دیروز که داشتم باغچه حیاط خونه رو حرس میکردم و به کارگری که اومده بود فقط بیل بزنه کمک کنم، دیدم یکی پشت در تو کوچه داره هر چی فحش بلده نثار کسی میکنه:

بی پدر و مادر

کثافت بی همه چیز

خاک تو سرت کنن الاغ

کی میخوای آدم بشی باز که ریختی

پاشو جمع کن لشتو ...

 

با صدای خیلی بلندی داد میزد ولی خب جوابی نمیشنیدم، گفتم لابد با خودشه یا شوهرش از ترس آبروشه...

از توری درب پارکینگ دیدم خانمه با یه بچه حدودا دو یا سه ساله است ...

 

خیلی خیلی ناراحت شدم، یهو یاد بیمارستان، وقتی کوچولومون چند روزی به خاطر زردی بستری بودن، افتادم. من تمام سه شبانه روز رو کامل دلم نیومد از بیمارستان برم بیرون، و همون جلوی در ان آی سی یو رو صندلی های فلزیش میخوابیدم، پدرا که ساعت ملاقات میومدن برای دیدن نوزاد تازه متولدشده بیمارشون،‌ مادرهایی رو میدیدم که میومدن میگفتن شیرمون رو بدوشین یا شیر خشک بدین ما نمیتونیم بیمارستان بمونیم و از اون شاهکارتر زنی که عیال میگن موقع شیر دادن به بچه ش با عصبانیت میگفته میمون زشت سینه رو بگیر کوفت کن دیگه !!!