۷ مطلب در تیر ۱۴۰۲ ثبت شده است

میدان قیام

پنجشنبه صبح یه دوره ای بود رفته بودم حوالی میدان قیام,  این میدون یکی از میادین پائین شهره نزدیک میدان خراسان و میدان شهدا و به شدت فضای مذهبی ای داره, پره از مسجد, حسینیه و دارالقرانه, با همه معضلات اجتماعی مثل اعتیاد که اطراف این محله زیاده ولی به شدت فضای این سمت شهر امن و آرامبخشه؛ آدم رایحه آرامبخشی ازش استشمام میکنه. تقریبا همه حسینیه ها قبل از ظهر برنامه داشتن؛

 من بعدش ماشین رو بردم تعمیرگاه یه ذره میوه خریدم و به سمت خونه راهی شدم؛ آخه هم میوه خیلی ارزونتر بود هم دستمزد تعمیرکار ماشین...

 

تو راه هر چی به سمت محله های متوسط و رو به بالا میرفتم حال و هوای محرم خیلی کمتر دیده میشد, به نسبت سالهای قبل ایستگاه های نذری و هیات های کمتری دیده میشد, محله خودمون که دیگه رسما همه رفتم اندرونی و تو خیابون خبری از ایستگاه صلواتی نیست, اومدم خونه از خانم پرسیدم چی شده امسال خبری نیست, گفت ظاهرا برای اینکه دعوا نشه و حساسیت ها بلند نشه ایستگاه و بلندگو تو خیابون نذاشتن و همه بردن توی مساجد و مدارس و هیات ها؛ تازه هیات لات و لوت های محل هم کلا جمع شده ...

خیلی ناراحت بودم, با شنیدن حرفاش بیشتر قیافم تو هم رفت...

 عیال گفتن تو که اعتقادی نداشتی به هیات چرا ناراحتی؛ مگه همین رو نمیخواستی؟!؟

 

من گفتم انتقاد من به وضعیت دینی و هیات بازی برای رفع انحراف از دینه, برای ضایع نکردن اصول زیر پای فروع و حواشیه, برای نیومدن خرافات و انحرافات تو دین توجیدیه, دلیل اثبات حرفمم اینه که همون ولگردای هیات لات ها و اراذل محل امسال از سر کینه و حقد و حماقتشون هیات نزدن این نشون میده که اون هیات بازی بیشتر جنبه نمایشی و انحرافی داشته و الا کسی که اعتقاد واقعی داشته باشه با چهار تا فحش و جریان سازی یه عده وحشی خائن که نمیترسه و راه خودش رو عوض نمیکنه

 

من میگم مسجد جای حرف از غیر خدا نیست, هیاتی کسیه که اول نمازش ترک نشه, به غیر از خدا به احدی تکیه نکنه و چیزی نخواد و الا بیای هیات بعدش بری دختر بازی و قلیون کشی و تا نصفه شب ولگردی و دریغ از یه رکعت نماز که اسمش دینداری نیست, هر غلطی بکنی و تو هیات بهت بگن اگه سینه بزنی همه غلط هات محو میشه نتیجه ش میشه اینکه چند نفری که از محله ما تو همین وحشی بازی های چند ماه پیش کشته شدن و چقدر آرامش روانی محل رو گرفتن عضو همین هیات ها بودن, طبل زن و خوننده و فلوت زن و سنج زن و زنچیر زن و علم بلند کن همین هیات ها بودن,  از اون ور دنباله رو های هیات ها شدن یه عده سگ باز روسپی پوش و بی حجاب و هتاک که عین این عقب مونده ها تو محل دارن خودنمایی و عقده گشایی میکنن ...

اینا ثمره همون انحراف دینیه که به اسم هیات زدن و دسته راه انداختن های الکی و نمایشی و بدون مغز و اعتقاد ترویج شد ولی برای اصلاحش کسی قدم بر نداشت و همه گفتن امام حسین درست میکنه غافل از اینکه نظامر الهی این مدلی نیست! 

