مِنبَرهای خطا

به دلایلی که در ادامه خواهم گفتم خیلی اهل هیئت و منبر و وعظ و این چیزها نیستم و از معدود مواردی که مجبور میشم یا پا میده منبری رو حاضر بشم یا بشنوم تقریباً در بیشترشون با خودم میگم با این حجم بالا از کفرگویی، بعضا" شرک گویی، جای فرع و حاشیه رو تو اصل گذاشتن، داستان های دری وری تخیلی گفتن و ... خدا با این مدعیان دین چه در قالب آخوند،‌ چه مداح و سخنران قراره چی کار کنه!؟

 

+ خیلی وقت ها این حرف ها و این آدم ها و طرفداران کور، بی منطق و بی استدلال و متعصبشون بیشتر از اینکه جذب کنن، دفع میکنن و تنفر ایجاد میکنن، از دین زده میکنن، حال بهم میزنن ...

 

۱۳ دی ۰۰ ، ۱۲:۵۸ ۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۶
این جانب

لطفا به حیوانات احترام بگذارید!

بعضی وقت ها ممکنه از زور حماقت و بی شعوری به کسی بگید طرف عین گاو میمونه ...

 

این جور موقع ها به این فکر کنین که احترام گاو با اون همه خاصیت و فهم رو نگه نداشتین

 

این در مورد الاغ هم صدق میکنه

۰۵ دی ۰۰ ، ۱۲:۴۰ ۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۶
این جانب

پول

آدم های زیادی رو دیدم به واسطه پولدارشدن (یا بی پول شدن) اعتماد به نفس،‌ رویه، مرام، منش، سبک زندگی و حتی اعتقادات و علایقشون دست خوش تغییر شده...

نمیدونم چرا!

 

+ خونه ای که توش متولد شدم رو هنوزم بهش سر میزنم، قیمت خونه ای که به دنیا اومدم تقریبا یک دهم قیمت خونه ایه که الان میشینم، نمیدونم آیا منم ده برابر قبل تغییر کردم؟

 

++ ما و تقریبا تمام افرادی که میشناسم در مقایسه با سی یا چهل سال پیش میزان داراییشون به مراتب بیشتر شده، اگه یه خونه داشتن الان دو تا سه تا خونه دارن، اگر از چندتا خانواده یکی فقط ماشین داشت، الان بچه های اون خانواده و بچه های بچه های اون خانواده اکثرشون ماشین دارن ... ولی اون موقع که خیلی از این چیزا نبود به نظرم خیلی بهتر بود. صمیمیت و محبت بیشتر بود ..

۳۰ آذر ۰۰ ، ۱۱:۲۶ ۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۵
این جانب

ماوی

من خیلی اهل فیلم دیدن نیستم، چند سال پیش یه فیلمی دستم رسید به اسم ماوی ماوی، بازیگرش ابراهیم خواننده ترکیه بود، یه داستان عاشقانه که یه پسر روستایی عاشق دختر شهری میشه و بعد دختره سرکارش میذاره و پسره بهش بر میخوره و بعد از اتفاقاتی دختره عاشق پسره میشه ولی دیگه دیر شده و پسره با یه دختر از دهات خودشون عقد میکنه ...

 

لحظه بله گفتن ابراهیم دختره میرسه و اون لحظه بسیار دردناکه، اولین بار که با عیال این فیلم رو میدیدم عین ابر بهار اشک میریختم... عیال خیلی شاکی شد که چرا گریه کردی ... و من بهش جواب دادم دلم برای بابام تنگ شد ...

 

عیال هنوزم بعد از این همه سال باور نداره که من دلم برای مرحوم پدرم تنگ شده باشه و همیشه ازم میپرسن که کسی و دوست داشتی مجبور بودی منو بگیری و از این حرفا ... منم که همیشه میگم کلی بودن که دوست داشتن من شوهرشون باشم ولی من محل آهو بهشون نمیدادم ...:))) اما مگه باور میکنه؟؟

ولی خودم باورم میشه؛ هر صحنه احساسی و عاشقانه ای که میبینم یاد مرحوم پدرم میافتم حتی عاشقانه قدم زدنای دختر پسرا تو خیابون رو ...

 

میخوام بگم تو این سن دیگه رمق و میلی به کشش های عاشقانه متداول ندارم و در دلم آتشیست از علاقه به پدرم ... عشق یا حسرت نمیدونم، پدری که باهاشون رفتار خوبی نداشتم، رابطه خوبی نداشتم و شاید این علاقه بخشی از عذاب وجدانم نسبت به رفتارهام باشه ... ساعت ها کار میکردم شب ها ساعت ده میومدم خونه و ...ازشون دور بودم ، نرفتم پیششون بشینم باهاشون حرف بزنم و ... همه این حسرتها نمیدونم چیه مهم نیست اسمش چیه، مهم اینه که من دلتنگم ... خیلی زیاد!

