دوست عیال منو تو آسانسور دیدن و گفتن حاج آقا ببخشید مزاحم میشیم و حلال کنین بالاخره مزاحمیم و برقتون رو مصرف میکنیم و ازین حرفا ... منم جواب دادم که این حرفا چیه
چند روزه این خانم با عیال دارن خونه ما خیاطی میکنن...(منم ازین خانم خیلی خوشم میاد و خیلی دوست دارم خونه ما رفت و آمد میکنن و دوست عیال ن...)
راستش تو مسیر داشتم به این فکر میکردم من با این یال و کوپال و ادعا و ظاهر علیه السلام و همه جا خودم رو مقید و سالم و چشم پاک جا بزن تو فکر چیم، این زن تو فکر چیه !!
از خودم خجالت کشیدم و شرمم اومد با اییین همه ادعا
بذاریدش به حساب خطوراتی که به ذهن میاد و گاهی هم ارادی نیست...
رد بشید از این افکار...
شرمی اگر براش قائل بشیم در توقف در اون افکاره
والا خطور اون افکار طبیعی هست و بابت این مسائل خودتون رو سرزنش نکنید
آسیب این سرزنش، از منفعتش بیشتره...
از ما گفتن