 

این همسایه بغلی ما یکی از همون ولگرد های محله است, همیشه نصفه شب طبل رو میاورد خونه ش یه چند تا هم دم در میزدن و من از خواب یهو بلند میشدم و به جد و آبا خودش و هر کی این مدلی هیات داری میکنه فحش میکشیدم , اون شب به عیال گفتم چقدر دلم برای طبل زدن های نصف شب این پسره تنگ شده ....

۳۱ تیر ۰۲ ، ۰۸:۱۸ ۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱
این جانب

زن های بی عرضه !

دشب خونه یکی از اقوام عیال مهمون بودیم, خانم صاحب خونه خواهرش رو هم دعوت کرده بود, هر دو خواهر آدم های فس فسی و چسان فسان و فقط یه بچه تقریبا بزرگ 8 -7 ساله داشتن ...

 

بچه ها یکیشون وحشی بود و اون یکی منزوی و گوشه گیر ... به هیچ وجه هم با هم نمیساختن ... هنوز نمیتونستن خودشون غذا بخورن, ولی جفتشون کلاس موزیک و زبانشون به راه بود همه آهنگ ها رو هم بلد بودن بخونن 

 

بعد که بچه ها دعوا میکردن و ماماناشون فقط صداشون میکردن, حرف بچه ها شد و گفتن آقای اینجانب چیکار کنیم, گفتم وقتی عرضه ندارید یه بچه بیارید که این بچه ها همبازی داشته باشن تا اینجوری  با دیدن یه نفر دیگه از خود بی خود نشن به بچه هاتون گیر ندین, به بی عرضگی خودتون گیر بدین, صدتا کلاس بیخود و با خود میفرستین اون بچه الان وقت بازیشه و بازی, همبازی میخواد, زبان و موسیقی و هزار کوفت و زهر مار دیگه رو بعدا هم میشه یاد گرفت ولی بازی رو دیگه نمیشه انجام داد چون فصل بازی تموم میشه ...

جفتشون گفتن با لحن زنانه مشمئز کننده ای آاااقققااییی اینجانب یعنی ما بی عرضه ایم؟؟

منم گفتم معلومه که بی عرضه اید!

(بهشون برخورد انگار)

عیال که داشت با یه لبخند زیر پوستی من رو نگاه میکرد گفتم تو هم دست کمی از اونا نداریا ... 

(اونجا بود که یکم از برخوردنشون کم شد!)

 

لطف کنه کسی نیاد بگه, الان وضعیت جوری نیست که چند تا بچه بیاریم و اوضاع اقتصادی و اجتماعی خرابه و از این مزخرفات؛ لااقل برای من و خانواده و هفت پشت این ور و اون ور تر و اطرافیان و همسایه ها و آشناها همکارها و حتی نظافت چی خونه مون وضعیت اقتصادی خراب نیست که هیچ تازه همه از هر چیزی چند تا چند تا دارن !

چند تا ماشین, چند تا خونه, چند تا ویلا, چند تا سفر خارجی, چند تا کلاس, چند تا کوفت چند تا درد ولی بچه فقط یکی, اونم به زور!

 

مطلب کاملا مرتبط:

نسل گشاد

۲۸ تیر ۰۲ ، ۰۷:۵۲ ۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۸
این جانب

از کدوم نوعش هستیم؟

بعضیا کلا کِرم دارن

بعضیا فقط بعضی وقتها کِرم میریزن

بعضیا هم فقط در برخورد بعضیای دیگه کِرم میریزن

بعضیا هم فاقد هرنوع  کِرمی هستن

 

البته این مطلب مخاطب خاصی نداره

۲۵ تیر ۰۲ ، ۰۷:۵۶ ۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱
این جانب

کدوم با اهمیت ترن؟

رفتگر محله ما اگه یه روز نیاد, آشغالا جمع میشه اگه یه هفته نیاد بوی گند محله رو پر میکنه و اگه یک ماه کار نکنه تمام شهر رو عفونت و زباله میگیره و عامل مرگ و میر زیادی خواهد شد

ولی پزشک محله ما اگه یک ماه نیاد فوق ش چند بیمارش در مضیقه باشن و شاید مشکلی براشون پیش بیاد ...