 

+ تمام ترانه های عاشقانه منو یاد تو میندازه بابا جونم

کجایی کجایی دلم هواتو کرده...

تورو تا نبینم خوب نمیشه حالم

۱۳ آذر ۰۰ ، ۱۲:۳۷ ۱۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۶
این جانب

عشق

به غیر از استثنائاتی تو دنیا به نظرم تقریبا همه رابطه های عاشقانه دختر پسری و یا زن و مردی رو میشه در قالب شهوت گنجوندن؛ این نیروی عظیم شهوته که تداعی کننده و توهم دهنده عشقه، و الا عشق چیزی نیست جز عشق پدر مادر به فرزندش و یا فرزند به پدر و مادرش و علاقه ای که برادرخواهر ها به هم دارن فارغ از هر نوع جنسیتی!

 

+ نمیدونم چرا مدت هاست هر چی میخوام بگم برخی به جای متن و منظور اصلی میرن دنبال حواشی ای که حتی به ذهن خودمم نمیرسه،‌ به همین واسطه پی نوشت هام رو میخورم که نگم. تا ببینیم از این یادداشت چه ان قلتی در میاد! 

۰۷ آذر ۰۰ ، ۰۸:۲۲ ۲۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱۰
این جانب

شهوت

قدرت و میل جنسی و به اصطلاح شهوت نیروی بسیار بزرگی داره که خیلی چیزها رو میتونه جابه جا کنه (حضرت فروید علیه آلاف تحیه و الثنا در مورد قدرت این میل و نیرو  نکات بسیار مهمی رو کشف و بیان کردن)

نباید قدرت این میل و نیرو رو دست کم بگیریم؛ بعضی وقتها میشنویم کوس رسوایی کسی که اصلا بهش نمیاد سر بازار میزنن ولی هر بار من به خودم این اجازه رو نمیدن که شماتت ش کنم، چون میدونم شهوت قدرت عجیبی داره؛

خیلی وقت ها مبتلا به تجربه هایی میشیم که شاید اگر تو حال دیگه ای بودیم هیچ وقت بهش حتی فکر هم نمیکردیم ولی وقتی شهوت مسلط میشه دیگه کاریش نمیشه کرد ...

 

اگه این نیرو رو رها کنیم، قطعا ما رو از بلندی میندازه زمین و اگه کنترل نکنیم، قطعا تهش نابودیه، عین هر چیزی که قدرت زیادی اولش تولید میکنه ... عین مواد مخدر عین هروئین و شیشه ولی به مراتب از اینها شهوت قدرت عجیب تری داره ...

 

+ در نظرم بود مصادیقی رو بیان کنم، ولی دیدم تو متن این یادداشت تا همین جا کافیه

++ تجربه های دوران کودکی یک طرف اولین تجربه های دوران جوانی هم یک طرف دیگه، باید خیلی مراقب این تجربه ها و ذهنیت های پشت بندش باشیم.

۲۶ آبان ۰۰ ، ۱۴:۱۷ ۱۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۸
این جانب

تکراری و تازه!

یادمه پیارسال تو مسیرمون که شمال غرب گردی بود، یه روز تو سواحل رضوانشهر همینطوری نشسته بودم که لذت ببرم از صدای دریا، یه آن چشمم به یه پراید خورد که درش باز بود و ظاهرا جلوش زیرانداز انداخته بودن و یکی دو تا زن با یه مرد و یکی دو تا بچه داشتن آب تنی میکردن، زنه با لباس بود، موقعی که آب بازیشون تموم شد یهو زنه اومد پشت در که لباس عوض کنه، جوری بود که خودش من رو نمیدید ولی من میتونستم ببینمش، من اینجور موقع ها خیلی سعی میکنم نگاهم رو بردارم چون زشته، درست نیست آدم زن مردم رو دید بزنه، من خودم دوست ندارم یه وقت خانوادم تو موقعیتی باشن که کسی امکان دیدنشون رو داشته باشه هیزی کنه و ...

 

بگذریم من یه سفیدی پا دیدم، فاصله م خیلی زیاد بود شاید صد صد و پنجاه متری میشد؛ 

 

یهو یه کرمی افتاد تو دلم که برم زنه رو از نزدیک ببینم، یه چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم بالاخره با این توجیه که میخوام برم کنار ساحل قدم بزنم رفتم سمتشون ... 

 

چشمتون روز بد نبینه، یه پیر زن رشتی کریه المنظری بود، که حالم رو از خودم بهم زد، یعنی به خودم فحش میدادم که به خاطر این زینکه زشته بد ترکیب آمار خودت رو خراب کردی !!؟؟ خاک بر سرت!

