یکی دو تا از خواننده ها یه نظری دادن, مدت هاست دارم بهش فکر میکنم, البته پیام های مشابه این رو چند وقت یه بار دریافت میکنم:
"ماوا جونت پست گذاشته نمیری واسش نظر بذاری؟؟"
"سیاه مست عاشقته؟"
خب راستش واقعا نمیدونم چرا کسی همچین برداشتی از من کرد تا با یکی از عزیزان راجع به این موضوع حرف زدم, برگشت گفت خب روت کلاش دارن!
گفتم کلاش چیه؟؟
گفت کراش بابا ک رررراش!
گفتم یعنی چی کراش دارن گفت یعنی خودت نمیدونی و به خودت نمیگن ولی دوستت دارن, گفتم خب میدونم کراش یعنی چی ولی آخه من چه نکته و نقطه جذابی دارم اونم از طرف آدم هایی که اساسا همیشه مخالف من هستن و من اساسا نظری موافق میل و اعتقاد اونها ندارم, آخه مگه میشه کسی روی یه نفر که قبولش نداره کلاش بزنه!!
من واقعا برام خیلی جالبه, رفتم ببینم چرا باید کسی همچین حرفی بزنه, در حالی که من فقط چهارتا وبلاگ رو دنبال میکنم و فکر کنم دو سه تا دیگه رو میخونم, و تقریبا جایی نمیرم مگه اینکه خیلی گذری و اتفاقی, دو تا خانم هستن, یکی خانم ماوا است خب واسه من نوع زندگیشون, نوع اعتقاداتشون خیلی تحسین برانگیزه, اصلا افتخار میکنم در عصری زندگی میکنم که همچین آدمی وجود داره و من میتونم به عینه یه آدم توانا و سلامت رو ببینم, یکی هم خانم سیاه مسته, که نوع و زاویه تحلیل و نگاه شون برام دریچه هایی رو باز میکنه, با اینکه شاید همه تحلیل هاشون رو قبول نداشته باشم ولی زاویه هایی رو باز میکنه که برای تشخیص خودم لازم دارم از طرفی نوع دغدغه مندیشون خیلی ارزشمنده, و من عاشق انسان هایی هستم که آروم نمیشینن و دغدغه خیلی چیزای اساسی و درست رو دارن, بقیه هم سالم هستنا ولی این آدمها برای من خیلی الگو هستن و از طرفی احترام من رو حفظ میکنن و به ریش سفید من بی احترامی نمیکنن و تقریبا خیلی کم پیش میاد تو وبلاگ خانمی نظر بدم هر چند گذری شده و نتونستم خودم رو کنترل کنم چون واقعا ابا و اکراه دارم تو وبلاگ خانم ها نظر بدم به خاطر نوع برخوردهای زننده و سخیفشون و طرز فکرهای خودخواهانه و متوهمانه شون.
چند تا آقا رو هم میخونم یکیشون جناب شنگوال العلماست, حقیقتا گنجینه قرآنی هستن, چنان موضوعات و موارد رو مستند و متقن توضیح میدن که آدم به شکل خارق العاده ای اعتقادش به اینکه قران برای همین الان و امروز نازل شده مستحکم تر میشه؛ یکی دیگه جناب مراته تحلیل های جامعی دارن, نوع دغدغه هاشون اصولی و مبناییه, قطعا هر باری که مطلبی منتشر کردن یه چیزی به من اضافه شده, منظورم از یه چیز یه مطلب و نکته نبوده یه پنجره و باب بوده ...
یکی دیگه شاگرد بناست اصول و سبک زندگی فوق العاده ای داره, نوع رابطه زن و شوهر, باهم و با بچه هاشون و حتی اطرافیان و اقوامشون برام خیلی درس آموزه و استفاده میکنم.
یکی هم حاج آقای قاسم پور یادداشت های من, نوع تحلیل هاشون نکات خیلی خوبی رو برای من داره حتی اگر مخالفش باشم برام زاویه های خوبی رو باز میکنه و این خیلی خوبه و مورد نیازمه
با نهایت احترام باقی افراد یا روزانه نویسن که من به شدت متنفرم از روزانه خوندن, بهم حس خوبی نمیده مخصوصا اون روزانه نویس هایی که فقط اتفاق مینویسن بدون هیچ نتیجه گیری و اشاره ای ...طرف زائیده, غذا سوزونده, مریض شده, دفاع کرده و باشوهرش دعوا کرده, با خانواده شوهرش مشکل داره, بچه ش شاشیده و ... هر روز میاد روزانه تحویل میده بیشتر رو مخه و برخی هم که مذبذب هستن و هر روز یه مدلی ن, یه عده هم که مصیبت نامه نویسن و شکست عشقی ن و همه ش ناله ن, نهایتا یه عده عقب مونده غرب گدا و نفهم و کج فهم هم هستن که فقط خودفروشی بلدن و خوش رقصی برای دشمن های این مملکت و ایراد و انتقاد های بی سر وته از کشور و مسخره کردن مردم و تاحتی شهدا که دیگه معلومه محل سگ هم نباید بهشون گذاشت.
مگه دیوانه ام خودم رو اسیر کسی کنم که ثبات شخصیتی و روانی نداره و همش غرق توهمات احمقانه شه
البته موردی اگر ببینم کسی مشکلی داره از باب دلسوزی و پدری میخوام بهش کمک کنم ولی اغلب آدم ها فهم درستی از محبت و پاسخ به محبت و احترام به بزرگتر ندارن و این باعث میشه خیلی خودم رو محدود کنم تو نظر دادن و کمک کردن ...
جا داره اضافه کنم نه اونهایی که برام الگو هستن کامل بهشون کلاش دارم و نه اونهایی که نیستن کامل ازشون متنفرم و فراری و من فقط بخش ها و برآیند های مثبتشون برام ملاکه, و الا از قضا از خیلی شون حتی گله و کدورت هم دارم به واسطه افراط در برخورد و عدم حفظ حرمت و اینها؛ ولی خب با همه این تفاسیر باز برام اون بخشیشون که درسته ارزش مند و قابل احترام و تحسینه و ابایی ندارم که علنی اعلام کنم، همین.