هفته پیش برای مصاحبه کاری رفته بودم یه جایی, راستش چون مساله پول و اینا توش نبود, دوست داشتم خیلی خوشتیپ و شیک برم, سر و صورتم رو اصلاح کردم, کت شلوار مهمونیم هم پوشیدم و رفتم سر قرار, یکم دیر رسیدم, با سلام و علیکی مقتدرانه و رسمی سوئیچ و موبایلم رو روی میز گذاشتم یه ده دقیقه ای حرف زدن و تو همون جلسه گفتن چهار زمینه کاری داریم, یک و تا چهار رو شرح دادن گفتن کدوم رو مایلید, من تواضع کردم ولی اون آقای انتخاب کننده گفت گزینه چهار که ته دلمم بود ولی خب روم نشد خودم مستقیم بگم و تقریبا شیک ترین و به قولی با کلاس ترین کارشون بود رو پیشنهاد داد و منم با تواضع و منت گفتم هر جور صلاحه ...

 

بارها تو مصاحبه های کاری و اینها معمولا تیپ نمیزنم و خیلی به ظاهرم نمیرسم و همیشه بر این عقیده بودم که من به لباسم ارزش و قدر میدم نه اینکه به خاطر لباس و ظاهر وم جایگاهم بخوان به من احترام بذارن, ولی بعد از چهل و چند سال بهم ثابت شد برای ورود و برخورد اول و انتخاب ها ظاهر و پوشش نقش موثری داره, هر چند در ادامه کم کم نقشش کمرنگ بشه, ولی وقتی یه جا افتادی دیگه کسی که نمیتونه بیرونت کنه!

 

الان میفهمم اون فرصت هایی که داشتم چرا از دست دادم, هر جند اون فرصت ها منو از دست دادند ولی باز میتونستم منشا خیری میبودم اگه بیشتر حفظ ظاهر میکردم و انقدر متواضع و خاکی و افتاده نمیبودم و یکم قیافه میگرفتم و شیک برخورد میکردم.

 

 

 

بعدا نوشت:
یادداشت قبلی تحت عنوان کلاش, غیر منصفانه و ناقص بود و من از بیان و انتشار اون واقعا از دوستان معذرت میخوام و امیدوارم که من رو بخشیده باشن