 

فرداش مسیر رو ادامه دادیم فکر کنم رفتیم سمت صومعه سرا، یه جایی بود الان یادم نیست... فکر کنم یه جاده کوهستانی سمت ماسال بود، تمام راه چشمم داشت میسوخت جوری که نتونستم رانندگی کنم و مجبور شدم برم از داروخونه دو تا قطره استریل چشمی بگیرم، داروخونه چیه گفت احتمالا عفونت کرده باید چند روزی بریزی!

 

غروبش رسیدیم همون جاده کوهستانی تو ماسال یه اسم عجیب غریبی داشت، اولوسفلنگی مولوسفلنگی یه چیزی تو همین مایه ها، یه کلبه چوبی بالای درخت کرایه کردیم وسایل رو چیدیم که ناهار و عصرونه بخوریم، داشتم میرفتم پایین دستامو بشورم یهو پام لیز خورد و گیر کرد بین دو تا پله فلزی ....

 

یه دو لیتری ازم خون رفت و نتیجه بعد از کلی گشتن تو بیمارستان های مختلف شهر های اطراف گیر یه دکتر از خدا بی خبر افتادیم که هشت تا بخیه زد به پام(از خدا بی خبر بودن رو برای اون میگم که مرتیکه رشتی بی همه چیز برای 8 تا بخیه سه برابر نرخی که باید میگرفت گرفت اونم تو یه مطب کثیف و آلوده!)

 

بگذریم، شب شده بود که دوباره برگشتیم همون کلبه این سری با عصای زیر بغلی و چشمایی که داشت میسوخت و باز نمیشد ...

 

همیشه سر خاک مرحوم پدرم یاسین که میخونم، این آیه ش خیلی برام جالب تره:

الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلی‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یکْسِبُونَ

 

این مطلب قبلا منتشر شده و تکراریه، ولی موضوعش هنوز تازه است چه فایده که عبرت نمیگیرم!!
+حتما یه چیزی پیش اومده دیگه!

۱۹ آبان ۰۰ ، ۱۴:۰۸ ۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۷
این جانب

سعید، اسم تمام مردهای این شهر است.

سعید همکار بغل دستمیه، خیلی وقت ها میبینم و میشنوم که سرش تو گوشی و قریب به یقین چند تا رفیقه مجازی و غیر مجازی داره، حرف میزنن، چرت و پرت میگن و میخندن و شایدم بیرون برن باهم و... 
همین آقا سعید، دو سه هفته است درگیر کرونای خانومشه، چند روزی که عیالشون تو آی سیو بودن و در شرف کما رفتن، چنان بی تاب و بی قرار شده بود نمیتونست تلفن جواب بده، و روزی که خانمش رو میخواستن بیارن بخش چنان خوشحال و شاد بود که خدا میدونه ...

 

وقتی اومد سرکار، گفتم ببین سعید این زنا نمیدونن ما مردا هررررررررر غلط و شیطنتی هم بکنیم، آخر سر جونمون در میره واسه زن و بچه مون و عاشقانه دوستشون داریم حتی اگه به ظاهر نیاریم.

 

یه آره والایی از ته دلش گفت، که همه زدیم زیر خنده ... 

۱۵ آبان ۰۰ ، ۰۸:۳۱ ۱۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱۱
این جانب

بَزَک

چند سال پیش با یکی از بچه ها رفتیم دیدن یکی از دوستان مشترکمون، رفتیم تو اتاقش من کمی صندلیم اون ور تر بود، از کنار مانیتور همکار رو به روییش و میدیدیم؛ دختره با اومدن ما شروع کرد به ماتیک مالیدن!

خیلی سال میگذره، با خودم میگم چرا اون دختره با دیدن ما(من که نه)، شروع کرد به بزک کردن خودش!؟

توی کوچه مون یه عقب نشینی داشت، اون قدیما خیلی میدیدم دخترا که میرن سرکار میان اونجا با آینه جلوی صورت بتونه کاری میکنن

 

یه همکار خانم داشتم، هر وقت کار از ایشون به من میرسید همیشه کلی پودر سفید روی کارا بود

 

بعضی وقتها دست های این دخترها و زنها رو میبینم یه متر ناخن کاشتن، با خودم میگم اینا چی جوری میرن قضای حاجت!؟

 

یکی از عروسای فامیل بود، همیشه ادامه مژه ش یه متر دنباله داشت،‌ یادمه هر وقت میخواستیم راجع بهش حرف بزنیم من میگفتم اون چشم درازه!(بچه بودم خب ... نمیدونستم چیچیه!)

 

قشنگ یادمه زمان ما هر کی عروسی میکرد به صورتش دست میزد، الان دختربچه ها رو تو خیابون میبینم یه چیزی مالیدن

من هیچ وقت نفهمیدم چرا این همه مواد شیمیایی رو به سر و صورتشون میزنن!

واقعا وقتی ابرو به این قشنگی و پر پشتی هست، صورت رنگ به این خوبی داره و ... چرا این چیزا رو میمالن!



