۱۰ مطلب در خرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

امروز جمعه، اینجا دانشگاه تهران

امروز ساعت ۱۰ و نیم از خواب پاشدم، خدا بخیر کنه اوضاع برگرده باید ۵ صبح پاشم خیلی سخته م میشه...

پاشدم صبحونه خوردم تند تند رفتم سوار اتوبوس شیم بریم نماز جمعه، بچه داشت میومدا مادرم نذاشت گفت گرمه خون دماغ میشه، شلوغه نبرش، منم گوش دادم

تو راه مغازه ها تقریبا بسته بودن جز سه مدل مغازه، یکی فروشگاه های مواد غذایی، یکی طباخی و کله پاچه ای و یکی هم گل فروشی!

رسیدیم بلوار کشاورز، ماشاااااله، چ جمعیتی! نکته خیلی جالبش این بود که پر بود از زن و بچه! یعنی واقعا اتقدر بچه من ندیده بودم تو این مراسمات واقعا...

 

دیشب شب پرسر و صدایی بود، فکر کنم دو سه ساعتی یه بند پدافند میزد، خدانگهدارشون باشع خیالمون راحت بودا، بالا سر ما خیلی پدافند زد، تنها ترس ما از صدای بلند پدافند بود، خیلی صداش بلنده، من که حتی از چندصد شلیک پدافند حتی یک انفجار نشنیدم، ماشالله همه ش میخورد، فقط یه پیشنهاد دارم به  نیروهای مسلح این پدافند رو بیصدا درست کنن اگه بشه البته خخخخ

 

تونماز جمعه ساندیس پخش میکنن جاتون خالی

 

هنوز نماز جمعه شروع نشده، الان این پسر جوونه دکتره هست دانشگاه امام صادقیه اون داره مداحی میکنه

 

اینم امروز ما، تهران، دانشگاه تهران، نماز جمعه تهران

۳۱ خرداد ۰۴ ، ۱۲:۰۳ ۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
این جانب

شیر زنان مملکتم بهتون مفتخرم

الان شبکه افق یه دختره چنان رجز میخوند و از نابودی اسرائیل حرف میزد میخواستم بچلونمش 

 

خدا حفظت کنه دختر

خدا نگهت داره دختر

 

این حادثه اخیر باعث شد من ارادتم به همه دخترای گلم، به خواهرای عزیزم، به خانم های شجاع وطنم هزار بار بیشتر بشه

 

خیلی بهتون افتخار میکنم زنان قدرتمند و سلحشور و شجاع سرزمین من

 

دیروز که پنچری دوچرخه بچه رو گرفتم این بچه تیک اف میکشه تو پارکینگ و کلی دوجرخه سواریش ارتقا پیدا کرده ...

همه زنگ میزنن تهران و زدن، میگم حتی پدافندم عمل نکرده از دیشب چی میگین شما!!

میگن تو داغی حالیت نیست خخححح خوردی حالیت نیست خخحح

اینجا تهرانه، در امن و امان و فراوونی و آرامش 

 

راستی یه چیز استثنایی تو تهران هست، فکر نکنم بتونین حدس بزنین

 

این شبها چون خیلی ها از تهران رفتن و هوا باد داره من بعد از سالهااا تونستم ستاره های زیادی تو آسمون ببینم 

۳۰ خرداد ۰۴ ، ۱۳:۴۳ ۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۱
این جانب

اینجا تهران است...

امروز صبح رفتم سرکار، از بس راننده میومد دنبالم خیلی سختم بود با مترو و اتوبوس برم سرکار؛ ساعت ۵ زدم بیرون خب اون موقع خیلی خلوت بود ولی باز ماشین بود اونم محله ما که معمولا خلوته، سوار شدم ایستگاه مترو نزدیک خونه پیاده شم، پیاده شدم ۵ و ۱۰ دیقه بود...

دیدم در مترو بسته است، دو نفر نشسته بودن پرسیدم چرا باز نیست گفتن ۵ و نیم باز میکنن دیگه !

راه افتادم با اتوبوس برم رسیدم سر خیابون یه اتوبوس رد شد البته مسیری نبود داشت میرفت ایستگاه میدان آزادی، سوار شدم باهاش رفتم تا آزادی ... میدون عین همیشه شلوغ نبود ولی خلوت و سوت و کورم نبود کلی ادم اونجا بود ...

 

بالاخره رسیدم محل کارم، شلوغ بود، رستوران صبحونه ش شروع نشده بود یکم وایسادم بعد رفتم جاتون خالی املت گوجه داشتن، گشنه مم بود دو روز بود صبحونه اداره رو نخورده بودم خخخ

 

موقع برگشتن خونه هم از داروخانه نبش میدان داروی خاصی که مادرم لازم داشتن و گرفتم و یه داروشونم گفتن یک ماهه پخش نشده احتمالا هفته بعد بیاد... 

