بی عمل و نادون و خائن!

 

خیلی چیزای دیگه هست، فقط این رو میدونم دنیای سیاست و کشورمون به شدت باید به داشتن همچین رهبری به خودش افتخار کنه. هر بار از هر جایی خسته شدم حرفاشون رو که میشنوم دلم قرص میشه و خیالم راحت که رهبرم حواسش هست.

 

۲۹ آذر ۹۹ ، ۰۸:۵۹ ۲۴ نظر موافقین ۲۷ مخالفین ۹
این جانب

مامانای خائن!

برنامه مامانا رو عیال دنبال میکنن و من علاقه ی خاصی ندارم ببینمش، ولی ناچار یه وقتایی من هم میبینمش؛ چند روز پیش دو تا خانم آورده بود که از شوهراشون جدا شده بودن و با بچه هاشون تنها زندگی میکردن، اون زن ها هم با وقاحت تمام داشتن حرف میزدن و سختی های زندگی مجردیشون و آزار روح و روانی ای که به بچه هاشون وارد میشد حرف میزدن...

 

عیال میدونن من نظرم راجع به طلاق و اینها چیه، یعنی اساسا نمیپذیرم زنی از شوهرش بخواد جدا بشه مگر به استثنا و به نظرم حداقل تو بررسی میدانی ای که خودم داشتم بالغ بر 95 درصد طلاق هایی که امروزه اتفاق میافته واقعا نباید بیافته و اغلب به خاطر خودخواهی و حماقت به خصوص زن ها این اتفاق میافته و این یه فاجعه اجتماعی تو این زمونه است، بعد قوانین ضد اسلامی که در جمهوری اسلامی کم هم نداریم بچه طفل معصوم رو میده به مادرش و فاجعه ای که از جدا شدنشون شروع شده رو تداوم میبخشه.(بچه درسته مهر میخواد، ولی امنیت به مراتب ضروری تره)

 

به نظرم زن و شوهری که ازدواج کردن حق ندارن طلاق بگیرن، یعنی دلایلی مثل معتاده، دست بزن داره، خیانت کرده و امثال این یا مثلا همدیگه رو نمیفهمیم یا باهم خوشحال نیستیم و از این دست هم واقعا نمیتونه دلیل جدا شدن باشه، از اون خیلی خیلی مهم تر زن و مردی که بچه دارن حق ندارن تحت هییچ شرایطی از هم جدا بشن، به هر ترتیبی که شده بااااااید باهم بسازن و زندگی کنن، همین.

 

خیانتی که زن و مردی که بچه دارن و از هم جدا میشن میکنن، خیانت جبران ناپذیریه که تاوانش رو اون بچه بیچاره باید بده و شرم بر هر پدر و مادر خائنی که این همه فشار رو برای بچه ش ایجاد کنه!

 

+ لطفا نیاین بگین تداوم اون زندگی آثار مخرب تری روی بچه میتونه بذاره، که غیر از موارد خیلی خیلی استثنایی عموما اینطور نیست و نا امنی ذهنی و روانی ای که برای بچه (حتی تو سن های بالا) میتونه بذاره، اوووونقدر مخربه که هیییییییچ جوره نمیشه جبرانش کرد و پدر و مادر و به خصوص مادر مسئولیت بیشتری داره، چون تو زندگی یه زن نقش و توانایی بسیار بسیار مهمی داره و ساختن و حفظ زندگی با هنر زن ممکنه (حتی شده چنگ و دندون) و زنی که هنر نداشته باشه اون زندگی رو به فناست.

۲۴ آذر ۹۹ ، ۰۸:۴۰ ۱۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱۰
این جانب

رَد دادن

1- طرف نمیتونه رابطه دو نفری خودشون رو تو خانواده ش مدیریت کنه، اون وقت راجع به اداره کشور و حکومت و دولت هر روز، هزار و یک انتقاد میکنه؛

 

2- دیروز رفته بودیم بهشت زهرا، اووووووف چه جمعیتی اومده بودن، باورم نمیشد، تو این هشت نه ماهه این اولین بار بود اییییین همه آدم یک جا دیدم ... تو راه، تو اتوبان شهید کاظمی همون جایی که سمت نعمت آباد و شکوفه است؛ قیااااامت بودا ... ملت واسه خریدن تیر تخته هجوم برده بودن... آمار مرگ و میر این روزها سه هفته دیگه در میاد، بشینین و ببینین!