 

۰۸ آبان ۰۰ ، ۰۹:۵۲ ۱۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۴
این جانب

100 روز تنهایی

شبکه مستند یه برنامه داره 100 روز تنها قطب شمال ...

چند نفر تو یه مسابقه باید تنها 100 روز تو قطب شمال با یه سری امکانات اولیه به نسبت مناسب دوام بیارن؛

جالب اینجاست که مهمترین چیزی که نگرانشن تامین غذا و مسکن شونه، ولی وقتی تامین میشه، تازه تو وسطای کار دلتنگی و تنهایی شون بهشون چنان فشاری میاره که نمیتونن دوام بیارن و سریع اعلام انصراف میکنن و بر میگردن. انگار سلامت جسم و روان در کنار دیگران بودنه که تأمین میشه...

 

بودن کنار آدمها خیلی مهمه، بودن کنار خانواده، کنار پدر مادر، کنار خواهر و برادر، کنار همسر و اولاد، کنار قوم و خویش و در و همسایه و حتی بودن کنار آدم هایی که در حد یه نطر باهاتن یا حتی کمتر در حد اینکه میدونی میخونن!

 

من فکر میکنم، ما آدمها خیلی ضعیفیم و خیلی به هم محتاجیم و خیلی همدیگه رو دوست داریم.

 

+بعدا نوشت خواهد داشت!

۰۱ آبان ۰۰ ، ۱۱:۲۰ ۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۴
این جانب

عمر گران میگذرد....

هفته پیش چشمام موقع خوندن یهو دودو زد، یهو درد گرفت و تقریبا همه جا تیره و تار شد و نمیتونستم درست ببینم، یکم استراحت کردم و رفتم پیش چشم پزشک ...

 

دکتر دید، گفت برو بینایی سنجی، یه قطره ریختن تو چشمام، انگار برای بازشدن مردمک چشمه، آقای بینایی سنج وقتی سرمو گذاشتم تو وسیله شو و چشمامو نگاه کرد گفت چند سالته؟ گفتم بهش؛ گفت طبیعیه تو این سن یواش یواش چشم پیر میشه و این ضعف ناشی از اونه ...

 

خیلی ناراحت شدم، دید ناراحت شدما ولی نفهمید چرا ...

 

با خودم گفتم فردا لابد عمل قلب باز میکنم،‌ سینمو میشکافن ...

فردا میخورم زمین لگنم میشکنه، باید عمل کنم

فشار و قندم بالا میره باید کنترل ش کنم ...

کلی قرص باید بخورم

تو بیمارستان بهم سوند وصل کنن، لگن بذارم برام و ...

بیافتم تو خونه ...

زمین گیر بشم ...

 

اگه زنده بمونم تا اون موقع، خیلی دور نیست!

 

از اون روز یه غم و غصه عجیبی منو گرفته، باور کنین میدونم نصیحت اینجور آدما چیه ها، ولی نمیتونم از اینکه تو سراشیبی عمر قرار گرفتم خوشحال باشم!

 

+ من همیشه دکتر میرم استرس میگیرم، وقتی خانمه داشت قطره میریخت انگار داشت منو میکشت، خیلی سختم بود، میدونم هم خیلی ها تو سن کمتر عمل شدن و عینک زدن و هزارتا بیماری دیگه داشتن، اصلا بیماری داشتن اشکالی نداره، اینکه داری پیر میشی، خیلی ترسناک و دردناکه ... داره تموم میشه ... 

۲۵ مهر ۰۰ ، ۱۱:۰۱ ۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۵
این جانب

به ساده‌ترین شکل و در ساده‌ترین شرایط حالم خوب می شود

خانم سماواتی لطف داشتن و قابل دونستن مارو به یه چالش دعوت کردن.

از دیشب تا حالا دارم به این موضوع فکر میکنم که چه چیز ساده ای حالم رو خوب میکنه، چیزی پیدا نکردم ببخشید!

 

ولی یه چیز رو خوب میدونم، اونی که حالم رو خراب میکنه، خودمم، فقط خودم!

 

+ چه موقع بدی به این چالش دعوت شدم، از دوستان برای بدشدن احتمالی حالشون معذرت میخوام!

 

آقا غلط کردم، کلی چیزای حال خوب کن دارم، خدایا ببخشید، چقدر باید من نا سپاس باشم آخه

 

× دیدین بیخودی خواب عادله رو ندیده بودم :)))

۲۴ مهر ۰۰ ، ۱۴:۳۰ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۵
این جانب

مرغ همسایه

شاید بیست سی سال پیش یه برنامه بود، تقریبا یه چیزی تو مایه های هزار راه نرفته، یادمه یه مردِ کارخونه دار، زار زار گریه میکرد که زندگیشو به دست خودش نابود کرده، یه زن کدبانو و خوب داشت ولی خب منشی ش با حیله های زنانه ازش دلبری کرده بود و زندگیش کلا از هم پاشیده بود ...

