بابت درد مفاصلم پیش یه خانم دکتر رماتولوژیست میرم, البته هر وقت دردم زیاد میشه, معمولا بی نوبت میرم و منشی بد اخلاقش بهم نفر آخر وقت میده... بعضی وقتها حرف میکشه که حرف بزنه و میفهمم که نیاز داره حرف بزنه, دیروزعصر که منشی ش زنگ زد گفت آقای فلانی امروز اگه وقت دارید ویزیت هفته بعدتون و به خاطر سفر خانم دکتر جابه جا کنیم بیاین, گفتم کی برسم گفت حدود 8 لطفا و منم که از لحن مهربون ش تعجب کرده بودم گفتم باشه چشم.

 رفتم مطب و آزمایش های جدیدمو نشونش دادم و دیدم میخواد حرف بزنه, بهش فرصت دادم که راحت بتونه حرفش رو بزنه, البته دو ماه پیش که رفته بودم اینطوری نبود, من که رسیدم روسریش افتاده بود و به احترام من موقع ورود روسریش رو سرش کرد ...

 

وسط آزمایش دیدن, ازم پرسید آقای فلانی نظرتون راجع به این مسائل روز چیه, گفتم کدوم مسائل گفت همین شلوغ شدنا و گشت ارشاد و این حرفا ...

 

منم نامردی نکردم, رفتم سراغ اصل مطلب؛

 

گفتم, ببینین خانم دکتر! من به خاطر این بیماریم و حتی علیرغم میل باطنیم هر چیزی که شما بهم تجویز کنین میخورم, اعتراضی هم ندارم حتی با وجود عوارضش, چطور وقتی تو مسائل اجتماعی و اخلاقی چیزی تجویز میشه که به نفعمونه ما باید نسبت بهش معترض باشیم؛ اگر من به تجویز و داروی شما معترض باشم به شما صدمه ای نزدم و خودم رو در معرض خطر قرار دادم, درسته؟؟

 

گفت, آخه حجاب یه امر شخصیه, من وقتی دختر بودم تو زمان دانشگاه و مدرسه کلی بابت حجابی که داشتم تحقیر شدم و الان نسبت بهش حس خوبی ندارم واسه همین وقتی دخترم بدون هیچ حجابی بیرون میاد نمیتونم و نمیخوام بهش چیزی بگم و.... (کلی قصه و مصداق برام ردیف کرد, منم گذاشتم هممممه حرفاش رو بزنه تا عقده هاش باز بشه)

 

بعد از شنیدن همه حرفاش که دیدم واقعا تخلیه شد گفتم, خانم دکتر جسارت نمیشه یکم رک و بدون ملاحظه حرف بزنم؟؟

 

گفت نه بفرمائید خواهش میکنم (ذوق داشت بنده خدا, انگار کلی وقت بود تو دلش مونده بود و روش نمیشد با کسی حرف بزنه یا بشنوه)

 

گفتم خانم دکتر جسارت نباشه, من از صحبت کردن با یه خانم حس خوبی دارم, یه جورایی لذت میبرم, این مساله یه ویژگی فیزیولوژیک و سایکولوژیک منه, و اساسا قابل کنترل نیست, ببخشید, وقتی یه خانمی با کفش پاشنه بلند تق تق میکنه, یا موهای افشونش رو این ور اون ور میچرخونه, یا اندامش رو به راحتی در معرض دید من قرار میده نظر من رو به سمت خودش جلب میکنه, یه تحرکاتی تو من اتفاق میافته که اصلا ارادی نیست.

 

یه سوال, دوست دارید کاری کنین که باعث ایجاد تحرکات غیر ارادی ساختارهای فیزیولوژیک و سایکولوژیک مردی بشین و باعث بشین اون مرد فقط شما رو به عنوان یه چیز جذاب و هوس انگیز نگاه کنه؟؟

 

با علامت سر, جوابمو داد ...

 

حالا تصور کنین وقتی تو خیابون اونطور قدم بر میداریم و اون پوشش رو داریم باعث میشه صدها مردی که از کنارمون رد میشن دچار همچین حالاتی بشن و اون وقت ما نه یک که صد مرد رو به سمت خودمون تهییج کردیم.

 

ادامه دادم, میخواین بگین خب مردا نگاه نکنن؟

 

یه سری به تأئید تکون داد!

 

گفتم خب خدا گفته مردا چشماتون رو درویش کنین, به زن ها هم همین و گفته ولی به زنها علاوه بر درویش کردن چشم گفته با مقنعه سر و سینه تون رو بپوشونین, یا صدای خلخال پاتون نیاد, شما که نمیدونین تو دل یه مرد چی میگذره!

بعد میدونین خدا آخرش چی گفته؟

 

گفت نه! چی گفته

 

خدا گفته من میدونم چی ساختم!

 

خدا خودش میدونه چی ساخته و میدونه روش های مراقبت از اون ساخته ش چیه, عین شما پزشک ها که تازه نساختین فقط ساختارها رو میشناسین و میدونین چی خوبه چی بده, حالا من برای مریض نشدن باید به دستور شما گوش بدم یا نه!؟

 

یکم فکر کرد و سری تکون داد و چیزی نگفت ...

 

شما بهتر از من میدونین تحرکات اون ساختارها باید در چارچوب خانه و خانواده و همسر ارضا بشه, ولی میاد بیرون فقط تحریک میشه, مجال و موقعیت ارضا به درستی وجود نداره و این میشه که کلی بحران های روانی و جسمی پیش میاد و ...

میدونین برای چی میگن برای توی کوچه بوسیدن؟

تعجب کرد؟ گفت چه ربطی داره!

 

گفتم ربطش اینه که وقتی همه محرک ها رو آزاد میذاری, خودتم که جایی برای تامین و ارضاش نداری مجبوری توی کوچه کارت رو بکنی, این مصرف کوچه ای, از سرمایه خونه داره کم میکنه... کاری که باید با همسرت انجام بدی و با یه مرد غریبه یا مردهای غریبه انجام میدی و دهنی این و اون میشی و آخرش دچار نوعی خودتباهی میشیم و این چیزها هم با هیچ چیز دیگه ای جایگزین نداره, وقتی مصرف بشن تموم میشن, وقتی تو کوچه مصرف بشن دیگه واسه خونه چیزی نمیمونه!

 

یه مکث چند ثانیه ای اتفاق افتاد و بعدش گفت آزمایشاتون خوبه, عین قبله فعلا داروهاتون رو ادامه بدین, دارو که دارید؟ گفتم اندازه دو ماه دارم, گفت دو ماه دیگه دوباره این آزمایش رو تکرار کنین اگه فلان آیتم پائین نیومد مجبوریم دوز رو بالاتر ببریم...

 

منم گفتم چشم و تشکر کردم خدافظی کردم.

 

داشتم در و میبستم که دیدم میگه آقای فلانی!

گفتم امر بفرمائید

 با یه رضایتی بهم گفت ممنون!

 

+ یادداشت مرتبط