۳ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

مرد گنده!

یکم که نه، به نظرم خیلی این مطلب دردناکه و نا خوشایند، بهتره اگه دلش رو ندارید نخونین اصلا چیز خوبی نیست!

 

این مدت یک روز در میون برای تجدید پانسمان میرفتم بیمارستان سوانح و سوختگی، درد و سوزشش یه طرف، اضطراب و ترس و بهتره بگم وحشت و دل ریختن ش یه طرف دیگه، عین یه دختر بچه ترسو شبی که صبحش قرار بود برم تجدید پانسمان خوابم نمیبرد ... تا صبح که برم زخم رو بشورم و برم بیمارستان تا پانسمانش کنن ...

 

شستن زخم ها، کندن تاول های بزرگ و پوست های ور اومده عین جون کندن بود، یاد شکنجه گر هایی میافتادم که پوست طرفشون رو قلفتی میکندن ...

زجر آور بود

دردآور بود

 

(حتی الانم که بعد از یکی دو هفته یادش میافتم دلم میریزه و خالی میشه)

 

خیلی خیلی سخت بود ... امروز رفتم دکتر، خودش حالش بد شد، قیافه وحشتناکی داشت .. به پرستارش گفت پانسمان کن، گفتم دکتر جان دکترای بیمارستان سوانح و سوختگی گفتن باید باز باشه، گفت تا خونه پانسمان بذار بعدش خودت باز کن و بشورش ...

دوباره یاد شستن افتادم ...

 

عر میزدم ... میلرزیدم ... رعشه تو تنم میومد وقتی باید پوستم رو میکندم .... 

 

وای چقدر درد آوره ...

 

قلبم هنوز درد میکنه ... انگار وجودم نحیف و بی جون شده و انگار جونم کنده شده ... 

 

مرد گنده خجالت نمیکشید از لرزیدنش ... از داد زدنش .. از ترسیدنش!!

 

+ بیچاره پرستارا و پزشکایی که تو این بیمارستان کار میکنن، واقعا دل گنده ای دارن و روان نابودی!

من خودم رو دیدم و فوقش چند نفر دیگه رو، این همه کاهیده شدم!این دکترا و کادر درمان و خدمه چی میکشن و چطور کاسته میشن 

۲۷ مهر ۹۹ ، ۱۳:۴۹ ۹ نظر موافقین ۷ مخالفین ۳
این جانب

سه هفته نقاهت!

حادثه سوختگی شدیدی برام اتفاق افتاده بود و تقریبا سه هفته من رو خونه نشین کرد.

خدا نصیب هیییییچ کسی نکنه واقعا بهم سخت گذشت و چندین بار تا حد جون کندن رفتم... از بیمارستان سوانح و سوختگی هم چیزی نگم بهتره ...

 

این اتفاق علاوه بر اون همه فشار و درد و جون کندن چیزهای دیگه ای هم برام داشت

مهم ترین ش این بود که:

  • چقققققدر ضعیفم و ناتوان
  •  چقدر ادعام در حالی که هیچی نیستم
  • و چقدر ترسو ام.

 

یکی از نکات جالبی که این مدت داشت این بود به عیال گفتم چند تا کتاب برام بیاره این مدت بخونم. برام این کتاب ها رو آوردن:

  1. زناشویی و اخلاق برتراند راسل از کتابخونه مرحوم ‍‍‍پدرم
  2. مکارم الاخلاق حسن طبرسی از کتاب های خود عیال
  3. و چند روز بعد کلیله و دمنه از کتاب هایی که تو کتابای خودم بود.

برام خیلی چینش و انتخاب کتاب هاش جالب بود... و هر چی سوال کردم رو چه حسابی این سه تا رو انتخاب کردی جوابی ندادن!

 

* خدایا همه مریضا رو شفا بده و هر چه زودتر ما رو از شر کرونا نجات بده و قلب و روان و جسممون رو آروم کن.

۲۳ مهر ۹۹ ، ۲۳:۲۷ ۴ نظر موافقین ۸ مخالفین ۳
این جانب

تجدد

 

یواش یواش تعدادشون داره زیاد میشه، نوشته ها و حرف هایی که نمیفهمم یا سنخیتی و قرابتی باهاشون ندارم ...

 

با احترام به همه لینک ها، فقط میخوام بگم چقدر ازشون فاصله دارم:

 

  • این نوشته فیل بان برام خیلی جالب بود، یه فیلمی که از نظر من خیلی مسخره و بی معنا بود رو چنان تحلیل کرده بود که به جای خنده کردن، من رِ  تعجب گرفته بود و دهانی هاج و واج!
  • یا با دیدن وبلاگ دَفتَرچِۀ یادّاشت‌‎هایِ شَخصی تقریبا هیچی از حرفاشون رو نمیفهمم، نه نویسنده نه نظر دهنده ها ... انیمه، اسپویل و ... اصطلاحاتی که هیچ معنایی برای من ندارن...
  • یا این پست نامجو خودش گفته 50 تا فیلم خوب از نظرش رو معرفی کرده، من تقریبا غیر از یکی 49 تای بقیه رو حتی اسمشم نشنیده بودم!!
  • یا این وبلاگ که عکسای بازیگرای احتمالا کره ای رو میذارن و تقریبا هر چند تا وبلاگ یکیشون از این عکسا و آهنگا دارن منتشر میکنن ... با اسم های عجیب و غریب و زبونی که فکر نکنم کسی بفهمه ...
  • و....

خیلی وقت ها، دوست دارم تو جمع نوجوون ها و جوون ها بشینم ببینم چی چی به هم میگن، دغدغه هاشون چی چیاست ...

مثلا وقتی پلی استیشن بازی میکنن یه حرفایی میزنن که اصلا سر در نمیارم، البته خوداشون میگن پی اس!

یا وقتی باهم دعوا میکنن یه فحش هایی میدن من تا حالا نشنیدم ...

 

نمیدونم دارم میترسم یا کنار میام با این قضیه که دوره من دیگه گذشته و باید کنار برم؛ از 82 وبلاگ داشتم اون موقع ها از این حرف ها نمیزدن، شاید یکی از دلایلم برای وبلاگ داشتن این بود که به روز باشم و نظرات جدید رو بدونم و بشناسم ... ولی با این نسل جدید حس میکنم خیلی فاصله دارم ...

 

همین جوریش متهمم که مثل زمان قاجار فکر میکنم، فکر کن قرن عوض بشه و بچه های قرن جدید به من بگن تو مال قرن قبلی و چیزی از ما نمیفهمی!!

 

 

احتمال خیلی قوی، میرسد قرنی به پایان و سپهر بایگان، دفتر دوران ما هم بایگانی میکند.

+ من از دبیرستان از احتمالات بدم میومد، نگران نباشید حالا حالا ها احتمالش نیست البته به شرط حیات و اینکه عیال نفهمه دوباره دارم مینویسم!

 

 

۰۱ مهر ۹۹ ، ۰۸:۱۹ ۹ نظر موافقین ۸ مخالفین ۲
این جانب