 

بعد دوباره با مترو برگشتم خونه ... هوا گرم بود، خیلی عرق کردم تو هر ایستگاه که عوض میکردم کلی آب خوردم 

 

رسیدم خونه تازه این بچه گفت بربم فوتبال که باهم رفتیم پارکینگ و فوتبال بازی کردیم، چند بارم این وسط پدافند نزدیکمون عمل کرد و ما همچنان بستنی به دست فوتبال بازی کردیم.

 

تو راه برای خرید دارو که اتوبوس و مترو باید عوض میکردم پمپ بنزین ها رو دیدم شاید ده دوازده تا دونه تو صف بودن 

 

رسیدم خونه همشیره گفتن دیشب شنیدی چقدر نزدیک بود، گفتم والا خوابم برد نفهمیدم!

 

اینجا تهران است و تهران خواهد ماند و این بود روزانه نویسی من در تاریخ چهارشنبه ۲۸ خرداد ماه

چقدر من از روزانه نویسی متنفرمااا ولی چه کنم خخخخ

 

بعدا نوشت:

الانم داریم میریم دوچرخه سازی پنچری دوچرخه این بچه رو درست کنم، ماشینم شمع هاش مشکل پیدا کرده برم شمع بخرم عوض کنم

۲۹ خرداد ۰۴ ، ۱۵:۰۱ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
این جانب

جهت اطلاع اقوام و دوستان

امروز ظهر رفتم باغچه رو یکم بیل زدم چاله درست کنه آب خوب جمع بشه و هدر نره و برسه به ریشه و به علف های هرز نرسه

 

ظهرها و غروبا با بچه که سوار دوچرخه است و یا با اسکوترش میاد که تو حیاط مسجد بازی کنه، منم نماز میخونم و میرم خونه

 

شبا یه وقتایی صدای پدافند میاد، دیگه حتی بچه هم از صدای بلندش نمیترسه و با ریتم پدافند میخوابیم، قبلنا روزی ۵ و ۶ ساعت میخوابیدم این چند روزه که نصفه نیمه میریم سرکار فکر کنم ۱۰ ساعت اینا میخوابیم 

 

بیشتر اقوام و فامیل زنگ میزنن بیاین اونجا از تهران دور شید و ازین حرفا ماهم میگیم والا تهران امنه، روزای اول از صدای پدافند میترسیدیم بعدا فهمیدیم اینا صدای امنیته ماست و دیگه نترسیدیم.

 

دیشب رفتم حموم دیدم بیکارم و چند ماهه کیسه نکشیدم، رفتم کیسه کشیدم، تازه این بچه رو هم اوردم اونم یه کیسه کشوندم اونم پشتم و کشید، ریشمم زدم سیبیل گذاشتم!

 

عیال وقت گیر آورده، تند تند داره لباسا رو میشوره و مادرمم پشم های لحاف منو بازکرده و شسته دوباره سرهم کنه 

 

تازه ما ی خونه شهرستان داریم، که حتی پدافندش یک بارم کار نکرده، هر کی خواست میتونه بره، مادرم اینا تا دو روز پیش اونجا بودن که تازه برگشتن تهران.

 

اینجا به برکت شیرزنان و شیرمردان ش امن و امانه، ما اینجاییم، و اینجا میمونیم

۲۸ خرداد ۰۴ ، ۱۳:۲۱ ۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
این جانب

آرامش زنانه!

دقت کردین بیشتر وقت اجرای شبکه خبر بر عهده خانم هاست.

 

سخنگوی نانوایی هم یه خانمه بود که باهاش حرف زدن و بیشتر مجری های برنامه ها و حتی پوشش های زنده رو خانم ها برعهده گرفتن 

 

خداییش صدا و سیما خیلی خوب و عالی برخورد کرده، اولین رسانه ای که اخبار رو داد شبکه خبر بود همون ساعت اول، حتی شهادت سردارامون رو اول تلویزیونمون داد، کلی آهنگ حماسی و مارش نظامی هیجان انگیز و البته مسابقات فوتبال و والیبالشم کنار نذاشته و البته شبکه نهال ش برنامه کودکاش به راهه

 

خدا قوت همه سربازهای وطن چه در پدافند چه در صدا و سیما و هر جا و هر کسی که داره میجنگه و از ما حفاظت میکنه

خدانگهدارتون باشه

۲۷ خرداد ۰۴ ، ۱۷:۱۲ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
این جانب

نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران!

اون آدم هایی که این شعار و میدادن حالا فهمیدن!!؟

 

بفرمایید!

 

بازم خدا رو شکر، هر اتفاقی حکمتی داره، لازم بود مردم ما قدر امنیتی که جمهوری اسلامی براش فراهم آورده رو درک کنن و قدر بدونن

حالا شاید بفهمن، قدرت داشتن یعنی چی! 

اگه زدنت، میزنیشون و میتونی بزنیش و البته ولکن الله رمی!

 

۲۵ خرداد ۰۴ ، ۰۶:۳۹ ۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲
این جانب

عیدتون مبارک!