 

3- حالا قطعه مرحوم پدر من معمولا خیلی خلوته، بیشتر جمعیت تو قطعاتیه که تازه دفن داشتن، داشتم یاسین میخوندم که دیدم یه صدای ترانه میاد، توجه نکردم گفتم شاید صدای ضبط ماشینه، قبلنا فلوت میاوردن یا آهنگ خواننده های محزون رو میذاشتن ولی یکم که دقت کردم دیدم شکیلا داره میخونه، به خخخدا!! (حالا فکر کن هفته پیش یه خانواده با سگشون اومده بودن قبرستون)

 

این سه، نشانه هایی است که باور کنیم برخی ملت واقعا  رَد دادن!

۲۲ آذر ۹۹ ، ۰۸:۲۵ ۶ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۴
این جانب

خسته شدم

خسته ام از این همه بی کاری، از بی مصرفی، از بی خاصیتی، از بی فایده بودن...

 

خسته ام از اینکه میبینم مجبورم حرف کسی و گوش بدم که هیچی حالیش نیست و تو جایی کار کنم که هیچ هم و غمی برای کار کردن ندارن

 

خسته شدم از این 8 سال بایکوت بودن، یکجا نشستن و انزوا ...

از این 8 سالی که یه گوشه افتادم فقط دارم روزها و ماه ها و سالها رو میشمارم که بازنشسته بشم و برم !

 

خسته شدم ...

 

خسته شدم از اینکه با یه مشت آدم مفت خور و خنگ و بی هوش و خودخواه باید سر کنم ...

 

دلم یه کار درست میخواد، یه کار واقعی، یه کاری که اثری داشته باشه، ثمری داشته باشه...

 

 

۱۹ آذر ۹۹ ، ۱۰:۵۴ ۹ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۳
این جانب

ابن مقفع

کتاب کلیله و دمنه رو ابن مقفع به عربی برگردونده، تو مقدمه ای که میخوندم به طرز فجیعی کشته شده، تقریبا یه چیزی مثل قتل جمال خاشقچی!

 

جالب اینجاست برای کشتن این یک نفر، که از قضا خیلی هم آدم مهمی نبود، چه جار و جنجال هایی که نکردن، ولی هر روز داره تو همین منطقه خودمون کرور کرور آدم کشته میشه کسی به کتفشم نیست!

 

وقتی بخوان کسی رو گنده کنن، تو بوق ش کنن، میکنن، وقتی هم نخوان از چیزی حرف بزنن نمیزنن؛ رسانه ها رو میگم.

 

۱۸ آذر ۹۹ ، ۱۳:۰۱ ۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۲
این جانب

منطق و استدلال

مدت ها پیش، با یه آخوندی حرف میزدم، بهشون گفتم من شما آخوندها رو قبول ندارم، چرا باید بهتون خمس مال بدم؟؟

 

برگشت حرف جالبی بهم زد، گفت هرجای دنیا بخوای مالیات بدی، به زور هم که شده ازت میگیرن، اگرم فرار کنی سر بزنگاه بالاخره خِرِت رو میگیرن و ازت میگیرن و اگر ندی کلی برات محدودیت درست میکنن، ولی خمس رو مگه ما آخوندنا مجبورتون کردیم بدین؟؟؟ خب نده به ما چه اصن!

من با اینکه هنوزم که هنوزه به لحاظ اعتقادی شبهه دارم و مورد مصرف خمس رو جای دیگه میدونم، با این استدلال و منطق قبولش کردم، هر چند قبول کردن معناش اجراش نیست.

 

در مورد خیلی چیزهای دیگه هم ممکنه اشکال بگیرم ولی شواهد و قراین و دلایل و منطقش رو میبینم بعد نظر نسبت بهش پیدا میکنم؛ مثلا وقتی یه مطلبی رو دشمن های این مملکت تو بوغ و کرنا میکنن، من به اون مطلب شک میکنم که نکنه یه کِرمی توش خوابیده!