قشنگ یادمه میگفت همیشه همه کت شلوارام اتوکشیده تو کمد بود، همیشه عطر و بوی غذا تو خونه مون بود، همه چی سرجاش و تر تمیز بودن، بچه ها مرتب و سر به راه ... خونه م گرم بود، ولی من گند زدم به همش و الان هیچی سر جاش نیست ...

 

باور کنین با گذشت این همه سال، هنوز من قشنگ اشک ریختن و پشیمونی و تو چهره اون مرد یادمه

 

به تجربه برام ثابت شده یکی از بزرگترین اشتباهاتی که آقایون در تو زندگیشون میکنن، اینه که فکر میکنن مرغ همسایه غازه؛ در حالی که ... اونچه که خودشون خوبش رو دارن از بیگانه تمنا میکنن

 

:(

۲۰ مهر ۰۰ ، ۱۲:۲۲ ۱۰ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۴
این جانب

لاس زدن

چند روز پیش توی آسانسور با یکی از آقایون شیک محل کارم بودم، نمیدونم چرا بمن محل نمیذاشت، خیلی شیک با یه اخمی ایستاده بود، تا طبقه پنجم که اومد خانمی سوار شد، من خودم در حد سلام علیک میشناختمشون، ولی به ناگهان دیدم با تغییر ژست و لحن و نگاه  سر صحبت رو باز کرد و شروع کرد به حرف زدن راجع به مسائل کاری و این حرف زدن تا پیاده شدن پیش رفت...

 

من جدا شدم و خداحافظی کردم و کاری داشتم انجام دادم شاید یه بیست دقیقه ای طول کشید، برگشتنی دیدم همون دو تا کنار راه روی آسانسور همچنان دارن حرف میزنن ...

 

این مورد بارها در مورد خودمم پیش اومده، حالا شاید شکلش به این تابلویی نباشه ولی خیلی پیش اومده با خانم ها راحت حرف زدم و علاقه مند بودم بحثم طولانی تر بشه!

 

به نظرم یکی از زشت ترین کارهایی که یه مرد میتونه انجام بده، لاس زدن با زن مردمه!

 

شاید بعضی زن ها خوششون بیاد و پایه باشن ولی به نظرم اصلا خوشآیند هیچ کسی نیست کسی فقط به خاطر اینکه جنس مخالفشی باهات راحت لاس بزنه!

 

یکی دو تا وبلاگ دیدم نوشتن نامحرم در فضای مجازی هم نا محرم هست و خیلی رعایت این مسائل رو میکنن. و این خیلی درسته (هر چند خودم رعایت این چیز درست رو نمیکنم)

 

+ یه اتفاقی افتاده که اینو مینویسم و نمیدونم چطور باید این مساله رو مطرح کنم که درست باشه!

۱۷ مهر ۰۰ ، ۱۴:۱۸ ۱۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۵
این جانب

adele

پریشب خواب اَدِل رو دیدم؛

من همیشه اسمشو عادله صدا میکنم ولی تو خواب اسمشو ادل میگفتم!

تو یه خونه بودیم، انگار با هم یه نسبت فامیلی نزدیک داشتیم، بهم گفت میشه برم از هلیکوپترش یه وسیله بیارم، منم گفتم سوئیچ کجاست با ماشین برم، برگشتنی مسیر سر بالاییه سنگینه نمیکشم بیارم؛ اونم پاشد نماز خوند و بعدش رفت خوابید...

یه تی شرت سفید چرک و کوتاه تن ش بود...

بهم گفت آهنگامو دوس داری، منم گفتم بد نیست،‌ جالب بود که سِت فایر و هلو ایتس می رو بلد بودم، ولی نخوندم روش زیاد نشه، تازه باهاش عکس هم ننداختم با خودم گفتم در شأن من نیست باهاش عکس بندازم، که چی مثلا!

 

دو روزه ذهنم رو مشغول کرده این خواب؛ چطور میشه کسی و که تقریبا چند ساله هیچ آهنگی ازش نشنیدی اینطوری انقدر نزدیک بیاد به خوابت !!

اصلا خواب چیه؟؟

چطوری خواب میبینیم؟؟؟؟

چطوری یکی میاد اینطوری تو خوابمون ؟!

۱۲ مهر ۰۰ ، ۱۲:۳۱ ۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۴
این جانب

چرا باید اینطوری باشه ؟!؟!

