چند وقت پیش رفته بودیم باغ یکی از اقوام, هم درخت داشت هم زمین ش رو کشت میکرد, یه چشمه داخل زمینش داشت و آب زلالی ازش بیرون میومد, خیلی با صفا بود ...

 

برامون توت فرنگی چید آورد خوردیم, چه عطری داشت, چه طعمی داشت, جاتون خالی ...

 

این بنده خدا برای خودش یه پا استاده و من عاشق آدم هایی هستم که تو کار خودشون حرفه ای هستن و حرف اول رو میزنن, خیلی علاقه مند بودم ازش سوال بکنم, شروع کردم از هر دری حرف زدن, بهشون گفتم این درختا مگه چقدر مراقبت ونگهداری میخوان؟ هفته ای یه بار آب میدین و چند ماه یه بارم کود بقیه روزها چی کار میکنین...

یه خنده استادانه ای کرد و گفت این درختا نگهداری میخوان فقط آب و کود نیست, بعضی درخت ها باید پیوند بخورن و الا بار نمیدن, هر روز باید بری نوازششون بکنی, علف های هرز در میاد باید مراقب باشی علف های هرزش رو تند تند قطع کنی, سم میخواد باید به موقع سم پاشی کنی, هرس میخواد باید به موقع هرسشون کنی, اگه به وقت شاخه های زائد رو نزنی سال دیگه بار خوبی نمیده, تازه بعد از مدتی ممکنه مریضی بگیره و آفت بزنه باید از بیخ قطعش کنی تا مریضی رو به باقی درخت ها سرایت نده, میوه هاش یه وقتی کرم میزنه بالاخره باید مراقب باشی کرم میوه ها به باقی درخت ها و میوه ها سرایت نکنه و از این دست کارا ...

 

بهش گفتم باغبونی هم کار سختیه ها, گفت دیگه خسته شدم... گفت پسرمم دلش به این کار نیست و دیگه منم توان شو ندارم ... گفتم اگه شما نباشید که این باغ خشک میشه و علف های هرز همه جاشو میگیره, گفت فعلا که هستم تا ببینم خدا چی میخواد ...