 

حالا به نظرتون کار یه رفتگر مهم تره یا پزشک؟؟

کار یه رفتگر با ارزش تره یا پزشک؟؟

 

من مقایسه بین رفتگر و فوتبالیست و مربی ورزشی نمیکنم, چون تو بی اهمیت بودن و بی ارزش بودن ذاتی مثلا فوتبالیست و بازیگر و خواننده حرفی نیست, ولی  واقعا اثر و لزومی که یک رفتگر تو جامعه داره رو مثلا پروفسور سمیعی هم داره؟؟؟ کدومشون موثرتر و لازم ترن؟ با این هم کاری ندارم که مثلا درآمد کدومشون بیشتره و آیا بین درآمد و اهمیت تناسبی هست یا نه؛ فقط میخوام بدونم کدومشون موثرتر و با اهمیت تر هستن

 

این سوالیه که خیلی وقت ها ذهن من رو مشغول کرده...

۲۱ تیر ۰۲ ، ۱۱:۱۷ ۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۴
این جانب

آرزو

یادمه, یه مدت همیشه آرزو داشتم از این ساعت های خودکار داشته باشم, درست عین ساعت خدابیامرز بابام, خیلی آرزوم بود, دست هر کسی میدیدم دلم میخواست؛ 

یه وقتایی آرزوم بود از این انگشترهای خوشرنگ عقیق داشته باشم, خیلی دلم میخواست ... واقعا دست هر کسی میدیدم حسرتش رو داشتم؛

یا وقتی پراید داشتم, دلم ماشین بهتر میخواست

یه مدت از یه دختره خیلی خوشم میومد, یعنی میدیدمش دست و دلم میلرزید و ...

و خیلی چیزای دیگه ...

 

اما الان, ساعته شده وبال گردنم, میرسم سرکار درش میارم دستم خسته میشه, انگشتره رو در میارم احساس خفگی میکنم و همش نگرانم گم نشه, چند تا ماشین چند برابر قیمت پراید گرفتم اولا نگران بالا پایین شدن قیمت هاشم, دوما انقدر زود هزینه بیمه ثالث و بدنه و ایناش میرسه که انگار فقط خرجش گردنمه و نگهداریشون ... تازه اون دختره رو هم رفتارش رو با همسرش دیدم یه بار حالم ازش به هم خورد و....

 

حسرت هایی همینقدر پوچ و و الکی! 

به نظرم هممممممممه آرزوها و حسرت های این دنیایی همینقدر پوچن و اصلا ارزش اون همه غصه و آرزو و طلب رو نداشتن, اصلا ارزش وقت گذاشتن و تلاش کردن برای به دست آوردن نداشتن.

۱۴ تیر ۰۲ ، ۰۷:۲۹ ۱۳ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۲
این جانب

3 تا سوال خصوصی!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۰ تیر ۰۲ ، ۰۸:۴۱ ۰ نظر
این جانب

من هیئتی نیستم!

