اون شبی که از خونه عمو داشتم میومدم خونه , تو راه کرج آخر وقت از یه وانتی تو مسیرم خواستم میوه بخرم , کارت خوان میوه فروش گفت عدم موجودی, دیدم پیامک ش اومده مانده سی هزار تومن, عذر خواهی کردم و خواستم میوه رو پس بدم گفت برو فردا برام کارت به کارت کن, منم میوه رو گرفتم که فرداش برم کارت به کارت کنم ... شب البته اومدم خونه با کارت عیال اینترنتی پولش رو واریز کردم و به شماره ای که ازش گرفته بودم پیام دادم و تشکر کردم.

شنبه ساعت ۵ صبح با زنگ بیدار باش گوشی پاشدم, خیلی خوابم میومد, یه ذره گفتم بخوابم یهو دیدم ای دل غافل دیرشد، هول شدم .. دیشب کارت بانکی م رو نمیدونم کجا گذاشته بودم, دلم نیومد عیال بیدار کنم, دیرم شدخ بود هیچ پولی هم تو کیفم نبود با خودم گفتم خدایا اگه ماشین نیاد دنبالم و یا یه کاری پیش بیاد اصلا پول ندارما, ... گفتم ولش شکن خدا کریمه و در و بستم و راهی شدم

از خونه زدم بیرون که دیدم یه آقایی که قیافه ش به افغانی ها میخورد داره نزدیکم میشه, راستش اون موقع صبح خیلی نترسیدم (البته با خودم بعدا گفتم چرا نترسیدم!) با لهجه افغانی گفت یه مشکلی تو افغانستان پیش اومده الان مغازه باز نیست شارژ بخره اگه بشه براش شارژ بگیرم ... منم بدون هیچ مکثی شماره ش رو گرفتم و براش شارژ کردم, گفت بیست هزار تومن شارژ کن که بتونم تماس بگیرم, منم بیست تومن شارژش کردم از کارتی که فقط سی تومن توش پول بود, از طریق کدهای دستوری... اونم در اومد دو تا ده هزار تومنی بهم داد...

 

 

از اون روز همه ش این تو فکرمه یعنی خدا چه حکمت و توانایی های دیگه ای برای انجام کاراش از جمله روزی رسوندن داره که من بهش هنوز نرسیدم!

 

واقعا کسی باور میکنه ساعت 5 صبح یکی بیاد از من شارژ بگیره پول نقد بهم بده, در حالی که من یه قرون پول تو جیبم نیست و فقط اندازه نیاز اون بنده خدا پول تو کارتمه!؟