۱۰ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

آقای سید علی خامنه ای

مدت هاست میخوام راجع به این آقا بنویسم، ولی مجالش نشده و خیلی هم کم دیدم به خاطر خیلی ملاحظات مستقیم هم راجع به ایشون چیزی نمینویسن ولی من علاقه مندم بنویسم.

 

قبلش ذکر این مقدمه لازمه، اینکه این حرف ها رو کسی میگه که از آخوند جماعت و حزب اللهی ها(مخصوصا ادایی هاشون)خیلی خوشش نمیاد، نمیتونه باهاشون اخت بشه، و خیلی لفظ اسلامی دولت جمهوری اسلامی رو قبول نداره، چون حس میکنه دولت جمهوری اسلامی خیلی قوانین اسلامی رو انجام نمیده و با دولت هاش کلی مشکل داشتم و حتی با نظام عقیدتی ش هم زاویه داره، با این مقدمه این رو عرض میکنم.

 

 

به نظرم آقای خامنه ای یکی از باهوش ترین و با کیاست ترین رهبران سیاسی جهانن؛ اداره مملکتی با ایییییییییییییییییییییین همه مشکلات و ایییییییییییییین همه خائن و مزدور و نادون و پرت واقعا کار سختیه، اداره یه زندگی دو سه نفره خودش یه مصیبته تصور کنین بخواین یه کشور رو اداره کنین اون هم با اییییین همه مشکلات عدیده، از تهدید و تحریم و خیانت و ... که کمتر کشوری همه اینها رو با هم داره.

 

به شدت اهل مطالعه ن، این رو از گنجینه واژگان ایشون میتونین متوجه بشین و اینکه عمده تغییرات اخیر ادبیات سیاسی ما از واژه هایی که ایشون وارد ادبیات سیاسی کردن، از اقتصاد مقاومتی گرفته تا ابدان مطهر، انتقام سخت، نرمش قهرمانانه، قضیه ناموسی کشور، و ...

 

عین یه پدر که همه بچه هاش و چه خلف چه ناخلف دور خودش جمع کرده و با همه شون کار میکنه و به همه شون هر جور شده کنار میاد و تازه حمایت هم میکنه... 

 

به شدت آدم دوراندیش و عمیقیه، تو خیلی قضایا مسائلی رو میبینه که بعدها متوجه میشیم اگر عکس العمل شون نبود ممکن بود چیزای بیشتری رو ببازیم.

 

آدم شجاعیه، خیلی بیشتر از هر چیزی شجاعتشون برام قابل ستایشه، وقتی امریکا و اسرائیل تهدید میکنه، عین یه شیر جلوشون جواب تهدیدهاشون رو میده ... ترس و محافظه کاری اونم تواین سن برام خیلی ارزشمنده.

 

همیشه به نقاط حساس و اساسی دست میذاره، همیشه به جا حرف میزنه، بعد از شهادت حاج قاسم بهمون میگه باید قوی شیم،‌ تعیین استراتژی کشور باهاشونه و خوب میفهمه چی میگه، یعنی تنها کسی که میشه تو این مملکت رو حرفش حساب کرد و حرف حساب میزنه خود این آدمه.

 

به شدت به ادبیات فارسی اهمیت میده و ادبیات سیاسی رو به شدت تحت تاثیر خودشون قرار دادن استفاده از غرب آسیا به جای خاور میانه و از این قبیل تیزبینی قابل ستایشیه، همیشه از رو نوشته حرف میزنه  و این یعنی با توجه به اشرافشون همیشه مطالعه میکنن و خودشون رو برای یه جلسه عادی هم آماده میکنن.

 

به شدت باهوشه، حالا حالا ها رکب نمیخوره، آدم هاش و فضای بین الملل رو خوب میشناسه، تاریخ رو خوب میشناسه، با اردوغان از اولش هم خوب نبودن، ولی تو قضایای قره باغ از آذربایجان حمایت کردن ...

 

و آخر اینکه علی رغم ادعاها و مدعی ها حس میکنم، به شدت مظلومه و تنهاست، یه چیزی عین امام حسن، با کلی نزدیکان و پیروان مدعی ولی بی عمل و نادون و خائن!

 

خیلی چیزای دیگه هست، فقط این رو میدونم دنیای سیاست و کشورمون به شدت باید به داشتن همچین رهبری به خودش افتخار کنه. هر بار از هر جایی خسته شدم حرفاشون رو که میشنوم دلم قرص میشه و خیالم راحت که رهبرم حواسش هست.

 

۲۹ آذر ۹۹ ، ۰۸:۵۹ ۲۴ نظر موافقین ۲۷ مخالفین ۹
این جانب

مامانای خائن!