بعضی وقت ها بعضی چیزها رو متوجه نمیشم، چند تا چیزی که در ادامه مایلم راجع بهش حرف بزنیم:

  1. به نظرم فوتبال و هواداری از اون و جنجال های پیرامونش یکی از بی ارزش ترین و بیخود ترین چیزهاست و سرآمد برنامه های بی فایده ای که وجود داشته برنامه نود بوده و بی خاصیت ترین اطلاعاتی که میتونه یه نفر داشته باشه رو فردوسی پور داره، حالا چرا انقدر مساله مهمیه که یه طیف خاص هم نه یه طیف گسترده ای از رسانه ها روی برگشتن این برنامه نه تنها بی خاصیت که به نظرم مضر اصرار دارن و شادمان هستن، برام عجیبه!
  2. به قول جناب مرآت بزرگوار اون موقعی که یه قشر خاصی شجریان گوش میدادن،‌ این سینه چاکان امروز شجریان مسخره شون میکردن، حالا چی شده که همونا افتادن دنبالش و یه جوری ازش حرف میزنن واسه کراشاشون هم اینجور احساساتی نمیشن!
  3. تا چند ماه پیش من فکر میکردم با اون جریان که داشت پیش میرفت، تا اسفند ماه به سن های بیست سال اینا برسه، چطور میشه مهر شروع نشده، بالای 12 ساله ها رو واکسن زدن، یه جای کار درست نیست، یعنی میشه و نکردن یا نمیشده و نکردن، اگر میشده خدا میدونه چه کارهایی میشده که نکردن!
  4. خاطرم میاد اواسط دولت احمدی نژاد، امریکا و اینگلیس طرح محدود کردن واردات بنزین و کلید زدن، که با اون بحران دولت رو زمین بزنن، الان حمل و نقل بنزین تو اینگلیس شده بحران، جالب اینجاست رسانه های اونها(دیلی میل و بی بی سی اینگلیسی رو بخونین متوجه میشین) انگار نه انگار اتفاقی افتاده ولی اگر واسه ما بود رسانه های داخلی و مردم همیشه سر در گوشی خودشون رو تام و جری میکردن که این دولت عرضه تهیه بنزینم نداره و بریزید تو پمپ بنزینا آتیش بزنینشون!(چقدر جالبه همون چیزی که تو کشور ما دنبالش بودن الان تو کشور خودشون گریبانشون رو گرفته)
۱۱ مهر ۰۰ ، ۰۸:۴۶ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۶
این جانب

عقدنامه (قسمت آخر)

یادداشت قبلی راجع به یک بند از عقد نامه که به صورت پیشفرض تو همه عقدنامه ها اومده و تقریباً همه امضا میکنن حرف زدیم، نظرات مخالف و مخالفت هایی بود، حالا نظرتون رو به بخش آخر عقد نامه جلب میکنم ببینین چه چیز هایی رو برای خانم ها اعطا کردن:

 

2- ضمن عقد نکاح، زوج به زوجه وکالت بلاعزل با حق توکیل غیر داد که در موارد مشروحه ذیل با رجوع به دادگاه و اخذ مجوز دادگاه پس از انتخاب نوع طلاق خود را مطلقه نماید

 

این موارد عبارتند از:

 

  1. استنکاف شوهر از دادن نفقه زن به مدت ۶ ماه به هر عنوان و عدم امکان الزام او به تادیه نفقه و همچنین در موردی که شوهر سایر حقوق واجبه زن را به مدت ۶ ماه ایفا نکند و اجبار او به ایفا هم ممکن نباشد.
  2. سوء رفتار یا سوء معاشرت زوج به حدی که ادامه زندگی را برای زوجه غیرقابل تحمل نماید.
  3. ابتلای زوج به امراض صعب‌العلاج به نحوی که دوام زناشویی برای زوجه مخاطره‌انگیز باشد.
  4. جنون زوج در مواردی که فسخ نکاح شرعا ممکن نباشد.
  5. عدم رعایت دستور دادگاه در مورد منع اشتغال زوج به شغلی که طبق نظر دادگاه صالح، منافی با مصالح خانوادگی و حیثیت زوجه باشد.
  6. محکومیت شوهر به حکم قطعی به مجازات ۵ سال حبس یا بیشتر یا به جزای نقدی که مجموعا منتهی به ۵ سال یا بیشتر بازداشت شود و حکم مجازات در حال اجرا باشد. در تمام این موارد، در صورتی حق طرح دعوای طلاق برای زن ایجاد می‌شود که حکم قطعی محکومیت شوهر صادر شود و مرد در زندان باشد.
  7. ابتلای زوج به هرگونه اعتیاد مضری که به تشخیص دادگاه به اساس زندگی خانوادگی خلل وارد آورد و ادامه زندگی را برای زوجه دشوار نماید.
  8. زوج، زندگی خانوادگی را بدون عذر موجه ترک کند و یا ۶ ماه متوالی بدون عذر موجه از نظر دادگاه غیبت کند.
  9. محکومیت قطعی زوج در اثر ارتکاب جرم و اجرای هرگونه مجازات اعم از حد و تعزیر در اثر ارتکاب جرمی که مغایر با حیثیت خانوادگی و شئون زوجه باشد. (تشخیص این که مجازات مغایر با حیثیت خانوادگی است با توجه به وضع و موقعیت زوجه و عرف و موازین دیگر با دادگاه است.)
  10. در صورتی که پس از گذشت ۵ سال، زوجه از شوهر خود به جهت عقیم بودن و یا عوارض جسمی دیگر صاحب فرزند نشود.
  11. در صورتی که زوج مفقودالاثر شود و ظرف ۶ ماه پس از مراجعه زوجه به دادگاه پیدا نشود.
  12. زوج بدون رضایت زوجه، همسر دیگری اختیار کند یا به تشخیص دادگاه بین همسران خود به عدالت رفتار ننماید.