روز چهارشنبه یکی از همکارا همینجوری بدون هیچ مقدمه ای گفت داریم هیئتمون رو داریم تعمیر میکنیم هیشکی نمیاد کمک کنه, میخوای بیای؟ منم گفتم کارش چیه, گفت آجر چینی و این جور کارا

گفتم باشه فردا ان شالله میام, تعجب کرد و گفت باشه ...(فکر کنم فکر کرد الکی میگم)

 

پنجشنبه بعد از برگشت از بهشت زهرا و سرخاک پدرم حاج خانوم رو گذاشتم خونه و خودم رو رسوندم به جایی که گفته بود خب فقط آدرس خیابون رو گفته بود, ساعت 8 بود و زنگ زدم به همون رفیقم انگار تازه از خواب پاشده بود, گفت إ رفتی! گفتم آره دیگه مگه دیروز نگفتم ... گفت بمون تا بیام ... منم دیدم تا بیاد یه یک ساعتی طول بکشه همینجور که داشتم قدم میزدم دیدم یه در بازه و قیافه ش به این حسینیه های خونگی میخوره, پارکینگ یه خونه رو حسینیه کردن ... 

رفتم تو و خودم رو معرفی کردم و با استقبال خوبی مواجه شدم و شروع کردم به کار کردن, چهار تا کارگر افغانی داشتن کارای بنایی تخصصی تر رو انجام میدادن من و یکی دو نفر دیگه هم کارای دیگه رو انجام دادیم زیر دست کارگر افغانی ها هر چی میگفتن انجام دادم... البته تا ظهر چند نفر اومدن و اضافه شدن

 

از اول صبح تا غروب که اونجا بودم یه بند مداحی گذاشته بودن, منم واقعا سرسام گرفتم, هی به این دوستم میگفتم آهنگ حمیرایی هایده ای چیزی نمیذارید اقلا از این پاپ های مجاز بذارید؛  مغزمون رو بردین حاج منصور گذاشتین هی, زیارت جامعه تموم نشد اعصابم خورد شد ...

البته اون چند نفری که دم ظهر اومدن وسطاش تا میتونستن به بهانه های مختلف جیم میزدن, حالا هر کسی یه مدلی, بر عکس من هر کاری میدیدم زمینه انجام میدادم, تازه در حالی که اساسا اعتقادی به اون مکان و کارکردش نداشتم, هر چند نمیدونستم چرا اومدم ولی حس میکردم شاید به یه دردی بخوره...

 

اونایی که میومدن خیلی خوب باهم حرف نیمزدن ,الفاظ رکیکی استفاده میکردن باهم, همدیگه رو حواله میدادن به اعضا و جوارحشون, سیگار میکشیدن و اهل قلیون بودن, در حالی که پیش من کسی که سیگار بکشه و اهل قلیون باشه کلا مردوده, اکثرا هم موتور سوار ...

آخراشم گفتن آقای اینجانب دوشنبه ها هیات بیاین حتما؛ بهشون گفتم من خیلی اهل هیات (بازی) نیستم

 

درسته از این آدمهای هرز و قاطی و پرت و عقب مونده ای که ول و بیحیا و بیحجابن, سگ بازن, دختر بازن, عرق خورن و اهل بساطن و اینا قطعا فضای خیلی بهتری دارن و اساسا قابل مقایسه نیست ولی من به شخصه اصلا فضای هیات رو نمیپسندم و اصلا هیاتی نیستم, چی بشه سالی یه بار غذا بدن اونم به اصرار همراهام برم تو یه هیاتی اونم آخر وقتش دم غذا دادن و بیام بیرون چون واقعا سوای کفرگویی هاشون که هر بار با شنیدنش اعصابم خورد میشه, سوای اینکه تفسیرشون از دین رو کلا قبول ندارم از فضای آدم هاشم خوشم نمیاد, از اوپس اوپس کردناشون, از اینکه هر چیزی رو برای خودشون مباح میدونن و اگه کسی خارج از دایره شون همون کار و کنه حیثیت براش نمیذارن، از اینکه فکر میکنن هر غلطی بکنن مجازن و در نهایت با چهارتا سینه زدن و اشک ریختن و عزاداری هممممه گناهاشون شسته میشه میره و... از موتور سوارای قلیونی بدم میاد ...

۰۳ تیر ۰۲ ، ۱۲:۰۲ ۱۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱
این جانب