برنامه مامانا رو عیال دنبال میکنن و من علاقه ی خاصی ندارم ببینمش، ولی ناچار یه وقتایی من هم میبینمش؛ چند روز پیش دو تا خانم آورده بود که از شوهراشون جدا شده بودن و با بچه هاشون تنها زندگی میکردن، اون زن ها هم با وقاحت تمام داشتن حرف میزدن و سختی های زندگی مجردیشون و آزار روح و روانی ای که به بچه هاشون وارد میشد حرف میزدن...

 

عیال میدونن من نظرم راجع به طلاق و اینها چیه، یعنی اساسا نمیپذیرم زنی از شوهرش بخواد جدا بشه مگر به استثنا و به نظرم حداقل تو بررسی میدانی ای که خودم داشتم بالغ بر 95 درصد طلاق هایی که امروزه اتفاق میافته واقعا نباید بیافته و اغلب به خاطر خودخواهی و حماقت به خصوص زن ها این اتفاق میافته و این یه فاجعه اجتماعی تو این زمونه است، بعد قوانین ضد اسلامی که در جمهوری اسلامی کم هم نداریم بچه طفل معصوم رو میده به مادرش و فاجعه ای که از جدا شدنشون شروع شده رو تداوم میبخشه.(بچه درسته مهر میخواد، ولی امنیت به مراتب ضروری تره)

 

به نظرم زن و شوهری که ازدواج کردن حق ندارن طلاق بگیرن، یعنی دلایلی مثل معتاده، دست بزن داره، خیانت کرده و امثال این یا مثلا همدیگه رو نمیفهمیم یا باهم خوشحال نیستیم و از این دست هم واقعا نمیتونه دلیل جدا شدن باشه، از اون خیلی خیلی مهم تر زن و مردی که بچه دارن حق ندارن تحت هییچ شرایطی از هم جدا بشن، به هر ترتیبی که شده بااااااید باهم بسازن و زندگی کنن، همین.

 

خیانتی که زن و مردی که بچه دارن و از هم جدا میشن میکنن، خیانت جبران ناپذیریه که تاوانش رو اون بچه بیچاره باید بده و شرم بر هر پدر و مادر خائنی که این همه فشار رو برای بچه ش ایجاد کنه!

 

+ لطفا نیاین بگین تداوم اون زندگی آثار مخرب تری روی بچه میتونه بذاره، که غیر از موارد خیلی خیلی استثنایی عموما اینطور نیست و نا امنی ذهنی و روانی ای که برای بچه (حتی تو سن های بالا) میتونه بذاره، اوووونقدر مخربه که هیییییییچ جوره نمیشه جبرانش کرد و پدر و مادر و به خصوص مادر مسئولیت بیشتری داره، چون تو زندگی یه زن نقش و توانایی بسیار بسیار مهمی داره و ساختن و حفظ زندگی با هنر زن ممکنه (حتی شده چنگ و دندون) و زنی که هنر نداشته باشه اون زندگی رو به فناست.

۲۴ آذر ۹۹ ، ۰۸:۴۰ ۱۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱۰
این جانب

رَد دادن

1- طرف نمیتونه رابطه دو نفری خودشون رو تو خانواده ش مدیریت کنه، اون وقت راجع به اداره کشور و حکومت و دولت هر روز، هزار و یک انتقاد میکنه؛

 

2- دیروز رفته بودیم بهشت زهرا، اووووووف چه جمعیتی اومده بودن، باورم نمیشد، تو این هشت نه ماهه این اولین بار بود اییییین همه آدم یک جا دیدم ... تو راه، تو اتوبان شهید کاظمی همون جایی که سمت نعمت آباد و شکوفه است؛ قیااااامت بودا ... ملت واسه خریدن تیر تخته هجوم برده بودن... آمار مرگ و میر این روزها سه هفته دیگه در میاد، بشینین و ببینین!

 

3- حالا قطعه مرحوم پدر من معمولا خیلی خلوته، بیشتر جمعیت تو قطعاتیه که تازه دفن داشتن، داشتم یاسین میخوندم که دیدم یه صدای ترانه میاد، توجه نکردم گفتم شاید صدای ضبط ماشینه، قبلنا فلوت میاوردن یا آهنگ خواننده های محزون رو میذاشتن ولی یکم که دقت کردم دیدم شکیلا داره میخونه، به خخخدا!! (حالا فکر کن هفته پیش یه خانواده با سگشون اومده بودن قبرستون)

 

این سه، نشانه هایی است که باور کنیم برخی ملت واقعا  رَد دادن!