 

دقت کردین تو شروط ضمن عقد هیچ حقی برای مرد متصور نیست و همه عقدنامه تکلیف برای مرده و حق برای زن ایجاد کرده، چند تا نمونه ش رو براتون میتونم بیشتر توضیح بدم؛ بر اساس شروط ضمن عقدی که تو عقدنامه های ایران ثبت شده:

 

  • اگه شوهری شش ماه نفقه نده، زنش میتونه بره حکم طلاق بگیره، تازه نفقه دادن یعنی اینکه سند داشته باشی پول به حسابش ریخته باشی و الا اگه تو خونه ت خورده باشه گشته باشه با کارت تو خرج کرده باشه اون حساب نیست؛ این نفقه ندادن که الان فکر کنم دو سه میلیونی بنویسن ماهیانه،‌ چند تا تبعات دیگه داره، اگه زنی بره بابت نفقه از شوهرش شکایت بکنه، به واسطه جنبه کیفریه جرم، سوءپیشینه برای مرد میاره و قطعا قاضی بازداشت میکنه، از طرفی از روز اول عقد حساب میکنن،‌یعنی اصلا عروسی و اینکه چند ماه از خونه گذاشته رفته و اینا حساب نیست؛ مادامی که نتونی تو یه دادگاه دیگه ثابت کنی که بیخود رفته باید نفقه بدی!
  • اگه شوهری کاری داشته باشه که در شأن خانم نباشه دادگاه به وکالت از مرد به خانمه حکم طلاق میده، میبینین چقدر جالبه!(یعنی اگه خانم از بابت شغل شوهر به کلاسشون بر بخوره میتونه از شوهر طلاق بگیره)
  • اگه زنی از شوهرش بچه دار نشه، میتونه طلاق بگیره، به جای اینکه قانونی تصویب کنن برای حمایت از زوجهای نابارور!
  • اگه مردی بره زن دوم بگیره، زنش میتونه طلاق بگیره(این حق مسلم تعدد زوجات رو از مرد با همین یه شرط ساده سلب کردن، این یعنی حقی رو ناحق کردن، لطفا نیاین بحث کنین که این چه حقی و فلان، حرفم اینه اینا با این شروط ضمن عقد حقوق اساسی ای رو پایمال کردن)
  • اگه مردی 6 ماه غیبش بزنه حالا به هر دلیلی مثلا اگه تصادف کنه بره تو کما گم و گور هم بشه بابت چک برگشتی و  بیشتر از 6 ماه زن میتونه طلاق بگیره(برخی وکلا آدرس اشتباهی از مرد معرفی میکنن، زن هم میره خونه باباش میگه شوهرم نیست!!) 
  • اگه مردی معتاد باشه، یا 5 سال بره حبس زنش میتونه طلاق بگیره(یعنی به پای هم موندن و نگه داشتن زندگی کشک! یعنی توصیه به اینکه باید تو سختی ها و مشکلات و بیماری ها با هم باشیم تا زندگی رو بسازیم هم با این قوانین خنده دار و احمقانه به نظر میاد)

 

اینا چند تا از درخشان ترین مواردی بود که توی شروط ضمن عقد به آقا تحمیل میشه، یعنی حقوق اساسی و اصیل مرد رو ضایع میکنن با این شروط بعد مدعی هستن که حقوق زنان که اساسا اینها نیست پایمال شده؛ البته بازم میگم اینایی که گفتم غیر از مهریه و نفقه و اجرت المثل ایام زوجیت و امثال اینهاستا، اونار رو که کلا مرد بمیره هم از ورثه ش میگیرن!