من همیشه ازینکه روز عید غدیر دنبال عیدی و اسکناس نو گرفتن از سادات بودن مشکل داشتم، میگفتم شما با این کار هدف غدیر رو منحرف و مبتذل کردید ...

عید غدیر عید پذیرفتن دستورات فرمانده است، اطاعت از ولی باید اتفاق بیافته ...

امروز عید ماست اگه گوش به فرمان باشیم وگرنه علی و اولادش دستگاه چاپ اسکناس ندارن ...

 

امسال عید غدیر فرصت خوبیه برای غدیری بودن، وقت جنگ چیزی جز اطاعت محض و همه جانبه کردن و حفظ باهم بودن و کنار و پشت به پشت هم بودن چیزدیگه ای نیاز نیست!

 

اطاعت از آقای خامنه ای دقیقا عین اطاعت از امام علی هست، هر کی امروز از آقای خامنه ای اطاعت نکنه در مورد ایمانش و علاقه ش به حضرت علی فقط داره حرف مفت میزنه و در عمل علی رو فقط واسه اسکناس ش میخواد!!

 

+ دیشب با صدای مهیب چندین انفجار بلند شدم، شاید تونستم گوشه ای از دو سال اضطراب و نگرانی مردم غزه رو بچشم البته از راه دور و بدون احساس خطر آنچنان، چی کشیدن بچه های غزه، چی میکشن مادر و پدرهای غزه!!

 

خدایا نابودشون کن، قدرت و غیرت و همتی بده بهمون نابودشون کنیم 

۲۴ خرداد ۰۴ ، ۱۱:۴۸ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
این جانب

حرف های تکراری

این ایام هرناهار و شامی که خوردم تلویزیون جلوم باز بوده و قابلمه های خالی تو غزه و جنازه های کودکان غزه رو دیدم.

هربار اومدم دست به نوشتن بردارم دیدم چندبار باید مطلب تکراری بنویسم آخه!!!

 

 امروز دیگه یهو این به ذهنم رسید:

خدایا کاری نمیکنی؟؟!

 

تا گفتم یاد این جمله افتادم تا ما نخوایم کاری نمیکنه!

خدا خیلی صبر داره، موندم تا کجا میخواد غیرت و شرافت مارو محک بزنه.

 

برای کمک به غزه چندین خیریه فعال هستن ولی من اساسا به خیریه ها اعتمادی ندارم، متاسفانه تلویزیونم دیگه تبلیغ نمیکنه کمک ها رو به کجا بدیم.

اون روز هلال احمر نیرو میخواست برای بسته بندی اقلام، پاشدم رفتم انبارشون، چند ساعتی کمک کردم ولی هرررررر کاری میکنم دلم راضی نمیشه!

اون سرباز امریکاییه بود؟ خودشو سوزوند، هی جلو چشمم میاد و هی با خودم میگم خیلی عقبم ... خیلی هم عقبم...

۱۹ خرداد ۰۴ ، ۲۳:۳۳ ۱۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۲
این جانب

امروز

سالگرد رحلت امام بود

سالگرد وفات مرحوم پدرم بود

و سالگرد حضورم تو سرزمین وحی و اعمال حج ...

 

از امام که خاطره ای جز اینکه روز فوتشون خواهرم یهو از مدرسه برگشتن و تعجب کردم ندارم، البته یادمه مرحوم پدرم گریه میکردن پای تلویزیون

روز فوت پدرم ... دقیقا به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود...

و پارسال تو ایام ماه قمری یه جوری دلم رفت، لذت بردم از حضور تو سرزمین عرفات و ازون بیشتر سرزمین منا که فقط خدا میدونه چی ساخته اونجا و اون زمان رو که اینطوری همممه حاضرین رو مست میکنه

منا خیلی دلربایی میکنه، خیلی دلتنگشم .

 

خدا قسمت کنه همه تون مشرف بشید مکه مکرمه در ایام حج، بی نظیر و بی بدیله !

۱۵ خرداد ۰۴ ، ۲۰:۳۷ ۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱
این جانب

شرم !

دوست عیال منو تو آسانسور دیدن و گفتن حاج آقا ببخشید مزاحم میشیم و حلال کنین بالاخره مزاحمیم و برقتون رو مصرف میکنیم و ازین حرفا ... منم جواب دادم که این حرفا چیه 

چند روزه این خانم با عیال دارن خونه ما خیاطی میکنن...(منم ازین خانم خیلی خوشم میاد و خیلی دوست دارم خونه ما رفت و آمد میکنن و دوست عیال ن...)

 

راستش تو مسیر داشتم به این فکر میکردم من با این یال و کوپال و ادعا و ظاهر علیه السلام و همه جا خودم رو مقید و سالم و چشم پاک جا بزن تو فکر چیم، این زن تو فکر چیه !!

 

از خودم خجالت کشیدم و شرمم اومد با اییین همه ادعا

۰۹ خرداد ۰۴ ، ۱۸:۴۹ ۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۳
این جانب