۲۲ آذر ۹۹ ، ۰۸:۲۵ ۶ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۴
این جانب

خسته شدم

خسته ام از این همه بی کاری، از بی مصرفی، از بی خاصیتی، از بی فایده بودن...

 

خسته ام از اینکه میبینم مجبورم حرف کسی و گوش بدم که هیچی حالیش نیست و تو جایی کار کنم که هیچ هم و غمی برای کار کردن ندارن

 

خسته شدم از این 8 سال بایکوت بودن، یکجا نشستن و انزوا ...

از این 8 سالی که یه گوشه افتادم فقط دارم روزها و ماه ها و سالها رو میشمارم که بازنشسته بشم و برم !

 

خسته شدم ...

 

خسته شدم از اینکه با یه مشت آدم مفت خور و خنگ و بی هوش و خودخواه باید سر کنم ...

 

دلم یه کار درست میخواد، یه کار واقعی، یه کاری که اثری داشته باشه، ثمری داشته باشه...

 

 

۱۹ آذر ۹۹ ، ۱۰:۵۴ ۹ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۳
این جانب

ابن مقفع

کتاب کلیله و دمنه رو ابن مقفع به عربی برگردونده، تو مقدمه ای که میخوندم به طرز فجیعی کشته شده، تقریبا یه چیزی مثل قتل جمال خاشقچی!

 

جالب اینجاست برای کشتن این یک نفر، که از قضا خیلی هم آدم مهمی نبود، چه جار و جنجال هایی که نکردن، ولی هر روز داره تو همین منطقه خودمون کرور کرور آدم کشته میشه کسی به کتفشم نیست!

 

وقتی بخوان کسی رو گنده کنن، تو بوق ش کنن، میکنن، وقتی هم نخوان از چیزی حرف بزنن نمیزنن؛ رسانه ها رو میگم.

 

۱۸ آذر ۹۹ ، ۱۳:۰۱ ۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۲
این جانب

منطق و استدلال

مدت ها پیش، با یه آخوندی حرف میزدم، بهشون گفتم من شما آخوندها رو قبول ندارم، چرا باید بهتون خمس مال بدم؟؟

 

برگشت حرف جالبی بهم زد، گفت هرجای دنیا بخوای مالیات بدی، به زور هم که شده ازت میگیرن، اگرم فرار کنی سر بزنگاه بالاخره خِرِت رو میگیرن و ازت میگیرن و اگر ندی کلی برات محدودیت درست میکنن، ولی خمس رو مگه ما آخوندنا مجبورتون کردیم بدین؟؟؟ خب نده به ما چه اصن!

من با اینکه هنوزم که هنوزه به لحاظ اعتقادی شبهه دارم و مورد مصرف خمس رو جای دیگه میدونم، با این استدلال و منطق قبولش کردم، هر چند قبول کردن معناش اجراش نیست.

 

در مورد خیلی چیزهای دیگه هم ممکنه اشکال بگیرم ولی شواهد و قراین و دلایل و منطقش رو میبینم بعد نظر نسبت بهش پیدا میکنم؛ مثلا وقتی یه مطلبی رو دشمن های این مملکت تو بوغ و کرنا میکنن، من به اون مطلب شک میکنم که نکنه یه کِرمی توش خوابیده!

 

یا اینکه وقتی مثلا دشمن های این مملکت یا رسانه هاشون یا کاسه لیس های داخلیشون علیه کسی یا موضوعی موضع میگیرن،‌ شک من بلند میشه که نکنه اون موضوع یا شخص کارش درسته و حق با اون باشه، هر چند ممکنه من هم خیلی دل خوشی ازون نداشته باشم.

 

به هر حال یکی از انواع استدلال اینه که ببینی دشمنت از چی عصبانی و بر افروخته است و اونجاشو سوزونده یا از کی داره طرفداری و حمایت میکنه؛ شاید خیلی درست نباشه ولی دشمن دشمنت، میتونه دوستت باشه!

 

و موقع حرف زدن و حتی فکر کردنم، خیلی مراقبم همون حرفی رو نزنم که دشمنم داره میزنه یا همون فکری رو نکنم که دشمنم میخواد تو ذهن من بندازه یا به عبارت بهتر تو زمین کسی که میخواد سر به تن من نباشه بازی نکنم.

فکر نکنم این رویه م خیلی بی منطق باشه.