 

یا اینکه وقتی مثلا دشمن های این مملکت یا رسانه هاشون یا کاسه لیس های داخلیشون علیه کسی یا موضوعی موضع میگیرن،‌ شک من بلند میشه که نکنه اون موضوع یا شخص کارش درسته و حق با اون باشه، هر چند ممکنه من هم خیلی دل خوشی ازون نداشته باشم.

 

به هر حال یکی از انواع استدلال اینه که ببینی دشمنت از چی عصبانی و بر افروخته است و اونجاشو سوزونده یا از کی داره طرفداری و حمایت میکنه؛ شاید خیلی درست نباشه ولی دشمن دشمنت، میتونه دوستت باشه!

 

و موقع حرف زدن و حتی فکر کردنم، خیلی مراقبم همون حرفی رو نزنم که دشمنم داره میزنه یا همون فکری رو نکنم که دشمنم میخواد تو ذهن من بندازه یا به عبارت بهتر تو زمین کسی که میخواد سر به تن من نباشه بازی نکنم.

فکر نکنم این رویه م خیلی بی منطق باشه.

 

۱۶ آذر ۹۹ ، ۰۸:۴۳ ۱۲ نظر موافقین ۷ مخالفین ۳
این جانب

وقتی میخوای زن بگیری

سلام

 

فکر کنم دوران کرونا باعث شده که آمار ازدواج بالا بره و تمایل بیشتری برای ازدواج ایجاد بشه به خاطر همین به آقایونی که تمایل دارن ازدواج کنن مواردی که به ذهنم میرسه و به تجربه دیدم و چشیدم و شنیدم خدمتتون عرض کنم:

 

وقتی میخوای زن بگیری حتما به این نکات توجه کن:

 

اول از همه خوب به مادرش دقت کن، ببین چطور مادریه، اگه مادر فهمیده و کدبانو و با شخصیت و بزرگوار و بزرگمنش بود، احتمال خیلی زیاد دخترش هم همونطوری خواهد شد.

 

دوم با پدرش صحبت کن، اجازه بده دغدغه هاش رو برات بازگو کنه و براش حرف بزن، ببین مشترکات فرهنگی و اعتقادی میتونی توش پیدا کنی یا نه

 

سوم رو خود دختره کار کن، ببین فردا روز که برات عادی میشه میتونی روش حساب کنی و خونه و زندگی و بچه هات رو بسپاری بهش یا نه؟

 

و چند نکته زیر رو حتما دقت کن:

 

اگه دیدی مادرش به درد نمیخوره، تنبل و بی عرضه است، نه شخصیت داره و نه هنری،‌ خاله و خواهر و این ها نظرشون همه جا وارده و قراره همه جا سرک بکشن و از این چیزا، بهت توصیه میکنم که خودت رو تو هچل اونها نندازی

 

اگه دیدی، باباش چپ و راست داره طرف دخترش رو میگیره و فقط به فکر منافع ظاهری دخترشه، از اون بابا هم آبی برای تو گرم نمیشه ونمیتونی به اون بابا برای تداوم و گرمابخشی زندگیت اتکا کنی

 

و اگه دیدی از سر هیجان، حالا هیجان عاطفی یا جنسی به دختری تمایل پیدا کردی، یا اون دختر از سر نیاز اینکه فقط میخواد شوهر کنه با هر حالتی باهات موافقه، بهتره کمی دست نگه داری و با تردید بیشتری به این رابطه فکر کنی...

 

+ روابط بین آدم ها، فرمول های متفاوتی رو میطلبه و نمیشه یه نسخه واحد برای درد مشترک داد، کلیات رو میشه بیان کرد ولی تو جزئیات باید خودت رو ببینی ، فضای ذهنی و عاطفی و خانوادگی و اجتماعی ت رو و اینکه یادت باشه اصولا کلیات هیچ وقت دروغ نمیگن و دقت کنی، همین.

۱۲ آذر ۹۹ ، ۱۰:۲۹ ۱۴ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۵
این جانب