 

حرفی نمیزنم خودتون بخونین و مقایسه کنین، قانون و محاکم در این کشور بدون هیچ حمایتی از مرد در خانواده فقط ظاهرا برای زنی حامی شدن و نتیجه ش شده به جدایی کشیدن یک سوم ازدواج ها و پاشیدن و سست شدن خانواده و عدم تمایل مردان برای ازدواج به خاطر ترس از این قوانین و مجرد بودن کلی دختر و پسر این وسط و تبعات مفسده زاش ... این یعنی این حمایت ها نه تنها به نفع زنان نیست که کل جامعه ازش متضرر میشن

 

حالا کسی هست جواب این خیانت ها رو بده،‌ جواب این حمایت کورکورانه قوانین و رویه های جاری از زنان و ضایع شدن حقوق خانواده در این کشور و؟؟

 

+ جالبه یکی هنوز نخونده منفی داده، عین استدلال برخی ها که به متن عقد نامه هم مخالفن!

۲۷ شهریور ۰۰ ، ۱۱:۱۵ ۳۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱۴
این جانب

عقد نامه (قسمت اول)

سلام

دیدین وقتی میرید بانک برای گرفتن وام یا افتتاح حساب چند تا کاغذ میذارن جلوتون امضا کنین و شما بدون خوندنش امضاش میکنین؟؟؟ هر بارم میگید باید بخونم ولی بازم نمیخونین و تازه اگرم بخونین و موافق نباشید و امضا نکنین اساسا حساب براتون باز نمیکنن!!

 

در مورد عقد نامه هم همینه، فکر میکنم درصد کمی از دوستان متن عقد نامه رو مطالعه کردن، مایلم در ادامه شاید در چند یادداشت به برخی موارد عقد نامه اشاره کنم:

 

شرایط ضمن عقد:

 

الف: ضمن (عقد نکاح/خارج لازم) زوج شرط کرد هرگاه طلاق بنا به درخواست زوجه نباشد و طبق تشخیص دادگاه تقاضای طلاق ناشی از تخلف زن از وظایف همسری یا سوء اخلاق و رفتار وی نبود، زوج موظف است تا نصف دارایی موجود خود را که در ایام زناشویی با او به دست آورده یا معادل آن را طبق نظر دادگاه بلاعوض به زوجه منتقل کند. توضیح: این بند بدین معنا است که مرد بعد از طلاق باید نصف دارایی خود که بعد از شروع زندگی به دست آورده است به نام زن کند.

 

این شرط یعنی شما بعد از 20 سال بخوای زن ت رو طلاق بدی به هر دلیلی، نتونستی باهاش بسازی، دهنت سرویس شده ، اعصاب و روانت رو داغون کرده و امثال این، باید نصف تمام دارایی ت رو بدی مفت و مسلم یه زن غریبه ببره بخوره به ریشتم بخنده!

این غیر مهریه است(چند تا سکه مهر کردی)

این غیر از نفقه است(کم کم ماهی دو میلیون از زمان عقد تا زمان طلاق یا گرفتن حکم ناشزه بودن زن، یعنی بی دلیل از خونه بیرون رفتن و امثال این)

این غیر از اجرت المثل ایام زوجیته(اینم حدودی ماهی دو تا سه میلیون از عروسی تا طلاق یا خروج زن هر چند سال که شده باشه معمولا کارشناسای رسمی که عمدتا خانم هستن برات میبرن!)

 

یعنی هم باید نصف کل دارایی ت رو باید بدی بره + مهریه رو بدی+ نفقه تمام این ماه هایی که زندگی کردین از زمان عقد رو باید بدی بره + اجرت‌‌المثل ایام زندگی مشترک مثل ظرف شستن و کارای خونه رو تو تمام این سالها باید بدی بره!

 

اینها قوانینی هستن که در جمهوری اسلامی در حال جریان هستن و عملا محاکم و دادگاه ها بدون محدودیتی این احکام رو اجرا میکنن و جالبه با این قوانین توقع دارند زن ها پررو نشن، مردها دل به ازدواج بده و بنیان خانواده محکم بمونه!

 

این فقط یک بند از چندین بند موجود در عقد نامه است؛ باقی بندها رو تو یادداشت بعدی بهش میرسیم.

به قول این هشتک زن ها:

#ضایع شدن حقوق زنان در جمهوری اسلامی

#گوهر وجودی زن

#زن ریحانه است 

# مردها ظالم و زورگو هستند

۱۶ شهریور ۰۰ ، ۰۸:۴۹ ۱۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱۱
این جانب

زن و شوهر دعوا کنند ...

 

 

 

 

+ اونایی که منفی زدن منظورشون چی بوده؟

اونایی که مثبت زدن چی؟

۱۳ شهریور ۰۰ ، ۰۸:۱۳ ۱۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۶
این جانب

طالبان - امریکا

من برام یه سوال مهم ایجاد شده، از این مطرب و رقاصه های فرنگ پرورش یافته افغانستانی که از حکومت طالبان فرار کردن و از ضایع شدن حقوق زنان دم میزنن سوال دارم:

 

طالبان در افغانستان بیشتر جنایت کرده یا امریکا؟؟

 

۰۶ شهریور ۰۰ ، ۱۰:۴۷ ۲۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۷
این جانب