 

۱۶ آذر ۹۹ ، ۰۸:۴۳ ۱۲ نظر موافقین ۷ مخالفین ۳
این جانب

وقتی میخوای زن بگیری

سلام

 

فکر کنم دوران کرونا باعث شده که آمار ازدواج بالا بره و تمایل بیشتری برای ازدواج ایجاد بشه به خاطر همین به آقایونی که تمایل دارن ازدواج کنن مواردی که به ذهنم میرسه و به تجربه دیدم و چشیدم و شنیدم خدمتتون عرض کنم:

 

وقتی میخوای زن بگیری حتما به این نکات توجه کن:

 

اول از همه خوب به مادرش دقت کن، ببین چطور مادریه، اگه مادر فهمیده و کدبانو و با شخصیت و بزرگوار و بزرگمنش بود، احتمال خیلی زیاد دخترش هم همونطوری خواهد شد.

 

دوم با پدرش صحبت کن، اجازه بده دغدغه هاش رو برات بازگو کنه و براش حرف بزن، ببین مشترکات فرهنگی و اعتقادی میتونی توش پیدا کنی یا نه

 

سوم رو خود دختره کار کن، ببین فردا روز که برات عادی میشه میتونی روش حساب کنی و خونه و زندگی و بچه هات رو بسپاری بهش یا نه؟

 

و چند نکته زیر رو حتما دقت کن:

 

اگه دیدی مادرش به درد نمیخوره، تنبل و بی عرضه است، نه شخصیت داره و نه هنری،‌ خاله و خواهر و این ها نظرشون همه جا وارده و قراره همه جا سرک بکشن و از این چیزا، بهت توصیه میکنم که خودت رو تو هچل اونها نندازی

 

اگه دیدی، باباش چپ و راست داره طرف دخترش رو میگیره و فقط به فکر منافع ظاهری دخترشه، از اون بابا هم آبی برای تو گرم نمیشه ونمیتونی به اون بابا برای تداوم و گرمابخشی زندگیت اتکا کنی

 

و اگه دیدی از سر هیجان، حالا هیجان عاطفی یا جنسی به دختری تمایل پیدا کردی، یا اون دختر از سر نیاز اینکه فقط میخواد شوهر کنه با هر حالتی باهات موافقه، بهتره کمی دست نگه داری و با تردید بیشتری به این رابطه فکر کنی...

 

+ روابط بین آدم ها، فرمول های متفاوتی رو میطلبه و نمیشه یه نسخه واحد برای درد مشترک داد، کلیات رو میشه بیان کرد ولی تو جزئیات باید خودت رو ببینی ، فضای ذهنی و عاطفی و خانوادگی و اجتماعی ت رو و اینکه یادت باشه اصولا کلیات هیچ وقت دروغ نمیگن و دقت کنی، همین.

۱۲ آذر ۹۹ ، ۱۰:۲۹ ۱۴ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۵
این جانب

ریشخند سازش

وقتی دختره اسرائیلیه رو شخصیت های همیشه درحال سازش کشور تحویل میدن، فرداش سربازای دیگه شون به ریشمون می‌خندن و یکی از باارزش ترین شخصیت هامون رو میکشن ...

۰۷ آذر ۹۹ ، ۲۳:۲۵ ۵ نظر موافقین ۹ مخالفین ۲
این جانب

شاخ و دم حماقت!

چقدر یه آدم میتونه احمق باشه که سلامتی بچه ش رو به خطر بندازه بخاطر اینکه تاریخ تولدش رُند بشه!

 

حماقت هایی از این دست شاخ و دم ندارن, مثلا مادری که به بچه ش شیر نمیده فقط به خاطر اینکه اندامش به هم نخوره!!

۰۵ آذر ۹۹ ، ۱۰:۱۴ ۱۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۲
این جانب

دو هفته شاد

سلام

 

به نظرم این روزها بیشتر از هر چیزی باید خودمون رو از استرس دور کنیم و کمی شاد باشیم، آقایون عادت دارن خاطرات سربازیشون رو هی تعریف کنن و کلی ازش لذت ببرن، عیال عادت کرده،من خاطرات خواستگاری هایی که رفتم تعریف میکنم و قش قش میخندم ...

 

برای هر کدوم ازشون هم یه اسمی داریم و یه مشخصه ای، این وسط خودمم یادم بره عیال یادآوری میکنه که این شبیه فلانی بوده، (انقدر تعریف کردم میگن انگار خودمم باهات رفته بودم خواستگاری :)))

 

چندتا از شاخص هاشون رو براتون تعریف میکنم و بدونین نیشم تا بناگوش بازه(خواستین بگین نیشتو ببند قباحت داره تو این سن از این حرفا رو بزنین راحت باشین):

 

1.دختر هفت قلم: یه دختر بود، رفتیم خونه شون، روی پلکش رنگین کمان کشیده بود، رفتیم تو اتاق حرف بزنیم، خواست چادرشو در بیاره دقیقا انگار قراره بهم تجاوز بشه مانعش شدم و گفتم همینجوری راحتترم ... من همش تو نخ رنگای پلکش بودم که داشت یواش یواش محو میشد و تقریبا آخراش رنگی به روش نداشت ... یکی دو بار هم بیرون رفتیم نیمدونم چه کرمی داشت یه پاشنه بلند پوشیده بود نمیتونست راه بره هی چپ و راست بهم میخورد ....

