یکی از اقوام از شهرستان اومده بود تهران عمل کنه، پسر جوونی که چهار پنج ساله ازدواج کرده، تو دوران بیماری یکی دو بار رفتم دیدنش، زنش تامارو میدید کلی شلوغ کاری میکرد و دور شوهرش میچرخید و البته پدرمادرشم اومده بودن و این عروس خانم مجال توجه پدرمادرش رو هم نمیداد چه برسه به ما ...
گذشت و یه سفر رفتیم خونه شون، اومد خونه پدریش و دیدم پکر و ناراحته... پرسیدم چیشده، بهم گفت زنه قهر کرده رفته خونه باباش ...
گفتم چراااا وسط دوران نقاهت تو؟
گفت ناراحته چرا پدر مادرم اومدن بیمارستان و دخالت کردن تو مریض داری من؟
چون باهاش ندار ام گفتم خیلی گُه خورده با ننه ش! مگه زیر بته به عمل اومدی که پدر مادرت نیان پرستاریتو بکنن!
متاسفانه ازین دست اتفاقات تو بیشتر زندگی های امروزی هست، نگاه تمامیت خواهی که زن در مقام ازدواج میخواد تصاحب کنه، اونم بدون هیییچ هزینه ای دلیل عمده ترین اختلافات خانوادگیه، مادرِ پسر که بیست سی سال همه وجودشو برای بچه ش خرج کرده اونم با عشق، اون وقت یه تازه از راه رسیده مفت خور حاضری خور، بدون هیچ تلاش و هزینه ای میخواد خودخواهانه مفت مفت تمامش رو مال خودش کنه!
من با اون موجودات کاری ندارم، از مردهایی که تن میدن به اینکه اولویت اولشون زنشون باشه و مادر و پدرشون رو اولویت بعدی قرار میدن حالم بهم میخوره و از نظر من این مردها اسمشون دیگه مرد نیست و از زن هم کمترن!