 

2.پاچه سیاه: یکی از دوستام سالها پیش شاید به شوخی یا جدی بهم گفته بود دختر میخوای انتخاب کنی پاشنه ی پاشو رو نگاه کن، خیلی نحیف نباشه، پاچه کلفت بگیر برات بچه های قوی میاره، اینم عین چی افتاده بود تو مخ من و هر بار من این کار و میکردم؛ القصه ما رفتیم خونه دختره، دختره یه کت شلوار خیلی جذب پوشیده بود، من قشنگ خط زیر پوششم میتونستم ببینم، یه صورت سفید و گرد و یه آرایش نسبتا زیاد (البته از نظر من) ... وقتی باباشون داشت صحبت میکرد یهو یاد اون حرف دوستم افتادم یهو چشمم ناخودآگاه رفت سمت پاشنه پای دختره، و از اونجا که موقع نشستن کمی شلوارش بالا اومده بود، بالای غوزک پاش پیدا بود و دیدم پوست پاش عین قیر سیاهه، بعد یهو صورتش رو دیدم عین چی سفیده!! تو راه برگشت خونه، به همشیره گفتم این دختره صورتش سفید بودچرا پاش سیاه بود، گفت داداش ساده من انقدر دخترا راه بلدن و آرایش میکنن کلاغ جای قناری جا میندازن (نمیدونم چه مرگیه، اونی که سفیده سبزه میکنه و اونی که سبزه است سفید!! چه مرگتونه که خودتون نیستین)

 

3. اخلاق مردونه: یه بار داداش دختره خواسته بود اول با من حرف بزنه منم اعتقادم این بود که به خانواده دختر باید احترام بذارم، خصوصا پدر و برادرش (راستش خیلی مادر دختر برام جایگاهی نداره)؛ آره منم رفتم، باهم رفتیم هتل ارم(فکر کن من دختر اونجا نمیبردم ولی داداشش رو بردم اونجا) صحبت کردیم وسط صحبتاش گفت من اگه زنم وسط روز بگه دلم برات تنگ شده بیا خونه همه چیز و ول میکنم میرم خونه تا به خواست دل همسرم توجه کرده باشم ... منم نامردی نکردم در جواب بهش گفتم راستش من اخلاقم مردونه است از این کارا نمیکنم، چه معنی داره وسط کار زنگ بزنه من دو ساعت راه برگردم که دلش تنگ شده!!! بیچاره پسره (البته مرد جا افتاده ای بود) بعدش خلاصه کرد و اجازه داد با خواهرش حرف بزنمو چند باری رفتیم و اومدیم ولی خب به درد من نمیخورد!

 

4. دنبالم بیا؛ یه دختره بود میگفت مثلا اگه یه روز برم دکتر یا یه جایی برم میای دنبالم منو برسونی خونه، از اونجا که با کسی تعارف نداشتم بهش گفتم ببین من برسم خونه، برم ماشین بردارم وسط ترافیک به تو برسم دو ساعت میشه، خب برو ایستگاه اتوبوس سوار اتوبوس شو، سر کوچه پیاده شو نیم ساعتم طول نمیکشه چه کاره آخه من این همه راه بیام! 

 

5. اینو نمینویسم چون عفت عمومی لکه دار میشه

 

حالا هر کدومش جزئیات جالبی هم داره، این بود بخشی از خواستگاری های من ...

 

+ جان هر کی دوست دارید، بغض نکنین، غیظ (غیض سابق) نکنین، تاسف نخورین، بخونین و بخندین 

 

++ دل تنگی، از یه جایی به بعد شادی آوره ...

 

+++ خیلی ناراحتم که اینقدر دیر ازدواج کردم، نزدیک چهل سالگی زن گرفتن واقعا خیلی چیزها رو نداره و نمیتونی تجربه کنی و دیگه مزه نمیده و فقط باید طاقت بیاری و بسازی! این مسابقه زوجی نو رو که میبینیم مخصوصا این دختر پسرای کوچولویی که ازدواج کردن خیلی حسرت میکشم ... خوش بخت باشن ان شالله

۰۱ آذر ۹۹ ، ۰۹:۲۳ ۳۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۶
این جانب